درس خارج فقه استاد مقتدايي
88/07/05
بسم الله الرحمن الرحيم
تذکرات اخلاقی:
بعد از تعطیلی ممتد تابستانی که منتهی شد به تعطیلات ماه مبارک رمضان؛ انشاءالله با شروع درسها باید یک همت عالی و پشتکار جدی برای درسها داشته باشیم. زیرا هدف تحصیل است و اگر خدای نخواسته انسان این رنج و مشقت را تحمل کند، ولی آن هدف اصلی یعنی تحصیل را فراموش کند خیلی خسارت است.
یک وقت انسان مثل آدمی که خواب باشد بیدار میشود میبیند عمر و فرصت از دستش رفته، ولی مابهازائی برایش نمانده است؛ آنجا جای تاسف است و این تاسف فایدهای ندارد.
علیایحال، امروز درس خواندن نیازمند جدیت و کوشش و دقت و عمق در تحصیل و پژوهش است. نظر استاد مشخص است که بیان میکند؛ اما سعی کنید خودتان هم یک نظری داشته باشید ببینید به کجا میرسید. و از لوازم این گونه درسخواندن حضور مستمر در درس است. الحمدالله در این دورة درسی که معمولا دورة جوانی است کمتر عوارض کسالت و مریضی پیش میآید.
یادم نمیآید درسی را که تعهد کرده بودم شرکت کنم؛ یک روز تعطیل کرده باشم. من یاد ندارم که یک روز درس امام را تعطیل کرده باشم. در درس مرحوم آقای بروجردی(ره) هم بدون تعطیلی شرکت میکردیم یا بعد از تبعید امام درس فقه مرحوم آقای گلپایگانی، اصول مرحوم آقای اراکی میرفتیم و نیز در درس مرحوم آقای داماد(ره) بدون تعطیلی شرکت میکردم گاهی حتی اگر یک کاری پیش میآمد، مثلا یک کاری پیدا میکردیم پنجشنبه و جمعه میرفتیم اصفهان شب شنبه بعد از نیمههای شب یا قبل از اذان صبح میرسیدیم، که فردا روز شنبه درس را حاضر بودیم.
برای سفرهای تبلیغی در همان اصفهان محلی بود که قبلا پدرمان آنجا بودند من نیز در همان جا به تبلیغ میپرداختم و بعد از فوت مرحوم پدر (در سال 1343 شمسی)؛ تا چهلم جلسات ترحیم ادامه داشت. آقای گلپایگانی نامه نوشتند که هرچه زودتر شرح حالتان را برای من بنویسید من به قم آمدم و خدمتشان گفتم اهالی خیلی مایلند ما اصفهان بمانیم و همان راه پدر را ادمه دهیم. مرحوم آقای گلپایگانی(ره) فرمودند امثال شما اگر در یک محلی در سال سه و یا چهار ماه باشند به اندازه یک سال دیگران میتوانند کار کنند. بنابراین ایام تحصیلی را قم باشید و ماه مبارک رمضان و تابستان و محرم و فاطمیه را به اصفهان بروید ما هم همین تصمیم را گرفتیم بعد هم خدمت امام رسیدم ایشان فرمودند چه تصمیمی داری؟ (نگفتم خدمت آقای گلپایگانی اینجوری صحبت شد) گفتم تصمیم دارم که ایام تحصیلی را در قم باشم فرمودند کار بسیار خوبی است و تایید کردند. بنابراین فقط تعطیلات را در اصفهان میماندم مثلا بعد از دههی اول محرم برای دههی دوم، چهار و پنج جا دعوت میکردند اما تا شب چهارم از دهه دوم آن مجالس را اداره میکردم. شب چهاردهم پانزدهم که فرداش درس شروع میشد ما میآمدیم و روز اول درس حاضر میشدیم.
یک روز مرحوم امام در مسجد اعظم با ناراحتی فرمود بعضی از آقایان وسط درس تشریف میآورند مثلا نصف درس گفته شد یک نفر می آید؛ و از این بابت اظهار تاسف میکرد(بعضی وقتها یک کسی موقعی میآمد که درس تمام شده بود که ما مزاح میکردیم میگفتیم آقایان برای احترام آقایی که آمدند بلند شوید). یک وقت یادم هست میفرمودند عقیدهی من این است که آقایان مراجع که درس خارج دارند در یک زمان درس بدهند. مثلا فرض کنید همین هشت تا نه یا نه تا ده صبح یا ده تا یازده صبح درس بگویند که هر کسی فقط یک درس را انتخاب کند و عمیق بخواند و درس رفتن تشریفاتی نشود.
علیایحال انتظار ما از شما بزرگواران و عزیزان این است که سعی کنید اول وقت حضور داشته باشید دقت در درس داشته باشید مطالعهی قبلی داشته باشید تا انشاءالله نتیجهی بیشتر بگیریم. از درگاه خدای متعال میخواهیم و از پیشگاه مقدس حضرت صاحب الامر ارواحنا له الفداه میخواهیم که عنایت ویژهای بشود، و خداوند توفیقات همهی ما را افزون کند و گرفتاریهایی که معمولا مانع درس میشود را برطرف بفرماید.
امروز هشتم شوال، و مصادف است با سالگرد تخریب قبور ائمهی بقیع که فاجعهی بزرگی برای عالم تشیع بود؛ و هتک حرمت چهار امام معصوم، (امام مجتبی(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع)) است آن چهار امام و نیز بنابر روایتی فاطمهی زهرا(س) در بقیع مدفوناند، و آن چهار امام معصوم سالها قبه و گنبد و بارگاه و تشکیلات داشتند که عکسهای آن هست و ما عکسهای آن را دیدیم ولی وهابیها به اعتقاد اینکه روی قبور نباید بنا و ساختمانی باشد زدند خراب کردند. حتی آنموقع تصمیم داشتند قبهی خضراء همان قبهی حرم مبارک پیغمبر(ص) را هم خراب کنند منتها موانعی برای آنها پیش آمد و نتوانستند مرتکب این جنایت شوند.
چند سال قبل نقل کردند یکی از ائمهی جماعات حرم پیامبر گفته بود من شصت سال امام جماعت مسجدالنبی بودم در این مسجد آمدم و یک سلام به قبر مطهر پیغمبر نکردم، (خوب توفیق نداشته است و نباید هم سلام کند و قطعا مورد عنایت و توجه آن حضرت هم نبوده است) بالاخره روز غم و اندوه برای شیعه است ولی هیچ مناسبتی ندارد که درس را تعطیل کنیم بلکه در یک چنین مواردی در عین اینکه اظهار ناراحتی و اظهار غم و اندوه داریم این فاجعهی بزرگ و مصیبت بار و جانکاه را به پیشگاه مقدس حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداه تسلیت عرض میکنیم و درسمان را هم میخوانیم. در خیلی از این مناسبتها عقیدهی من این است که درس باشد در عین حال یک اشارهای هم به آن مصیبتی که واقع شده است بشود. مثلا بنابر روایتی وفات یکی از ائمه است چه اشکالی دارد به نام آن حضرت یک ذکر مصیبتی هم شود تذکری داده شود درس هم خوانده شود؟ علیایحال حیف است درس را رها کنیم شاید خود امامان معصوم هم مصلحت ندانند که درس را تعطیل کنیم
بحث فقهی:
محور بحث ما، تحریر حضرت امام(ره) است پس از بحث قضا و شهادات و حدود اکنون بخش آخر از حدود را بحث میکنیم.
خاتمة فی ساير العقوبات:
غیر از حدودی که مطرح شد عقوبات دیگری هست که اینها را ذکر میکنند.
القول فی الارتداد: بحث ارتداد و حدی که برای مرتد ذکر میشود بحث مهمی است و قبل از ورود در مسائلی که امام(ره) بحث کردهاند چند مطلب را باید ذکر کنیم.
مطلب اول: معنای لغوی؛ ارتداد یعنی چه؟
مطلب دوم: بم یتحقق الارتداد؟ ارتداد به چه چیزی حاصل میشود، و بر زبان آوردن چه حرفی و انجام چه کاری باعث میشود بگوییم یک مسلمان مرتد شد.
مطلب سوم: اقسام مرتد؛ مرتد یا فطری است یا ملی و هرکدام نیز احکام و اقسامی دارد.
توضیح مطلب اول: معنای ارتداد؛ ارتداد از ماده ردّ یردّ الردّ ، از باب افتعال است. در المنجد[1] میگوید ردّه عن کذا یعنی (صرفه) یا (ارجعه) یعنی او را برگرداند و ارجاع داد و او را منصرف کرد. ردّه الی بیته یعنی ارجعه الی بیته اما وقتی به باب افتعال رفت لازم میشود باب افتعال لازم است إرتدّ یعنی رجع إرتدّ عن طریقه یعنی از راهش برگشت یا إرتدّ عن دینه یعنی از دینی که اختیار کرده بود برگشت.
مجمع البحرین[2] به آیه شریفه (فارتدا علی آثارهما قصصا)[3] استشهاد میکند و میگوید «ای رجعا یقصان الاثر الذی جاء فیه». در قضیه حضرت موسی و شمعون آمده است وقتی موسی و شمعون برای دیدن حضرت خضر سفر کردند در بین راه در مکانی برای استراحت نشسته بودند شمعون وقتی ظرف غذا را باز کرد ماهی پخته درآب افتاد و زنده شد و رفت. پس از آن به راه ادامه دادند و هنگام نهار توقف کردند. حضرت موسی فرمود (آتناغدائنا) غذا(نیمروزی) را بیاور بخوریم خسته شدیم شمعون به یک باره یادش آمد و گفت آنجا کنار دریا که نشسته بودیم وقتی ظرف غذا را باز کرده بودم ماهی زنده شد درآب افتاد و رفت. حضرت موسی فرمود ایوای، ما دنبال همان نشانه میگشتیم. (فارتدا علی آثارهما قصصا) از همان راهی که آمده بودند برگشتند تا برسند به آنجایی که ماهی زنده شد و افتاد در آب (فارتدا علی آثارهما) یعنی رجعا؛ از همان طریقی که رفته بودند برگشتند.
مجمع البحرین در ادامه میگوید «والمرتد من ارتد عن الاسلام الی الکفر»[4] مرتد یعنی کسی که از اسلام به کفر برگشته است. مرتد اسم فاعل باب افتعال است ارتد یرتد مرتَدِد و مرتَدَد. مرتَدِد را که تشدید میدهیم میشود مرتَدّ یعنی آن کسی که برگشته است.
توضیح مطلب دوم: معیار تحقق ارتداد؛ مرحوم محقق در شرایع[5] به نحو کلی میفرماید «فی المرتد و هو الذی یکفر بعد الاسلام» مرتد آن کسی است که بعد از مسلمان بودن کافر میشود. اما توضیح نداده است که، این ارتداد به چه چیزی محقق میشود؛ چه گفت یا چه کرد که، بعد الاسلام کافر شد ؟
مرحوم شهید اول در لمعه[6] نیز به طور عموم میفرماید «و منها الارتداد و هو الکفر بعد الاسلام، أعاذنا الله مما یوبق الأدیان» و هیچ توضیحی نداد.
ولی مرحوم شهید ثانی در شرح لمعه[7] در توضیح عبارت شهید اول که فرمود «الارتداد هو الکفر بعد الاسلام أعاذنا الله مما یوبق الادیان» خدا ما را از آنچه که موجب هلاکت دین میشود نگهدارد. میفرماید «الکفر يکون بِنِيَّة؛ و بقول کفر، و فعل مکفر،»[8] تحقق ارتداد به یکی از این سه چیز است یا به نیت است، نیت میکند کافر شود. یا به قول است یعنی مطلبی میگوید که موجب کفر میشود مکفر یعنی موجب کفر چنانچه در قرآن میفرماید « قتل الانسان ما اکفره»[9] مرده باد این انسان. ما اکفره از باب افعال است یعنی ای شیئ اوجب کفره اینجا نیز مرحوم شهید میفرماید فعل مکفّر یعنی فعل موجب للکفر.
مرحوم شهید در توضیح سه چیزی که موجب کفر میشود میفرماید؛
«اما النية کمن عزم علی انکار الله تعالی» یک کسی در قلبش نیت میکند و تصمیم میگیرد و اعتقاد پیدا میکند که خدایی در عالم نیست. هیچ حرفی نزده است هیچ فعلی هم انجام نداده است؛ فقط با اعتقاد قلبی و نیت در ذهن و عزم قلبی معتقد شد خدایی در عالم نیست؛ و این عالم صانعی ندارد. «ولو فی وقت مترقب» یعنی الان تصمیم و اعتقادش نیست که خدایی در عالم نیست اما مقدماتی فراهم کرده است که میگوید دیگر فردا این اعتقاد جازم را پیدا خواهم کرد که فردا میگویم خدایی در عالم نیست و پیامبر دروغ است. و یا یکی از ضروریات دین را انکار میکند. قرآن را از طرف خدا نمیداند. یا فرض نماز را واجب نمیداند. میگوید اینها حرفهایی است که آخوندها درآوردند. همین مقدار که در قلبش نیت میکند؛ میگوییم ارتد عن دینه مرتد شده است. حتی مرحوم شهید تعمیم میدهد میفرماید (و فی حکم ذلک؛ التردد فیه) اگر در اینکه خدایی در عالم هست یا نیست تردید بکند و بگوید نمیدانم شک دارم که آیا خدایی هست یا نیست شک دارم که آیا این پیامبر رسول از طرف خدا هست یا نیست؟ همین تردید از نظر موجب کفر بودن؛ در حکم جزم و یقین است.
مرحوم صاحب جواهر[10] در بیان اولین چیزی که موجب کفر میشود میفرماید «البَيِّنَة» به نظر میرسد همان «النِيَّة» است که مرحوم شهید گفته بود واین غلط از نسخه است. بعضیها قبول کردند که همان بیّنه است چون بعدش هم میگویند اقرار بکند که خدایی در عالم نیست.
اقول؛ ولی به نظر میرسد منظور صاحب جواهر همان نیت بود نه بیّنه و شاهد؛ زیرا اگر دو نفر آمدند شهادت دادند بیّنه اقامه شد که این آقا کافر شده و از دین برگشته و مرتد شده است؛ این شهادت پذیرفته است. اما این بیّنه طریق اثبات ارتداد است نه طریق تحقق ارتداد. بحث ما در این است که بم یتحقق الارتداد؟ با چه چیزی کافر میشود؟ میگوییم با نیت اما بیّنه میآید اثبات میکند که این شخص کافر شده است کما اینکه اگر اقرار کرد طریق اثبات کفر است.
هر چند مرحوم آقای گلپایگانی هم در تقریراتشان وقتی حرف مرحوم صاحب جواهر را نقل میکنند به همان بیّنه معنی میکنند. اما به نظر میرسد که درست نیست بلکه همان نیت که مرحوم شهید گفتهاند صحیح است وچه بسا «بِنِيَّةٍ» بود که ناسخ بیّنه ثبت کرده است.
پس راه اول برای تحقق کفر نیت و عزم و اعتقاد است. راه دوم و سوم باشد انشاءالله برای فردا.
[1] المنجد ؛ حرف راء.
[2] الشیخ الطریحی، مجمع البحرین، ج2، ص164
[3] القرآن الکریم، سوره کهف، آیه 64
[4] الشیخ الطریحی، مجمع البحرین، ج2، ص166
[5] المحقق الحلی، شرایع الاسلام، ج4،ص 961
[6] الشهید الثانی، المعه الدمشقیه، ص246، دارالفکر
[7] الشهید الثانی، شرح اللمعه، ج9، ص333، ط نجف
[8] صاحب جواهر (تبعا للشهید الثانی در شرح لمعه)؛ در کتاب شریف جواهر الکلام ج41 ص600؛ و نیز فاضل هندی (فاضل اصفهانی) در کتاب کشف اللثام(ط.ج) ج10 ص658 توضیحات خوبی دارند که مراجعه به آن خالی از فایده نیست.(منه دام ظله)
[9] القرآن الکریم، سوره عبس، آیه 17
[10] الشیخ الجواهری، جواهر الکلام، ج41، ص 600
وصلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد