< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

96/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفهوم شرط/ مقصد سوم: مفاهیم/ اصول فقه

آيا مفهوم شرط حجت است يا نه؟ به عبارت صحيح‌تر آيا شرط مفهوم دارد يا نه؟

اگر يادتان باشد، بحثی داشتيم که مفهوم بحث صغروی است، نه بحث کبروي و اگر جايی مفهوم باشد، معلوم است که حجت است؛ پس در باب مفاهيم بحث اين است که آيا مفهوم است يا نه؟ لذا در اينجا بايد اين‌طور بحث کنيم که آيا شرط مفهوم دارد يا نه؟ که اگر مفهوم داشته باشد، معلوم است که حجت است. «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»[1] اگر فاسق خبری را آورد، وجوب است و تفحص دارد. بايد تفحص کنيم که آيا درست می‌گويد يا نه. آيا می‌توانيم نتيجه بگيريم «إن جاءَکم عادِل بنبإ فلايجب التبيّن»؛ اگر عادلی خبری را آورد، بپذير و تفحص لازم نيست؟ آيامی‌توانيم از «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» اين نتيجه را بگيريم و بگوييم: خبر ثقه حجت است، بدون اينکه تفحص کنيم و بررسی کنيم و از آن بيّنه بخواهيم، اما اگر فاسق باشد و ثقه نباشد، قولش حجت نيست و بايد تفحص کرد؟

مشهور در ميان اهل اصول گفته‌اند: شرط مفهوم دارد؛ لذا مفهومِ «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» اين است که خبر ثقه حجت است و خبر ضعيف حجت نيست. همان که در فقه ما و در رجال و درايه‌ی ما مشهور شده که اگر ثقه‌ای روايتی نقل کرد، مثلا اگر زراره عن أبی عبدالله عليه‌السلام روایتی را نقل کرد، ‌بپذيريد؛ برای اينکه زراره عادل است؛ يعنی ثقه‌ی در گفتار است و قول او حجت است. اما اگر مثلاً کسی باشد که اهل رجال او را توثيق نکرده‌اند و مجهول است و يا او را تضعيف کرده‌اند، اگر خبر آورد، خبرش را نپذيريد و تفحّص کنيد و ببينيد آيا درست است يا درست نيست. اگر ظاهر شد که درست است، عمل کنيد و اگر اين ظهور پيدا نشد، خبر ضعيف است و خبر ضعيف حجت نيست.

در مقابل، اخباري‌ها مدعی هستند هر چه در کتب روايی شيعه است، ‌حجت است و گفته‌اند: علم رجال و علم درايه و غيره غلط است و هرچه در وسايل آمده، حجت است.

معلوم است این حرف، حرفِ سست و بی‌پايه‌ای است. قرآن هم می‌فرمايد: بی‌پايه است. «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»؛ اگر نتوانستيم سند روايتی را به امام (‌عليه‌السلام) برسانيم و اهل رجال ثقه بودن آن را تکذيب کرده‌اند، «فَتَبَيَّنُوا». مفهومش اين است که اگر ثقه شد، آن‌وقت «فلايجب عليک التبيّن». اين در اصول ما مشهور است، و اگر حرفی هست، در خصوصيات است. مثلاً‌ مرحوم شيخ انصاری (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در فرائد بيست و يک ايراد به دلالت اين آيه کرده‌اند و بالاخره می‌فرمايند: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» بر حجيت خبر واحد دلالت ندارد.[2] لذا شيخ انصاری می‌بينند از يک طرف وجدان وفهمشان می‌گويد: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» خوب دلالت دارد بر اينکه خبر ثقه حجت است و خبر غير ثقه حجت نيست؛ اما از طرف دیگر هم مثل شيخ انصاری بيست و يک ايراد دارند و می‌فرمايند: بعضی از اين ايرادها هم لايذّب است و هيچ‌کس نمی‌تواند جواب بدهد. شيخ انصاری می‌خواهند بگويند: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» بر حجيت خبر واحد دلالت ندارد و باید حجيت خبر واحد را از جای ديگری درست کرد. مرحوم شيخ انصاری از جای ديگر درست می‌کنند و آن بنای عقلاء است.

در اينکه مفهوم حجت است،‌ شکی نيست؛ اما آيا اين قضيه شرطيه مفهوم دارد يا نه؟ و اگر دارد، آيا «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» دلالت دارد يا نه؟ لذا اگر يادتان باشد، خوانديد که اين حرف‌هايی که بعد شيخ انصاری است، می‌خواهند «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» را حجت کنند؛ به اين معنا که بر حجيّت خبر واحد و خبر ثقه دلالت دارد؛ بر اينکه خبر ضعيف حجت نيست، اما خبر ثقه و خبری که تقويت شده و ثقه بودن آن ثابت شده،‌حجت است، دلالت دارد.

اگر يادتان باشد مرحوم آخوند ؛ برای اينکه «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» را درست کنند و بگويند بر حجيّت خبر واحد دلالت می‌کند، خودشان را در دردسر عجيبی انداختند.[3]

در حالی که از نظر ما همين «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» هيچ زد و بند و اين‌طرف و آن‌طرف زدنی ندارد. اگر دست عرف و دست عقلاء بدهند و بگويند معنا کن، حسابی معنا می‌کند که اگر فاسق خبری را بياورد، يعنی غيرمطمئن بياورد، قبول نکن و اما اگر ثقه و غيرفاسق خبری را بياورد، قبول کن. بعد هم آيه‌ی شريفه علت می‌آورد که «أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‌ ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ»؛ برای اينکه اگر به خبر فاسق عمل کردي، بعد پشيمان می‌شوی، اما اگر به خبر ثقه عمل کني، بعد پشيمانی ندارد؛ برای اينکه اگر از تو بپرسند چرا اين کار را کردي، می‌گويی: فلانی که ثقه بود به من گفت. خود «أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» يک علت است اما نه علت تعبدی، بلکه علت عقلائی است؛ يعنی اگر زيدی که پيش شما ثقه است، به شما گفت: فلانی گفت من ساعت هشت فردا منتظر تو هستم و اين خبر ثقه به دست شما رسيد، اگر شما نرفتيد، ‌بازخواست می‌شويد، که چرا درحالی کسی که به تو گفته بود مورد اطمينان بود،‌ نيامدي؟ و اما اگر فاسق يا آدم بي‌خودی به شما بگويد و شما نرويد، اگر به شما گفت چرا نيامدي، می‌گويی: برای اينکه کسی که به من گفت، مورد اطمينان من نبود. لذا اگر آيه‌ی شريفه را به دست عقلاء، يا سيره و يا بنای عقلاء بدهيم، خبر واحد را حجت می‌دانند و اين آيه‌ی شريفه را نيز ارشاد می‌دانند؛ ارشاد الی حکم العقلاء. علتش را نيز علت عقلائی می‌دانند و می‌گويند: دلیل قرآن، يک گفته‌ی عقلائی است که «أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» را نقل کرده است و «أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» تعبد نيست. عقلاء‌ معنای «أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» را خوب می‌فهمند و خوب درک می‌کنند و خوب به آن عمل می‌کنند.

لذا به عقيده‌ی ما «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» به خوبی بر حجيّت خبر واحد دلالت دارد و اينکه اگر ثقه‌ای به تو چيزی گفت، قبول کن و اگر غيرثقه‌ای به تو چيزی گفت، قبول نکن. لذا ما عقيده‌ی داريم: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‌ ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ» عرفاً‌ و عقلاً‌ بر حجيّت خبر واحد و عدم حجيّت اخبار ضعيفه دلالت دارد؛ برای اينکه عقلاء می‌گويند: خبرِ مطمئن، مورد پشيمانی است و اگر هم خلاف واقع شد، حجت داري. اما خبر فاسق مورد اطمينان نيست و اگر عمل کنی و خلاف واقع شود، پشيمانی داري. هم خود «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» آن سيره را معنا می‌کند و هم «أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ» علتش را معنا می‌کند؛ هر دو ارشاد است؛ ارشاد الی حکم العقل و‌ ارشاد الی بنای عقلاء است.

اشکالی که در مسأله شده، همان اشکال استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) است که ايشان می‌فرمايند: بله مفهوم دارد، اما نه مفهومی که شما می‌گوييد؛ يعنی بر «اذ انتفی الشرط انتفی المشروط» دلالت می‌کند. معنای مفهوم هم همين است. يعنی اگر عادل آمد، قبول کن و اگر فاسق آمد، قبول نکن‌ و اما اينکه هيچ چيز نمی‌تواند به جای آن بنشيند- که به اين علت منحصره می‌گويند- دلالت ندارد‌.

اگر يادتان باشد، بحث گذشته همين بود که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی مفهوم را به «ثبوت عند الثبوت» و «انتفی عند الإنتفی» معنا می‌کنند و می‌فرمايند: علت منحصره نيست. مفهوم يعنی «انتفی عند انتفی» و آيه‌ی شريفه هم اين را دارد و می‌گويد: اگر فاسق آمد، قبول نکن و اگر عادل آمد، قبول کن. در بحث گذشته گفتم: آقای بروجردی ادعای اجماع می‌کند و می‌گويد: قوم و بزرگان و همه می‌گويند: مفهوم يعنی «ثبوت عند الثبوت وانتفی عند الانتفي».[4]

اما گفتم: مشهور و من جمله مرحوم آخوند، استاد آقای بروجردی می‌فرمايند: اين مفهوم نيست، بلکه ظهور کلام است. مفهوم يعنی فهميدن علت منحصره و آن اين است که هيچ چيز نمی‌تواند جای اين عادل را بگيرد. آنچه دلالت دارد، اين است که اگر فاسق خبر آورد، قبول نکن و اگر عادل آورد، قبول کن و اما اگر به جای عدالت،‌ علم نشست، آيا قبول کنیم يا نه؟ مرحوم آخوند می‌گويند: مفهوم يعنی همين که ما علاوه بر ثبوت عند الثبوت و انتفی عند الانتفی، بايد چيز ديگری درست کنيم که مفهوم شود و آن اين است که هيچ چيزی نمی‌تواند جای شرط را بگيرد.[5]

اما ما عقيده داريم که اگر اين آیه را دست عرف و دست بنای عقلاء بدهيم، بنای عقلاء می‌گويد: اين آيه‌ی شريفه می‌فرمايد: فقط خبر ثقه حجت است و اما خبر فاسق ولو کان عالمٌ باشد، حجت نيست. خبر کسی حجت است که در گفتار راستگو باشد ‌و اما اگر در گفتار راستگو نيست، اما آدم عالم و واردی است، ما مدعی هستيم: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» دلالت بر اين انحصار هم دارد؛ هم می‌گويد: علت تامه است و هم می‌گويد: علت منحصره است. علت تامه است که آقای بروجردی می‌گويند و علت منحصره است که می‌گوييم بنای عرف است. عرف از «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‌ ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ» علت منحصره می‌فهمد. هم صدر و هم ذيل، هم علت و هم معلول به ما می‌گويد: خبر ثقه حجت است و خبر غيرثقه حجت نيست، ولو جای آن ثقه بودن چيز ديگری بنشيند. از همين جهت هم اگر کسی که پيش شما عالم و متبحّر در علم است و مورد اطمينان شما است، اما در نقل اخبار تسامح و تساهل دارد، می‌گوييد قولش حجت نيست؛ برای اينکه «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» علاوه بر اينکه برای ما علت تامه درست می‌کند، علت منحصره هم درست می‌کند. به عبارت ديگر اگر از همه چيز بگذريم، می‌گوييم: اگر «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ‌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» را به عرف بدهيم، عرف می‌گويد: خبر ثقه حجت است و خبر غيرثقه هر چه باشد، حجت نيست. الاّ‌ اينکه جبران سند به عمل اصحاب و يا جبران سند به شهرت و امثال اينها شود و الاّ‌ خبر ثقه حجت است و خبر غيرثقه حجت نيست و علت منحصره برای حجيّت خبر ثقه اين است که عادل يا ثقه‌ای به شما بگويد.

اين بحث مشکل است و از مشکلات اصول است و خيلی اين‌طرف و آن طرف زده شده است و مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) با آن عبارات فوق‌العاده مشکلشان می‌خواهند شيخ انصاری را رد کنند، اما ما با آن حرف‌های عوامانه، شيخ انصاری را رد کرديم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo