< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقسیم اول: مقدمات داخلیه و خارجیه/ امر دوم: تقسیمات مقدمه واجب/ فصل چهارم: مقدمه واجب/ مقصد اول: اوامر/ اصول فقه

بحث دوم در مقدمه واجب اين است که مقدمه‌ی واجب را به اقسامي منقسم کرده‌اند.

یک تقسیم این است که مقدمه‌ی واجب، به دو قسم مقدمات داخليه و مقدمات خارجيه منقسم می‌شود.[1] به عبارت روشنتر، واجب اصلی ما مقدماتی به نام اجزا دارد و مقدماتی به نام شروط دارد. مقدماتی که به معنای شروط است، مثل طهارت برای نماز و مقدماتی که به معنای اجزا است، مثل حمد و سوره و رکوع و سجده در نماز است. لذا در فقه ما اجزا و شرايط آمده و در اصول ما مقدمات داخلي و خارجی آمده است، ولی از نظر معنا با هم تفاوت ندارند و مترادفند.

فرق بين شرط و جزء چيست؟

اين که به چه چيز شرط و به چه چيز جزء می‌گويند، برای اهل اصول مسأله‌ی مشکلی شده است.

مرحوم حاجی سبزواری در منظومه حکمت جمله‌ای دارد که بسيار رسا است. ایشان می‌گويد: «تقيدُ جزءٌ و قيدٌ خارجي»؛[2] فرق بين جزء و شرط اين است که جزء آن است که قيد داخل در مأمورٌبه است، اما شرط آن است که شرط خارج از مأمورٌبه است، اما مأموربه ما به آن شرط تقيد دارد. مثلاً‌ طهارت خارج از نماز است، به اين معنا که اول بايد طهارت داشته باشد، بعد نماز بخواند، ‌اما نماز ما متقيد به طهارت است. اين تقيد يک امر واقعی است، اما ما به ازاء خارجی ندارد. اين تقيد جزء است. هر کجا تقيد و قيد جزء باشد، اسمش را جزء می‌گذارند و به آن مقدمه داخلی می‌گوييم و هر کجا قيد بيرون باشد و تقيد داخل باشد، ‌به آن شرط می‌گوييم و در اصول اسمش را مقدمه خارجيه می‌گذاريم.

اين حرف‌ها در رساله‌ها نيامده، بلکه اين‌طور آمده که مقدمات نماز شش چيز، من جمله طهارت است و اجزاء نماز، دوازده چيز، من جمله الله اکبر است. اگر بگوييم: شرط، جزء مأمورٌبه نيست، يعنی امری روی شرط نيامده، طوری نيست، ‌اما امر روی اجزاء آمده است، نماز، اوله التکبير و آخره التسليم است. اما قيد ديگری هم هست که اوله التکبير و آخره التسليم متقيّداً به استقبال و متقيّدا به طهارت و امثال اينها. تقيد يک رنگ است که به اجزاء می‌خورد و رنگی که به اجزاء و مأمورٌبه می‌خورد، شرط است و اما اگر تقيّد نباشد، بلکه قيد جزء مأمورٌ به باشد و مأمورٌبه مرکب از آن چيز باشد، به آن جزء می‌گوييم. لذا اجزاء نماز، اوله التکبير و آخره التسليم است و شرايط نماز اين است که بايد رو به قبله باشد، طهارت داشته باشد و امثال اينها.

اين جمله‌ی مرحوم حاجی سبزواری جمله‌ی بسيار رسايی است. «ما الفرق بين الشرط والجزء؟» شرط آن است که تقيد داخل و قيد خارج است و جزء آن است که تقيد و قيد هر دو داخل است. تکبيرة الاحرام جزء نماز است و اين قيد جزئيت دارد و داخل در مأمورٌبه است و خواه ناخواه رنگ تقيد هم داخل در مأمورٌبه است. نماز متوقف بر طهارت است، اما طهارت جزء نماز نيست، پس طهارت شرط نماز است؛ شرط نماز يعنی اينکه این عبادت بايد با رنگ طهارت باشد و طهارت هم قبل از نماز بايد تحصيل شود.

مسأله واضح است و ان قلت قلت ندارد، الاّ اينکه اصول است و بايد ان قلت قلت حسابی در آن بيايد. ‌لذا مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در اينجا اشکالی از ديگران نقل کرده‌اند و گفته‌اند: معنای جزء اين است که اين دو امر دارد؛ چون امر به کل است، امر به جزء هم است، خودش هم مستقلاً امر دارد. «وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ»،[3] يعنی «كَبِّرْ»،[4] يعنی «اقْرَأْ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ»،[5] «ارْكَعْ‌ وَ اسْجُدْ»[6] ، «تَشَهَّدْ».[7] امر روی مرکب آمده است؛ از آن طرف هم يک امر روی «كَبِّرْ»، «اقْرَأْ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ»، «ارْكَعْ‌ وَ اسْجُدْ» آمده است که جمع بين مثلين می‌شود. «ارْكَعْ‌» دو امر دارد: يک امر داخلی و يک امر خارجي؛ يک امر مقدمی و يک ذی‌المقدمي. امر مقدمی همان امر ذی‌المقدمی و امر ذی‌المقدمی هم همان امر مقدمی است، پس «تقدم الشيء علی نفسه» و جمع بين مثلين لازم می‌شود.[8] اگر کفايه را مطالعه کرده باشيد، مرحوم آخوند عبارت را مشکل کرده‌اند، اما علی کل حال از مرحوم آخوند نيست و از همه است. کسانی که اصول نوشته‌اند، اين اشکال را کرده‌اند و جمع بين مثلين و تقدم شيء بر نفس را مطرح کرده‌اند. اگر بخواهید بگوييد: يک امر است، نمی‌توان گفت؛ برای اينکه دو امر است. الان ما در مقدمه‌ی واجب صحبت می‌کنيم و می‌گوييم: مقدمه‌، داخليه و خارجيه است؛ يعنی امر روی آن آمده است. اگر امر نيايد، مقدمه نيست و اگر وابسته نباشد، مقدمه نيست؛ پس هم در أجزاء مثل «كَبِّرْ»، «اقْرَأْ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ» و هم در شروط، مثل «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»،[9] امر دارد. صلّ امر دارد، («إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ» هم امر دارد. در «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»، امر روی شرط است و اصل نماز هم که «وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ» است، «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ» را دربردارد. آن‌وقت شيء واحد به دو امر يعنی جمع مثلين می‌شود، يا شرط مقدم بر مشروط است و تقدم شيء بر نفس است.

مرحوم آخوند اين اشکال را جواب داده‌اند و فرموده‌اند: مقدمه داخليه خودش يک امر مستقل دارد، مأمورٌبه کل هم يک امر مستقل دارد و هيچ‌کدام ربطی به هم ندارد. اگر شارع مقدس می‌فرمايد: «ارْكَعْ‌ وَ اسْجُدْ» و «تَشَهَّدْ»، اين خود يکی از اوامر غيريه است و اوامر أجزا است و ربطی به «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ» ندارد. مرکب هم که «اوله التکبير و آخره التسليم» است، امری برای خودش دارد و هيچ‌کدام ربطی به هم ندارد. يکی امر مستقل و يکی امر تبعی است؛ لذا تقدم شيء بر نفس و جمع بين مثلين و امثال اينها نيست.[10]

اين حرف مرحوم آخوند جواب خوبي است؛ يعنی مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) از جمع بين مثلين و تقدم شيء بر نفس به امر روی مرکب و امر روی فرد فرار کرده‌اند و می‌فرمايند: أجزاء و شرايط هرکدام امر مستقل، اما غيری دارد. خود نماز هم يک امر مستقل دارد، اما امر نفسی است. امر نفسی ربطی به امر غيری ندارد و امر غيری ربطی به نفسی ندارد و هرکدام جدای از يکديگر است و هرکدام امر دارد. جمع بين مثلين آنجا است که بگويد: «صلّ»، «صلّ» و اما در اينجا برای اينکه بفهماند نماز چيست، گفته است: «صلّ»، آن‌وقت گفته است: «كَبِّرْ»، «ارْكَعْ‌ وَ اسْجُدْ» و «تَشَهَّدْ» و «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ». اين حرف مرحوم آخوند انصافاً حرف خوبي است.

استاد بزرگوار ما حضرت امام بهتر از اين می‌گفتند. ايشان می‌فرمودند: امر مأمورٌبه- يعنی امر اصلی- روی عنوان است و روی امر بسيط است و مرکب نيست. عنوان نماز يک امر بسيطی است و اين امر بسيط چون اختراعی است، شارع مقدس بايد تعيين کند و تعيين شارع مقدس اين است که بگويد: «كَبِّرْ»، «اقْرَأْ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ»، «ارْكَعْ‌ وَ اسْجُدْ» و «تَشَهَّدْ». این امر روی اجزای مرکب آمده و آن امر روی يک عنوان بسيط آمده است. معنايش اين است که اجزای مرکب را بياور، آن‌وقت بسيط ايجاد می‌شود. نماز دست من نيست که در خارج ايجاد شود؛ مقدمات داخلی و خارجی آن دست من است. من می‌توانم شرايط و اجزا را بياورم، آن‌وقت خود به خود مصداق «صلّ» می‌شود و مأمورٌبه ساقط می‌شود. مأمورٌبه به آوردن مرکبات و اجزای داخلی و خارجی ساقط می‌شود و اما عنوان بسيط دست من نيست و گاهی خودبه خود ساقط می‌شود و گاهی هم مثلاً‌ اگر حمد و سوره‌اش باطل است و سجده‌اش خراب است، «صلّ» وجود خارجی پيدا نمی‌کند. اگر اجزاء و شرايط درست باشد و امر غيری داشته باشد، در وقتی اين اجزا و شرايط را آوردم و گفتم: «السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»، ‌آن‌وقت مأمورٌبه خود به خود ساقط می‌شود. مأمورٌبه به ذمّه‌ی من است و منجّز هم است و مقام انشاء ‌و فعليت و تنجّزش تمام است و اين مقام تا زمانی که بگويم: «السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»، تنجّز هست و به قول بزرگان تا مأتی‌به مطابق مأمورٌبه شود و مأمورٌبه ساقط ‌شود، مأموربه هست.[11]

فرمايش حضرت امام هم خيلی خوب است، اما حرف مرحوم آخوند را رد نمی‌کند. اما اگر بگوييم: حرف استاد بزرگوار ما حضرت امام بهتر است، شايد درست گفته باشيم.

استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) اصلاً منکر اوامر غيری هستند و اصلاً‌ امر خارجی را قبول ندارند و می‌فرمايند: ما يک امر روی عنوان بسيط و روی نماز داريم که به ما می‌گويد: «صلّ» و شارع مقدس نماز را تبيين می‌کند و می‌فرمايد: «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ». اين تبيين است، البته صورتش امر است، اما بيان شرط می‌کند؛ «كَبِّرْ» و «اقْرَأْ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ» امر نيست، بلکه صورت امر است و اين بيان اجزاء‌ می‌کند. اصلاً‌ ما امر خارجی نداريم؛ ما يک امر داخلی داريم و مابقی تبيين اجزاء و شرايط است. پس اينکه جمع بين مثلين است و تقدم شيء بر نفس است، سالبه به انتفاع موضوع است.[12]

اين حرف هم حرف خوبي است و اگر بهتر از آن دو حرف نباشد، حتماً کمتر نيست که اصلاً از اصل منکر قضايا شويم و بگوييم: ما اصلاً مقدمه واجب نداريم و اين مقدمه واجبی که شما درست می‌کنيد، تبيين و تشريع و بيان نماز است. آن نماز، مرکب است و شارع بايد نماز مرکب را تعيين کند. شارع مقدس أجزاء‌ را به صورت امر تعيين می‌کند و الاّ درحقيقت يک امر است و آن «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ» است. «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ» هم مقام انشاء و فعليت و تنجّزش تمام است و به من می‌گويد: نماز بخوان. اما من نمی‌دانم نماز چيست. شارع مقدس بايد تعيين کند نماز چيست. گاهی می‌فرمايد: «الصلاة اولّه التکبير آخره التسليم» و گاهی می‌فرمايد: «كَبِّرْ»، «اقْرَأْ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ»، «ارْكَعْ‌»، «اسْجُدْ»، «تَشَهَّدْ» و «سَلِّمْ» و اصلاً ما امر غيری نداريم تا بخواهد جمع بين مثلين و امثال اينها شود. اين حرف هم خيلی خوب است و اگر بهتر از حرف‌های قبلی نباشد، حتماً کمتر نيست.

حرفی هم ما هميشه داريم و آن يک قاعده‌ی کلی است که ما در اصول داريم و آن را از آقای بروجردی گرفته‌ايم. آقای بروجردی (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) حسابی فلسفه بلد بودند و مدتی به قم آمده بودند، ولی به احترام مرحوم حاج شيخ فقه را شروع نکردند، بلکه فلسفه می‌گفتند. ايشان حرف خوبی داشتندو می‌فرمودند: اين حرف‌ها مربوط به فلسفه است و مربوط به فقه و اصول نيست. بعضی اوقات تبسم می‌کردند و می‌فرمودند: ما فلسفه را وارد اصول کرديم برای اينکه چاقش کنيم و اتفاقاً بادش کرديم.

ما می‌گوييم: اصلاً جمع بين مثلين و جمع بين ضدّين و تناقض و غيره مربوط به فلسفه است و هيچ‌کدام در اعتباريات نيست. جمع بين ضدّين در تکوين محال است، اما در عالم اعتبار اصلاً‌ جايش نيست. جمع بين مثلين و تقدم امر بر امر ديگر و تقدم شيء بر نفس و همه‌ی اينها مربوط به اعتباريات است و موضوع فلسفه، وجود است. گاهی می‌گويند: موضوع فلسفه وجود است، يا مثل مرحوم صدرالمتألهين (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) می‌گويند: صفحه وجود است که عرفان را هم بگيرد، ولی علی کل حال وجود خارجی و وجود تکوينی است. و اما اعتباريات از سنخ وجود نيست، بلکه از سنخ اعتبار است. جمع ضدين می‌شود و جمع بين نقيضين می‌شود و تقبّل ناقص به جای کامل و رفع ید از مأمورٌبه می‌شود و اگر ما ببريم در اصول، اصلاً ‌سالبه به انتفاع موضوع است.

لذا ما می‌گوييم: جواب‌هايی که به اين اشکال داده شده، جواب‌های خوبي است. هم جواب مرحوم آخوند و هم جواب استاد بزرگوار ما حضرت امام و هم آقای بروجردی خوب است، اما اصلاً‌ از بحث بيرون است. جوابش اين است که اين اشکالی که کرده‌اي، سالبه به انتفاع موضوع است و اصلاً ما وجود تکوينی نداريم تا اينکه بگوييم: جمع بين ضدّين و جمع بين نقيضين و تقدم شيء بر نفس محال است. در عالم اعتبار هيچ‌کدام از اينها نيست و اصلاً اشکال سالبه به انتفاع موضوع است. اين را ما همه جا گفتيم و می‌گوييم و خيلی از اشکالات را با اين جواب رد کرده و می‌کنيم و بزرگان عرفان و فلسفه مثل حضرت امام قاعده‌ی کلی را قبول دارند و آقای بروجردی (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) آن کلی را قبول دارند. يا مرحوم صدرالمتألهين در جلد اول اسفار وقتی وارد بحث وجود می‌شوند و مرحوم حاجی سبزواری وقتی وارد بحث وجود می‌شوند، همه موضوع را وجود تکوينی گرفته‌اند، نه وجود اعتباري؛ چون اعتبار، وجود نماست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo