< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فصل ششم: اگر مولی می‌داند عبد نمی‌تواند اين مأمورٌبه را به جا بياورد، آيا می‌تواند به آن امر کند يا نه؟/ مقصد اول: اوامر/ اصول فقه

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.‌

فرموده‌اند: آيا درحالی که می‌داند عبد نمی‌تواند آن شيء را تحقق دهد، آيا می‌شود امر به اين شيء کرد يا نه؟ آيا مولی می‌تواند به يک چيزی امر کند که می‌داند نمی‌تواند تحقق خارجی پيدا کند؟[1]

ديروز می‌گفتم: مسأله خيلی شبهه‌ناک است؛ اين حرف يعنی چه و اصلاً چرا در اصول آمده است؟ اگر مولی بگويد: بدون گذاشتن نردبان، برو روی پشت بام، اين امر به محال است و امر به محال جايز نيست. امر به شيء با فرضی که می‌داند عبد نمی‌تواند مأمورٌبه را انجام دهد، آيا می‌توان به آن امر کرد يا نه؟

لذا مسأله را سه چهار قسم کرده‌اند:

يک قسمت را برده‌اند در بحث کلامی و گفته‌اند: بنابر فتوای عدليه نمی‌شود و امر به محال است و بنابر فتوای اشعری می‌شود؛ برای اينکه امر به محال، محال نيست و اشعری می‌گويد: جبر است و هر چه مولی می‌گويد، درست است، خواه تو بتوانی انجام دهی يا نتوانی انجام دهي. ما در افعالمان مجبوريم و پروردگار عالم ما را به مجبوريات امر کرده است.

اينکه اشعری چه می‌گويد يک بحث مفصلی است و ما بخواهيم اين بحث را در اينجا بياوريم، نمی‌شود. اما در ميان خود اشعري‌ها اختلاف بالايی است. عوام مردم همين را می‌گويند. مثلاً مرحوم محدث قمی در تتمة المنتهی نقل می کند: زن اشعری زنا داده بود و شوهرش او را کتک می‌زد و مردم جمع شده بودند. به مردم می‌گفت: اول شوهر مرا آدم کنيد و بعد مرا کتک بزنيد. برای اينکه من زنا داده‌ام، ولی من نکرده‌ام، بلکه خدا کرده و من مجبور بوده‌ام. شوهرم هم اشعری است و اين حرف‌ها را قبول ندارد و لذا مرا کتک می‌زند و می‌گويد: چرا زنا داده‌اي؟ عوام اشعری به اشعري‌ها نسبت می‌دهند ولی من خيال نمی‌کنم به اين داغي‌ها باشد. علی کل حالٍ بعضي‌ها بحث ما را برده‌اند آنجا و گفته‌اند: مراد اين است که آيا در حالی که مأمور نمی‌تواند انجام دهد، مولی می‌تواند امر کند، يا نه؟ گفته‌اند: آری برای اينکه «لا يُسْئَلُ‌ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ».[2]

اما ما نبايد بحث را اين‌گونه صاف کنيم و هم اصلش اشکال دارد و هم فرعش. حال اگر اشعری هم چنين غلطی کرده باشد، ما اين را بياوريم در اصول تشيّع و بگوييم: آيا با فرضی که مولی می‌داند مأمور نمی‌تواند انجام دهد، می‌تواند امر کند؟ آيا جايز است يا نه؟ آن‌وقت يکی بگويد نه و يکی بگويد آري، اين انصافاً وجهی ندارد.

معنای ديگر اين است که گفته‌اند: مراد از اين بحث اوامر امتحانيه و تعجيزيه و تحکّميه است. ما در ميان عرف داريم که بعضی اوقات می‌داند جرأت ندارد اين کار را بکند، اما امر می‌کند. می‌گويد: اگر مردی به خانه‌ی ما بيا؛ يا اگر راست می‌گويی، حرفت را بزن. يا در اوامر امتحانيه «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَکُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَ يُفْتَنُونَ».[3] معلوم است مولی می‌داند اين نمی‌خواهد اين امر را انجام دهد، اما امر می‌کند. به حضرت ابراهيم خطاب کرد که سر بچه‌ات را ببُر. بعد هم که می‌خواست سر بچه را ببُرد و نشد، خطاب شد: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا»؛ خدا می‌دانست سر اسماعيل بريده نمی‌شود، اما با اين حال امر کرد و او هم به بچه‌اش گفت: «إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَا ذَا تَرَى» و پسر هم جواب داد: «يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ‌».[4] شيطان هم به مادرش گفت و مادر گفت: هرچه خدا می‌خواهد. گفته‌اند: مراد اين است که اوامر امتحانيه و تعجيزيه و تحکميّه داريم.

بعضي‌ها صورت سوم درست کرده‌اند و گفته‌اند: مراد اين است که مولی در حين الأمر می‌داند اين عبد نمی‌تواند مأمورٌبه را بياورد، اما در وقت عمل می‌تواند؛ حال آيا می‌تواند امر کند يا نه؟ مثلاً می‌گويد: روز جمعه مهمان داری، پس مهمانی کن و مواظب باش مهمانی خوبی شود زيرا اينها افراد باشخصيتی هستند. درحالی که او می‌داند، روزی که امر می‌کند، وسايل برای مهمانداری ندارد، اما می‌داند روز جمعه وسايل پيدا می‌کند. در اينجا می‌تواند امر کند يا نه؟ ‌همه گفته‌اند: بله. برای اينکه مناط حين‌الأمر مأمور است، نه حين الأمر آمر.

اين معنا بهتر از معنای اول و دوم است که ما بگوييم: «هل للمولی يجوز ان يأمر بشيء مع العلم بعدم تحققّه حين الأمر». از نظر عرف جايز است، از نظر شرع هم جايز است و اشکالی در مسأله نيست و اشکال فقط اين است که در عنوان نيامده و بايد در عنوان آمده باشد: «هل للآمر يجوز له ان يأمر بالامر بالفعل مع علم المولی بانتفاء شرطه حین الأمر و حصوله حین قیام العبد للامتثال؟» اما اين در عنوان بحث نيامده است و لذا خودمان روی آن بگذاريم و بگوييم مراد اين است.

حرف چهارمی که در مسأله گفته می‌شود و شايد بهتر از همه‌ی حرف‌ها باشد،‌ اين است که شارع مقدس می‌داند اوامر کلی را بعضی به جا می‌آورند و بعضی حتماً‌ به جا نمی‌آورند. امرِ «يَا أَيُّهَا الَّذينَ‌ آمَنُوا وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ»[5] روی کلی آمده است. اين‌طور نيست که همه‌ی «الَّذينَ‌ آمَنُوا»، «وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ» را اجرا کنند. خيلی مؤونه می‌خواهد تا کسی اوامر مولی را به جا بياورد. همين مقدار که مولی ببيند اين امر تأثير دارد و در نهی هم ببيند اين نهی می‌تواند اثرگذار باشد، می‌تواند امر و نهی کند، در حالی که می‌داند اين امر در بعضی تحقق پيدا نمی‌کند؛ يعنی عده‌ای تارک ‌الصلاة هستند و عده‌ای مانع الزکاة هستند، اما اسلام جزماً می‌گويد: «يَا أَيُّهَا الَّذينَ‌ آمَنُوا وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ». عده‌ای غيبت‌کن و رباخورند، اما شارع مقدس روی عنوان کلی می‌گويد: «لاَ يَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»[6] و اين کلی است و همه را می‌گيرد. درحالی که شارع می‌داند غيبت کردن برای بعضی‌ها مثل آب خوردن است و حتی روی منبر هم غيبت می‌کنند، تهمت می‌زنند وشايعه پراکنی می‌کنند.

اين مطلب چهارم نيز حرف خوبي است، اما بالاخره کسری دارد. در عناوين اصول آمده و همان موقع که معالم می‌خوانديم، در معالم بود، در قوانين و در کتاب‌های دیگر من جمله کفايه و امثال اينها بود و چيز مشهوری شده بود که آيا مولی با علم به اينکه مأمور‌ قدرت بر آوردنش ندارد، می‌تواند به عناوین کلی امر کند؟

هر کدام از اين چهار قسمی که گفتم، اگر بخواهيم تفسير کنيم، ‌مشکل است.

اگر بگوييم: مرادشان اين است که جبري‌ها می‌گويند، اين در اصول و در علم کلام نبايد بيايد.

بگوییم: مراد از اين عنوان اين است که اوامر امتحانيه داريم يا نه؟ معلوم است که اوامر امتحانيه داريم، اما اوامر امتحانيه، مأمورٌبه ندارد؛ خود اين عمل مصلحت دارد، اما مأمورٌ به نيست. خدا که نمی‌خواست حضرت ابراهيم سر پسرش را ببُرد، بلکه می‌خواست ببيند اينها چه کاره هستند و نمره‌ی چند می‌آورند و حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل و حتی هاجر نمره‌ی بيست آوردند.

معنای سوم که آيا مولی می‌تواند حکم کند، درحالی که هنوز مأمورٌبه در کار نيست و بعد مأمورٌبه پيدا می‌شود، حرف خوبي است، اما خيلی بايد روی اين عنوان بگذاريم تا اين عنوان با درست بودن قضيه تطبيق پيدا کند.

معنای چهارم هم همين است و شايد شما تصديق کنيد که اين عنوان را به امر چهارم تفسير کنيم، شايد بهتر باشد، اما علی کل حال خيلی مؤونه می‌خواهد که بگوييم آيا مولی در حالی که می‌داند بعضی از مردم اوامر را به جا نمی‌آورند و پا روی اوامر می‌گذارند، می‌تواند کلی امر کند يا نه؟ می‌گوييم: آری؛ برای اينکه همه‌ی اوامر و نواهی کلی است.

علی کل حالٍ در حالی که مباحثه‌ی امروز بافتنی بود و به هم بافتيم، اما ظاهراً هيچکدام راضی نيستيم به اينکه یکی از اين چهار تفسير، اين عنوانی باشد که در اصول آمده است. مخصوصاً‌ مثل مرحوم آخوند که بنايشان اين است که يک دوره اصول منّقح بگويند و انصافاً يک دوره اصول خوب گفته‌اند، اما نمی‌دانم چرا اين الفاظ را آورده‌اند و کفايه را مشکل کرده‌اند، اما هنوز اين کفایه يک دوره اصول پايه‌دار و ريشه‌دار است. مثل مرحوم آخوند که خيلی استاد، مثل شيخ انصاری و ميرزای شيرازی و آقا سيد محمد فشاری ديده است، اگر اين مسأله‌ی امروز ما را اصلاً عنوان نکرده بودند، خيلی خوب بود. ما هرچه فکر می‌کنيم که چرا مرحوم آخوند اين عنوان را می‌آورند که آيا مولی می‌تواند امر کند به چيزی که می‌داند تحقق پيدا نمی‌کند، بعد بگوييم: مرادشان اشعري‌ها هستند که اين حرف‌ها را می‌زنند، وهی پیدا نمی‌کنم. وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo