< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فصل اول: معنای نهی چیست؟/ مقصد دوم: نواهی/ اصول فقه

باب نواهی خصوصيتی دارد که باب اوامر ندارد، و آن اين است که دو مسأله‌ی مهم و مبتلی‌به در فقه، در باب نواهی آمده است: يکی مسأله‌ی اجتماع امر و نهی و يکی مسأله‌ی نهی در عبادات. همه و من جمله مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در اين دو مسأله‌ خيلی مفصل صحبت کرده‌اند. لذا باب نواهی از اين جهت بهتر از باب اوامر است.

قبل از آنکه وارد مسأله‌ی اجتماع امر و نهی شوند، يک مسأله‌ی مهمی را جلو کشيده‌اند و آن معنای نهی است. در باب اوامر- اگر يادتان باشد- فرمودند: امر طلب الشيء است. در باب نواهی هم می‌فرمايند: معنای نهی طلب الترک است. امر و نهی، يک وجه اشتراک دارد و آن طلب است و يک فرق دارد که امر به معنای طلب شیء و ديگری به معنای طلب ترک شيء است. گاهی می‌گويد: «بيا» و آمدن را طلب می‌کند و گاهی می‌گويد: «نيا» و ترک آمدن را طلب می‌کند. پس هر دو به قول مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در کفايه، طلب و خواست است؛ يکی خواست فعل و يکی خواست ترک است.

ما عقيده داريم فرمايش مرحوم آخوند درست نيست؛ برای اينکه ترک، چيزی نيست که طلب روی آن بيايد. به قول حاجی سبزواری «ما ليس فهو ليسا».[1] ترک بايد يک امر وجودی باشد تا اينکه طلب روی آن بيايد. آنچه اهميت دارد، اين است که اصلا در باب نواهی طلب نيست، بلکه زجر و ناطلبيدن است. مثل خارج و طلب و نهی تکويني که گاهی او را هُل می‌دهد به بيرون و گاهی امر می‌کند که برو بيرون. آن ترغيب است و ديگری هم زجر از فعل است؛ هر دو هم هُل دادن نحوالمطلوب است. يکی هُل دادن به بيرون است و يکی هُل دادن به ماندن در مجلس است. لذا اصلاً در باب نواهی طلب نيست، بلکه ضد طلب است. بايد بگوييم بين امر و نهی، ضدّين است، الاّ ‌اينکه چون از اعتباريات است، اگر نسيان کرده باشد، می‌تواند با هم امر و نهی کند و الاّ‌ آدم متوجه و عاقل بخواهد هم امر کند و هم نهی کند، محال است.

لذا اينکه مرحوم آخوند می‌فرمايند: «الأمر طلب الفعل» و اينجا می‌فرمايند: «النهی طلب الترک»، به ايشان عرض می‌کنيم: در باب اوامر طلب است، اما در باب نواهی طلب نيست، بلکه زجر است؛ مثل اینکه او را بگيرد و نگذارد بيرون رود. در باب اوامر طلب و ترغيب و تحريص است. يکی می‌گويد: «برو» و ديگری می‌گويد: «نيا». اگر بخواهيم «برو» و «نيا» را در تکوين بريزيم، يکی از آنها طلب و يکی از آنها ضد طلب می‌شود. لذا می‌شود «أمران ضدّان لايجتمعان».

اگر اين حرف من درست باشد که درست است و فرمايش مرحوم آخوند درست نيست، اين مسأله‌ای که جلو آمده، سالبه به انتفاع موضوع است. مسأله‌ اين است که فرموده‌اند: آيا نهی «ان لا تفعل» است يا «کَفّ» است؟ اگر به کسی بگويند: نهی را امتثال کند، به صرف امتثال نکردن- ولو يادش هم نباشد- امتثال کرده، يا بايد خودداری کند؟

مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) می‌فرمايند: نهی «کفّ» است.[2]

روی عرض ما، اين فرمايش مرحوم آخوند حرف خوبي است. «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ»؛[3] اگر گناه جلو بيايد و خودداری کند و اجتناب کند، آن‌وقت گناهان صغيره‌اش آمرزيده می‌شود؛ اگر غيبت جلو بيايد و غيبت نکنيد، آن‌وقت از گناه خودداری کرده‌ايد. اما يک دفعه مثلاً در اين جلسه مباحثه می‌کنيم و اصلاً در ذهنمان هم نيست که غيبت کنیم و غیبت کردن حرام است، حال من و شماها ثواب امتثال نداريم. امتثال وقتی است که اجتناب باشد و در حاق نهي، ‌اجتناب خوابيده است و به صرف «ان لا تفعل» نمی‌توان گفت نهی امتثال شده است و ثواب دارد و الاّ ‌اگر صرف «ان لا تفعل» باشد، بايد بگوييم: در نامه اعمال مقدّس‌ها هميشه ثواب نوشته می‌شود و ثواب اجتناب از گناه، به صرف «ان لا تفعل» دارند. مسلّم است که این حرف عرفيت ندارد و علاوه بر اين، از نظر قرآن و روايات ما صحیح نيست.

