< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقسیمات وضع/ امر دوم: وضع/ مقدمه/ اصول فقه

مسأله‌ی دوم، مربوط به وضع است؛ چرا که عمده‌ی لغات عرب هرکدام برای‌ معنايی‌ وضع شده است؛ «وضع اللّفظ للمعنی».

وضع را به وضع تعيينی‌ و وضع تعيّنی منقسم کرده‌اند.

وضع تعيينی‌ خيلی‌ کم است که يک واضع، حرف شنو داشته باشد و بگويد: لفظ عين اين معنا را دارد؛ يا واضع ديگری بگويد: لفظ عين اين معنا را دارد، تا اشتراک بین دو معنا پیدا شود. اين کتاب‌های لغت، مثل قاموس و المنجد، چندين ميليون لغت دارد و خيلی‌ کم است که بگويند: همه‌ی این‌ها واضعی‌ داشته که الفاظ را برای‌ معانی تعيين کرده است.

اما وضع تعيّني، اين است که لفظ خود به خود معنايش را در ميان مردم پيدا کرده باشد. اين وضع تعیّنی معمولاً خيلی‌ زياد است که يک معنایی هست و لفظی‌ برايش می‌آورند و آن لفظ را مجازا در آن معنا استعمال می‌کنند و کم کم تعيّن پيدا می‌کند. به اين، وضع تعيّنی‌ می‌گوييم و غالب الفاظ اين‌طور است و وضع تعيّنی‌ دارد. ولی‌ برای‌ ما تفاوتی نمی‌کند؛ مثلاً ما المنجد داريم که می‌گويد: اين لفظ، اين معنا را دارد و ما بايد به آنچه می‌گويد، عمل کنيم. لذا اين خيلی‌ حرف ندارد.

باز وضع را به چهار قسم منقسم کرده‌اند:

1 - وضع عام، موضوع له عام. اين وضع عام، يعنی‌ تصور، ‌يعنی‌ لحاظ لفظ و اختصاص دادن لفظ برای‌ معنا؛ یعنی لفظ کلی‌ را در نظر می‌گيرد و معنای‌ کلی‌ را در نظر می‌گيرد و می‌گويد: «وضعتُ هذا اللفظ لهذا المعنى». اين وضع عام، موضوع له عام زياد است؛ مثل اسم جنس که زياد است،‌ وضع عام، موضوع له عام هم زياد است؛ غالب الفاظ، معانی‌ عامه دارند؛ مثل رجل، مثل مرأة، مثل زمين و آسمان و برّ و بحر. وضع عام، يعنی‌ کار واضع و وضع عام يعنی‌ تصور واضع؛ لذا وضع عام است، موضوع له هم عام است؛ يعنی‌ لفظی را که لياقت دارد افرادی داشته تصور می‌کند و آن لفظ را برای‌ معنا وضع می‌کند؛ مثل اينکه رجل را تصور و لحاظ می‌کند و می‌گويد: «وضعتُ هذا اللفظ لهذا المعنی».

2 - وضع خاص، موضوع له خاص:

اين قسم هم زياد است؛ ‌مثلاً‌ شما اسم بچه‌ی خود‌تان را حسن يا حسين يا فاطمه يا زهرا می‌گذاريد؛ یعنی لفظ را لحاظ می‌کنيد و می‌گوييد: این لفظ را برای‌ اين شخص وضع کردم. آن‌وقت وضع خاص و موضوع له خاص می‌شود. این قسم هم اگر بيش از وضع عام و موضع له عام نباشد، لاأقل به همان اندازه است. واضع لفظ را برای‌ يک معنا لحاظ کرده است، ولو اينکه ممکن است چند معنا داشته باشد، اما او یک معنا را لحاظ کرده است؛ مثلاً‌حسن و حسين معانی‌ مختلفی دارد، اما اين شخص گفته است: «سميّت هذا اللّفظ لهذا المعني». آن‌وقت می‌شود وضع خاص، يعنی‌ لحاظ خاص، موضوع له هم خاص.

3 - وضع عام و موضوع له خاص:

اين قسم هم زياد است که یک کلی‌، مثل همين حسن و حسين که مثال زدم را تصور می‌کند و توجه دارد که اين کلّی‌ است و می‌خواهد اين کلی‌ را به معنايي اختصاص دهد و می‌گويد: اسم اين بچه راحسن گذاشتم. درحالی‌ که می‌داند حسن به معنای‌ زيبايی‌ است و می‌داند اسم پسر برادرش هم حسن است و حسن زياد است، اما می‌گويد: من اين کلی‌ را به بچه‌ی خودم اختصاص می‌دهم. آن‌وقت وضع عام و موضوع له خاص می‌شود و اين لفظ کلی،‌ اختصاصی‌ هم به بچه‌اش پيدا کرده است. نمی‌تواند لفظ را از معناهای‌ ديگر سلب کند؛ خودش هم می‌گويد: حسن زياد است و من هم می‌خواهم اسم پسرم را برای‌ تبرک و تیمّم حسن بگذارم. يا می‌داند فاطمه زياد است، اما می‌گوید: می‌خواهم اسم بچه‌ام را فاطمه بگذارم و آن لفظ را به اين معنا اختصاص می‌دهد. اين وضع عام و موضوع له خاص است.

4 - وضع خاص و موضوع له عام:

مشهور در ميان اهل اصول من جمله مرحوم آخوند در کفايه می‌فرمايند: این ممکن قسم نيست و وضع خاص و موضوع له عام نداريم. نداشتن آن هم برای‌ اين است که جزئی‌ نمی‌تواند مرآت از برای‌ کلی‌ باشد. در وضع عام، موضوع له عام، ‌وضع مرآت است، در وضع خاص و موضوع له خاص هم، وضع مرآت است و خارج را می‌نماياند، در وضع خاص، موضوع له خاص هم، کلی‌ را می‌نماياند، اما در وضع خاص موضوع له عام، خاص نمی‌تواند مرآت برای‌ کلي باشد. پس وضع خاص و موضوع له عام محال است و نداريم.[1]

مرحوم آقا ميرزا حبيب‌الله رشتی‌ که انصافاً ملاّيی‌ بوده است و مرحوم آخوند شاگرد او بوده است- يعنی‌ مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) مقداری‌ شيخ انصاری‌ و مقداری‌ آقا ميرزا حبيب‌الله رشتی‌ را درک کرده و معمولاً شاگرد ميرزای‌ بزرگ هم بوده است- می‌گويد: وضع خاص، موضوع له عام می‌شود. می‌فرمايند: لفظ را تصور می‌کند، معنا را هم تصور می‌کند، مصداق را تصور می‌کند و اگر تا اين اندازه باشد و وضع کند، وضع خاص و موضوع له خاص می‌شود؛ اما وقتی‌ که می‌خواهد بگويد: «وضعتُ هذا اللفظ لهذا المعني»، می‌گويد: «وضعتُ هذا اللفظ لهذا المعني علی‌ سبيل القضايا‌ الحقيقية». آن‌وقت وضع خاص و موضوع له عام می‌شود.[2]

آقا ميرزا حبيب‌الله نگفته است، اما مثال زياد دارد. مثلاً ماشين را اختراع می‌کند؛ حالا که می‌خواهد اسم اين ماشين را اتومبيل بگذارد، وقتی‌ اسم‌گذاری‌ می‌کند، برای‌ خصوص اين اتومبيل اسم گذاری‌ نمی‌کند، بلکه وضع خاص و موضوع له عام است و می‌گويد: لفظ اتومبيل را برای‌ اين ماشین و اشباهش وضع کردم و می‌گويد: «کلما وجد فی‌ الخارج و يصدق بر او اتومبیل»، مثل اين است.

در قضايای‌ حقيقه مثلاً می‌گويد: «کلّما وجد فی‌ الخارج و يصدق انّه اکرم العلماء، اکرمه» و معنايش همين است که «کلّما وجد فی‌ الخارج و يصدق انّه عالم اکرمه». لذا از يک نظر، قضايای‌ خارجيه است و از يک نظر هم کلی‌ است. اکرم العلماء کلی‌ است، اما عنوان خارجی‌ است؛ به اين معنا که معنای‌ «اکرم العلماء» اين نيست که عنوان را اکرام کن، بلکه معنايش اين است که «کلّما وُجد فی‌ الخارج و يصدق انّه عالم اکرمه». اسم اين را قضايای‌ حقيقيه می‌گذاريم.

در وضع هم همين کار را می‌کنيم؛ می‌گويد: اسم اين جثه را اتومبيل گذاشتم، اما به اين معنا که هرچه مثل اين است، اسمش اتومبيل است. اين وضع خاص و موضوع له عام می‌شود. اما موضوع له عام به اين معنا است که اول وضع خاص است- يعنی‌ لفظ اتومبيل- و مرآت از برای‌ خارج است- يعنی‌ اتومبيل خارجي- آن‌وقت اين مرآت درست می‌شود و زمينه برای‌ وضع درست می‌شود و وقتی‌ زمينه برای‌ وضع درست شد، به جای‌ اينکه بگويد: اتومبيل خاص، می‌گويد هر اتومبيلي. اصلاً همين مقدار که بگويد اسم اين را اتومبيل گذاشتم، خود به خود اتومبيل برای‌ اين جثه خارجی‌ و اشباهش می‌شود و اين زياد است و خيلی‌ از چيزها، من جمله اختراعات همین است. مثلاً کسی‌ يک چهارديواری‌ درست می‌کند و اسمش را منزل يا خانه می‌گذارد. اما همسايه هم که خانه درست می‌کند، اسم آن هم خانه می‌گذارد و در شهر، اسم همه‌ی خانه‌ها، خانه است. وضع خاص است و موضوع له عام است؛ اما به اين معنا که مجاز نيست و حقيقی‌ است. اسم خانه‌ی دوم و سوم هم علی‌ سبيل حقيقه خانه است و هيچ‌کدام مجاز نيست.

حتی‌ چيز ديگری‌ هم برای‌ آقا ميرزا حبيب‌الله رشتی‌ عرض کنيم که آن هم خوب است و آن این است که اگر برای‌ اتومبيل خاص وضع کرده باشد، بايد اتومبيل دومی‌ که استعمال می‌کند، مجاز باشد؛ برای‌ اينکه وضع خاص و موضوع له خاص بود و اتومبيل خارجی‌ بود و وقتی‌ اتومبيل خارجی‌ باشد، اتومبيل دوم غير از آن است و مجاز می‌شود. اصلاً لازم می‌آيد اين وضع يک مصداق داشته باشد و آن هم اتومبيلی‌ است که اين درست کرده است و اصلاً يک نحو لغويت در وضع پيدا می‌شود.

بنابراين حرف آقا ميرزا حبيب‌الله رشتی‌ بسيار حرف خوبي است؛ اما عجب اينجا است که مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) جسارتی‌ به آقا ميرزا حبيب‌الله می‌کند و می‌گويد: اين‌ها برای‌ اين است که دقت در تميز نيست و توهم و تخيّل است و الاّ‌ چطور می‌شود خاص آيينه برای‌ عام باشد و وضع خاص و موضوع له عام بشود؟[3]

اين از عجائب مرحوم آخوند است و مرحوم آخوند انصافاً ادبشان مثل علمشان خيلی‌ بالا و خوب است؛ اما در اين‌جا سر به سر استادش آقا ميرزا حبيب‌الله رشتی‌ گذاشته و علی‌ کل حال از دستشان در رفته و به آقا ميرزا حبيب‌الله هم جسارت می‌کند، ولی آنچه به آقا ميرزا حبيب‌الله می‌گويد، به سر خودش آمده است و اينکه می‌گویند: موضوع له نمی‌تواند کلی‌ باشد؛ برای‌ اينکه وضع ما خاص است، نمی‌تواند مرآت برای‌ کلی‌ باشد، ما هم می‌گوييم: مرآت برای‌ کلی‌ نمی‌تواند باشد، اما مرآت برای‌ جزئی‌ می‌تواند باشد. لفظ ماشين است و ماشين ساخته شده را لحاظ می‌کند و می‌بيند وضع خاص است و موضوع له هم خاص است، اما موضوع له يک اضافه دارد و آن اين است که می‌گوید: وضع کردم و اسم اين جثه را ماشين گذاشتم، اما هر ماشينی‌ دیگری هم که درست شود، ماشين است. در تمام اختراعات، از قديم تا الان، وضع خاص و موضوع له عام است؛ الاّ ‌اينکه موضوع له عام است، نه علی‌ سبيل کلی،‌ بلکه علی‌ سبيل قضايای‌ حقيقيّه.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo