< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدايي

88/02/02

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث اخلاقی (چهارشنبه)

به مناسبت نزدیک شدن 12 اردیبهشت روز شهادت مرحوم شهید مطهری که بعنوان روز معلم نیز شناخته شده است، مصاحبه‌ای داشتیم که ممکن است به موقع پخش شود. و من برای انجام آن مصاحبه از قبل مطالعه‌ای در مورد آن شهید بزرگوار داشتم. در بین مطالب گوناگون به این جمله برخورد کردم که ایشان می‌فرماید 12 سال درس امام شرکت کردند و انسی مثال زدنی با امام داشتند و با آن بزرگوار محشور بودند و هر روز در درس امام و جلساتی که داشتند حاضر بود؛ بعد از ورود امام به پاریس یک سفر پاریس رفتند چند روز خدمت امام ماندند وقتی برگشتند ایشان می‌فرماید پس از بازگشت دوستان از من پرسیدند که چیز جدید از امام دیدی؟ می‌گوید گفتم از حضرت امام چیزی دیدم که نه تنها بر تحیّر من نسبت به ایشان افزود بلکه ایمان من هم افزایش یافت و آن این بود که من در وجود امام چهار «آمَنَ» مشاهده کردم.

اکنون ما این جلوه‌های چهارگانه ایمان امام را از زبان شهید مطهری نقل می‌کنیم.

1- اولین جلوه ایمان امام: «آمَنَ بهدفه» امام ایمان به هدفش دارد یعنی این هدفی که دنبال می‌کند اگر تمام دنیا جمع بشوند و بخواهند او را از این هدف باز بدارند نمی‌شود و لذا هرگز از هدف خود دست بر نمی‌دارد.

2- دومین جلوه ایمان امام: «آمَنَ بسبیله» به راهی که انتخاب کرده است ایمان دارد و اگر جن و انس بخواهند جمع بشوند و او را از این راه بازدارند و متوقف کنند نمی‌توانند همچنانکه پیامبر(ص) چنین بود یعنی پیامبر(ص) آمَنَ بهدفه و بسبیله بود «قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرتی»[1] بگو به مردم راه من این است راه خدا است دعوت به سوی خدا می‌کنم این هدف او و مسیر اوست که انتخاب کرده و می‌خواهد برود و به هدف برسد بلغ ما بلغ اذیت می‌کردند آزارشان می‌کردند تا جائی که فرمود: «ما اوذی نبی مثل ما اوذیت»[2] هیچ پیغمبری به اندازه‌ی من اذیت نشد از همان ابتدا که پیغمبر با بیان قولوا لااله الاالله تفلحوا تبلیغ را شروع کردند کفار قریش به حضور حضرت ابوطالب آمدند و از او خواستند که به پسر برادرت بگو دست از این تبلیغ بردارد هر چه بخواهد ما به او می‌دهیم او را رئیس مکه می‌کنیم مال و ثروت هر چه می‌خواهد به او می‌دهیم تطمیع تأثیر نکرد تحقیر کردند تاثیر نکرد ابوطالب خطاب به پیامبر گفت چه جواب بدهم به این قریش که اینگونه می‌گویند؟ حضرت فرمود به آنها بگو اگر خورشید را در یک کف من و ماه را در کف دیگر من بگذارند از مأموریتم دست بر نمی‌دارم. یعنی مال و ثروت و طلا و جواهرات و چند شتر درهم و دینار که چیزی نیست اگر خورشید و ماه را در کف من بگذارند من دست از این برنامه برنمی‌دارم از این راهی که دارم می‌روم برنمی‌گردم.

مرحوم مطهری می‌گوید من تشخیص دادم که امام به گونه‌ای راهش را دنبال می‌کند که هیچ قدرتی نمی‌تواند او را از این راه باز دارد و متوقف کند.

3- سومین جلوه ایمان امام: «آمَنَ بقومه» ملت را خوب شناخت بعضیها می‌آمدند نزد امام می‌گفتند آقا مردم خسته شدند تعدادی شکنجه شدند در زندان کشته شدند به راهپیمایی‌ها مثلا حمله شد چقدر تلفات داد پس یک مقداری آهسته‌تر حرکت کنید مردم خسته شدند امام در جواب فرمودند شما مردم را نمی‌شناسید مردم از ما جلو هستند اگر راه را بفهمند تشخیص بدهند مردم می‌روند جلو و بعد هم همین ثابت شد و نیز دیدیم هشت سال جنگ تحمیلی را مردم اداره کردند واقعا مردم بودند و الا کسی دیگر قدرت نداشت. آنموقع ما نه ارتش داشتیم نه سپاه داشتیم. ارتش از هم پاشیده بود و هنوز سامان نیافته بود در پشت جبهه‌ها این مردم بودند که رزمندگان را دلگرم می‌کردند هنوز هم می‌بینیم مردم بحمدالله ثابت قدم در صحنه حاضرند و این پیروزیهایی که یکی پس از دیگری پیدا شد همه با استقامت و حضور مردم در صحنه است امام مردم را خوب شناخته بود هم اکنون نیز بعضیها فکر می‌کنند که مردم خسته می‌شوند و نظام را رها می‌کنند و به همه چیز پشت می‌کنند اما می‌بینید 22بهمن امسال کسانی که واقعا کار کارشناسی دقیق کردند می‌گویند جمعیت در همه استانها و در همه شهرها نسبت به سالهای گذشته بیشتر بود.

4- چهارمین جلوه ایمان امام: «آمَنَ بربه» بالاتر از همه جلوه‌ها این است که امام ایمان به خدا داشت و واقعا خدا را در وجود خودش حس می‌کرد و می‌دانست که اگر کسی برای خدا قدم برداشت خدا او را تنها نمی‌گذارد و او را یاری می‌کند «ان تنصرالله ینصرکم»[3] در مورد اصحاب کهف دارد که «انهم فتیة آمنوا بربهم»[4] اینها جوانمردانی بودند که ایمان به خدا آوردند و زدناهم هدی نتیجه‌اش این است که چون ایمان به خدایشان آوردند ما هم هدایتشان کردیم عنایتمان را به آنها بیشتر کردیم پس امام هم ایمان به خدا داشت و با پشتکار با اعتماد و اتکاء به خدا به راهی که دارد می‌رود و می‌داند که خدا کمک می‌کند امام مکرر می‌فرمودند که ما دست غیبی را لمس می‌کنیم که در جاهای متعدد می‌رسد به یک نقطه حساس که ناامید کننده است اگر آن نقطه از بین برود بقیه خراب می‌شود و برمی‌گردد از نو شروع می‌شود این حمایت الهی است که به فریاد می‌رسد.

مرحوم شهید مطهری با این اعتقادی که نسبت به امام داشت می‌بینیم که برنامه‌اش را عوض کرد.

ادوار زندگی اجتماعی مرحوم شهید مطهری

زندگی اجتماعی مرحوم شهید مطهری را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد:

دوره اول: یک وقت در حوزه بود تحصیل می‌کرد تدریس می‌کرد درس بزرگان می‌رفت شرکت می‌کرد مباحثه می‌کرد آنهم طلبه حوزه بود در این دوره به شایستگی علوم مختلف را فرا گرفت و از محضر بزرگان عصر همچون امام خمینی، آیت الله بروجردی، علامه طباطبایی استفاده کرد.

دوره دوم: یک وقت تشخیص داد که در دانشگاه خلاء ایمانی و دینی وجود دارد و جای ارزش‌های دینی و اسلامی خالی است البته علم هست اما علم منهای اسلام روح اسلام در آنها دمیده نشده است علوم انسانی هست اما منهای اسلام و لذا تشخیص داد وظیفه ایجاب می‌کند برود دانشگاه خیلی مهم است تغییر روش دادن آدمی که در حوزه شخصیتی است یک وجاهتی دارد از اساتید مبرز حوزه است چند صباح تدریس می‌کند جمعیتی هستند در درسش استفاده می‌کنند اگر پیش برود به طور قطع یکی از مراجع تقلید خواهد بود شک نداریم که مرحوم شهید مطهری اگر در حوزه می‌ماند از مراجع تقلید بود اما یک مرتبه تشخیص می‌دهد که وظیفه ایجاب می‌کند حوزه را رها کند برود دانشگاه مشغول شود زیرا اینجا هستند کسانی که درس خارج بگویند افرادی هستند که این راه را ادامه بدهند و به مرجعیت برسند و صاحب رساله بشوند اما آن کاری که در دانشگاه توانست بکند کسی دیگر نبود لذا تصمیم می‌گیرد تمام سوابق حوزوی و آینده روشنی که برایش هست را رها کند برود از صفر شروع کند برای اساتید جلسه بگذارد برای دانشجویان جلسه بگذارد تدریس بکند سخنرانی بکند همایش بگذارد مصاحبه بکند البته این هم یک برکتی بود همین تالیفات و مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هایی که در جاهای متعدد دارد اینها واقعا گنجینه مهمی از مطالب دینی است آنهم با این ویژگی خاص یک وقت یک کسی در یک موضوعی تحقیق و بررسی می‌کند و به جایی می‌رسد که می‌تواند تحقیقاتش را بصورت یک کتاب منتشر کند و این کاری ارزشمند است اما مرحوم شهید مطهری اینگونه نبود بلکه اول فکر کرد که چه چیزی بدرد می‌خورد چه چیزی جایش خالی است امروز جوانها روی چه چیزی نقطه سوال دارند سوالاتی که در ذهنها هست و در بین دانشجویان و در بین طلاب مطرح است چیست؟ تا برای پاسخگویی برود تحقیق بکند و کتاب بنویسد و منتشر کند یا سخنرانی و مصاحبه داشته باشد. اینها گنجینه‌هایی است که واقعاً توصیه می‌شود برادران عزیز از آن غفلت نکنند زیرا از نظر استحکام در حدی است که امام تائید کردند و فرمودند همه سخنرانی و کتابهای ایشان چه آنها که تالیف شده و چه آنها که از سخنرانی‌ها جمع‌آوری شده است همگی بدون استثناء مورد تایید است و هیچگونه انحراف در آن نیست چه بسا افراد کتابهای خوبی هم می‌نویسند اما ممکن است یکی دو جمله انحرافی در آن باشد اینهم یکی از الطاف الهی نسبت به آن شهید بود که در نوشته‌هایش هیچ انحرافی نیست.

دوره سوم: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تشخیص داد وظیفه‌اش حمایت از انقلاب است و لذا علاوه بر حضور هماهنگ در دانشگاه و مبارزه با رژیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی دانشگاه را رها کرد و تمام وقت در میدان مبارزات و انقلاب حاضر شد و به امر امام شورای انقلاب را ساماندهی کرد و توسط ایشان تشکیل شد و ایشان عضو و رییس شورا بود در آن دوره که کشور ساماندهی درستی نداشت و هنوز ارتشی یا سپاهی وجود نداشت، بازار فلج بود، اقتصاد فلج بود، دانشگاه تعطیل بود و همه جای کشور نابسامان بود، در آن شرائط شورای انقلاب در همه ابعاد مصوبه دارد و راه نشان می‌دهد که مردم بعد از اینکه همه چیز از هم پاشیده است در اول انقلاب با مصوبات شورای انقلاب کار کنند. ایشان جلسات را اداره می‌کرد یکی از بزرگانی که عضو شورای انقلاب بود می‌گفت ایشان در آن جلسات که همه رقم فکری حضور داشتند چنان جدی بحثها را اداره می‌کرد و پیش می‌برد که بد خواهان فرصت تصویب هیچ مصوبه خلاف اسلام را نداشتند. یک وقت هم قرار می‌گذاشت می‌گفت فعلا ساعت تنفس است و ده دقیقه کسی حق ندارد بحث جدی داشته باشد حرف جدی دیگر نزنید حتی اگر کسی سوال می‌خواست بکند می‌گفت حرف جدی نداریم با شوخی و مزاح و جک گفتن و خاطرات طی می‌شد. همه یک تغییر ذائقه‌ای می‌دادند و ذائقه‌ها عوض می‌شد بعد ادامه می‌دادند به هر حال در همین دوره انقلاب به مقتضای زمان درباره انقلاب و آینده انقلاب و مسیر انقلاب و مقایسة این انقلاب با انقلابهای دیگر کتاب می‌نویسد و سخنرانی می‌کند.

ملاحظه می‌فرمایید یک وقت در حوزه، یک وقت دانشگاه، یک وقت مسئولیت‌های انقلابی که در همین راه هم شهید شد خداوند انشاءالله روحش را با روح ائمه اطهار و شهدای راه اسلام و روح امام و انبیاء و اولیاء محشور بفرماید. ما هم راهش را باید ادامه بدهیم واقعاً این یک مطلب مهمی است که انسان دقیق شود در هر زمان وظیفه‌اش چیست و براساس وظیفه عمل کند و هرگز برای خواسته دل یا فرضا برای خوشآمد کسی جز برای خدا کار نکند. مطالعه کتب ایشان را فراموش نکنید برنامه بگذارید از کتابهایشان هر موضوعی که مورد سلیقه‌تان باشد را انتخاب کنید مطالعه کنید و این یادداشتهایی که ایشان داشته بعضیها حتی واقعاً در اثر همین تراکم یادداشتها می‌تواند تالیفاتی را تنظیم بکند نقل می‌کنند که ایشان بگونه‌ای بود که هرموقع یک مطلب تازه‌ای می شنید در یک جلسه‌ای یک کسی حرف تازه‌ای می‌گفت فورا یادداشت می‌کرد در مطالعه یک چیزی می‌خواند در یک کتابی یک جمله‌ای یک قضیه‌ای یک مطلب علمی یا داستان هرچه بود یادداشت می‌کرد و چه بسا که از جمع این یادداشتهایی که کرده بود کتاب داستان راستان درآمد. و همه بزرگان ما اینگونه بودند دفترچه یادداشت داشتند و مطالبی که مهم و قابل توجه بود حتی مزاحها و شوخی‌ها و چیزهای خوشمزه را یادداشت می‌کردند تا یادش نرود و در یک مجلس دیگر برای گرم کردن مجلس یا در یک مصاحبه یا در یک سخنرانی از آن استفاده شود ما سابقاً نقل کردیم که مرحوم آقامیرزاابوالمعالی کلباسی جد مادری ما در اصفهان متفکر بزرگی بود نوعاً در فقه کتابهای عریض و طویل و قطوری هم نوشته است که خیلی از آنها هم چاپ شده می‌گویند در یادداشتهای ایشان بعضی یادداشتها رنگ حنا داشت و آلوده به رنگ حنا بود بعضیها تعجب می‌کنند که چگونه یک مطلب مهمی روی این کاغذها نوشته شده است اما کاغذ حنایی است گفتند علتش آن بود که ایشان وقتی می‌رفته حمام در حمام مثلا خضاب کرده محاسنش را خضاب کرده و نشسته بود که موها رنگ بگیرد ده دقیقه یک ربع می‌نشیند که رنگ بگیرد همانجا در فکر بوده یک مطلب به ذهنشان می‌آید بلند می‌شود می‌آید با همان دست حنایی کاغذ و قلم برمی دارد یادداشت می‌کند و دوباره می‌رود و می‌نشیند که رنگ گرفته و محاسنش را بشوید یادداشتها رنگ حنایی دارد چون آنجا نوشته، همان را هم نگه داشت و همان را هم از آن استفاده کرده یا گفته‌اند بعضی وقتها که برای خوابیدن به رختخواب رفته بود پس از لحظاتی بلند می‌شد چراغ را روشن می‌کرد یک مطلب را یادداشت می‌کرد و بعد می‌رفت می‌خوابید. آری این استفاده از عمر و از فرصتها است بعدها همین یادداشت‌ها که دوتا یا سه تا را کنار هم می‌گذارد چند موضوع در می‌آید و یک تالیف می‌شود.

توصیه من این است که مطالعه کتابهای شهید مطهری و هم روش او را مورد الگو قرار دهیم و متابعت کنیم اینها برای ما انشاءالله ذخیره می‌شود خداوند ایشان را رحمت کند و توفیق ادامه راهشان را به ما عنایت بفرماید.

بحث فقهی:

مسئله3 «لو حمل علی غیره من غیر سلاح لیأخذ ماله او یقتله» بحث ما در محاربه بود محارب این بود که من شهّر یا جرّد جهّز سلاحه اسلحه بدست بگیرد لاخافه الناس و سعی در فساد فی الارض داشته باشد. حالا اگر کسی همان اخافه ناس و افساد فی الارض را بدون اسلحه انجام می‌دهد از خانه بیرون می‌آید به یک قسمتی، به یک شخصی، به یک گروهی حمله می‌کند و با همان قدرت و قوتی که دارد یک مشت می‌زند یکی را می‌اندازد زمین و دیگری را به دیوار می‌کوبد می‌خواهد اموال را بردارد و شخص را بکشد که همان فساد فی الارض است آیا این محارب است یا خیر؟

امام می‌فرماید اگر بدون اسلحه حمله کند که مالی را ببرد یا انسانی را بکشد «جاز بل وجب الدفاع فی الثانی» اگر حمله طرف برای بردن اموال است جاز الدفاع می‌تواند از خودش دفاع کند و مرحله به مرحله اگر با داد و فریاد می‌شود انجام دهد و اگر با کتک زدن و غیره جایز است دفاع کند اما اگر حمله برای قتل بود دفاع واجب است چون حفظ نفس واجب است بر هر انسانی واجب است جانش را در خطر نگذارد و لایتم حفظ نفس الا اینکه مبارزه کند و الا اگر در مقابلش نایستد و دفاع نکند او را می‌کشند پس دفاع واجب است چون مقدمه است برای واجب، و مقدمه واجب، واجب است.

حضرت امام در ادامه جمله‌ای دارند که یک مقدار اجمال دارد فرمود «ولو انجر الی قتله» ولو اینکه دفاعش منجر بشود که آن طرف کشته بشود آیا جمله «ولو انجر» به همین دومی می‌خورد که وجب الدفاع فی الثانی ولو انجر الی قتله یعنی در صورت وجوب دفاع حتی لازم شد می‌تواند مهاجم را بکشد اما در صورت جواز دفاع حق کشتن ندارد یا به «جاز» هم می‌خورد که بگوئیم در آنجایی که دزد می‌خواهد مال را ببرد «جاز الدفاع ولو انجر الی قتله» یعنی حتی در صورت جواز دفاع هم می‌تواند در دفاع تا حد کشتن مهاجم پیش برود.

ظاهر عبارت امام ابهام دارد که آیا این ولو انجر به هر دو می‌خورد یا فقط به الثانی می‌خورد؟ ولی مرحوم امام در جلد اول[5] تحریرالوسیله در کتاب الدفاع و امر به معروف و نهی از منکر مسأله5 وقتی بحث دفاع را متعرض هستند همین مسئله را دارند که اگر کسی حمله کرد که مالت را ببرد دفاع جایز است آنجا دارد ولو انجر الی قتل المهاجم یعنی گرچه دفاع برای حفظ مال باعث قتل حمله کننده شود. لذا این ولو انجر در باب حدود را با قرینه فتوایشان در باب امر به معروف می‌گوییم به هردو می‌خورد. در «جاز» هم می‌تواند دفاع کند از مالش ولو برای حفظ مالش بتواند او را بکشد و هم برای حفظ جانش دفاع می‌کند ولو منتهی به قتل طرف شود.

ولکن لایثبت له حکم المحارب امام می‌فرماید در برابر حمله کنندة بدون سلاح، دفاع برای حفظ مال جایز است و برای حفظ جان واجب است حتی اگر منجر به قتل آن طرف بشود خونش هدر است نه دیه دارد نه قصاص دارد. اما همین کسی که حمله کرد من غیر سلاح عنوان محارب ندارد و احکام محارب بر او بار نمی‌شود چون در تعریف محارب گفتیم «جرّد سلاحه» باید با سلاح بیاید و سلاح چیزی است که مایقتل به و محاربه همان مقاتله است این تعبیر علما است و تعبیر شهّر السیف و جرّد و حمل السلاح عناوینی بود که در روایات داشتیم. اما اگر پهلوانی به اتکاء قدرت خودش مالی را ببرد کسی را بکشد محارب نیست چون اسلحه ندارد البته امام در آن بحث محدودة سلاح را توضیح ندادند اما ما قبلا گفتیم اسلحه اختصاص به حدید یا شمشیر ندارد بلکه هرچیزی که می‌شود با آن مقاتله کرد حتی سموم کشنده می‌تواند اسلحه باشد منتهی اینجا امام دارند «ولو اخاف الناس بالسوط و العصا و الحجر ففی ثبوت الحکم اشکال» اگر با سنگ حمله کند یا یک عصا در دست گرفته (مراد از عصا همان چیزی است که دست می‌گیرند که همراهشان و کمک در راه رفتن باشد و غیر چوب است) یا به طور جمعی حمله می‌کنند مثلا وانت بار را پر از چوب یا سنگ می‌کنند و سنگها را به تناوب پرتاب می‌کنند یا اگر یکی از چوبها شکست دومی را برمی‌دارند و یا اگر طرف مدافع یک چوب را از دست مهاجم ربود چوب دیگری بر می‌دارند امام فرمود «فیه اشکال» که چنین شخصی محارب باشد.

اقول می‌پذیریم سنگهای ریز یا عصایی که می‌شکند یا تازیانه سلاح نیست زیرا سنگ ریز کشنده نیست یا عصا کشنده نیست و تازیانه هم اگر خیلی محکم باشد مقداری از بدن سیاه می‌شود و لذا اینها اسلحه مقاتله نیست اما در مطلق چوب یا سنگ که به قول عربها بواحد یموت اگر یکی بزنی طرف از جایش بلند نمی‌شود یا اگر یک سنگ پرتاب شده بر سرش اصابت کند او را می‌کشد اینها وسیله مقاتله است.

امام می‌فرماید «بل عدمه اقرب فی الاولین» در دوم در تازیانه و عصا اقرب این است که بگوییم اصلا اسلحه نیست اگر کسی تازیانه دست گرفت آمد و خواست مقاتله بکند یا یک عصا (عصایی که انسان با آن راه می‌رود) دست گرفت و آمد مقاتله بکند محارب نیست.

ما هم قبول داریم ولی ما تفصیل می‌دهیم و می‌گوییم در تازیانه و عصا اسلحه صادق نیست اما چوب و سنگ را می‌توانیم بگوییم از وسایل مقاتله است و اگر کسی با چوب و سنگ حمله کرد مصداق محارب است.           

بحث بعدی برای فردا.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد

[1] سوره یوسف، آیه108.

[2] مجلسی، بحارالانوار، ج39، ص56.

[3] سوره محمد، آیه7.

[4] سوره کف، آیه13.

[5] السید الخمینی، تحریرالوسیله، ج1، ص447 ، کتاب الدفاع و الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، مسأله5 «لو هجم علی ماله أو مال عیاله جاز له دفع بأی وسیلة ممکنة ولو انجر إلی قتل المهاجم»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo