< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدايي

87/07/21

بسم الله الرحمن الرحيم

اضطرار: بحث در اين بود که اگر کسي مضطر بشود و شرب خمر بکند آيا حد دارد يا نه؟ عرض کرديم اضطرار دو صورت دارد؛

صورت اول: اضطرار به شرب خمر به حدي است که اگر شرب خمر نکند موجب مرگ و تلف او مي‌شود. مثلاً:

1- در بيابان گرفتار تشنگي شد و آبي وجود ندارد و اگر از مشروبي که موجود است نخورد از تشنگي مي‌ميرد.

2- لقمه در گلويش گير کرده است الان نزديک است خفه شود براي فرو دادن لقمه بايد يک ليوان آب بخورد و آب موجود نيست اما مشروب هست آيا مي‌تواند براي نجات از خفگي يک مقدار مشروب بخورد؟

مي‌گوئيم بلاشبهه در اينجا شرب خمر نه حرمت دارد نه حد دارد.

دليل مساله:

1- حديث رفع: «رفع ما اضطرو اليه» حديث رفع حرمت را برمي‌دارد.

2- در يک چنين جايي خوردن خمر واجب مي‌شود نه اينکه حرام باشد چون حفظ نفس بر خوردن اين مشروب توقف دارد «و ما يتوقف عليه الواجب واجب» پس خوردن مشروب هم در آن مقطع واجب است.

صورت دوم: اضطرار به گونه‌اي است که اگر مشروب نخورد کسالتش برطرف نمي‌شود دکتر مي‌گويد شما بايد شب يا صبح‌ها يک ليوان يا نصف ليوان مشروب بخوري سردردت خوب مي‌شود و مصرف مشروب براي رفع آن مرض است نه براي نجات از مرگ، در اينجا ظاهر عبارت امام(ره) اين است که در هر دو صورت اگر مشروب بخورد حد ندارد.

امام مي‌فرمايد[1]: «لو اضطر الي شرب المسکر لحفظ نفسه عن الهلاک» (اين فرض اول است) «او من المرض الشديد» (اين فرض دوم) «فشرب ليس عليه الحد» حد ندارد. پس به نظر مرحوم امام چه در اضطرار براي حفظ نفس يا اضطرار براي رفع مرض شديد اگر شراب بخورد حد ندارد.

اقول: قسم دوم از مساله؛ (اضطرار براي رفع مرض) خيلي صاف نيست و محل تأمل است زيرا روايات زيادي داريم که اگر بر فرض طبيب براي سلامت از مرض شرب خمر را تجويز کرد ارتکاب شرب جايز نيست. حتي در بعضي روايات مي‌فرمايد خداوند در چيز حرام شفا قرار نداده است. براي مثال؛

ابابصير[2] در يک روايتي نقل مي‌کند «قال دخلت ام خالد العبديه علي ابي عبدالله(ع)» ام خالد که زني عبديه بود بر امام صادق(ع) وارد شد «و انا عنده» ابابصير مي‌گويد من هم نشسته بودم «فقالت جعلت فداک» آن زن عرض کرد فدايت شوم «انه يعتريني قراقر في بطني» گفت يابن رسول الله يک مرضي عارض من شده است که شکمم صدا مي‌کند - آن وقت چند جمله دارد تا ميرسد - «و قد وصف لي اطباء العراق النبيذ بالسبيق» به دکتر مراجعه کردم و اطباء عراق براي شفا تجويز کردند حلوائي از نبيذ با سبيق درست کنم با هم مخلوط کنم و بخورم «وقد وقفت» مي‌گويد من دست نگه داشته‌ام «و عرفت کراهتک» احساس مي‌کنم ولو طبيب تجويز کرده است اما شما خوش نداري من مشروب بخورم «فاحببت ان اسئلک ذلک» دوست دارم از شما بپرسم آيا اجازه مي‌دهيد از اين مشروبي که طبيب تجويز کرده است بخورم يا خير؟

امام قبل از پاسخگوئي به پرسش؛ آن زن را مورد امتحان قرار داده‌اند «فقال لها و ما يمنعک عن شربه» چه باعث شد از دستور پزشک پيروي نکردي؟ «قالت قد قلدتک ديني» گفت آقا من دينم را به گردن شما گذاشته‌ام «فالقي الله عزوجل حين القاه» و با آرامش به ملاقات خدا مي‌روم «فأخبره ان جعفربن محمد(ع) امرني و نهاني» مي‌خواهم در قيامت به خدا جواب بدهم وقتي خدا را ملاقات کردم به من مي‌گويند چرا مشروب خوردي مي‌گويم امام صادق فرمود دستور خوردن داد و اگر شما بفرماييد نخور و مرا نهي کنيد و قيامت به من بگويند وقتي مريض شدي داروي تو شرب خمر بود چرا نخوردي؟ به گردن شما مي‌اندازم و مي‌گويم امام صادق فرمود نخور. امام صادق رو به ابابصير کردند «فقال يا ابامحمد الا تسمع الي هذه المرئة و هذه المسائل» آيا مي‌شنوي اين زن چه زيبا حرف مي‌زند؟ مي‌گويد من مقلد شما هستم دينم را به گردن شما مي‌اندازم اگر بفرماييد بخور مي‌خورم و اگر بفرماييد نخور نمي‌خورم قيامت هم جواب مي‌دهم و بعد امام رو به آن زن کردند و فرمود «لاوالله لاآذن لک في قطر? منه» يک قطره از آن را اذن نميدهم بخوري «و لا تذوقي منه قطرة» يک قطره‌ي آن را هم نچش چشيدن اين هم براي تو جايز نيست «فانما تندمين اذا بلغت نفسک هولاء و اومع بيده الي حنجرته» و با دست خود به حنجره‌اش اشاره کرد و فرمود آن وقتي که عزرائيل براي قبض روحت آمد و روحت به اينجا رسيد آن وقت پشيمان مي‌شوي و چيزي ميبيني که مي‌گويي اي واي، اي کاش نخورده بودم «يقولها ثلاثا افهمت» اما سه مرتبه فرمود فهميدي فهميدي فهميدي چي گفتم؟ «قالت نعم» آن زن گفت بله شنيدم.

ملاحظه مي‌فرمائيد ولو اطلاق اين روايات مي‌گويد حتي اگر مشرف به مرگ هم هستي نخور اما آنجا را با دليل ديگر خارج مي‌کنيم و در صورت خوف تلف براي وجوب حفظ نفس که از هر چيزي اهم و بالاتر است مي‌گوييم بخور اما غير آن در روايات نيست. روايات مي‌فرمايد والله آن وقتي پشيمان مي‌شوي که روح ميرسد به حنجره‌ات البته مرض شديد را هم به آنجايي که خوف تلف داشته باشد ملحق کردند براي نمونه سردرد شديدي دارد که بي طاقت مي‌شود منتها نه در حدي که بميرد شب تا صبح خواب نرفت نمي‌توانست سرکار برود آرامش ندارد اين را مي‌گوييم مرض شديد.

مرحوم شهيد در مسالک[3] مي‌فرمايد «والاصح خروج ما اوجب حفظ النفس من التلف» آن اضطراري که ارتکاب شرب در آن موجب نجات نفس از تلف مي‌شود؛ از ادله‌ي حرمت شرب خمر خارج است. ادله مي‌گويد شرب خمر حرام است مگر آنجايي که حفظ نفس متوقف بر شرب خمر باشد «کإساغة اللقمة» سپس مرحوم شهيد براي مورد استثناء از ادله‌ي حرمت مثالي مطرح مي‌کند و مي‌فرمايد آنجايي که لقمه در گلو گير کرده و آب نيست و اگر شراب نخورد خفه مي‌شود؛ خوردن شراب جايز و از ادله‌ي حرمت خارج است «بل يجب ذلک لوجوب حفظ النفس» بلکه گاهي به خاطر حفظ نفس خوردن شراب واجب مي‌شود. نکته‌اي که شاهد حرف ما و مؤيد ما مي‌شود آنجايي است که مي‌فرمايد «و ان حرم التداوي به لذهاب المرض او حفظ الصحه» اگر براي ذهاب مرض است و مي‌خواهد سردردش خوب بشود تداوي جائز نيست و اين مورد از تحت ادله‌ي حرمت خمر بيرون نرفته است. پس ايشان تفصيل مي‌دهد و مي‌فرمايد: اضطرار علي قسمين آن اضطراري که حفظ نفس بر آن متوقف است از تحت ادله‌ي حرمت خارج است اما آنجايي که براي تداوي و رفع مرض باشد مشروب خوردن حرام است و از تحت ادله‌ي حرمت خارج نيست.

مرحوم آقاي گلپايگاني در تقريرات مي‌فرمايد[4] «فمجرد حفظ النفس عن المرض» آن اضطراري که براي حفظ نفس عن المرض است نه عن التلف «و اعادة الصحة» يا مي‌خواهد مشروب بخورد تا سلامتي و صحتش برگردد «ليس مجوزا» اين مجوز خوردن مشروب نيست «و انما يصوغ ذلک حفظ النفس عن التلف» تنها مورد جواز شرب جايي است که اگر مشروب نخورد مي‌ميرد «وذلک لان حفظ النفس اهم من کل شي الا بالنسبة الي مثله» دليل مساله اين است، که حفظ نفس از هر چيزي مهمتر است مگر حفظ نفس ديگري مثل خودش يعني اگر دوران بين حفظ نفس خودش يا حفظ نفس ديگري باشد براي حفظ نفس خودش نمي‌تواند نفس ديگري را در معرض تلف قرار دهد. پس حفظ نفس مساوي خودش را شامل نمي‌شود. يعني خون او رنگين‌تر از خون ديگران نيست اما از هر چيز ديگري غير از نفس مهم‌تر است. و چون اهم است حرمت شرب خمر را برمي‌دارد. تا اين‌جا فرمايش مرحوم آقاي گلپايگاني است.

اکنون در مورد ادله‌ي اضطرار «رفع ما اضطر و اليه» مي‌گويد هر وقت مضطر شدي حکم برداشته مي‌شود ما هم مي‌گوييم هر اضطراري اهم نيست تا شرب خمر را بردارد بايد ببينيم يک اضطراري باشد که اهم از حرمت شرب خمر باشد؛ و حفظ نفس اهم است پس حرمت شرب خمر را برمي‌دارد اما اضطراري که فقط موجب حفظ الصحة و رفع مرض شود از حرمت شرب خمر مهم‌تر نيست پس حرمت شرب را برنمي‌دارد. به هر حال هر چند امام فرمودند مرض شديد جزء اضطرار است و در اين صورت با توجه به همان اطلاق حديث رفع «رفع ما اضطروا اليه» شرب خمر جايز است و گويا امام نيز شدت مرض را ملحق به تلف مي‌دانند اما اين هم يک بحث دارد که گفتيم ما از باب اهم و مهم مي‌خواهيم بين اضطرار براي حفظ النفس و حفظ الصحة تفصيل قائل شويم. آقاي گلپايگاني هم نظير اين را دارد. حتي در يک جلسه هم خود ما خدمتشان بوديم و از مسائل عناوين ثانويه براي ايشان صحبت مي‌کرديم ايشان کمي ناراحت بودند و فرمودند بنابراين بگوييد به عنوان حکم ثانويه لواط هم جايز است (اين تعبير ايشان بود) «لواط هم جايز است» «زنا هم جايز است» «زناي با زن شوهردار هم جايز است».

نتيجه: به نظر من مي‌آيد که اين فرمايش مرحوم آقاي گلپايگاني و مرحوم شهيد در مسالک اقوي باشد که بگوييم ما به نحو مطلق نمي‌توانيم با اصل حديث رفع «رفع ما اضطروا» حرمت شرب خمر را برداريم بلکه آنجايي که حفظ نفس متوقف بر حفظ نفس عن الهلاک باشد حفظ نفس از هر چيزي مهم‌تر است و حرمت شرب خمر را برمي‌دارد اما اگر مثلاً؛ آن خانم (ام خالد) بگويد شکمم صدا مي‌کند و طبيب براي حفظ صحت، شراب تجويز کرده است. اگر اجازه دهي از دستور طبيب پيروي کنم؛ امام فرمود حتي قطره‌اي از آن را نخور. يعني سه قسم نداريم که بگويد

1- مرض 2- مرض شديد 3- حفظ نفس؛ تا بگويد در حفظ نفس و مرض شديد شرب جايز و در مرض معمولي؛ شرب حرام است بلکه فقط دو قسم است. 1- حفظ نفس 2- مرض. و اعمال ادله‌ي ثانويه در غير حفظ النفس زور بالايي مي‌خواهد که حرمت شرب خمر را بردارد و در روايات شرب خمر هم حرمت شرب با اهميت بسياري مطرح شد.

در يک روايت مي‌فرمايد که اميرالمومنين فرمود اگر يک قطره از خمر در دريا بريزد بعد آب دريا خشک شود و در کف دريا روي خاک علوفه‌اي سبز شود و حيوانات و گوسفندان از آن علف بخورند من از گوشت آن گوسفند نمي‌خورم. اينها پيداست مبالغه براي رساندن اهميت حرمت است اما در جاهاي ديگر با حرمت، اين گونه برخورد نشده است.

در يک روايت امام مي‌فرمايد در سه جا تقيه نمي‌کنم يکي از آنها در مورد شرب خمر است چون حرمت شرب شديد است و شارع مقدس در اين زمينه اهتمام بالائي داشته است و عسر و حرج و اضطرار و امثال اينها براي آنجايي است که حفظ نفس بر آن متوقف باشد. بنابراين ما در اين قسمت که امام فرمود مرض شديد هم موجب جواز شرب خمر مي‌شود نمي‌توانيم قبول کنيم. و لذا با مرحوم شهيد و مرحوم آقاي گلپايگاني و بعض ديگر موافقيم.

حکم اکراه بر شرب خمر: مساله اکراه را مرحوم محقق در شرايع نقل مي‌کند و مرحوم امام اينجا ذکر نکردند.

اگر کسي را بر شرب خمر اکراه کنند مثلاً در يک جلسه‌اي دست و پايش را بگيرند و خمر در حلقش بريزند يا تهديدش کنند اگر شراب نخوري تو را مي‌کشيم آيا شرب خمر براي مکره جايز است يا نه؟ اين را امام متعرض نشدند اما مرحوم محقق در شرايع مي‌فرمايد[5] «و اشترطنا الاختيار» ما شرط کرديم و گفتيم يکي از شرايط وجوب حد اين است که کسي مختاراً شرب خمر کند «تفصيا عن المکره» زيرا مي‌خواستيم مکره را خارج کنيم «فانه لاحد عليه» چون اگر کسي مکره شده و بدون اختيار مرتکب شرب خمر شود حد ندارد.

مرحوم شهيد در مسالک[6] مي‌فرمايد اينکه مي‌گوييم اگر کسي مکره شد جايز است شرب خمر بکند «لافرق بين من وجر في فمه قهرا» در اکراه فرقي نمي‌کند که در حلقش بريزند «او من ضرب» يا کتکش بزنند تا خودش مجبور شود بخورد مثلا سيلي به او مي‌زنند تهديدش مي‌کنند به قتل و مي‌گويند اگر نخوري تو را مي‌کشيم. «او خوف بما لايحتمله عادتا» يا تهديدش مي‌کنند به چيزي که عادتاً قابل تحمل نيست مثل کتک شديد يا قتل و امثال اينها هر دو اکراه است چه قهراً در حلقش بريزند يا مجبورش کنند بخورد.

مرحوم صاحب جواهر در شرح کلام محقق[7] مي‌فرمايد «بلاخلاف و لااشکال» خلافي و اشکالي در مسأله نيست «بل الاجماع بقسميه عليه سواء کان بايجار في حلقه او بتخويف علي وجه يدخل في المکره» و براي هر دو صورت -در حلق ريختن و تهديد کردن- هر دو اجماع محصل و منقول قائم است پس در اکراه هم ارتکاب هر دو قسم نه حرام است و نه حد دارد.

دليل مساله همان حديث رفع است «رفع ما اضطر و اليه».

اقول: همان احتمالي که در اضطرار گفته شد و گفتيم گاهي اکراه تهديد به مرگ است در اين صورت حفظ نفس متوقف بر شراب خوردن است. و چون حفظ نفس واجب است پس شراب خوردن نيز در اين مقطع واجب است. و گاهي اکراه در حدي است که مي‌گويد نخوري آبرويت را مي‌برم يک تهمتي به تو ميزنم حيثيت تو را از بين مي‌برم در اينجا هم مرحوم آقاي گلپايگاني همان تفصيل مورد اضطرار را مطرح مي‌کنند و ما هم با نظر ايشان موافقيم.

مرحوم آقاي گلپايگاني مي‌فرمايد[8] «وأما التخويف فإن كان من جهة الايعاد والتهديد على قتله إن لم يشربه فهو» اگر تهديد به مرگ باشد بلاشبهه ارتکاب شرب جايز است «واما لو كان على غير ذلك كتوعيده بضياع وجاهته الاجتماعية أو سبه أو شتمه وضربه فهناك يشكل الحكم بأنه أكره على شرب الخمر وأنه يجوز له ذلك» و اگر وعيد و تهديدي که مي‌کند در حد بي حيثيت کردن از نظر اجتماعي است يا در حد تهديد به فحش و کتک است در يک چنين جائي مشکل است بگوييم اين شخص بر شرب خمر مکره شده است و براي اين گونه تهديدها جايز است شراب بخورد. و در ادامه به عنوان استدلال مي‌فرمايد «فإن الاستكراه المسوغ لذلك لا بد فيه من أن يكون الأمر المتوعد عليه أهم من الذي استكره عليه وإلا فلا أثر له» زيرا آن استکراهي که مي‌تواند مجوز شرب خمر باشد؛ در مورد صورتي است که تهديدي که مي‌کنند بايد اهم از چيزي باشد که اکراه به آن مي‌کنند مثل تهديد به قتل که مي‌گويند مي‌کشيم. اما اگر تهديد کردند آبرويت را مي‌بريم اين اهم از حرمت شرب خمر نيست.

تبصره: اگر اضطرار و يا اکراه بر غير قتل در حدي باشد که غيرقابل تحمل است مثلاً تهديد کردند که آنقدر مي‌زنند به نوعي که جنازه تحويل مي‌دهند اين در حکم مرگ است و چه بسا بعضي‌ها مي‌گويند اگر مرده بود بهتر بود و الان فلج شده است نخاعش از بين رفته است. در اين صورت بحثي در جواز شرب نيست. اما اگر سردرد سختي دارد که مرتب بايد قرص بخورد و مي‌گويند اگر مشروب بخوري رفع مي‌شود در اين جا حکم به جواز شرب پذيرفته نيست.

مسئله 6 در مورد آنجائي است که جهل به حرمت دارد انشاءالله فردا.

وصلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد

[1]- السيد الخميني، تحرير الوسيله، ج2، ص479

[2]- جامع الاحاديث شيعه, ج29, ص239

الشيخ الکليني, الکافي, ج6, ص413, باب من اظطر الي الخمر, ح1

الحرالعاملي, وسائل الشيعه, ج25, ص344, باب 20 از ابواب اشربه محرمه, ح2

(گفتني است در وسائل ذيل حديث نيامده است)

[3]- الشيهد الثاني،مسالک الافهام، ج14، ص461

[4]- السيد الگلپايگاني، درّ المنضود، ج2، ص339

[5]- المحقق الحلي، شرايع الاسلام، ج4، ص949

[6]- الشهيد الثاني، مسالک الافهام، ج 14، ص461

[7]- الشيخ الجواهري، جواهر الکلام، ج 41، ص 454

[8]- السيد الگلپايگاني، درالمنضود، ج2، ص

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo