< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدايي

87/09/13

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث اخلاقي: در دهه‌ي مبارکه‌ي ذيحجه هستيم بعضي از ايام اين دهه ايام پر خير و برکت و فضيلت يعني ايام معلومات است. در قرآن داريم که درباره‌ي حج مي‌فرمايد«ليشهدوا منافع لهم و يذکرون الله في ايام المعلومات»[1] ايام معلومات همين دهه‌ي ذيحجه هست که که ذکر بگويند و به ياد خدا باشند و حج که يکي از ارکان اسلام است و مناسک حج را در اين دهه قرار داده‌اند مومنين بايد در اين دهه قرباني و ديگر اعمال حج را انجام بدهند همين دهه‌ي مبارکه اعمال زيادي دارد و يکي همان دو رکعت نماز است که بين نماز مغرب و عشا مي‌خوانند رکعت اول حمد و سوره و بعد از سوره همين آيه‌ي«و واعدنا موسي ثلاثين ليله و اتممناها بعشر»[2] را مي‌خوانند خود اين آيه هم در اين دهه نازل شده است.

در آيه فوق نکته‌ها‌ي مهمي وجود دارد که از باب تذکر و يادآوري به عرض مي‌رسانيم.

نکته اول: قرآن کريم مي‌فرمايد«وواعدنا موسي ثلاثين ليله» واعدنا يعني مواعده، قرار و وعده گذاشتيم با حضرت موسي.

ملاحظه بفرماييد خود اين تعبير چقدر لذت بخش و شيرين است اگر يک بزرگي از شما دعوت کند که امشب تشريف بياريد شام با هم باشيم قرار بگذارد که با آن بزرگ در کنار هم شام بخوريم مثلاً فرض کنيد که مقام معظم رهبري به يک نفر بفرمايد که امروز بيايد نهار با هم بخوريم. اين براي آن شخص لذتي دارد و افتخار به آن مي‌کند که فلان بزرگ از من دعوت کرد. خداوند از موسي دعوت مي‌کند آن هم به اين تعبير«و واعدنا» با هم قرار گذاشتيم خيلي بالاست.

مرحوم آميرزا جواد آقا ملکي تبريزي در المراقبات روي اين جمله مانور مي‌دهد که شما ببينيد چقدر اين قرار براي حضرت موسي لذت بخش بوده است؟ و بعد روايتي نقل مي‌کند از پيغمبر(ص)«حيث قال» پيغمبر مي‌فرمايد«ما اکل و ما شرب و ما نام في ذهابه و مجيئه شوقا الي لقا الله» چهل شب طول کشيد براي شوق ملاقات خدا که يک چنين قراري خدا با او گذاشته است بيا براي لقاء پروردگار چهل شب در مخفيگاه بمان (اين تعبير حالا مبالغه‌اي است) حضرت موسي قرار ملاقات داشت آن چنان بود که به خورد و خوراک بي‌اهميت شد که گويا در اين چهل شبانه روز از شوق چيزي نخورد به قول ما مي‌گوييم ديگر به فکر خودش نبود خودش را فراموش کرده نه بخورد نه بياشامد نه بخوابد نه استراحت کند اين مقامي است که خدا براي او قائل شده است.

مرحوم آقاي ملکي در ادامه مي‌گويد فکر نکنيد اين اختصاص به حضرت موسي دارد شما هم مي‌توانيد اينگونه باشيد شما هم روشتان را مثل موسي قرار بدهيد خدا براي شما هم وعده مي‌گذارد قرار مي‌گذارد آن طرف کسب لياقت کرده و خودش را رسانده به جايي که خدا با او وعده و قرار ملاقات گذاشته است.

نکته دوم: سرّش چيست که ابتدا قرار سي‌روزه بود، و بعد ادامه پيدا کرد؟ و فرمود اي موسي از اول ذيقعده آمدي سي روز ماندي اکنون اول ذيحجه است اين دهه هم دهه‌ي مبارکي است لذا براي فضيلتي که اين دهه داشت خطاب شد اين دهه را هم بمان چرا از اول نفرمود چهل روز بمان؟

مي‌گوئيم اضافه کردن ده روز ممکن است براي امتحان امت موسي باشد خود موسي از عهده‌ي امتحان برآمده با او وعده گاه گذاشته مي‌شود و مي‌رسد به لقاء پروردگار اما بايد امت موسي هم امتحان بشود. سي شب تمام شد روز سي و يکم و سي و دوم امت ديدند که حضرت موسي نيامد علتش چيست قرار بود بيايد چرا تخلف شد چرا نيامد؟

اينجا بود که سامري که خودش زرگر بود به حرکت و جنب و جوش درآمد از مکان آن طلاها و جواهراتي که بني اسراييلي‌ها کنز کرده بودند اطلاع داشت و رفت برداشت و گوساله‌اي جواهرنشان ساخت از طرفي آنگاه که عذاب الهي بر فرعون مقرر شده بود جبرئيل به امر پروردگار سوار بر اسب آمده بود جلو فرعون و لشکريانش در آب حرکت کرد تا فرعون که عذابش حتمي شده بود ترغيب شود و وارد دريا گردد در اين صحنه سامري مشاهده کرد خاک زير پاي اسب جبرئيل جنب و جوش و حرکت دارد مثل اين که روح در آن دميده شده باشد لذا يک مشت از آن خاک برداشته بود، اکنون که موسي دير کرده بود او همان خاک را در شکم گوساله طلائي ريخت گوساله شروع کرد به صدا کردن و سامري بين مردم آمد و شايعه کرد که خداوند موسي را عزل کرده است و دليل نيامدن موسي اين است که خداوند او را از پيغمبري عزل کرده است و خداوند خودش مي‌خواهد بدون واسطه براي دعوت شما بيايد و بعد گوساله را آورد و به قول امروزي رو نمايي کرد و پرده را کشيد کنار و افتاد به سجده و مردم هم ريختند و بر گوساله سجده کردند گوساله طلائي درخشنده هم صدا کرد و جمعيتي از قوم بني اسراييل به اين حساب که اين گوساله همان خداست که در اين شکل بر زمين آمده است سجده کردند و از دين خارج شدند و نتيجه‌ي ده روز اضافه ماندن حضرت موسي امتحان شدن و مردودي بني‌اسرائيل بود. وقتي حضرت موسي برگشت ديد جمعيت زيادي از قومش از دين برگشتند.

به هر حال دهه ذيحجه دهه‌ي بسيار با شرافتي است دهه‌ي با فضلتي است بايد به ياد خدا بود و«يذکر اسم الله في ايام معلومات» خصوصيتش و يذکرون الله است بايد به ياد خدا باشد اگر آدم نداند چه زماني وارد دهه‌ي ذيحجه شد. يا نداند روز آخر ذيحجه چه زماني رسيده است اين منافات با ذکر دارد و اين غفلت است و از ما به ياد خدا بودن را خواستند بايد توجه پيدا کنيم همين آيه امتحان براي همه است انبياء امتحان شدند غير انبياء امتحان شدند اولياء الهي امتحان مي‌شدند اين سنت الهي است يک چنين سنتي که براي ملاقات قرار مي‌گذارد سي شب و بعد ده شب اضافه مي‌کند نتيجه‌اش اين مي‌شود گروهي که ايمانشان ايمان ظاهري است ايماني است که با يک بت و يک گوساله و يک صدا کردن گوساله مي‌گويند اين خداست از دين برمي‌گردند. نکند يک وقت ما به آنها بخنديم بگوييم با ديدن يک گوساله و صدا کردن يک گوساله دست از اعتقاد به خدا برداشتند اما خودمان هم بطريق ديگر فريب بخوريم با يک چيزهاي جزيي شرک به خدا پيدا کرده و اعتقادمان را به خدا و اعتمادمان را به خدا و توکلمان به خدا از بين برود بعد برويم به ديگري متوسل بشويم. همه انبياء بزرگ اين گونه امتحان‌ها را داشته‌اند حضرت ابراهيم خليل الرحمن خودش امتحان شد قضيه‌ي حضرت اسماعيل کم امتحاني نبود و همچنين حضرت سليمان با آن تشکيلات و با آن عظمت و آن دستگاهي که دارد امتحان شد زيرا بلقيس تخت و جايگاهي داشت که از هشت تخت آماده شده بود و چندين هزار نفر روي آن مي‌نشستند و هر يک از نفرات و بزرگان جايگاه خاصي داشتند که قرآن با اينکه همه متاع دنيا را مي‌گويد«متاع قليل»[3] اما در مورد تخت بلقيس فرمود«و لها عرش عظيم»[4] حضرت سليمان وقتي شنيد چنين پادشاهي وجود دارد که چنين تشکيلاتي دارد؛ نامه‌اي فرستاد و او را احضار کرد حضرت سليمان قبل از رسيدن بلقيس خطاب به اطرافيان فرمود«ايکم يأتيني بعرشها قبل ان يأتوني مسلمين»[5] چه‌کسي مي تواند عرشش را بياورد اينجا که وقتي مي‌آيد اين معجزه را ببيند تا بفهمد که حضرت سليمان آدم عادي نيست پيغمبر خداست يک پادشاه نيست«فلما رءاه مستقرا عنده»[6] وقتي حضرت سليمان ديد هشت تخت با آن عظمت و تشکيلات با يک چشم به هم زدن در مقابلش آماده است.«قال هذا من فضل ربي» نکته اينجاست يک افتخاري به خودش نکند من آن هستم که يکي از سربازان من اين همه قدرت دارد که تخت بلقيس را در کمتر از چشم به هم زدن حاضر کند«هذا من فضل ربي ليبلوني أاشکر ام اکفر» خدا مي‌خواهد من را امتحان کند ببيند من شکر مي‌کنم يا کفران نعمت مي‌کنم حضرت سليمان با آن عظمت در مجلس رسمي و در حضور آن جمعيت از تختش آمد پايين و رفت افتاد روي خاک مقابل عظمت پروردگار سجده کرد که شکر نعمت بجاي آورد و در امتحان قبول شود. ما هم امتحان مي‌شويم. همين وضع طلبگي ما امتحان است براي ما ممکن است يک سختي‌ها و ناراحتي‌هايي در زندگي براي يک طلبه‌اي پيش بيايد«ليبلوني أاشکر ام اکفر» يک قضيه‌اي پيش مي‌آيد خدا مي‌خواهد امتحان کند ببيند ما شکر مي‌کنيم يا کفران نعمت مي‌کنيم اين را در ذهنمان باشد انشاءالله اميدوار هستيم خداوند توفيق بدهد بتوانيم از برکات اين دهه و اين ماه استفاده‌ي بيشتر داشته باشيم.

بحث فقهي: گفتيم اصل اعتبار نصاب و شرط رسيدن مال به حد نصاب مسلّم است اما در مورد مقدار نصاب چهار قول است.

قول اول: ربع دينار؛ گفتند ربع دينار يعني يا خود آن مال دزديده شده ربع دينار باشد يا قيمتش به ربع دينار برسد. ربع دينار 4 نخود و نيم از يک دينار طلاي مسکوک بود (آنوقتها که گرم نبوده نخود تعبير مي‌کردند حالا تبديل شده و مقياس گرم معمول است) اين حد نصاب علي‌المشهور است بلکه بالاتر از مشهور اکثر علما نظير مرحوم شهيد در مسالک مي‌فرمايد«هو المذهب» آنکه ما به آن معتقديم اجماعي است بالاخره مشهور اين است رواياتش هم ديروز خوانديم روايات متعدد و صحيحه و موثقه‌ دلالت داشت حد نصاب ربع دينار است.

قول دوم: خمس دينار؛ يک دينار به اندازه‌ي ده درهم است و يک پنجم ده درهم دو درهم مي‌شود يا مي‌گوئيم يک دينار 18 نخود است يک پنجم 18 نخود سه نخود و شش دهم نخود مي‌شود بعضي از فقهاء گفته‌اند قيمت مالي را که دزديده شد به اندازه خمس دينار کمتر از ربع دينار برسد قطع يد دارد.

مرحوم شيخ صدوق[7] مي‌گويد خمس دينار حد نصاب است.

مرحوم مجلسي[8] نيز اين قول را تقويت مي‌کند و از متاخرين مرحوم آقاي خويي هم در مباني تکمله مي‌گويند اگر به مقدار خمس دينار يا قيمت خمس دينار کسي سرقت کرد دستش قطع مي شود.

قول سوم: يک دينار؛ اين قول را علامه[9] به ابن ابي عقيل عماني که يکي از قدماي اصحاب است نسبت دارده است.

قول چهارم: ثلث دينار؛ يک سوم دينار سه درهم و سه دهم درهم (شش نخود) مي‌شود اينها اقوالي است که تقريبا قائل دارد برخي روايات چيز ديگر هم دارد ولي قائل ندارد.

دليل قول دوم: روايات؛ بعضي از روايات قول يک پنجم؛ صحيحه است.

1- صحيحه‌ي محمد بن مسلم[10] عن ابي جعفر(ع)«قال ادني ما يقطع فيه يد السارق خمس دينار» کمترين يا پائينترين چيزي که دست سارق را براي آن قطع مي‌کنند خمس دينار است.

2- همين محمد بن مسلم روايت ديگري دارد که صدرش مثل همين است ولي در ذيل اضافه‌اي دارد که در روايت قبلي نيست.

محمد بن مسلم[11] «عن ابي جعفر قال ادني ما يقطع فيه يد السارق خمس دينار» سپس توضيحي مي‌دهد و در ذيل روايت دوم مي‌فرمايد«و الخمس آخر الحد الذي لايکون القطع في دونه» اين خمس آخرين و پايين ترين حدي است که حکم قطع يد اجرا مي‌شود و اگر کسي کمتر از خمس دينار سرقت کرد حد ندارد«و يقطع فيه و فيما فوقه» در خود اين خمس و بالاتر از آن دست قطع مي شود.

سه مرحله شد 1- پائيتر از خمس 2- خود خمس 3- بالاتر.

مادون خمس قطع يد ندارد. اما در خود خمس و بالاتر قطع يد دارد ملاحظه فرموديد اين روايت نيز صحيحه است.

3- صحيحه‌ي حلبي[12] عن ابي عبدالله(ع)«قال يقطع السارق في کل شيئ بلغ قيمته خمس دينار» مي‌فرمايد هر مالي را که يک پنجم دينار باشد يا قيمتش به اندازه‌ي يک پنجم دينار برسد اگر دزديده شود دست دزد قطع مي‌شود«إن سرق» در بعضي تعبيرها«واو» دارد«و إن سرق من سوق» از هر جا سرقت بکند از بازار سرقت بکند«او زرع» زرع با«ز» زراعت است يعني برود از زراعت و کشاورزي مردم بدزدد«او ضرع» با ضاد يعني پستان يا برود در محلي که گوسفندان هستند از شير گوسفندان بدوشد بردارد ببرد«او غير ذلک» از هر مالي باشد مال کشت شده مثلا گندم يا برنج باشد که در انبار قرار دارد و درش را بسته است يا محصولاتي است که از حيوانات بدست آمده است هر کدام را بدزدد فرق نمي‌کند.

4- موثقه‌ي اسحاق بن عمار[13] عن ابي عبدالله(ع)«في رجل سرق من بستان عذقا قيمته در همان» از يک بستان از يک باغستان يک عذق که دو درهم ارزش داشت، دزديده است (عذق يک شاخه‌ از درخت خرما است که خرماها از او در مي آيد يک حالت انحرافي هم دارد منحني است)«قال يقطع» امام فرمود چون قيمتش دو درهم است براي خاطر دزديدن چيزي که قيمتش دو درهم است دستش قطع مي‌شود.

ملاحظه بفرمائيد بنابر اينکه دو درهم خمس يک دينار باشد يعني يک دينار ده درهم باشد و خمس آن دو درهم بشود اينجا خمس دينار تعبير نشده است بلکه دو درهم تعبير شده است ولي مراد از دو درهم يعني خمس دينار چون آن وقت متعارف اين بود که يک دينار مطابق بود با ده درهم.

5- صحيحه‌ي علي بن جعفر عن اخيه[14]«قال سئلته عن حد ما يقطع فيه السارق» علي بن جعفر مي گويد از برادرم موسي بن جعفر پرسيدم حد نصابي که دست دزد را قطع مي‌کنند چقدر است؟«فقال» برادرشان موسي بن جعفر فرمود«قال اميرالمومنين(ع) بيضه حديده بدرهمين او ثلاثه» اميرالمومنين فرمود يک کلاه آهني که قيمت آن دو يا سه درهم است حد نصاب قطع يد است. ملاحظه مي‌فرمائيد وقتي حد معين کرديم دو يا سه ميزان همان دو مي‌شود و حداقلش دو مي‌شود پس همان درهمين يعني خمس دينار حد نصاب است.

اغلب اين روايات صحيحه است و دلالت دارد بر اينکه حد نصاب خمس دينار يعني دو درهم است.

قول سوم: ثلث دينار؛ بعضي از بزرگان گفته‌اند حد نصاب سرقت يک سوم دينار است يعني شش نخود طلاي خالص مسکوک.

دليل قول سوم:

1- روايت ابي بصير[15] عن ابي عبدالله(ع)«قال قطع اميرالمومنين(ع) رجلا في بيضة» حلبي گويد امام صادق فرمود: اميرالمومنين به خاطر سرقت يک بيضه دست دزد را قطع کرد«قلت و اي بيضة» پرسيدم چه بيضه‌اي بود که اميرالمومنين به خاطر آن دست سارق را قطع کردند؟«قال بيضة حديد» يک کلاه آهني بود که قيمت آن ثلث دينار بود«فقلت هذا ادني حد السارق» پرسيدم آيا ثلث دينار پايين‌ترين حد قطع يد سارق است؟«فسکت» حضرت امام صادق(ع) سکوت کرد و جوابي نداد.

2-‌ موثقه‌ي سماعه[16] قال سئلته عن کم يقطع السارق سماعه مي‌گويد پرسيدم با چه مقدار سرقت دست سارق قطع مي‌شود قال ادناه علي ثلث دينار امام فرمود پايينترين حدش ثلث دينار است.

قول چهارم: يک دينار؛ برخي از فقهاء گفته‌اند در قطع يد براي سرقت يا يک دينار يا چيزي که قيمتش به اندازه قيمت يک دينار باشد ميزان است (يک مثقال شرعي 18 نخود طلا است)

دليل قول چهارم: صحيحه‌ي ابي حمزه‌ي ثمالي[17] قال سئلت ابا جعفر از امام پنجم سوال کردم«في کم يقطع السارق» در چه مقدار مال اگر سرقت بشود دست سارق قطع مي‌شود؟«فجمع کفيه ثم قال في عددها من الدراهم» امام باقر(ع) دو تا دست مبارکش را کنار هم جمع کرد و بديهي است دو تا کف دست ده انگشت دارد و لذا امام فرمود به عدد اين دو دست از انگشتان از دراهم که برسد حد قطع يد دارد. يعني ده درهم و ده درهم نيز يک دينار است.

بررسي مستندات روائي اقوال:

1- بررسي دليل قول چهارم:

دليل قول چهارم روايت يک دينار (ده درهم) بود. در اين مورد مي‌گوئيم به خاطر اينکه فتواي ابي حنيفه و تابعين او و يک قشر عظيمي از اهل تسنن مي‌گويند حد نصاب ده درهم (يک دينار) است و نيز روايت يک دينار معارض با آن رواياتي است که صحاح هستند و ربع دينار را حد نصاب شمردند؛ پس روايتي که معارض با روايات صحاح است و مطابق با فتواي عامه است را حمل بر تقيه مي‌کنيم پس اين روايت ابي حمزه‌ي ثمالي از باب تقيه صادر شد.

2- بررسي دليل قول سوم:

قول سوم که مي‌گفت ثلث دينار حد نصاب است. موافق است با تعداد زيادي از علماي اهل تسنن که مي‌گويند ميزان ثلث دينار است مي‌گوئيم اين روايت در معارضه‌ي با آن روايات صحيحه قول ربع دينار قدرت مقاومت ندارد و چون موافق بسياري از اهل سنت است حمل بر تقيه مي‌شود.

نتيجه بررسي اقوال: تا کنون قول چهارم و سوم با حمل رواياتش بر تقيه از دور خارج است و لذا امر داير بين قول دوم (حد نصاب خمس) که مرحوم آقاي خويي مي‌گويد و قول اول (حد نصاب ربع) که ديگران و امام مي‌فرمايند؛ مي‌باشد.

جمع بين اين دو دسته از روايات دو قول انشاءالله بحث بعد.

شنبه انشاءالله روز وفات هست فعلا تعطيل مي‌کنيم اما يک شنبه و دو شنبه انشاءالله درس هست.

وصلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد

[1] القرآن الکريم، سوره حج، آيه 28

[2] القرآن الکريم، سوره اعراف، آيه 142

[3] القرآن الکريم، سوره آل عمران، آيه 197

سوره نحل، آيه 117

[4] القرآن الکريم، سوره نمل، آيه 23

[5] القرآن الکريم، سوره نمل، آيه 38

[6] سوره نمل، آيه 40

[7] الشيخ الصدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص64

[8] العلامه المجلسي، مرآه العقول، ج23، ص343

[9] العلامه الحلي، مختلف الشيعه، ج9، ص214

[10] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص243، باب 2 از ابواب حد سرقت، ح 3

[11] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص247، باب 2 از ابواب حد سرقت، ح 13

[12] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص247، باب 2 از ابواب حد سرقت، ح 12

[13] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص247، باب 2 از ابواب حد سرقت، ح 14

[14] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص248، باب 2 از ابواب حد سرقت، ح 22

[15] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص246، باب 2 از ابواب حد سرقت، ح 10

[16] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص246، باب 2 از ابواب حد سرقت، ح 11

[17] الحرالعاملي، وسائل الشيعه، ج28، ص245، باب 2 از ابواب حد سرقت، ح 9

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo