< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: امر یازدهم: استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد/ مقدمه/ اصول فقه

آيا استعمال لفظ در اکثر از يک معنا جايز است يا نه؟ آيا می‌توان لفظ را گفت و از آن دو معنا اراده کرد؟

اين مسأله هميشه اختلافی بوده است و انسان می‌بيند مثل صاحب قوانين، يا صاحب معالم در مسأله گير بوده‌اند،‌ لذا چيزهايی گفته‌اند، که به مقام قدس آنها نمی‌خورد.

صاحب معالم فرموده‌اند: استعمال شيء در اکثر از يک معنا، مجاز است؛ اما اگر تثنيه باشد، حقيقت است. مثلاً يک وقت می‌گويد: «ر‌أيت العين» و از آن چشمه يا چشم فقط را اراده می‌کند، اين جايز است؛ اما يک وقت چشم و چشمه را با هم اراده می‌کند؛ «رأيت العين»، يعنی چشمه‌ای ديدم که چشم در آن نمايان بود. فرموده‌اند: اين می‌شود، اما مجاز است؛ برای اينکه لفظ با قید وحدت وضع شده و اگر ما بخواهيم اين قيد را بزنيم،‌ استعمال شيء در غير ما وضع له است و جايز نيست؛ اما با قرينه جايز است و مجاز می‌شود. اما اگر در تثنيه باشد، حقيقت است؛ مثلا می‌گويد: «رأيت العينين» و چشمه و چشم را اراده می‌کند و تثنيه هم متعدد است، وقتی متعدد شد، دو چيز را اراده کرده است و برای لفظ دو چيز را استعمال کرده و تثنيه هم استعمال لفظ در اکثر از معنا است.[1]

اشکال کلام صاحب معالم اين است که اينکه می‌فرمايند: قيد وحدت دارد، قید وحدت کجاست؟ مثلاً کسی که اسم پسرش را احمد می‌گذارد، اين‌طور نيست که بگويد: «سميّتک احمد به قيد وحدت»، يا آنکه عين را برای چشم وضع کرده است، نگفته: «وضعتُ‌ هذا اللفظ لهذا المعنی بقيد الوحدة». لذا اينکه می‌فرمايند: قيد وحدت دارد، پس مجاز است، می‌گوييم: چنين قيدی تا به حال در لغت ديده نشده است و اگر کسی اسم بچه‌اش را احمد به قيد وحدت بگذارد، آن وقت وقتی خواستند او را صدا کنند، بايد بگويند: احمد به قيد وحدت تا استعمال شيء در موضوعٌ له بشود. معلوم است اينها به مقام صاحب معالم نمی‌خورد و صاحب معالم انصافاً هم در اصول، هم در فقه و هم در روايات اهل بيت (‌عليهم السلام)خيلی ملاّ بوده است؛ «مُنتقی الجمان» ايشان دليل بر اين است که تتبّع و تبحّر خوبی در روايات اهل بيت (‌عليهم السلام) داشته است.

و اما فرمايش دوم صاحب معالم که فرمودند: اگر در تثنيه باشد، قيد وحدت نيست، پس جايز است. به ايشان عرض می‌کنيم: تثنيه يعنی تکرار لفظ برای آن معنايی که دارد؛ اما تکرار لفظ در دو معنا، تثنيه نيست؛ برای اينکه اگر گفتيد: «ر‌أيت بالعينين»؛ يعنی با دو چشمم ديدم؛ آن وقت اين تثنيه خوب است و اما اگر بگوييد: «رأيت العينين» و «عين الباکية و عين الجارية»، اراده کند، اين غلط است و اصلاً این تثنيه غلط است، الاّ اينکه درستش کنيد و بگوييد مجاز است؛ ولی بالاخره فرمايش صاحب معالم غلط است. تثنيه مفرد را تکرار می‌کند، جمع نيز آن مفرد را تکرار می‌کند و اما مفرد برای خودش چيزی باشد و جمع و تثنیه برای خودش چيز ديگری باشد، اين طور نيست. لذا اينها به مقام شامخ صاحب معالم نمی‌خورد.

مثل اينکه صاحب معالم که معمولاً ذوقشان خوب بوده، ديده‌اند استعمال شی در اکثر از معنا، ذوقی است و از طرف ديگر ‌ديده‌اند استعمال شيء در اکثر از معنا نمی‌شود و در عبارات نيست، لذا به دنبال تأويل رفته‌اند. ایشان دیده‌اند استعمال شی در اکثر از معنا، ذوقی است و در کلمات ديده می‌شود و در کلمات عرب و شعر و شاعری و فصاحت و بلاغت هست و اصلاً به آن امر ذوقی می‌گويند. مثلاً استعمال شیء در اکثر از معنا در اشعار زياد است؛ مخصوصاً در اشعار مُغنی يا سيوطی استعمال شیء در اکثر از معنا زياد شده است. مثلا برای معشوقه‌اش شعر می‌گويد و چه اوضاعی درمی‌آورد. اما مُغنی با آن که عبارات مُغنی و مطوّل خيلی رسا و عالي است؛ اما يک جا در مغنی و مطول نداريم که استعمال شی در اکثر از معنا شده باشد؛ البته در اشعارش زياد داريم، اما در کلمات نيست. لذا من خيال می‌کنم صاحب معالم در ذهن مبارکشان استعمال شیء در اکثر از معنا جایز بوده و از طرف ديگر می‌ديده‌اند استعمال شيء در اکثر از معنا نمی‌شود و در عبارات نيست، لذا به دنبال تأويل رفته‌اند و تأويل آنها را به جايی کشانده که به مقام قدسشان نمی‌خورد.

صاحب قوانين می‌فرمايند: استعمال شيء در اکثر از معنا، جايز است؛ اما مجاز است. می‌فرمايند: برای اينکه وقتی واضع لفظ را برای معنا وضع می‌کند، يک معنا در نظر او است و معناهای متعدد در نظر او نيست و اگر برای معنای ديگر وضع کند،‌ اشتراک می‌شود. اما اگر لفظ را برای دو معنا وضع کند، در آن صورت مقبولٌ عنه است؛ لذا علی سبيل قضايای حينيّه،‌ وحدت دارد. ایشان برای اينکه اشکالی متوجهشان نشود، قيد صاحب معالم را می‌زنند و به جای قيديت، در قضايای حينيّه رفته‌اند و گفته‌اند: در حينی که لفظ را در معنا استعمال می‌کند، تنهاست؛ يعنی معانی ديگر مغفولٌ عنه است و وقتی معانی ديگر مغفولٌ‌عنه شد، بنابراين استعمال شیء در اکثر از معنا جايز نيست الاّ مجازاً.[2]

اين حرف هم به مقام شامخ مرحوم صاحب قوانين نمی‌خورد. مرحوم صاحب قوانين هم ملاّ هستند؛ ايشان هم در مبانی ملاّ هستند و هم جداً خيلی تقوا و تقيد دارند و هم قوانين مثل کفايه نيست که اينقدر مشکل باشد، بلکه از معالم هم آسانتر است. اين کتاب‌های قوانين و مُغنی و مطول حسابی اديب می‌ساخت.

اینکه صاحب قوانين گفته است، وحدت قيد نيست؛ يعنی واضع وقتی لفظ را برای معنا وضع می‌کند، در آن حال معنای واحد را لحاظ کرده، اما واحد جزء آن نيست و قضايای حينيه است؛ يعنی در آن وقت چيزی الاّ‌ يک معنا در نظرش نبوده است، می‌گويم: قيد نيست و من می‌خواهم استعمال شیء در اکثر از معنا کنم؛ اگر واضع قيد کند، خوب است و من نمی‌توانم استعمال کنم؛ اما اگر واضع قيد نکند، من استعمال شیء در اکثر از معنا می‌کنم.

اگر يادتان باشد، مرحوم آخوند در باب حروف، جمله‌ای می‌فرمودند که وضع عام و موضوعٌ له عام است و مستعملٌ فيه خاص است؛ به اين معنا که واضع از مستعملين خواهش کرده که وقتی می‌خواهید بگويید: «سرت من البصرة الی الکوفة» اگر بگويید: «سرت البصره الکوفه»، يا «الابتدا البصرة الانتهاء الکوفة» طوری نيست؛ اما تقاضا دارم نگویید و به جای آن بگویید: «سرت من البصرة الی الکوفة».[3] ما در آنجا به صاحب کفايه می‌گفتيم: واضع خواهش کرده و من می‌خواهم مخالفت کنم و بگويم: «الابتدا البصره و الانتها الکوفه»، آيا می‌شود؟

معنای قضايای حينيه هم همين است که چيزی بدون توجه مستعمل يا واضع واقع می‌شود و به آن قضايای حينيه می‌گويند؛ يعنی لفظ را وضع کرده، درحالی که لحاظ قيد نکرده است، اما غير هم قيد نکرده است. وقتی چنين باشد، آن وقت کار آقای واضع می‌شود و من نمی‌خواهم به کارش عمل کنم؛ وقتی نخواستم به کارش عمل کنم، استعمال شیء در اکثر از معنا می‌شود و بايد بگوييد: حقيقت است و مجاز نيست و اشکالی هم ندارد. همين‌طور که وحدت را قيد نکرده، اما لحاظ شده، به اين معنا که از وحدتش غفلت داشته و يا لحاظ کرده، اما علی سبيل قضايای حينيه قيد نکرده است. تمام حالاتی که اسم گذاری می شود، تمام اين حالات، قضايای حينيه است و هيچ‌کدام بر روی فرمايش صاحب قوانين دخالت ندارد و بايد بگوييم استعمال شيء در اکثر از معنا جايز است.

من خيال می‌کنم در ذهن مبارک صاحب قوانين بوده که استعمال شيء در اکثر از معنا جايز است، اما می‌ديده‌اند استيحاش دارد و اگر بگويد: «رأيت عينين» و «عين الباکيه و عين الجاريه» اراده کند، به او می‌خندند؛ الاّ اينکه ذوق يا شعری در کار بيايد و بخواهد تعريف محبوبه‌اش را بکند. پس بايد عنوان ثانوی باشد و الاّ همينطور استعمال شیء در اکثر از معنا استيحاش عرفی دارد؛ از آن طرف هم نمی‌تواند بگويد: استعمال شیء در اکثر از معنا جايز نيست، لذا اين‌گونه مطلب صاحب قوانين تمام شده است.

اما وقتی نوبت به مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) رسيده، ايشان حسابی دليل فلسفی آورده‌اند و فحش حسابی به کسی داده‌اند که می‌گويد: استعمال شیء در اکثر از معنا جايز است و می‌گويند: «تو لوچی و يکی را دو تا می‌بينی و استعمال شيء در اکثر از معنا محال است.» مثال به آينه و عکس در آينه می‌زند و می‌گويند: لفظ، فانی در معنا و معنا، فانی در لفظ است. وقتی لفظ، فانی در معنا باشد، چطور می‌شود لفظ، فانی در دو معنا باشد؟ و اگر بخواهيم بگوييم: استعمال شیء در اکثر از معنا جایز است،‌ آن وقت لازم می‌آيد که در استعمال واحد، جمع بين لحاظين شود و جمع بين لحاظين محال است؛ ‌پس استعمال شيء در اکثر از معنا محال است.[4] مرحوم آخوند مطلب را به فلسفه برده‌اند و اتفاقا در اينجا قلم رسايی دارند و کسی را که می‌گويد: استعمال شیء در اکثر از معنا جايز است، هو کرده‌اند.

حرفی هم مرحوم حاج شيخ (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) دارند و شاگردانشان مثل آقای داماد و حضرت امام (رحمة‌الله‌عليه) از مرحوم حاج شيخ نقل می‌کردند و الان هم در درر هست. مرحوم حاج شيخ گفته‌اند: استعمال شیء در اکثر از معنا نه تنها جايز است، بلکه بعضی اوقات خيلی نيکوست و گفته‌اند: مثلاً بچه‌ای زيبا است و اسمش را حسن می‌گذارد و می‌گويد: حسنم را بده و هم زيبايی او و هم اسم او را اراده می‌کند.[5]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo