درس خارج فقه استاد مقتدايي
88/02/16
بسم الله الرحمن الرحيم
در آستانه شهادت بانوی مکرم اسلام صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) قرار داريم. برای آنحضرت دو تاريخ شهادت اعلان كردهاند یکی بنا به روایت 75 روز و یکی بنا به روایت 95 روز؛ با اين اختلاف که آنحضرت بعد از رحلت پدر بزرگوارشان 75 روز حیات داشتند یا 95 روز و دو وفات گرفته میشود.
پرسش: ممكن است اين پرسش در ذهنها باشد پس چرا دانشمندان و متخصصان تحقيق نميكنند تا به نظري جدي برسند؟
پاسخ: قبل از انقلاب اسلامي و در سال 1350 در يك سفر مكه مشرف شدم البته قبور ائمه بقیع آنوقت مثل الان نبود بقیع آزاد بود رفت و آمد مانعی نبود درب باز بود و این تعمیراتی هم که کردهاند آنوقت هیچ نبود همه شن بود. از در، که وارد میشدی سنگفرشی يا آسفالتی نبود و همه هم زیارت میخواندند و من هم مشغول زيارت بودم ديدم یک آقای روحانی مشغول زیارت شد و یک جوانی همراه او بود و محافظان از همان نیروهای مسلح عربستان ایشان را اسکورت میکردند وقتی زیارتش را خواند و خواست قسمت دیگر برود من رفتم جلو از آن جوانی که معلوم بود پسر ایشان است سوال کردم؛ این آقا کیست ایشان هم به عربی جواب داد فارسی نمیتوانست صحبت کند با عربی صحبت شد گفت که آقای آشیخ علی آل کاشف الغطاء نوه مرحوم کاشف الغطاء است معلوم شد از علمای نجف بود ارتباط با دستگاه و دولت داشت از این جهت میهمان ملک سعود بود و چون میهمان بود با تشریفات و اسکورت حرکت میکرد ایشان آشنایی داد و بعد هم با خود ایشان صحبت کردیم و دعوت کردند از ما در محلی که فندق القصر ميگفتند برويم.(فندق همان هتل است) و رفتیم ما هم یک جلسهای با ایشان صحبت کردیم و یک مقدار هم آنوقت سرحالتر بودیم و یک مقدار بحث علمی هم شد ایشان خيلي به سوابق تحصیلی ما علاقهمند شد و بعد ایشان گفتند که ما شبها آخر شب که درب حرم را میبندند (آنوقت درب مسجد 9 شب 10 شب بسته میشد) خصوصی ما میرویم شما هم بیا شب رفتیم بعد از اینکه درب مسجد را بسته بودند ما وارد شدیم خیلی خلوت بود توانستیم زیارتی بکنیم دو سه جلسه رفت و آمد با ایشان داشتیم و ایشان هم بازدید ما آمد. در بين صحبتها این مطلب را گفت که جدّه بزرگ ما مادر مرحوم کاشف الغطاء آشیخ جعفر كبير کاشف الغطاء که از مراجع بزرگ بود متهجده و اهل عبادت و اهل ذکر و معنویت بود خود مرحوم کاشف الغطاء كه عرب نيز بود یک وقت به این فکر میافتد که دو جلسه و دو وفات برای فاطمه زهرا(س) گرفته میشود و این دو وفات گرفتن موجب این میشود که مثلاً جمعیت در جلسات کم بشود یک عده این وفات را بگیرند و یک عده آن وفات را بگیرند اگر یکجا بشود اجتماعات بیشتر میشود رونق جلسات بالاتر میرود شهادت يا 75روز است يا 95 روز بنابراين فکر کرده بود که ما مرجع تقلید هستیم مردم حرف ما را اطاعت میکنند میشنوند اگر ما تحقیق و بررسی كنيم بعد از تحقیق و بررسی روایات و تاریخ و امثال اینها اگر به این نتیجه رسیدیم که شهادت آنحضرت روی 75 روز يا 95روز بوده است همان را اعلام میکنیم و مردم هم تبعیت میکنند در نتیجه شهادت فاطمه زهرا از ترديد خارج ميشود و يك تاريخ اعلان ميشود و رونق جلسات و اجتماعات بیشتر میشود روی این فکر کتابهای متعدد احادیث روایات تفسیر و غیره همه را جمع میکند در همان حالی که ایشان مشغول تحقيق بود گويا در آخرين مرحله كه نصف شب بود نزديك بود به تصميم نهائي برسد گفتند همان شب مادر ايشان خواب فاطمه زهرا(س) را میبیند و این مادر هم هیچ خبري از كار پسرش نداشت که پسرش چنین تصمیمی گرفته و چنین کاری میکند میگویند فاطمه زهرا(س) بر مادر كاشف الغطاء وارد شدند با یک حال تغیّر و خشم فرمودند این کار چیست که پسرت انجام میدهد پسر تو میخواهد وفات مرا کم کند (به این تعبیر پسر تو میخواهد وفات مرا کم کند) این زن بیدار میشود تعجب میکند که مگر پسرش چکار میکند شبانه از اتاقش میآید بیرون میبیند چراغ اتاق مرحوم کاشف الغطاء پسرش روشن است آنوقت شب بعد از نصف شب میرود در اتاق را باز میکند وارد میشود میبیند کاشف الغطاء كتابهاي زيادي دور خود جمع کرده و مطالعه و تحقیق و بررسی ميکند که وفات را یکی کند این مادر خطاب به كاشف الغطاء گفت پسرم چکار میکنی که فاطمه زهرا(س) از این عمل تو ناراضی است كاشف الغطاء میگوید مادر مگر چه شده است؟ كه مادر خوابش را نقل میکند ایشان میفهمد که دو تاريخ براي وفات مورد نظر آن حضرت است میخواهند که دو تا باشد مثلا اگر کسی در یک وفات به فیض نرسید فيض مراسم وفات بعدی را درك كند یا یکی هر دو جلسه را بگیرد لذا از آن تصمیمش بر میگردد. لذا ما هم همینطور عمل ميكنيم که در برنامه تعطیلات رسمی حوزه الان داریم مدارس روز اول(سيزدهم) را تعطیل میکنند ولی درسهای آزاد حوزه سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم این سه روز تعطیل است بنابراین انشاءالله شنبه و یکشنبه را به این عنوان تعطیل میکنیم. تا برسيم به فاطميّه دوم.
به مناسبت این ايام روایتي در شأن و مقام و جایگاه اهل بیت و مخصوصا
از کتاب فضائل الشیعه[2] مرحوم صدوق از ابی سعید خدری نقل ميكند کنا جلوسا مع رسول الله(ص) ابوسعيد خدري ميگويد ما همراه جمعی در حضور پيامبر نشسته بودیم اذ اقبل الیه رجل یک شخصی آمد فقال یا رسول الله اخبرنی عن قول الله تعالی عزوجل بابلیس این کلامی که خداوند خطاب به شیطان میگويد چه چيز مانع تو شد به آن کسی که من با قدرت خودم او را بدون داشتن پدر مادر از گل خلق كردم سجده كني؟ استکبرت آیا استکبار تو بود از راه کبر بود خودت را بالاتر از او میدانستی و سجده نكردي؟ یا تو خودت را از عالین میدانی؟ عالی یعنی آن کسانی که یک علوی دارند همانها كه بنا نبود سجده کنند آیا کبر مانع تو شد یا اینکه فکر کردی از گروه عالین هستی و معاف از سجدهاي؟ آن شخص از پیامبر سوال کرد مَنْ هم يا رسول الله الذين هم اعلي من الملائكه این عالین چه کسانی هستند که اعلای از ملائکه هستند و مأمور نبودند سجده كنند؟ فقال رسول الله(ص) پیامبر فرمودند «انا و علی و فاطمه و الحسن و الحسین کنا فی سرادق العرش نسبح الله» من و علي و فاطمه و حسن و حسين در یک جای مخصوص از عرش که اشراف بر همه موجودات دارد مشغول تسبیح خدا بوديم «و تسبح الملائکه بتسبیحنا» و ملائکه به ما تاسی میکردند و از ما یاد میگرفتند و تسبیح ميگفتند «قبل ان یخلق الله عزوجل آدم بالفی عام» و اين تسبيح ما و فرشتگان دو هزار سال قبل از اینکه خداوند آدم را خلق کند در جريان بود «فلما خلق الله عزوجل آدم امر الملائکه ان یسجدونه» خداوند پس از اينكه حضرت آدم را آفريد به ملائکه امر کرد بر آدم سجده کنند «و لم یأمرنا بالسجود» به ما امر نکرد سجده كنيم «فسجدت الملائکه کلهم الا ابلیس فانه ابی ان یسجد» همه فرشتگان سجده كردند و ابليس امتناع کرد و سجده نکرد فقال الله تبارک و تعالی خداوند فرمود «استکبرت ام کنت من العالین» آیا مانع تو از سجده تکبر بود یا فکر کردی تو هم از عالین هستی که مأمور به سجده نیستند؛ ام کنت من العالین عنی من هؤلاء الخمس یعنی فکر کردی از آن پنچ نفر هستی؟ «المکتوب اسمائهم فی سرادق العرش» كه نامشان در سرادق عرش مكتوب است و از سجده بر آدم معافند؟ پيامبر در ادامه فرمود «فنحن باب الله الذی یؤتی منه» ما هستیم باب الله که از طریق ما باید برسند به خداوند «بنا یهتدی المهتدون» بوسیله ما آنهایی که هدایت می شوند باید هدایت بشوند «فمن احبنا احبه الله و اسکنه جنته» کسی که ما را دوست داشته باشد خدا هم او را دوست دارد و داخل بهشت میشود و «من ابغضنا ابغضه الله» آنکه دشمن ماست خدا هم او را دشمن میدارد و اسکنه ناره و در آتش جايگاه دارد «و لایحبنا الا من طاب مولده» و جز حلالزاده كسي ما را دوست نميدارد یعنی اگر کسی دشمنی با ما دارد او طیب مولد ندارد.
اين روايت نشان میدهد که یکی از این پنج نفر که دو هزار سال قبل از خلقت آدم خلق شده بودند و در سرادق عرش منزل داشتند فاطمه زهرا(س) است و اين جايگاه اهل بيت را نشان ميدهد انشاءالله خداوند توفیق بدهد ما جزء شیعیان و پیروان اهل بیت باشيم و هم در دنیا و هم در آخرت مورد توجه و عنایت ویژه آنها باشیم انشاءالله.
بحث فقهي: صدق محارب بر دزد
مسأله8 «اللص اذا صدق علیه عنوان المحارب کان حکمه ما تقدم» بحث در لص است لص یعنی سارق در اقرب الموارد میگوید اللص بتثلیث لام باللص بالکسر واحد اللصوص که جمع آن لصوص است و هو السارق به معنای سارق است «و بالضم لغة» یک لغت هم هست که به ضم میخوانند پس بنابر اقرب الموارد هر سه وجه میشود خواند و بنابر مجمع البحرین به کسر و ضم به معنای دزد و جمع آن هم لصوص است. امام میفرماید «اللص اذا صدق علیه عنوان المحارب» چون بحث در محارب بود به مناسبت امام ميفرمايد اگر دزدي براي بردن مال به گونهاي تشهير سلاح كند و اسلحه بدست بگیرد و اخافه کند و اهل خانه را بترساند و آدم بکشد يا مجروح کند و عنوان محارب بر او صادق باشد حقیقتاً یکی از مصادیق محارب است و همان تعریفی که برای محارب گفتیم شامل این لص هم میشود و حکمش همان حکم محارب است كه اگر دستگیر شد بنابر قول اقوی قاضی مخیر است یکی از آن چهار حکم را بر او جاری کند و الا فله احكام و اگر دزدي با اسلحه وارد شد اما تشهير سلاح نكرد بلكه اسلحه را در جیبش گذاشته است که اگر یک وقت به او حمله کردند دفاع کند البته به محض ورود دزد اهل خانه میترسند و وحشت میکنند ممکن است با دزد درگیر شوند اما عنوان محارب بر او بار نیست چون قصد اخافه نداشت و تشهير سلاح هم نكرد در اين صورت احکام خاص خودش را دارد که در ذیل کتاب امر به معروف و نهی از منکر در جلد اول تحریر آمده است[5] و گفتیم که اگر کسی چه بعنوان دزد باشد یا به خاطر دشمنی به انسان حمله کند انسان باید از خودش از مال خودش دفاع کند يا اگر قصد تجاوز به محارم او دارد بايد دفاع کند و دفاع مراحلی دارد يعني اگر دزد آمد صاحبخانه اول سر و صدا میکند که دزد بفهمد اینها بیدارند و فرار کند و اگر ديد کافی نیست بلند میشود و داد و فریاد میکند افراد را صدا میزند بلکه بترسد و فرار کند و اگر دزد مقاومت کرد با او درگیر میشود و به کتک کاری میرسد اگر آنهم کافی نیست میبیند الان خودش کشته میشود میزند او را میکشد در اينصورت اگر او را بعنوان دفاع از جان خودش كشت خون او هدر است پس جایز است بعنوان دفاع مراحل را بگذراند تا برسد به آن جایی که مجبور شود او را بکشد اگر کشت دیه يا قصاص ندارد.
مرحوم محقق در شرایع[6] میفرماید «اللص محارب» بطور مطلق میگوید دزد محارب است «اذا دخل دارا متغلباً» اگر با حالت استیلا و غلبه وارد خانهاي شد و پای همه چیز هم ایستاده است «کان لصاحبها محاربته» صاحب آن خانه میتواند در مقابلش بایستد و با او محاربه کند «فان ادّا الدفع الی قتله» اگر این مقابله با دزد به جایی رسید که مجبور شد دزد را بکشد «کان دمه هدرا» خون دزد هدر است.
مرحوم صاحب جواهر[7] به اطلاق كلام محقق قید میزند و میفرماید «اذا تحقق فیه معناه» در صورتي كه معناي محاربه تحقق پيدا كند كه نظير كلام امام ميشود كه فرمود «اذا صدق علیه عنوان المحارب».
مرحوم شهید در مسالک[8] بعد از قول محقق که میگوید «اللص محارب» میفرماید «اللص ان شهر سلاحا و ما هی فی معناه» اگر اسلحه يا آنچه كه كار اسلحه را ميكند را دست گرفت تشهير سلاح كرد «فهو محارب حقیقتا» حقیقتاً محارب است زيرا اخافه الناس صدق میکند آن خانواده ميترسند همسایه بغلی هم بفهمد میترسد همسایه آنطرفی هم بفهمد او هم میترسد يعني اسلحه كشيده و سلب امنیت میکند «لما تقدم من ان المحارب يتحقق في العمران و ان لم يكن معه سلاح» میفرماید ما قبلا گفتیم شرط صدق محاربه این نیست که در بیابان و سر گردنه و در راه تشهير سلاح كند بلكه در شهر يا در منزل يا در محل هم اگر ايجاد ناامني كند گرچه تشهير سلاح نكند مصداق محارب است «بل یرید اختلاس المال» حتي اگر آمده است مال ببرد و نتوانست و اگر کسی مقابلش مقاومت کند فرار میکند «فهو فی معنی المحارب في جواز قتله بالقتل» محارب است.
تنبيه توجيه آخر مسالك از كلام محقق (به معناي محارب) با اين مبناست كه میشود مقابل اينگونه دزدها نيز ایستاد و با او جنگ کرد از این جهت مثل محارب است اما نميخواهد بگويد همانند محارب يكي از چهار مجازات را دارد. بعد میفرماید «و اطلق المحقق اسم المحارب علیه مطلقا تبعاً للنصوص» اينكه مرحوم محقق در شرایع به طور مطلق میگوید اللص محارب با اینکه لص واقعا محارب نیست بلكه اگر عنوان محارب صادق بود محارب است نه مطلقا؛ اين است كه خواست تابع نصوص باشد زيرا در روایات داریم «اللص محارب» تا ببينيم معناي آن نصوصی که میگوید اللص محارب چیست و چطور باید توجیه کرد براي بحث بعدی انشاءالله.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد
[1] بحارالانوار ج25 ص2
[2] الشيخ الصدوق، فضائل الشيعه، ص7، الحديث السابع.
[3] القرآن الكريم، سورة ص، آيه75.
[4] الطريحي، مجمع البحرين، ج4، ص120، حرف لام.
[5] السيد الخميني، تحريرالوسيله، ج1، فصل في الدفاع، صص450-447، مسائل6، 22 و 25.
[6] المحقق الحلي، شرائع الاسلام، ج4، ص960.
[7] الشيخ الجواهري، جواهر الكلام، ج41، ص582.
[8] الشهيد الثاني، مسالك الأفهام، ج15، ص15.