< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ظهور، اصاله الجد

از جمله اصولی که باید جاری بشود تا ظهور متحقق بشود اصاله الجد است معمولا در گفتگوها حرف می زنند برای تفهیم و تفهم است از لفظ اراده می کنند معنا را و آن هم می فهمد از لفظ معنا را.
خب اگر شک کرد که این نکند توی حرفها جدیت ندارد مثلا شوخی کرد خب اصاله الجد را جاری می کنند و ترتیب اثر هم می دهند مثلا به رفیقش گفت که فردا ناهار منزل ما این هم فردا رفت در منزل، دربسته بود یا این که آمد بیرون گفت که ما یک چیز گفتیم تو چرا باید ترتیب اثر بدهی؟ خب معلوم است این ها ملامت دارد عقوبت دارد و بخواهد بگوید ما یک چیزی گفتیم و شوخی کردیم و امثال این ها اصاله الجد می گوید آن چه گفتی جدی است نه شوخی، آن چه گفتی مطابق با واقع است نه مخالف با واقع.
خب معلوم است این مثل اصاله عدم زیاده مثل اصاله عدم نقیصه یک اصلی است که به طور ناخود آگاه همه چه سواد داشته باشند چه نداشته باشند چه این حرفها را بدانند چه این حرفها را ندانند به طور ناخودآگاه در مکالمه ها اصاله الجد جاری می شود.
حالا نتیجه بگیریم آن جا که نتواند اصاله الجد جاری بکند مثلا گعده دارند آن سخنگو قصه می گوید و می دانیم که حرفهایش قصه ای است حرفهایش این جور نیست که بخواهد تفهیم و تفهم جدی روی آن داشته باشد اصلا کلمات هزلی است حالا مثلا همین که دارد شوخی می کند یک اقراری توی حرفها زد گفت این آقا از من 1000 تومان بستانکار است من ندارم بدهم شماها به او بدهید شماها بدهید من به او بدهم و خندیدند و تمام شد حالا فردا صبح این آقا بیاید در خانه این قصه گو بگوید 1000 تومان من را بده جوابش این است که بابا قصه گفتیم ما، ما مکالمه نداشتیم ما اصاله الجد نداشتیم اصاله الهزل داشتیم و این ها زیاد هم پیدا می شود که باید مکالمه باشد نه شوخی گویی و قصه گویی و حرفهای سرگرم کنی، اگر جلسه جلسه این جوری باشد جلسه سرگرم کردن جلسه باشد کلیه حرفها که زده می شود حجت نیست، حجت نیست یعنی ظهور ندارد، ظهور ندارد چرا؟ برای این که در مقام تفهیم و تفهم که نیست در مقام قصه گفتن است در مقام شوخی کردن است خب این تا این اندازه خوب است.
اما یک حرف دیگر هست آیا اصلا این جور چیزها که الان توی رادیو توی تلویزیون زیاد است این ها جایز است یا نه؟ اگر یادتان باشد مرحوم شیخ انصاری در مکاسب سختشان بود بگویند جایز است قصه گفتن را که هم آن می داند هم آن می داند که مخالف با واقع است اما تفهیم و تفهم چیز می فهماند آیا به عبارت دیگر شما با من حرف بزنید که می دانم دروغ می گویی این حرام است یا نه؟ یک دفعه شما دروغ می گویی مرا گول بزنی خب این همان دروغ است و انما یفتری الکذب الذین لا یؤمنون آدم دروغگو مسلمان نیست. اما مشهور در میان فقهاء این است که این ها لغو است اگر شما مطلق لغو را حرام بدانید این جا را هم باید حرام بدانی و اما اگر مطلق لغو را حرام ندانی دیگر قصه گفتن دلیل بر حرمت ندارد، یک روایتی هم در نهج البلاغه هست لا یجد المؤمن طعم الایمان حتی یدع الکذب جده او هزله این ها طرفینی به آن استدلال کرده اند بعضی ها گفته اند امیرالمؤمنین می فرماید حرام است چه دروغ شوخی باشد چه دروغ جدی بعضی ها هم می گویند نه اصلا لسان معلوم است لسان اخلاقی است و امیر المؤمنین سلام الله علیه می خواهند بفرمایند که آدم باید صاف باشد با صفا با حقیقت باشد مؤمن آن است که دروغ نمی گوید حالا چه جدی باشد چه شوخی باشد و اما دلالت بر حرمت بکند گفته اند اخلاقی است دلالت بر حرمت نمی کند.
حالا من اصل این قضایا را هم نمی دانم این اخلاقی است و قد افلح المؤمنون الذینهم فی صلاتهم خاشعون و الذینهم عن اللغو معرضون و الذینهم للزکات فاعلون اولش وبعدش را بگوییم واجب، وسطش را بگوییم مکروه، شما فقهاء معمولا این جوری می گویید دیگر، می گویید قد افلح المؤمنون الذینهم فی صلاتهم خاشعون این واجب و الذینهم عن اللغو معرضون این مستحب و الذینهم للزکاه فاعلون این واجب و الذینهم لفروجهم حافظون این هم واجب در حالی که وحدت سیاق همه آنها مثل هم، خضوع در نماز و لغو و قانون مواسات و عفت عمومی همه باید حفظ بشود، شماها نمی فرمایید دیگر.
حالا ما نحن فیه این قصه ها که رادیو می گوید تلویزیون می گوید زیاد هم هست زیاد این سریالها سرتا پا دروغ است سر تا پا حرفهای نامربوط است حالا اگر توهین باشد شما می گویید حرام است توهین نباشد می گویید نه. حالا راجع به بحث ما هم این جوری است که می دانیم این دروغگو است خب حالا که می دانیم این دروغگو است یعنی الان می خواهد یک ساعت قصه بگوید حرفهایش اصاله الجد ندارد این را گفته اید مسلم شما فقهاء می فرمایید این اصاله الجد ندارد اما این حرام است یا نه؟ شما فقهاء می فرمایید این حرام نیست و لا یجد المؤمن طعم الایمان حتی یدع الکذب جده او هزله این اخلاقی است نه فقهی.
یادم نمی رود در یک جلسه ای بود خدا رحمتش کند یک آقایی بود خیلی آقای خوبی بود معمم نبود از تجار بود اما خیلی جدی بود در دینش خیلی، اما این خیلی شوخی می کرد جلسه را گرم می کرد دیده اید بعضی ها جلسه گرم کن هستند خوب جلسه را می توانند گرم کنند حالا بعضی ها جلسه را خوب گرم می کنند با راست گفتن، بعضی جلسه را خوب گرم می کنند با دروغ گفتن یا گناه کردن با توهین کردن به دیگری یا این که با غیبت ها یا با دروغ ها، می دانیم دروغ است می دانیم قصه است،این آقا از آنها بود دروغ اول را گفت من به او گفتم آقا دروغ گفتی نگو، گفت چشم، این خب قصه می خواست بگوید دیگر معمولا جلسه را می خواست گرم کند طولی نکشید دومی آمد گفتم آقا این دروغ بود گفتم چشم، سومی، دید که این تا عصر می خواهد هی مرتب جلسه گرم کند من هم جلویش را بگیرم این نمی شود، به من گفت خب اگر من دروغ بگویم چه جور می شود گفتم به جهنم می روی گفت به درک که به جهنم می روم بگذار کارم را بکنم حالا این توی حرفها اصاله الجد دارد یا نه؟ خب شما فقهاء فرموده اید نه، اصاله الجد ندارد بخواهی حرفهایش را مطابق با واقع بکنی حرفهایش بر ضرر خودش باشد یا بر ضرر دیگران ترتیب اثر داده نمی شود چرا؟ برای این که اصاله الهزل است در این جا نه اصاله الجد باشد.
یک چیز دیگری که این هم خیلی مهم است تطابق اراده استعمالی و اراده جد، می دانید که مشهور در میان بزرگان این بود که حمل عام بر خاص این مجاز است چه متصل چه منفصل اگر گفتند اکرم العلماء الا الفساق منهم گفته اند این اکرم العلماء این استعمال مجاز است برای این که ذکر عام کردن اراده خاص شده منفصل هم باشد باز هم مجاز است گفته اکرم العلماء در کلام دیگر گفته لا تکرم الفساق منهم می گویند اکرم العلماء مجاز است قرینه اش هم آن الا الفساق منهم است مشهور این است.
اما این اواخر که شاید هم بگوییم مؤسسش مرحوم شیخ انصاری اما اگر نسبت بدهیم بگوییم مؤسس مرحوم آخوند در کفایه خیلی خوب است چون ایشان چندین جا در کفایه متعرض شده اند و راستی منسجم کرده اند و بعد از مرحوم آخوند هم تقریبا همه همه حرف مرحوم آخوند را پذیرفته اند و گفته اند حمل عام بر خاص مجاز نیست حقیقت است به چه معنا حقیقت است؟ گفته اند اکرم العلماء را که می گوید اراده جد روی آن ندارد اراده استعمال دارد به قول مرحوم آخوند ضربا للقانون است آن وقت تبصره هایش یکی پس از دیگری می آید آن تبصره ها برای آن عام می فهمیم که تطابق اراده جد با استعمال نبوده.
فرق است بین این که اکرم العلماء را گفته باشد از آن همه علماء را اراده کرده باشد به اراده جد آن مجازی است که بزرگان مثل صاحب قوانین، صاحب فصول و دیگران فرموده اند، اما اگر اراده اراده استعمالی باشد، جدّ، یعنی اکرم العلماء گفته این کلی را گفته برای این که تبصره هایش را بعد بگوید به قول مرحوم آخوند ضربا للقانون گفته نه ضربا للعمل حالا ضربا للقانون گفته اکرم العلماء گفته اند این مجاز نیست این استعمال شیئ در ما وضع له است از عام اراده کرده جدّا اراده کرده نه برای عمل، برای کلی گویی برای آسان بودن تقینین تا بتواند تبصره ها را بزند و از این جهت مثلا وقتی می گوید اکرم العلماء می گوید کلی تصویب، بعد روز اول و دوم و سوم، یا نه، در دوره های بعد، کلی در قرآن است تبصره هایش در کلمات ائمه طاهرین علیهم السلام مثلا 100 سال بعد 200 سال بعد، از آن تخصیص ها می فهمیم قرآن که کلی گفته است کلی گویی بوده نه تفهیم و تفهم.
آن وقت وقتی که گفته اکرم العلماء فردایش گفته لا تکرم الفساق منهم از این لا تکرم الفساق منهم پی می بریم تطابق اراده جد با استعمال توی عام نبوده بلکه جدی نبوده استعمالی بوده، لذا اگر عام در معرض تخصیص باشد این عام حجت نیست الان شماها این جور می فرمایید یعنی همه گفته اند و بعد از مرحوم آخوند هم همه شاگردهایشان فرموده اند و تقریبا دیگر حالا قضیه قضیه مسلم است و هیچ شک و شبهه ای در آن نیست که اگر یک عامی در معرض تخصیص باشد به عبارت دیگر یک عامی گفته شده باشد برای این که کلی بگویند بعد تبصره هایش را بگویند این عام حجت نیست چرا؟ اصاله الجد ندارد، چرا؟ برای این که نگفته برای این که از لفظ معنا اراده بکند بلکه لفظ را گفته ضربا للقانون تبصره هایش را بعد بگوید آن وقت بعد از تبصره ها می فهمیم لفظ عام گفته شده اراده شده خاص، اگر هم گشتیم و تخصیص پیدا نکردیم تطابق اراده جد و استعمال می کنیم و می گوییم از این عام اراده شده عموم.
الا این که در عام و خاص اگر یادتان باشد من یک حرفی داشتم می گفتم این حرف مرحوم آخوند درست است عالی است اما در باب تقنین و اما اگر در باب مکالمه باشد در باب تفهیم و تفهم باشد این حرف مرحوم آخوند نمی آید خود مرحوم آخوند هم توجه داشته اند لذا گفتم هم در عام و خاص هم در مطلق و مقید ایشان می فرمایند ضربا للقانون، عام گفته شده ضربا للقانون، مطلق گفته شده ضربا للقانون، لذا گفتیم حرف مرحوم آخوند درست است حرف متینی است عام قبل از فحص از مخصص حجت نیست برای این که نمی دانیم آیا اراده جد روی آن شده یا نه؟ باید تفحص کرد و اما در مکالمات این ها نیست در مکالمات روزمره اگر عام را بگوید عام حجت است بعد تخصیص بدهد اعتراض به او می شود لذا مثال می زدم می گفتم که در کفایه در جلد اول کفایه یک عامی گفته شده، در آخر جلد دوم کفایه یک خاصی گفته شده شما فضلا ایراد می کنید به مرحوم آخوند می گویید آقا این منافات دارد این با حرف اولتان منافات دارد نمی گویید حمل عام بر خاص، حمل عام بر خاص آن جاهاست که ضربا للقانون باشد واما در باب مکالمات دیگر اگر عام گفت باید بگوییم تطابق استعمال جد یا بگویید اصاله الجد، یا اصاله الجد یا تطابق اراده استعمالی با جدی.
لذا در نوشته ها در مکالمه ها این ها حرف مرحوم آخوند نمی آید مرحوم آخوند اراده هم نکرده اند در مکالمه ها در نامه ها، نامه برای شما آمده عمومات نامه را شما عمل می کنید حالا اگر نامه بنویسد من که این عامهای توی این نامه را نوشته ام اراده نکرده بودم من می خواستم نامه دوم را بنویسم و تو آن جنس را بخری خب پذیرفته نمی شود.
لذا در باب نامه ها و مکالمه ها و نوشته ها و کتاب ها و این ها تطابق اراده جد و استعمال، اصاله الجد تا ظهور متحقق بشود به طور ناخودآگاه اصل را جاری می کنید و ظهور را متحقق می کنید.
لذا یک حرف می آید توی کار و آن این است که قرآن آیا تفحص نشده از کلمات اهل بیت علیهم السلام حجت است یا نه؟ روایت ثقلین ظاهراً می گوید حجت نیست انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض یا خود آیه لتبین للناس ما نزل الیهم می گوید که قرآن این محتاج به اهل بیت است برای تفسیر برای تبیین برای تخصیص برای تقیید و ما بخواهیم از قرآن همین جوری منهای اهل بیت برویم جلو من فسر برأیه فلیتبوأ مقعده من النار این دو تا معنا دارد یک معنا این که بعضی ها تحمیل می کنند فکر خودشان را بر قرآن خب معلوم است خیلی زشت است خیلی بد است و می خواهد فکر خودش را از قرآن بیرون بکشد نسبت به مردم بدهد بگوید آن چه من گفتم قرآن گفته است این یک معنای من فسر القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار.
یک معنا دیگرش هم همین است که سر خودی بدون اهل بیت بدون نظارت اهل بیت روی قرآن بخواهیم قرآن را حجتش بکنیم مثل عامه.
بنابر این کسی روایت ثقلین را اصلا یک معنایش را همین بکند که قرآن منهای اهل بیت حجت نیست، حجت نیست به این معنا که ما بخواهیم از عمومات قرآن از مطلقات قرآن از مجملات قرآن چیز بفهمیم و ترتیب اثر بدهیم، ما باید اهل بیت قرآن، قرآن اهل بیت الی یوم القیامه.
آن معنایش این است که اگر یک چیزی خلاف قرآن دیدی، عامه یعنی دشمن در زمان ائمه طاهرین یکی از کارهایشان این بود که خرافتهایی جعل می کردند نسبت می دادند به اهل بیت علیهم السلام یک چیزهایی خلاف قرآن نسبت می دادند به اهل بیت علیهم السلام لذا اهل بیت علیهم السلام جدا درباره این ایستادگی می کردند می گفتند ما خالف قول ربنا لم نقله فاضربوه علی الجدار و امثال این ها این عرضه داشتن روایت بر قرآن این معنایش است نه این که بخواهیم به واسطه قرآن تخصیص بدهیم روایات اهل بیت را، نه. یک معنای دیگر ما به واسطه کلمات اهل بیت می خواهیم تخصیص بدهیم قرآن را این است بحث ما که قرآن یک عموماتی دارد یک مطلقاتی دارد این عمومات و مطلقات خصوصیاتش خصوصاتش مقیداتش در کلمات اهل بیت علیهم السلام آمده پس ما اگر بخواهیم عمل به عام بکنیم باید فحص از مخصص بکنیم، باید با تفسیر اهل بیت که ایشان می گویند درست هم هست خود قرآن هم می فرماید انزلنا الیک الکتاب لتبین للناس ما نزل الیهم باید از پیامبر اکرم کسانی که جای پیامبر اکرم نشسته اند از آنها ما مبینات قرآن را که مبینات قرآن گاهی عمومات است گاهی مطلقات است گاهی تفسیر است گاهی تبیین است و گاهی متشابه است اصلا ائمه طاهرین علیهم السلام می گویند که این آیه را اصلا معنا نکن این آیه تشابه دارد یا این آیه معنایش این است و این جوری باید معنا کنیم و امثال این ها، خود قرآن می فرماید که قرآن اهل بیت، اهل بیت قرآن، قرآن منهای اهل بیت حجت نیست چرا؟ برای این که عموماتش مجملاتش مطلقاتش باید از کلمات اهل بیت علیهم السلام استفاده کنیم و بخواهیم اصاله الجد یا تطابق اراده استعمالی و اراده جدی در قرآن منهای اهل بیت می گوییم نه، نظیر عام است که در معرض تخصیص باشد همین طور که عام در معرض تخصیص حجت نیست الا بعد از مخصص قرآن شریف هم چنین است.
باز هم یک اصولی هست ان‌شاءالله برای جلسه بعد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo