درس خارج فقه استاد مقتدايي
88/07/08
بسم الله الرحمن الرحیم
تذکر اخلاقی:(چهارشنبه)
ماه مبارک رمضان یکی از ماههای با شرافت در دوره سال است.«هو شهر عندالله من افضل الشهور ایامه من افضل الایام لیالیه من افضل اللیالی»شبی در ماه رمضان بر ما گذشت که یک شب بهتر از هزار شب بود«لیلة القدر خیر من الف شهر»شب نزول قرآن بود«هذا شهر عظمته و کرمته و شرفته و فضلته»صوم یک ماهه سال که یکی از ارکان اسلام است و با هدف«لعلکم تتقون» واجب شد؛ در این ماه قرار دارد. هرشب از شبهای ماه رمضان هزاران نفر از روزه داران از آتش جهنم آزاد میشوند «شهر دعیتم فیه الی ضیافة الله»در این ماه برای رفتن به میهمانی خدا دعوت شدهایم و این مقدمه برای غایت لعلکم تتقون است.تا در ماه رمضان زاد و توشهای پیدا کنیم و دائماً تا ماه رمضان بعدی و همچنان تا آخر عمر همراهمان باشد. اکنون که یک ماه رمضان از ما گذشت باید محاسبه کنیم آیا این توشه را داریم اگر این توشه را کسب کردیم خوشا بحالمان و سعی کنیم آنرا بکار ببندیم. اگر خدای نخواسته این توشه پیدا نشد وای بحال ما. اما باز هم مایوس نباشیم زیرا گرچه رحمت واسعه خدای تعالی در ماه رمضان بر همگان گسترده است؛ اما در غیر ماه رمضان هم میتوانیم این توشه را تحصیل کنیم و با تقوی شویم.
مرحوممحدث قمی در سفینه البحار نقل میکندیکی از بزرگان از استادش درخواست کرد و گفت«اوصنی بوصیة جامعة یک وصیت جامع و فراگیر که در هر حال بدرد من بخورد بفرمایید. استاد گفت«اوصیک بوصیة الله تعالی رب العالمین للاولین و الآخرین»تو را به آنچه که خداوند متعال به اولین و آخرین سفارش کرده است وصیت میکنم سپس آیه شریفه«ولله ما في السماوات وما في الأرض ولقد وصينا الذين أوتوا الكتاب من قبلكم وإياكم أن اتقوا الله وإن تكفروا فإن لله ما في السماوات وما في الأرض وكان الله غنيا حميدا»[1] را قرائت کرد. به تمام امتهای اولین و آخرین که از قبل کتاب آسمانی به آنها نازل شده است توصیه کردیم که با تقوی باشند. استاد در ادامه به همان شاگرد میگوید«ولاشک أنّ الله تعالی اعلم بصلاح العبد من کل احد»خداوند علمش به آنچه مصلحت عباد است از همه بیشتر است«و رحمته و رافته به اجل من کل رحمة و رأفة»رحمت الهی به هرکسی از بندگان از همه بیشتر است «فلو کان فی الدنیا خصلة اصلح و اجمع للخیر» اگر در دنیا یک صفتی بود که مصلحت بالاتری داشت و جامعتر و به خیر و صلاح بنده بود خداوند به آن صفت توصیه میکرد. اینکه خدا اکتفا کردبه أن اتقوا الله معلوم میشوداین توصیه از هر نصیحتی و از هر ارشادی بالاتر است. تقوی شرط قبولی اعمال است اگر تقوی باشد یک ذکر حتی یک سبحانالله هم که شما میگویید قبول است نماز که میخوانید قبول است روزه که میگیرید قبول است تلاوت قرآن که میکنید قبول است اگر تقوی نباشد هیچ عملی قبول نیست.
در یک روایت دیگر از مفضل بن عمر نقل میکند«قال کنت عند ابی عبداللهفذکرنا الاعمال»اعمال را ذکر کردیم که چه کسی عبادتش خوب است چه کسی فراوان عبادت میکند چه کسی کمتر عبادت میکند «فقلت انا» مفضل میگوید من خدمت امام صادقu گفتم که «ما اضعف عملی» چقدر عمل من ضعیف و کم است!(معمولا ما هم میگوییم از همه دستمان کوتاهتر و نامه عملمان کمتر است.)میگوید وقتی این حرف را زدم و گفتم «ما اضعف عملی فقال»امام فرمود«صه(یعنی اسکت) استغفرالله»از خدا طلب آمرزش کن از این حرفی که زدی توبه کن «ثم قال لی»بعد فرمودند«ان قلیل العمل مع التقوی خیر من کثیر العمل بلاتقوی» (امام مفضل را میشناختند و میدانستند با تقوی است و اعمال صالحه دارد) اگر عمل کم هم باشد اما توأم با تقوی باشد از عمل کثیر بدون تقوی بهتر است. مفضل میگوید اینجا یک سوال برایم پیش آمد مگر میشود عمل کثیر باشد و بلاتقوی؟ آدم اهل عبادت باشد اهل خیر باشد کارهای خیر زیاد انجام بشود و تقوی نداشته باشد؟ معمولا به کسی که کثیر العمل است میگوییم چه آدم با تقوایی است«فقلت»از امام پرسیدم «کیف یکون کثیر بلاتقوی؟»چگونه قابل تصور است کسی خیلی عبادت داشته باشد ولی بی تقوی باشد؟«قال نعم»امام فرمود میشود عمل زیاد باشد ولی بی تقوی باشد«مثل الرجل یطعم طعاما» مانند انسانی که درب خانهاش باز است اطعام میکند مثلا ماه مبارک رمضان هر شب در خانهاش سفره انداخته میشود جمعیتی کثیر دعوت میشوند برای افطار در غیر ماه رمضان اوقات مناسب اطعام میکند«و یرفق جیرانه» نسبت به همسایگانش ارفاق دارد کمک میکند به این و آن کمک میکند حاجاتشان را روا کند«یوطع رحله» خانه و اطراف خانهاش جای رفت و آمد است(کنایه از اینکه خانهاش محل رفت و آمد همه است و هیچکس دست خالی برنمیگردد)«اما اذا ارتفع له الباب من الحرام دخله» اما اگر یک راهی برای رسیدن به یک گناهی باز شود هیچ پروا ندارد «فهذا العمل بلاتقوی» تمام آن اعمال بلاتقوی است بجهت اینکه آدمی است که پایبند به اصول و عقاید نیست پایبند به آن تعهدات شرعی نیست و اگر پایش بیفتد به حرام چشم میدوزد، پایش بیفتد غیبت میکند، دروغی باشد دروغ میگوید، فعل حرامی باشد انجام میدهد، اما آن کثیر خیر را هم دارد در این صورت این اعمال فایدهای ندارد زبانی که ذکر میگوید اگر دروغ گفت ذکرش هم قبول نیست«انما یتقبل الله من المتقین»عبادت متقین قبول است قید میخواهد تلاوت قرآن میکند اما یک دروغ هم میگوید بیاثر میشود میایستد خطاب به پروردگار«ایاک نعبد و ایاک نستعین» میگوید و نماز میخواند اما غیبت هم میکند آن نماز هم فایدهای ندارد. پس اهمیت تقوی اینجاست که اگر تقوی باشد اعمال قبول است اگر تقوی نباشد عبادات هم قبول نیست. امیدواریم انشاءالله این زاد و توشه رمضان را پیدا کرده باشیم و سعی کنیم حفظ کنیم زبانمان را حفظ کنیم چشممان را حفظ کنیم در اعمال مقید باشیم آنچه که دستور شرع است عمل کنیم آنچه که مورد رضای خدا نیست بلکه مورد غضب پروردگار است از آن اجتناب کنیم. (دنباله حدیث مطالب دیگری هست برای فرصت بعد.)
بحث فقهی:
بحث در ارتداد بود گفتیم موضوع ارتداد در ضمن سه مطلب مورد بحث واقع میشود مطلب اول در مورد معنای لغوی ارتداد بود و گذشت.
مطلب دوم در مورد راههای تحقق ارتداد بود که گفتیم یا به نیت است یا به قول است یا به فعل و در ذیل هم گفتیم به کتابت هم ممکن است محقق بشود.
مطلب سوم: اقسام ارتداد
مرحوم شهید در مسالک[2] میفرماید«المشهور بین الاصحاب ان الارتداد علی قسمین»مشهور بین اصحاب این است که ارتداد دو قسم است فطری که مرتکب آن مرتد فطری نام دارد و ملی که مرتکب آن مرتد ملی نام دارد.
تعریف مرتد فطری: مرحوم محقق در شرایع در تعریف مرتد فطری ملاک و معیار صدق ارتداد فطری را داشتن حکم اسلام در حین تولد قرار داده و میفرماید«الاول (مرتد فطری) من ولد علی الاسلام»[3]مرتد فطری کسیاست که ولادتش بر اسلام باشد یعنی از اول ولادت مسلمان متولد میشود. ظاهر این عبارت این است که یعنی حین ولادت از مادر؛ محکوم به اسلام باشد. و محکوم به اسلام بودن یک بچه به این است که یا پدر یا مادر و یا هر دو مسلمان باشند بچه هم محکوم به اسلام است (نمیتوانیم به او بگوییم مسلمان) بلکه در حکم اسلام است(تابع اشرف والدین است) اگر ارتداد پیدا کرد و از اسلام بیرون رفت مرتد فطری است.
مرحوم شهید در مسالک ملاک و معیار صدق ارتداد را حین انعقاد نطفه قرار میدهد با آوردن همان عبارت محقق توضیح میدهد و میفرماید: «ولد علی الاسلام بان انعقد حال اسلام احد أبویه»[4]اینکه میگوییم ولد علی الاسلام به این توصیف است که در حین انعقاد نطفهاش پدر و مادر یا یکی از آن دو مسلمان باشند مرحوم امام; در کتاب میراث در بحث موانع ارث در بیان ارتداد به عنوان یکی از موانع ارث میفرماید«الاول(مرتد فطری) من کان احد ابویه مسلما حال انعقاد نطفته ثم اظهر الاسلام بعد بلوغه ثم خرج عنه»[5]. مرحوم امام قول شهید را قبول را دارند و یک چیز هم اضافه میکند که تنها محکوم به اسلام بودن در حین انعقاد نطفه کافی نیست بلکه باید در حین انعقاد نطفه پدر و مادر یا یکی از آن دو مسلمان باشند و خود او بعد از بلوغ هم اظهار کند که من مسلمانم و نماز بخواند و سجده کند در این صورت اگر ارتداد پیدا کرد مرتد فطری است پس در عبارت امام دو قید وجود دارد:
1- حین انعقاد نطفهاش پدر و مادر یا یکی از آنها مسلمان باشند.
2-بعد ازاینکه بالغ شد اظهر الاسلام تا مسلم بالاصاله بشودنه در حکم مسلمان(تا غیربالغ است حکم اسلام بر او بار است بعد از بلوغ اگر اظهار اسلام کردمسلمان بالاصاله میشود)امام;در ادامه میفرماید«والثانی (مرتد ملی)من کان ابواه کافرین حال انعقادنطفته ثم اظهر الکفر بعد البلوغ فصار کافرا اصلیا» مرتد ملی کسی است که نطفهاش در حالی بسته شد که پدر و مادرش هر دو کافر بودند در این صورت بعد از بلوغ کافر اصلی است «ثم اسلم» مسلمان شد پس از بلوغ مسلمان شد«ثم عاد الی الکفر»وبعد مجدداً به کفر برگشت در اینصورت مرتد ملی است «کنصرانی بالاصل» برای مثال نطفهای از دو نصرانی بسته شدومتولد شد بعد از بلوغ اظهار نصرانیت کرده و نصرانی بالاصل است«ثم اسلم»سپس بعد از بلوغ مسلمان شد«ثم عاد الی نصرانیته»ومجدداً به نصرانیت برگشتدراین صورت مرتد ملی است.
فرق قول امام; و قول صاحب مسالک: هر دو ملاک را انعقاد نطفه میدانند ولی امام اظهار اسلام بعد از بلوغ را اضافه کرده است.
نتیجه اقوال:
قول اول: ولادت معیار ارتداد است.
قول دوم: انعقاد نطفه معیار ارتداد است.
قول سوم: انعقاد نطفه به شرط اظهار اسلام یا کفر بعد از بلوغ معیار ارتداد است.
دلیل قول اول: برای قول اول به سه روایت استدلال شد.[6]
1- صحیحه حسین بن سعید[7] قال«قرأت بخط رجل الی ابی الحسن الرضا»(روایت از نظر سند صحیحه است) حسین بن سعید میگوید نامهی فردی را که به خدمت امام رضا نوشته بود خواندم که پرسید«رجل ولد علی الاسلام ثم کفر و اشرک و خرج عن الاسلام»ولادتش علی الاسلام بوده بعد کافر و مشرک شد و از اسلام خارج شد چنین کسی که ولد علی الاسلام بعد کافر شد «هل یستتاب او یقتل» آیا (مرتد ملی است و) باید توبهاش بدهند؟ یا (مرتد فطری است و) استتابه ندارد بلکه باید کشته شود[8] «فکتب یقتل» یعنی همین قدر که ولد علی الاسلام و بعد مرتد شد میگوییم مرتد فطری است باید کشته شود (و توبه ندارد).
2-مرفوعه عثمان بن عیسی[9]قال:«کتب عامل امیرالمومنین الیه»عامل امیرالمومنیندریکشهرستان به حضرت نوشت«انی اصبت قوما من المسلمینزنادقة»دراین شهربرخورد کردم به قومی از مسلمین که مسلمانند و ادعای اسلام دارنداما زنادقهاند یعنی مسلمانی هستندکه یک اعتقادات کفرآمیزی دارند«و قوما من النصاری زنادقه»ونیز یک عده نصاری هستند که زنادقهاند و اعتقادات کفرآمیز دارند فکتب الیه اما من کان من المسلمین ولد علی الفطرة» آنهایی که مسلمانند و مسلمان متولد شدند «ثم تزندق» امام در جواب نوشت بعد آن که حالت زندیق بودن و اعتقاد کفری را اختیار کرد«فاضرب عنقه» گردنش را بزن «و لاتستتبه» مرتد فطری است توبهاش نده «و من لمیولد منهم علی الفطره تستتبه» آنهایی که مرتد ملی هستند توبهاش بده فان«تاب»اگر توبه کرد هیچ«و الا فاضرب عنقه»گردنش را بزن«و اما النصاری فماهم علیه اعظم من الزندقة» اگر یک شخصی نصرانی بود اعتقاد کفرآمیزش بالاتر از نصرانی بودنش نیست بنابراین اگر بنا باشد مجازات شوند باید به خاطر نصرانی بودن مجازات شوند پس به خاطر اعتقاد کفرآمیز مجازات نمیشوند.
3- مرسله عثمان بن عیسی[10] «من شک فی دینه بعد تولده علی الفطره» کسی که بعد از تولدش علی فطره الاسلام در دین خود شک کرد «لمیصل الی خیر ابدا» هرگز روی خیر را نمیبیند ظاهر این سه روایت این است که میزان در صدق مرتد فطری این است که وقتی از مادر به دنیا میآید محکوم به اسلام باشد و فتوی مرحوم محقق نیز به ظاهر این روایات مستند است بررسی روایت برای فردا انشاءالله.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد
[1] النساء(4): 131.
[2] الشهید الثانی، مسالک الافهام، ج15، ص23.
[3] المحقق الحلی، شرایع الاسلام، ج4، ص961.
4] الشهید الثانی، مسالک الافهام، ج15، ص23.
[5] السید الخمینی، تحریر الوسیله، ج2، ص392، مسأله10، ط جامعة المدرسین.
[6] صاحب جواهر برای قول اول که قول محقق است چند روایت ذکر کرده است. (منه دام ظله)
[7] الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج28، ص325، روایت6، باب1، ابواب حد مرتد، ط آل البیت.
[8] بعداً در بیان احکام میگوییم فرق مرتد ملی و فطری این است که مرتد ملی را استتابه میدهند اگر توبه کرد کاری به او ندارند اما مرتد فطری توبه بکند یا نکند باید کشته بشود. (منه دام ظله)
[9] الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج28، ص333، روایت5، باب5، ابواب حد مرتد، ط آل البیت.
10] الشیخ الکلینی، الکافی، ج2، ص400: «من شك في الله بعد مولده على الفطرة لم يفئ إلى خير أبدا»