لذا نهی «کفّ» است، نه صرف «ان لا تفعل» و اينکه بعضی گفته‌اند: نهی، صرف «أن لا تفعل» است، اين ايراد به آنها وارد است و علاوه بر اين، اصلاً در حاق نهی خوابيده است که بايد خودداری کند تا امتثال نهی کرده باشد و اما اگر خودداری نکند، صدق امتثال نهی نشده است و نه گناه کرده و نه ثواب کرده است. بالاخره نهی صرف «أن لا تفعل» نيست و اگر باشد، بايد ملائکه شبانه روز در نامه‌ی اعمال ما امتثال نهی بنويسند. اگر دزدی و غيبت و عمل منافی با عفت نکرده و مردم را هم کتک نزده است، بگوييم: همه‌ی اينها صرف «ان لا تفعل» است و ثواب دارد، ولی اين‌طور نيست و هيچ‌کدام ثواب ندارد و بايد صرف امتثال باشد. مرحوم آخوند می‌فرمايند: معنای نهی طلب ترک است، پس صرف «‌أن لا تفعل» نيست.

لذا بايد بگوييم: «کفّ» در حاق نهی خوابيده است. همين‌طور که امتثال امر وقتي است که امری جلو بيايد و او امتثال کند، نهی هم وقتی است که نهی جلو بيايد و امتثال کند. بالاخره امتثال امر وقتی است که به جا بياورد و امتثال نهی وقتی است که از آنچه جلو آمده، خودداری و اجتناب کند، آن‌وقت «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» می‌آید؛ اگر «إِنْ تَجْتَنِبُوا» باشد، «نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» می‌آید و الاّ ‌اگر منهی‌عنه جلو نيايد و شما خودداری نکرديد، «نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» هم نمی‌آید. اگر غيبت جلو آمد و جلويش را گرفتيد، آن‌وقت «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ».

مسأله‌ی مهم‌تر از اين دو مسله در مقدمه اين است که در ميان اصحاب مشهور شده که اوامر و نواهی متعلق به طبيعت است. بعد گفته‌اند: «الطبيعی يوجد بفرد ما و ينعدم بجميع الأفراد». اگر يادتان باشد در منطق خيلی روی اين پافشاری کرده‌اند. وقتی هيچ‌کس در اطاق نباشد، می‌تواند بگويد: انسان در اطاق نيست، اما اگر يکی باشد، انسان در اطاق هست؛ «الطبيعی يوجد بفرد ما و ينعدم بجميع الأفراد».

اما در باب نواهی گير کرده‌اند و گفته‌اند: اگر بخواهيم بگوييم: «يوجد بفرد ما و ينعدم بجميع الأفراد»، لازمه‌اش اين است که اصلاً گناه نکند، تا نهی در خارج موجود نشود. اما ديده‌اند که نمی‌توان اين حرف را گفت؛ برای اينکه اگر غيبت کند، گناه غيبت را دارد، اما گناه مابقی گناهان را ندارد و آنها به حال خود باقي است. لذا در مسأله‌ مانده‌اندکه چطور مسأله‌ را حل کنند.

ما مسأله‌ را حل کرديم به اينکه اصل قضيه را منکريم. ما «الطبيعی يوجد بفرد ما و ينعدم بجميع الأفراد» را قبول نداريم و می‌گوييم: «الطبيعی يوجد بفرد ما و ينعدم بفرد ما». به صرف اینکه که کسی غيبت غيبت کند، «يوجد بفرد ما» و اگر از آن غيبت اجتناب کند، «ينعدم غيبت بفرد ما» و اما گناهان ديگر ربطی به اين غيبت ندارد؛ «الطبيعی يوجد بفرد ما و ينعدم بفرد ما». لذا غيبت شما غير از غيبت او است و غيبت او غير از غيبت ديگری است و غيبت امروز غير از غيبت ديروز است و غيبت امروز غير از غيبت فردا است. طبيعت غيبت بفرد ما موجود می‌شود و اينکه می‌گويند: «الطبيعی يوجد بفرد ما و ينعدم بجميع الأفراد»، اين‌طور نيست، بلکه «الطبيعی يوجد بفرد ما و ينعدم بفرد ما» و هر غيبتی برای خودش يک گناه دارد، چنانچه هر نمازی برای خودش يک ثوابی دارد.

اگر مطالعه کرده باشيد اين بحث «الطبيعی يوجد بفرد ما و ينعدم بجميع الأفراد» مشکلی شده و اين‌طور که من گفتم، اين مشکل حسابی حل می‌شود و بايد اصل قضيه را در منطق را قبول نکنيم. «الطبيعی يوجد بفرد ما و ينعدم بجميع الأفراد» نيست، بلکه می‌گوييم: «الطبيعی يوجد بفرد ما و ينعدم بفرد ما» و اوامر و نواهی هم متعلق به طبايع است؛ يعنی وقتی کسی غيبت می‌کند، کلی نيست، بلکه فرد است و کلی طبيعی فرد شده و عوارض مشخصه پيدا کرده و فرد ما می‌شود، اما بر اين فرد ما غيبت صادق است.

مسأله‌ فردا به اميد خدا راجع به باب اجتماع امر و نهی است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo