< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ظهور، اصاله الحقیقه

عرض کردم در باب ظهور گرچه ما می گوییم ظاهر اطمینان آور است علم آور است، علم عادی، در مقابل ما بزرگان تقریبا همه همه می فرمایند ظهور مظنه آور است اما مظنه حجت است حجیتش را هم می فرمایند سیره عقلاء با عدم ردع شارع.
حالا علی کل حال چه حرف ما چه حرف بزرگان ظهوری باید باشد تا بگوییم این مظنه آور است یا یقین آور است و اگر بخواهیم این مظنه باشد باید بیش از 20 اصل، اصل عقلایی جاری بکنیم تا این که ظهور متحقق بشود این مقام ثبوتش است آن وقت مقام اثباتش این ظهور که حالا متحقق شد آیا یقین آور است که ما می گوییم؟ یا مظنه آور است که بزرگان می فرمایند؟
در این باره یک اصل راجع به مباحث الفاظ بود که گفتیم مباحث الفاظ اصول سواد طلبگی نمی خواهد سواد عرفی می خواهد عرف برای این که ظهور متحقق بشود تمام مباحث الفاظ را پیاده می کند لذا این که می گویند اصول به درد نمی خورد اصول سرگرم کننده است چه فایده دارد؟ در فقه شما اصلا نتیجه ندارد، انصافا حرف بی خودی است از همین جهت هم اصول را شکستش دادند و الان اصول در میان ما طلبه ها شکست خورده است خیلی هم بد است خیلی خطرناک است و یکی از نکات افت علم افت فقاهت افت فقه جواهری فقه سنتی این اصول است که شکست خورده است.
حرف دوم هم راجع به اصاله عدم زیاده و عدم نقیصه بود.
حرف سوم هم راجع به اصاله عدم تحریف عدم تصحیف بود خب در این سه تا اصل صحبت کردیم.
چهارم اصاله الحقیقه، اگر ظهوری را بخواهیم حجت کنیم باید اصاله الحقیقه جاری بکنیم که این حرفهایی که این آقا دارد می زند طبق لغات می زند طبق تفهیم و تفهم عرف دارد می زند خب ملعوم است اصاله الحقیقه یک اصولی است در فقه ما یک اصولی است در میان مردم و اصاله المجاز نداریم، اصاله الحقیقه داریم و اگر جایی شک کنیم که آقا مجاز گفته یا نه؟ اصاله الحقیقه جاری می شود وقتی جاری شد از کلمات او حقیقت استفاده می کنیم نه مجاز.
اگر یادتان باشد از کسانی که خیلی به این اصاله الحقیقه توی حرفهایشان توی کلماتشان اهمیت می دادند صاحب معالم رضوان الله تعالی علیه فخرالمحققین، حالا کجا نتیجه می گیریم؟ خیلی جاها و آن این است که باب اشعار اصاله الحقیقه ندارد برای این که اصلا اشعار یک اصطلاحاتی خودشان دارند و عدم تطابق با واقع هرچه تطابق با واقعش کمتر باشد شعرش شیرین تر است لذا ما بخواهیم با اصاله الحقیقه بگوییم حافظ شیرازی می و می ساری و جلسات دختر بازی و این ها توی حافظ آورده پس تکفیرش بکنیم معلوم است غلط است برای این که در شعر اصلا از این لفظ اراده معنا نکرده، شعرا یک اصطلاحات خاصی دارند و علم هم می خواهد، هر کسی که نمی تواند شعر بگوید، می شود معر، و روی آن اصطلاحات خاص خودشان شعر می گویند، لذا دروغ هم نیست بعضی ها گفته اند این اشعار دروغ است و چون دروغ است حرام است بعضی اوقات دیده ایم که محبوبه خودش را یک تفسیر های عجیبی می کند ملامغنی آن شعر عجیب را نقل می کند که برای محبوبه خودش گفته است که می دانی چرا پیراهنت پاره است برای این که پیراهن تو کتان است ماه کتان را می پوساند این بدن تو این کتان را پوسانده چون ماه است خب مخصوصا ملا مغنی از این اشعار خیلی نقل می کند و این ها یک اصطلاحاتی در باب شعر دارند اگر کسی بخواهد شعر بگوید شعر بفهمد شعر معنا کند طبق آن اصطلاحات باید بیاید جلو،
معمولا بعضی از آخوندها تکفیر می کنند شعرا را این وجهی ندارد برای این که آن چه این آقا می فهمد آن شاعر اراده نکرده آن چه آن شاعر اراده کرده این آقا یا نفهمیده یا نمی خواهد اراده بکند لذا این اشعار شعرا، خود به خود گوینده ایاک نعبد نستعینم تکفیرش کردند دیگر، این حالا چه اراده کرده؟ معنایش چیست؟ خب باید برویم توی اشعار و توی رموزات شعری.
