< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/06/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قضا و قدر/ جهت چهارم: طلبی که معنای لفظ امر است، برای طلب انشائی وضع شده است، نه طلب حقیقی/ فصل اول: ماده‌ی امر/مقصد اول: اوامر/ اصول فقه

مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) ما را در دو دريای متلاطم انداخته و خودشان فرار کرده‌اند. چيزهايی هم گفته‌اند که به مقام قدس مرحوم آخوند نمی‌خورد و می‌دانيم که مرادشان ظاهر اين الفاظ نيست.

در باب قضاء و قدر که بايد اسمش را قدر و قضا بگذاريم؛ چون از ازل تا ابد در علم الهی مقدّر شده است، بعد آن تقدير الهی به مرور زمان در جهان واقع می‌شود. به اولی قدر و به دومی قضا می‌گوييم و نمی‌دانم چرا در حرف‌ها قضا، مقدم بر قَدر شده است درحالی که قَدَر مقدم بر قضا است. در اين قضا و قَدر، قضا و قدَر حتمی و قضا و قَدَر تعليقی هست. قضا و قدر حتمی اين است که اراده‌ی انسان‌ها دخالتی در وقوع و عدم وقوع نداشته باشد. به قول قرآن: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ‌«.[1]

قضاهای حتمی کم است، اما قضاهای تعليقی زياد است. معنای قضاهای تعليقی اين است که اراده‌ی ما در سلسله علل واقع شده و اين زياد است. نود درصد، بلکه نود و پنج درصد از قضاها تعليقی هستند؛ يعنی اراده‌ی ما در سلسله علل واقع شده است.

به عنوان مثال اينکه پروردگار عالم در ازل تقدير کرده است و بعد حکم کرده است که هرکس ايمان داشته باشد و طبق ايمان عمل کند، هم در دنيا و هم در آخرت حيات طيّبه دارد و فرموده‌اند: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ‌«،[2] اين تقدير الهی است و لذا صد و بيست و چهار هزار پيغمبر برای همين پيام فرستاده و آن سه پيغمبر درون، به نام فطرت و عقل و وجدان اخلاقی را هم در درون ما جايگزين کرده است.

حال کسی به واسطه‌ی «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»،[3] بهشتی می‌شود. آن‌وقت اين‌طور می‌شود که پروردگار عالم تقدير و حکم کرده است که انسان به واسطه‌ی کار خوب و جديّت خوب، بهشتی شود و اين هم به واسطه‌ی کار خوب و اعمال صالحه و رياضت و جديت، بهشتی شده است. اين تقدير و قضای الهی است. فرق حیات طیبه با مرگ که فرمود: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ‌« اين است که در آنجا اراده‌ی ما نخوابيده است،‌ اما در اينجا اراده‌ی ما خوابيده است؛ برای اينکه ما اگر عمل صالح به جا بياوريم، «جَزَاءً الْحُسْنَى»[4] و اگر اعمال صالح به جا نياوريم و برعکس اعمال بد به جا آوريم، «فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ».[5] تقدير الهی اين است که پروردگار عالم تقدير کرده و حکم کرده است که من با اراده‌ام بهشتی شوم، يا با اراده‌ام جهنمی شوم. اگر اراده را برداريم، علم خدا روی آن نيست و علم ازلی است و آن‌وقت تقدير و قضای الهی نيست. آنچه قضای الهی است، اين است که پروردگار عالم در ازل تقدير کرده و حکم کرده است که من با اراده‌ام بهشتی شوم، يا با اراده‌ام جهنمی شوم و اگر اراده را برداريم، تقدير را برداشته‌ايم و آن‌وقت تقدير و قضای الهی نيست.

لذا اراده‌ی من در سلسله‌ی علل واقع شده است. مثلاً شما تصميم گرفتيد به مباحثه بياييد و کسی شما را به زور از خانه بيرون نمی‌کند. شما راه می‌افتيد و به مباحثه می‌آييد و خود شما يک ساعت مباحثه می‌کنيد و به واسطه‌ی مباحثه‌ها ملاّ و مروّج اسلام می‌شويد. همه‌ی اينها تقدير الهی است که شما با اراده‌ی خودتان از مروّجين خوب اسلام شويد و از قضای الهی است که شما از مروّجين خوب اسلام شويد. در سلسله‌ی علل، اراده‌ی ما و انتخاب ما خوابيده است. به خلاف اين خورشيد و منظومه‌ی شمسی که حرکت عجيبی دارد و حرکتش فوق‌العاده دقيق است و ذره‌ای کُنْد يا تند باشد، عالم به هم می‌ريزد؛ بالاخره خيلی دقيق است، اما جبر است و هيچ انتخابی ندارد. تا به حال پانزده حرکت برای کره‌ی زمين شناسایی کرده‌اند و تمام اين پانزده حرکت، دقت عجيبی دارد که از يکی از آنها شبانه‌روز درست می‌شود و از يکی از آنها ماه درست می‌شود و تمام اين پانزده حرکت جبر است و ذره‌ای انتخاب ندارد. پروردگار عالم آن را خلق کرده و کاری هم به عهده‌ی آن گذاشته و آن هم بدون کم و زياد از عهده‌ی کار برمی‌آيد و بالاخره اين منظومه‌ی شمسی ما و اين کره‌ی زمين ما سالم می‌ماند و ذره‌ای کند يا ذره‌ای تند باشد، در فضا پرتاب شده و آب می‌شود؛ اما خَلق و دقتش از خدا است؛ «قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَی‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى».[6] اما در انسان اين هدايت تکوينی نيست، بلکه به جای آن هدايت تشريعی است. «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»؛[7] راه سعادت و راه شقاوت را به واسطه‌ی پيامبرهای درون و پيامبرهای برون به تو نشان داديم، حال تويی که يا سعادت را انتخاب می‌کنی (شاکران) و يا شقاوت را انتخاب می‌کنی (کافران). هردوی اينها قضا و قدر است؛ به قضا و قدر کره‌ی زمين، قضا و قدر حتمی می‌گوييم و به قضا و قدر انسان، قضا و قدر تعليقی می‌گوييم؛ يعنی اراده‌ی ما در سلسله‌ی علل واقع شده است، نه ذره‌ای کم و نه ذره‌ای زياد. اگر اراده‌ی ما نباشد،‌ سعادت و شقاوت نيست.

‌لذا اگر يادتان باشد چند روز قبل می‌گفتم: ما در اراده مجبوريم. آنچه پروردگار عالم قضا و قدر دارد يا به قول من قدر و قضا دارد و واقع می‌شود، در سلسله‌ی علل ُآن، اراده‌ی من واقع می‌شود. بله، خيلی از چيزها جبر است و در اين شکی نيست. من اگر بخواهم به مباحثه بيايم، خيلی چيزها می‌خواهد؛ عقل و شعور می‌خواهد، زمين و آسمان می‌خواهد و حول و قوه می‌خواهد. گفتن جمله‌ی «بِحَوْلِ‌ اللَّهِ‌ وَ قُوتِهِ‌ أَقُومُ‌ وَ أَقْعُدُ»[8] در هنگام ايستادن نماز مستحب است که خيلی خوب است. وقتی می‌گويد: «بِحَوْلِ‌ اللَّهِ‌ وَ قُوتِهِ‌»، اين جبر است و اما «أَقُومُ‌ وَ أَقْعُدُ» هم است. خدايا! همه چيز از تو است، اما «أَقُومُ‌ وَ أَقْعُدُ» از من باشد.

لذا راجع به قضا و قدر، ‌اگر بخواهيم عوامانه صحبت کنيم که همه بفهمند و لجاجتی در کار نباشد و عنادی در کار نباشد و قضيه‌ی قضا و قدر را به خوبی حل ‌کنيم، باید بگوییم: قضا و قدر دو قسم است که روايات ما اسمش را قضا و قدر حتمی و قضا و قدر تعليقی گذاشته است. آن قضا و قدر حتمی کم است، اما قضا و قدر تعليقی فراوان است و اصلاً زندگی ما و سعادت و شقاوت ما روی قضا و قدر تعليقی می‌چرخد. ظاهراً مسأله حل است، ولی معلوم است که شما بايد فکر کنيد و برای ديگران بگوييد.

اما در اصل مسأله، سفارش شده راجع به قضا و قدر صحبت نکنيد. اميرالمؤمنين (‌عليه السلام) می‌فرمايند: دريای سياه است، وارد نشويد؛ زيرا غرق می‌شويد. دريای متلاطم است، نبايد وارد شويد.[9] قضيه‌ی خضر و حضرت موسی (‌عليهما السلام) از اسرار است و يک کلاس مخصوص برای حضرت موسی (‌عليه السلام) بوده و مربوط شما نيست و نبايد وارد شويد. آنچه شما بايد وارد شويد، اين است که خدا گفته است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ‌«. من اگر بخواهم بهشتی شوم، دست خودم است و اگر بخواهم جهنمی شوم، دست خودم است.

گفتم: مرحوم آخوند ما را در دردسر انداخته، لذا باز بايد در اين باره صحبت کنیم.

 


[1] سوره .أعراف‌، آیه34
[2] سوره .نحل‌، آیه97
[7] سوره انسان‌، آیه3.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo