درس خارج فقه استاد مقتدايي
87/10/01
بسم الله الرحمن الرحيم
عرض کردیم شرط دوم در صدق سرقت آن است که مال مسروق در حرز قرار داده شده باشد و سارق با هتک حرز مال را از حرز خارج کرده باشد و گفتیم دلیل مسأله روایات و نیز اتفاق علما به اجماع اصحاب بود. فقط ابن ابی عقیل عمانی که یکی از قدمای اصحاب است در بین علمای شیعه مخالف است و میگوید اگر از هر کجا سرقت شد ولو در حرز هم نباشد حتی در مجامع و در مساجد و جاهای عمومی هم اگر کسی سرقت بکند دستش قطع میشود و نظر عمانی موافق فتوای عامه است که شرط حرز معتبر نیست.
دیروز روایات داله بر شرط حرز را خواندیم و در مقابل برخی روایات صحیحه معارض و داله بر عدم اعتبار حرز را بررسی کردیم.
1- روایت اولی که خواندیم صحیحهی جمیل بن دراج بود.
2- روایت دوم صحیحهی فضیل بن یسار بود اجمالا دیروز اشاره شد و امروز مجدداً میخوانیم. عن ابیعبدالله(ع) قال «اذا اخذ الرجل من النخل و الزرع قبل عن یصرم» (عبارت روایت صریح و روشن نیست) اذا اخذ الرجل اگر کسی چیزی را به عنوان سرقت بگیرد یعنی سرقت کند از نخل و زرع، یک کسی برود در یک نخلستان یا در یک مزرعهای که میوهای چیزی کشت شده است قبل ان یصرم قبل از اینکه صاحب باغ آن میوهها را از نخل خرما چیده باشد یا قبل از اینکه کشاورزان محصول را جمع کرده باشند یعنی خرماها به درخت است و میوهها هم در مزرعه است برود از آنجا بگیرد از خود آن درخت یا از خود آن مزرعه بدزدد «فلیس علیه قطع» بر او حد جاری نمیشود فاذا صرم النخل و حصد الزرع اگر صاحب نخل خرماها را چید یا صاحب مزرعه محصول را درو کرد و سارق از آن میوههای چیده شده و حاصل جمع شده سرقت کرد دستش قطع میشود.
ملاحظه میفرمایید چنانچه دیروز نیز اشاره کردیم امام تفصیل میدهد و میفرماید اگر قبل از چیده شده میوهها توسط صاحب باغ یا مزرعه سارق از درخت یا مزرعه بچیند «لیس علیه قطع» قطع ید ندارد اما اگر بعد از چیدن و جمع کردن میوه توسط مالک، سارق از آن میوههای چیده و جمع شده سرقت کند دستش قطع میشود از این استفاده میشود که بعد از چیدن و جمع کردن اگر بدزدد قطع ید دارد یعنی قبل از انبار کردن اگر دزدیده شود قطع دارد در حالیکه قبل از انبار در حرز نیست لذا استظهار میشود که حرز لازم نیست همین قدر که میوهها را از درخت بچیند قطع ید ندارد اما اگر از میوههای چیده شدهی از درخت سرقت کرد دستش قطع میشود با اینکه حرز نیست پس حرز معتبر نیست.
توجیه روایت: جوابی که از این روایت میشود داد این است که تا آنوقتی که به درخت است یا محصول در خود مزرعه هست آنجا معمولا حرز ندارد اینها باغ است و رفت و آمد و نخل خرما است دیواری دری چیزی ندارد مزرعهای که کشت میکنند مزرعه حصاری ندارد اگر در خود آن باغ برود یا در آن مزرعه برود یا از درخت بچیند آنجا «لیس علیه قطع». اما بعد از اینکه گندم را چیدند و درو کردند یا آن میوهها را از مزرعه بیرون آوردند یا خرماها را از نخل چیدند متعارف این است که انبار کنند نه اینکه روی زمین بریزند و رها کنند پس اینکه میفرماید بعد از اینکه چیده شده دزدیده شود مراد این است که بعد از اینکه چیدند و انبار و تحفظ کردند و یک جایی قرار دادند که محفوظ بماند اگر دزدیده شود قطع ید دارد پس ظاهر روایت حمل بر متعارف در زمان میشود که بعد از چیدن بلافاصله جمع میکنند یک جایی انبار میکنند در صندوقهایی میگذارند یک جایی که محفوظ باشد.
3- روایت صحیحهی دیگری که ظهور در عدم اعتبار حرز دارد صحیحهی حلبی[1] است.
عن ابی عبدالله(ع) قال سئلته عن الرجل یاخذ اللص میگوید از امام صادق پرسیدند یک کسی دزد مال خودش را پیدا میکند و میگیرد «یرفعه او یترکه» حالا که دستگیرش کرد رهایش کند یا نزد محکمه ببرد فقال امام یک قضیهای نقل کردند از زمان پیغمبر(ص) فرمود ان صفوان بن امیه کان مضطجعا فی المسجد الحرام صفوان بن امیه در مسجدالحرام به پهلو خوابیده بود فوضع رداءه و خرج یهریق الماء از خواب بیدار شد می خواست برود مثلا برای قضای حاجت عبایش را گذاشت و رفت وضع رداءه یعنی همان جایی که خوابیده بود بلند شد عبا را گذاشت رفت آب بریزد (ما میگوییم دست به آب رفت مثلا برای قضای حاجت) فوجد ردائه و قدسرق حین رجع الیه وقتی برگشت دید عبا نیست عبا را دزدیدند فقال من ذهب بردائی دادش بلند شد آی مردم عبای من گم شده کی برده است صدای داد و فریادش بلند شد فذهب یطلبه هی دور میگشت در مسجد این طرف و آن طرف دنبال عبا میگشت فاخذ اللص دزد عبا را پیدا کرد عبا را گرفت آن شخص را هم گرفت فرفعه الی النبی دزد را نزد پیغمبر برد فقال النبی(ص) اقطعوا یده پیغمبر فرمود دست دزد را قطع کنید فقال الرجل همان صفوان گفت که یا رسول الله تقطع یده من اجل ردائی یا رسول الله برای خاطر عبای من میخواهید دستش را قطع کنید قال نعم دزدی کرده فرق نمیکند هرچه میخواهد باشد عبای تو را دزدی کرده ثابت شده باید دستش قطع بشود قال گفت یا رسول الله من راضی نیستم برای خاطر عبای من دست این بیچاره را قطع کنید فانا اهبه له عبا را به او هبه کردم فقال رسول الله(ص) فهلا کان هذا قبل ان ترفعه الیّ چرا پیش از اینکه مرافعه پیش حاکم بیاوری این کار را نکردی اگر قبل از مرافعه مال را به دزد بخشیده بودی موضوعی نداشت برای محاکمه اما بعد از آنکه رفع امر الی الحاکم کردی اختیار دست تو نیست چون سرقت ثابت شد حکم الهی، قطع ید دست سارق است و باید دستش قطع بشود قلت فالامام بمنزلته اذا رفع الیه راوی گوید آیا این قضیه مختص به پیغمبر است که اگر مرافعه را نزد پیغمبر آوردند و حکم ثابت شد شاکی نمیتواند عفو کند یا اگر حکم نزد امام یا حاکم شرعی هم ثابت شود شاکی نمیتواند عفو کند. «قال نعم» امام فرمود اختصاص به پیغمبر ندارد هر حاکمی بعد از اینکه امر به او واگذار شد خود صاحب مال حقی ندارد بگوید من گذشت کردم من عفو میکنم من نمیخواهم دستش قطع بشود به اختیار او نیست قال و سئلته عن العفو قبل عن ینتهی الی الامام میگوید پرسیدم اگر پیش از اینکه مرافعه الی الحاکم بشود شخص عفو بکند چطور است؟ «فقال حسن» کار خوبی است که اصلا مرافعه را نبرند پیش حاکم.
لازم به ذکر است مورد روایت با حکم الهی در قصاص و دیگر موارد تفاوت دارد زیرا قصاص و غیره حقالناس است خود مردم میتوانند قصاص را اخذ بکند ولو بعد از ثبوت میتواند مالش را ببخشد اما بخشیدن مال باعث این نیست که حکم الهی که حد است از بین برود حد قابل گذشت نیست و حکم الهی که حد الهی است جاری میشود.
قضیهی صفوان به طرق مختلف نقل شده است عامه هم نقل کردند و اختلافات زیادی هم در روایت هست مثلا بعضی از عامه نقل میکنند که صفوان خوابیده بود روی عبا و آمدند از زیر پایش کشیدند بردند. یکجا دارد که زیر سرش گذاشته بود و مثلا سرش رفته بود کنار عبا از زیر سرش رد شده بود آمدند دزدیدند اینجور مختلف نقل شده است. در کتب شیعه دو جور نقل شده یکی همین است که عرض کردیم که صفوان بن امیه خوابیده بود در مسجد بعد بلند شد فوضع ردائه و خرج عبا را گذاشت و رفت بیش از این در این روایت نیست از این استفاده میشود که مسجدالحرام جای عمومی است هزاران نفر میروند میآیند و از مسجد اگر کسی چیزی بدزدد از حرز ندزدیده است (بعدها میخوانیم یکی از جاهایی که حرز نیست جاهای عمومی مثل مسافرخانه، حمامهای عمومی، مشاهد مشرفه است و مساجد است) اگر از آنجا کسی سرقت کند سرقت از حرز نیست در و دربندی ندارد هر کسی آزاد است میتواند وارد شود اینجا هم مسجدالحرام است وقتی خبر به پیغمبر رسید ثابت شد فرمود اقطعوا یده دستش را قطع کنید پس معلوم می شود واجب نیست سرقت از حرز باشد از جای عمومی هم اگر کسی سرقت کند دستش قطع میشود و چنانچه ملاحظه میفرمایید ما روایت را توجیه کردیم.
مرحوم صدوق روایت را با کمی اختلاف از نقل قبلی نقل میکند و مرحوم صاحب وسائل هم این روایت را از صدوق نقل کرده است کان صفوان بن امیه بعد اسلامه صفوان بعد از آنکه مسلمان شد نائما فی المسجد خوابیده بود در مسجد فسرق رداءه اینجا یک اختلاف با آنجا دارد که آنجا گفت مضطجعا بعد بلند شد برود برای آب و برگردد وقتی برگشت دید عبا نیست اینجا آنرا ندارد فتبع اللص دنبال دزد متابعت و تفحص و گردش کرد و اخذ منه الردا پیدایش کرد و عبا را از او گرفت و جاء به الی رسول الله(ص) دزد را آورد پیش پیغمبر و اقام بذلک شاهدین دو تا شاهد هم اقامه کرد که او عبای من را دزدیده است فامر رسول الله(ص) بقطع یمینه پس یک اختلاف دیگر هم این است که در روایت اولی نگفت شاهد اقامه کرد در اینجا فرمود اقام شاهد پیغمبر فرمود دستش را قطع کنید صفوان گفت یا رسول الله برای خاطر عبای من فرمود بله گفت من میبخشم فرمود چرا قبلا نبخشیدی الان دیگر بعد از رفع امر الی الحاکم جای بخشش نیست ملاحظه میفرمایید روایت در نقل قبلی ظهور بیشتری داشت زیرا نقل صدوق فقط میگوید عبا را گذاشت و رفت برای تطهیر وقتی برگشت دید عبا نیست یعنی فکر کنم عبا را وسط مسجد گذاشت و رفت اما اینجا دارد که خوابیده بود فسرق رداءه در حالیکه خواب بود عبا را دزدیده بودند حالا یا رویش کشیده بود یا زیر سرش گذاشته بود و کنار رفته بود، عبا مانده بود عبا را یک کسی برد باز اینجا از توی مسجد دزدیده شد در حالتیکه مسجد جای عمومی است. پس چارهای نداریم جز اینکه بگوییم حرز معتبر نیست.
مرحوم صدوق بعد از بیان این نقل دوم این روایت را توضیح میدهد و میفرماید «لاقطع علی من سرق من المساجد» کسی که از مساجد چیزی سرقت بکند دستش را قطع نمیکنند والمواضع التی یدخل الیها باذن غیرهم جاهای عمومی که هر کسی بدون اذن میتواند وارد شود مثل الحمامات و الارحیه آسیابها کسی باری دارد میخواهد برود در آسیاب گندمش را آرد بکند در باز است هر کسی یک باری میبرد میآورد عمومی است والخانات کاروانسراها مهمانسراها مسافرخانهها آنجاهایی که رفت و آمدهای عمومی میشود در هم باز است مانع کسی هم نمیشوند از این جور جاهای عمومی اگر کسی سرقت بکند دستش قطع نمیشود پس چرا پیغمبر دست این شخص را قطع کردند با اینکه از توی مسجد دزدیده بود جای عمومی است انما قطعه النبی لانه سرق الرداء و اخفاه یک عبارتی مرحوم صدوق دارد یک قدری پیچیده است حالا عرض میکنیم مرحوم صاحب وسائل توضیح میدهد فرمایش صدوق را صدوق میفرماید توجیه این روایت این است که این سارق دزدید و اخفاه مخفی کرد چون مال را مخفی کرد پیغمبر دستش را قطع کرد و اگر اخفا نکرده بود اکتفا میکردند به تعزیر (این عبارت صدوق است) فلاخفائه قطع چون اخفا کرد پیغمبر دستش را قطع کردند و لو لم یخفه اگر مال را مخفی نکرده بود یعزره پیغمبر تعزیرش میکرد و لمیقطع پس وجه اینکه پیغمبر دست این را قطع کردند با اینکه از جای عمومی سرقت کرده لاخفاءه چون مخفی کرد. اما مرحوم صاحب وسائل میگوید این درست نیست زیرا هر دزدی وقتی یک چیزی را سرقت کرد میدزدد سر دست نمیگیرد که همه بفهمند این مال را دزدیده ایشان میفرماید ضمیر اخفا به خود آن صاحب مال (صفوان) برمیگردد فرمود لانه سرق الرداء و اخفاه یعنی در حالی که صفوان عبایش را مخفی کرده بود نه اینکه سرق الرداء و اخفاه مال را دزدید و مخفی کرد اخفاه را برگردانیم به خود صفوان که مالک عبا است فلاخفائه قطعه چون مال را مخفی کرده بودند دست دزد را قطع کردند پس معلوم میشود که آنجا صفوان مال را در حرز قرار داد ولو در مسجد است اما بالاخره مالش را مخفی کرد یا در صندوقی گذاشت هر چه باشد مخفی کرد و آن دزد مالی که مخفی شده بود و در حرز گذاشته بود را سرقت کرد لذا پیغمبر دستش را قطع کرد پس به مجرد اینکه از مسجد بدزدد دستش قطع میشود دلیل آن نمیشود چون دزد دزدید و بعد مخفی کرده بود دستش قطع میشود این توجیهی که مرحوم صدوق میکند پذیرفته نیست. و ظاهر این روایت این است که این هیچ شاهدی بر این توجیه ندارد زیرا اگر دزدیدن و مخفی کردن دخیل در حکم است قطعا امام مطرح میکردند چون امام صادق دارند این قضیه را از زمان پیغمبر نقل میکنند که زمان پیغمبر صفوان در مسجد خوابیده بود عبایش را بردند پیغمبر دستور داد دست دزد را قطع کنند. اگر اخفاه داشت و صفوان مالش را در حرز گذاشته بود و این مطلب دخیل در مسئله بود امام ساکت نبودند و مطرح میکردند در حالیکه مطرح نکردند فرمود وضع رداءه و خرج عبا را گذاشت و رفت ما نمیتوانیم بگوییم اخفاه در آن روایت دومی هم دارد پس هیچ دلیلی و شاهدی و قرینهای از روایت بر اخفاه در اینجا نیست بلکه قرینهی خلافش هست که اگر یک چنین مسالهای بود باید امام گفته باشند و امام نفرمودند معلوم است که یک چنین چیزی نبوده است بنابراین نمیتوانیم این توجیه را از مرحوم صدوق بپذیریم.
مرحوم آقای خویی(رض) یک توجیه دیگر میکند روایت را نقل میکند و میفرماید لعل این حکم از مختصات مسجدالحرام است یعنی تمام مساجد اگر کسی از آن مسجد چیزی بدزدد مثل این است که از یک مسافرخانهای از یک مهمانسرایی یا از جاهای عمومی دزدیده است دستش قطع نمیشود به خلاف مسجدالحرام این حکم مختص آنجاست اگر کسی از مسجدالحرام ولو اینکه مخفی هم نکرده بود ولو مکان عمومی است و هر کسی میتواند رفت و آمد بکند اما اگر کسی از مسجدالحرام چیزی بدزدد دستش قطع میشود مثل این است که از حرز دزدی کند میفرماید اگر اجماعی داشته باشیم که بگویند لافرق بین مسجد الحرام و سایر مساجد حکم مسجدالحرام جدای از مساجد دیگر نیست همانطور که اگر از بقیهی مساجد کسی سرقت کند دستش قطع نمیشود از مسجدالحرام هم به اجماع که میگوید مثل سایر مساجد است میگوییم دستش قطع نمیشود اما یک چنین اجماعی نداریم که لافرق بین مسجدالحرام در حکم با سایر مساجد چون اجماع نداریم پس حکم مسجدالحرام در این مسأله از دیگر مساجد جدا است. این روایت روایت صحیحه هم هست به آن عمل میکنیم میگوییم این حکم مخصوص مسجدالحرام است و اگر کسی از مسجدالحرام چیزی بدزدد ولو مکان عمومی است دستش قطع میشود.
مرحوم خویی این توجیه را نسبت به این روایت میدهد و یک شاهد هم میآورد میفرماید که شاهدش هم این است که یک روایت دیگری داریم مثل صحیحهی عبدالله بن الرضا(ع) فی حدیث در ضمن یک حدیث میگوید آن عبدالسلام ابن سالک قلت له به امام هشتم عرض کردند بای شیئ یبدا القائم منکم اذا قام وقتی حضرت مهدی(ص) ظاهر می شوند اول کاری که میکنند چه کار میکنند در مسجدالحرام ظاهر میشود اعلام میکند خودش را معرفی میکند اولین اقدامی که در مسجدالحرام امام زمان بعد از ظهورشان انجام می دهند چیست؟ قال امام فرمود یبدا ببنی شیبه بنی شیبه که متصدیان مسجد الحرام بودند ظاهرا حالا هم نسل به نسل پردهداری کعبه در اختیار آنهاست فرمود یبدا ببنی شیبه فیقطع ایدیهم دستشان را قطع میکند چرا؟ لانهم سراق بیتالله الحرام اینها دزدان مسجد الحرام هستند برای همان خیانتی که میکنند از مال مسجد دزدی میکنند از این جهت دستشان را قطع میکنند خوب این پیداست که شرایط قطع ید را که اینها ندارند اینجور نیست که بنی شیبه بیایند اموال مسجد الحرام را در حالتیکه در حرز است ببرند اینها بالاخره پردهی کعبه را برمی دارند میفروشند اموال را خیانت میکنند ثروتی برای خودشان درست میکنند شرایط قطع ید را ندارند اما در عین حال امام زمان دستشان را قطع میکند روایت هم صحیحه است پس معلوم میشود مسجد الحرام یک خصوصیت دیگر دارد لذا پیغمبر هم وقتی دیدند این صفوان عبایش را گذاشته و رفت ولو مخفی نکرده فرمود دست دزد را قطع کردند پس مرحوم آقای خویی میگویند حکم از مختصات مسجدالحرام است شاهد هم میآورد به این روایتی که امام هشتم فرمود که امام زمان وقتی ظاهر میشود دست اینها را قطع میکند.
مناقشه در توجیه آقای خویی به این توجیه هم اعتمادی نیست یعنی هیچ شاهدی ندارد یک قرینهی دیگری که گفته باشند مثلا چنین چیزی از مختصات خانهی کعبه و مسجدالحرام باشد. میماند این روایات با روایاتی که قبلا خواندیم که میگوید حرز معتبر است با هم تعارض پیدا میکنند معارضه میشود بین این روایات با روایاتی که میگوید حرز معتبر است ببینیم بعد از تعارض ترجیح با کدام است ظاهرا ترجیح با آن روایات قبل است که میگوید حرز معتبر است. چرا ترجیح با آنهاست به جهت اینکه فتوای مشهور بر اساس آنهاست آنکه ما گفتیم مرحوم صاحب جواهر میفرماید نصا و فتوا هم روایت هم فتوا بر طبق روایات داریم اجماع بقسمیه علیه میبینیم فقط مخالف ابن ابی عقیل است هیچ کسی مخالفت نکرد پس چون آن روایات مستند به فتوای مشهور است و فتوای مشهور مطابق و پشتوانهی او است ترجیح با آنهاست پس ولو اینها روایات صحیح دلالت بر این دارد که حرز معتبر نیست اما در مقام تعارض ترجیح با آن روایاتی است که میگوید حرز معتبر است چون فتوای مشهور بلکه اجماع تایید میکند آن روایات را پس اصل اینکه سرقت باید از حرز باشد ثابت است حالا ببینیم معنای حرز و مصادیق حرز چیست؟ انشاءالله بحث بعد.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد
[1] الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج28، ص29، روایت2 باب 17 من ابواب مقدمات الحدود.