همچنین عرفا، عرفا را معمولا شما آقایان قبولشان ندارید مخصوصا نجفی ها من هیچ فراموش نمی کنم خاطره تلخی برای ما جلو آمد ما اسفار می خواندیم پیش استاد عزیزمان علامه طباطبائی و نجف نگذاشت این اسفار ما تمام بشود جلد معادش ماند البته آقای طباطبائی شفا شروع کردند جبران کردند مرادم این جاست که نجف قم را تکفیر کرد به عنوان فلسفه خواندن و این که فلسفه ملاصدرا حرفهای محیی الدین عربی همه این ها کفر است پس فلسفه کفر است.
آقای بروجردی خودشان فیلسوف خوبی بودند اما برای خاطر حوزه برای خاطر احترام به علمای نجف دستور دادند آقای طباطبایی باید فلسفه نگوید ایشان هم خب دیگر دستور آقا فلسفه در قم تعطیل شد البته بعد با آن درایتی که آقای طباطبایی داشتند آهسته آهسته دو دفعه شروع کردند به جوری که سروصدا درست نشود حرف آقای بروجردی هم زمین نخورد.
اما حالا مرادم این جاست که این فلاسفه خب برای خودشان یک اصطلاحاتی دارند این جمله حضرت امام خیلی جمله شیرینی است می فرمود احمد آقا اگر نمی فهمی دیگر تکفیر نکن اگر نمی دانی دیگر تفسیق نکن آنها یک اصطلاحاتی دارند و یک حرفها دارند اگر تو هم اهل بخیه هستی خب یا قبول کن یا رد کن کتاب بنویس و امثال این ها آن ان قلت قلت ها و الا با ظواهر خودت بخواهی صدر المتالهین را رد کنی تکفیر کنی نمی شود.
صدر المتألهین گفته بود من در نجف رفتم حرم مطهر دیدم یک طلبه تسبیح را دست گرفته توی خود حرم مطهر مثل این که زیارتش تمام شده یک چیزی می گوید می گوید گوش دادم دیدم می گوید هی مرتب اللهم العن ملاصدرا اللهم العن ملاصدرا من صبر کردم تا لعنش را کرد هزار مرتبه اللهم العن ملاصدرا بعد رفتم سلام کردم تعارفش کردم گفتم این آقا کیست که داری لعنش می کنی؟ گفت این آقا قائل به وحدت واجب الوجود است گفتم خیلی خوب است حق دارد لعنش کن خداحافظ.
خیلی حرفها این جوری می شود این جمله حضرت امام انصافا خیلی جمله خوبی است مرحوم صدرالمتالهین در اول اسفار می گوید درس خواندم متخصص در مشاء شدم دیدم تاریک است، درس خواندم متخصص در اشراق شدم دیدم غرور است حکمت متعالیه درست کردم اشراق و مشاء را با هم مخلوط کردم دیدم بی پشتوانه است تمسک به قرآن و روایات اهل بیت کردم آرام شدم لذا خیلی جاها ملاصدرا در اسفار می گوید هذا یحصل لنا عقیب الکشف و الخلوات و اقمنا علیه البرهان. کم پیدا می شود در اسفار در بحثهای خیلی مفصلش تمسک به قرآن تمسک به روایات اهل بیت نکرده باشد.
بالاخره این ها یک رموزاتی دارند برای خودشان و ما اصاله الحقیقه بخواهیم جاری کنیم و تکفیر کنیم و این ها درست نمی آید اگر بخواهیم عرفا را تکفیر کنیم اگر ما بخواهیم وحدت وجودی ها را تکفیر کنیم باید اصلا ببینیم این وحدت وجودی که این ها می گویند یعنی چه؟ این ها می گویند مشهدی علی بقال این خداست؟ این ها می گویند که من خدایم؟ یا این ها حرف دارند؟ و ما به مجرد این حرفها که یک اصطلاحاتی است در شعرا و عرفا و اهل رموز، یک افرادی هستند این ها اهل رموزاتند.
در قرآن شریف هم این ها زیاد است قرآن خیلی جاها رمز بین خدا و پیامبر اگر دنیا جمع بشوند بخواهند این معنای حمعسق را بفهمند نه آنها اهل بیت تفسیر کرده اند نه ما می توانیم تفسیر بکنیم، ن و القلم و ما یسطرون ما خیلی تفسیر بکنیم و مردم پسند باشد نون یعنی دوات خب این ها در قرآن متشابه است معنای متشابه همین است که نرو دنبالش و اما الذین فی قلوبهم زیع فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأویله و لا یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم خب این متشابهات مختص به اهل بیت است.
حالا مرادم این اسراری که در قرآن هست حم،الر، هیچ کس نمی تواند معنا کند به قول آن بزرگ رمزی است بین عاشق و معشوق رمزی است بین خدا و پیامبرش، نه، این رموزات را همه آن کسانی که یک تجمعی داشته باشند دارند، الان یک رموزاتی سپاه دارد هیچ کس نمی داند الا سپاه حتی ارتش نمی داند، یک رموزاتی ارتش دارد سپاه نمی داند یک رموزاتی دادگستری ها دارند غیر دادگستری ها نمی دانند هر کسی دسته ای برای خودش رموزاتی دارد دیگر، آن رموزات برای خودشان حجت است.
لذا این اصاله الحقیقه جاری است توی عرف توی متفاهم ها توی گفتگوها،من دارم با شما حرف می زنم شما دارید حرفهای من را گوش می دهید این جا رمزبازی و شعربازی و عرفان بازی و این ها خب غلط است معلوم است اصاله الحقیقه هم جاری است اصاله الحقیقه می گوید تفهیم و تفهم است و مراد اگر تو بخواهی بگویی نه بی خود می گویی نه و این عبارت تو ظهور در این کلام دارد اصاله الحقیقه هم دارد نمی دانیم مجاز بوده یا نه؟ قرینه نیاوردی و حجت است خیلی خوب است.
اما یک دفعه می دهیم دست یک کسی که اصلا کارش مجاز گویی است مثل خیلی نثرها مثل همین شعرا اصلا کارشان مجاز گویی است، الان کاری به این ندارم که می که آمده و اراده شده می گویند اراده شده 14معصوم این درست است یا نه؟ من این را نمی خواهم بگویم من می‌خواهم بگوید اگر می‌گوید این را شراب خوارش نکن این را بدمستش نکن این را زن بازش نکن این را بچه بازش نکن بعد هم برو روی منبر بگو، این را می خواهم بگویم آن وقت توی مجله ات هم بنویس، این غلط است.
حالا ممکن است یک کسی بگوید که اصلا شعر و شاعری غلط است و قرآن می گوید الشعراء یتبعون الغاوون حالا مراد از قرآن هم چیست؟ آدم نمی فهمد مثلا آقا قرآن که می گوید و الشعراء یتبعون الغاوون این شعر را می گیرد؟ تویی آن نقطه بالای فوق ایدیهم که در وقت تنزل تحت بسم الله را بایی قرآن این شعر را هم رد می کند؟
یا مثلا مرحوم آشیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه خیلی بالا بوده است خیلی، یکی از بزرگان اهل دل می گفت که از حرم آمده بودم بیرون یک نفر را از دور دیدم دارد می آید اما نفس که می کشد نور از دهانش می آید بیرون به او رسیدم دیدم آشیخ عباس قمی است و راستی این جورها بود آشیخ عباس قمی خیلی مقام دارد خیلی، کتابهایش عرفان و فلسفه و فقه و فقاهت و این ها نیست اما پربرکت است چه برکتی ! می گفت عرفه ای رفتم کربلا آشیخ عباس هم آمده بود کربلا از صبح تا ظهر می خواست برود حرم نشد از بس جمعیت بود من رفتم جوان بودم رفتم حرم توی جمعیت و برگشتم دیدم آشیخ عباس هنوز مفاتیح زیر بغلش است و می خواهد برود رفتم جلو گفتم آشیخ عباس هزارها آشیخ عباس رفت حرم و آمد برای این که هزارها مفاتیح زیر بغلشان از آشیخ عباس، چه حرف خوبی!
حالا همین آشیخ عباس خب توی همین شبهای جمعه می گوید شب جمعه شعر نخوان ولو حق هم باشد شب جمعه شعر خواندن حق نداری کراهت دارد، توی مسجد شعر نخوان ولو این که شعر حق هم باشد توی مسجد شعر حق نمی شود خواند.
این حرفها را می شود انسان بپذیرد که یک اشعار درباره مهدی روحی فداه شب 15 شعبان توی مسجد پیش چندین هزار نفر من نخوانم چون توی مسجد است.
خب این ها یک چیزهایی است که خیلی عقلائیت دارد انسان یک مقدار روی آن فکر کند می فهمد چیست؟ کجاست؟
یک شعرهای الواتی داریم همیشه بوده حالا هم هست که مربوط به مجالس لهو و لعب است و مربوط به افراد اراذل و اوباش و مربوط به شهوتران ها و این ها که عربها مخصوصا توی آن قضیه بازار عکاظ که این ها شعر و شاعری می کردند که ملا مغنی همچنین ملا تفتازانی این اشعار را خیلی تمسک به آن می کند بیشتر از قرآن اما اشعار ها در حالی که خیلی از نظر شعری بالاست خیلی هم فصیح و بلیغ است مسابقه شعری بوده اما محتوی شهوت انگیز است خب بله این شعر و الشعراء یتبعون الغاوون و اما شعر یک دفعه خیلی شعر نیست اما از یک دل پاکی سرچشمه می گیرد می گویند یک شاعری حرم مطهر امیر المؤمنین داشت زیارت می خواند یک آدم عامی آمد گفت شعر می گویم برایت یا علی قد این گل دسته هایت یا علی یک هدیه حسابی امیر المؤمنین به او داد این گفت این شعرهایی که این می گوید امیرالمؤمنین هدیه می دهد پس من بروم یک قصیده بگویم یک قصیده خیلی بالا خیلی بالا آمد از اول تا آخر خواند خبری نشد این لجش گرفت گفت یا علی معلوم می شود طبع شعری نداری برای این که به آن قد گلدسته هایت یا علی صله می دهی به من صله ندادی.
اما به این شاعر باید بگوییم آخر آن یک چیزی داشت تو نداری آن خلوص آن رابطه با علی.
و علی کل حال اشعار هم این جوری است اگر محتوی مال اراذل و اوباش باشد شهوت انگیز باشد یا غنا باشد این ها را شما فقهاء می فرمایید حرام است چه شب جمعه باشد چه غیر شب جمعه، شب جمعه اش حرامتر است حرام است همه جا توی تلویزیون مخصوصا بیشتر اما توی مسجد دیگر از همه جا کراهتش بیشتر است.
اما یک دفعه شعر است و روی آن کار کرده و فصاحت و بلاغت و رموزات و اصطلاحات و ما این را چون شعر است قرآن گفته و الشعراء یتبعون الغاوون بنابراین کتاب شعر را بگذار کنار.
این مثنوی خب مزخرف دارد شکی نیست اما یک کتاب فوق العاده بالایی است از نظر عرفان یک کتاب فوق العاده بالایی است از نظر اشعار از نظر تمثیل از نظر جا انداختن مطالب حالا ما برسد به آن جا توی مجالس مثنوی را با انبر بگیریم بگوییم دست که به آن بگذاریم نجس است با انبر باید بگیریم مثل موش را که با انبر می گیرند این را هم با انبر بگیریم، خب این مثنوی گفتم بله مزخرفها دارد، بله یک چیزهایی که با تشیع نمی خورد با اسلام عزیز نمی خورد دارد اما این که ما به صرف این که شعر است یا به صرف این که عرفان است ما بخواهیم ردش بکنیم نمی شود برای این که اصاله الحقیقه در آن جاری نیست.
گلستان سعدی همین است حافظ همین است مثنوی همین است این کتابهای شعرای شیعه هم که خب با یک خلوصی شعر گفته همین صاحب همین کتاب ـ اسمش را نمی آورم ـ کتاب خیلی انصافا سوز و گداز دارد خیلی کتاب خوبی است اما همین خود به خود گفته ایاک نعبد ایاک نستعینم یک بزرگی گفتم آقا این را معنا کن خودش نتوانست معنا کند بعضی اوقات یک اصطلاحاتی این ها دارند که خب حالا از دهان او از سینه او می گیرند و یک حرفهایی می زنند.
اما حالا بخواهیم بگوییم کفر است با اصاله الحقیقه این نمی شود.
فتلخص مما ذکرناه این که این اصاله الحقیقه توی تفاهم های عرفی جاری می شود توی روایات اهل بیت، روایات هم همه نه، ما بخواهیم با اصاله الحقیقه قرآن معنا کنیم با اصاله الحقیقه روایت معنا کنیم نه، آن هم خیلی حرف دارد ولی علی کل حال روایات فقهی ما یا محکمات قرآن ما اصاله الحقیقه دارد اما آن جاها که روایات ما یا قرآن ما یا شعرای ما در صدد گفتن رموزاتند رموزات شعری رموزات عرفانی قرآن خیلی دارد وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره، و سقیهم ربهم شرابا طهورا و نظیر این ها و جاء ربک و الملک صفا صفا، نمی شود که ما اصاله الحقیقه جاری کنیم مثل سنی ها اصاله الحقیقه جاری کنیم و خدا را جسم بدانیم بگوییم در روز قیامت می آید سان می بیند، این هم اصاله الحقیقه با این حرفها که درباره اش زدیم.
حرف بعد ما اصاله الجد است برای فردا ان‌شاءالله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo