< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت و عدم حجیت مظنه

در باب امارات مطالبی گفته اند و بعد وارد خصوصیات شده اند.
مطلب اول این بود که گفتیم الاصل عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل مظنه حجت نیست مگر دلیلی البته دلیل شرعی بگوید حجت است حالا دلیل شرعی گاهی عقلاء می گویند حجت است شارع هم امضا می کند گاهی هم شارع مقدس خودش می گوید حجت است خب این عنوانی که فرموده اند.
چرایش را هم فرموده اند فرموده اند برای این که مثلا می گویید که خبر الواحد حجه خب این یک مدعاست این مدعای شما دلیل می خواهد این خبر الواحد حجه ممکن است امتناع ندارد امکان ذاتی دارد امکان وقوعی دارد اما دلیل می خواهد تا این که من قبول بکنم شما می گویید خبر الواحد حجه می گویم خیلی خوب امکان دارد اما به چه دلیل حجت باشد که بشود به آن احتجاج بکنیم؟خب یک دلیل می خواهد بنابراین الظن غیر حجه مطلقا، الاصل حرمه العمل بالظن یا الاصل عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل یک امر ضروری است این که مدعا دلیل می خواهد.
بله مگر یک چیزی باشد که دلیلش ضرورت باشد که درقطع فرموده اند القطع حجه لاتناله یدالجعل اثباتا ولا نفیا اگر قطع پیدا کردی دیگر چرا ندارد می گویی قطع دارم بنابراین حجت است.
که ما آن جا هم اشکال می کردیم می گفتیم کاشف است نه حجت در همان جا هم دلیل می خواهد این که شارع مقدس بپذیرد و می تواند رد بکند اما حالا مرحوم شیخ و دیگران فرموده اند حجیت در قطع عین ذاتش است جعل بسیط است نه جعل مرکب،محمولی نیست مفادکان تامه است مثل زید موجود است،دارم می بینم دیگر، زید موجود را دارم می بینم دیگر بگویید به چه دلیل زید موجود است؟
القطع حجه را فرمودند این جوری است مفادکان تامه است قطع حجیت جزء ذاتش است اما در مظنه خب این طور نیست حجیت جزء ذاتش نیست اما امکان دارد حجت باشد امتناع ندارد که به آن می گویند امکان ذاتی یا امکان خاص که در منطق به آن می گویند امکان خاص.
خب این هم مطلب دوم که اگر ما بخواهیم مظنه را حجتش بکنیم باید دلیل بیاوریم و تا دلیل نیاوریم مظنه مطلقا حجت نیست به قول قرآن ان الظن لا یغنی من الحق شیئا در این باره هم فی الجمله صحبت کردیم.
حالا بحث امروز ما این است که ابن قبه گفته است به غیر قطع دیگر مظنه مطلقا حجت نیست یعنی امتناع هست که شارع مقدس بگوید خبر الواحد حجه قضیه قضیه امتناعیه است چرا؟ فرموده برای این که اگر شارع مقدس بفرماید خبر الواحد حجه گاهی لازم می آید جمع بین ضدین جمع بین ضدین که محال است شارع مقدس هم محال است بگوید الظن حجه خبر الواحد حجه پس اگر بخواهد خبر حجت باشد باید متواتر باشد باید یک قرائن قطعیه با آن باشد اما خبر واحد من حیث هو خبر واحد این لیس بحجه.
حالا چرا جمع بین ضدین است؟ گفته برای خاطر این که راجع به همه احکام یک واقعیت هست مثلا نماز جمعه آیا واجب است یا نه؟ واقع و نفس الامر یا واجب است یا حرام یا مستحب خب این حکم واقعی و نفس الامری اگر شارع مقدس بخواهد بگوید صلا ه الجمعه حرام این جمع بین ضدین شده چرا؟برای این که واقع و نفس الامر واجب است این گفته حرام است شارع مقدس جمع بین وجوب و حرمت کرده.
دیگر ابن قبه به همین اندازه اکتفا می کند که چون که جمع بین ضدین می شود گاهی لذا ما نمی توانیم بگوییم که امارات همه حجتند باید بگوییم امارات همه همه حجت نیستند مگر یک قرائن حالیه یک قرائن قطعیه برایش بیاید تا آن وقت حجتش بکنیم.
اگر یادتان باشد مرحوم آخوند در کفایه، یادتان باشد یعنی مطالعه کرده باشید حتما مطالعه کرده اید دیگر مرحوم آخوند این جا را از خودشان از ابن قبه نه، 5،6 قسمش می کنند می فرمایند گاهی جمع بین متناقضین است گاهی جمع بین ضدین است گاهی جمع بین مثلین است مثلا می گوید نماز جمعه واجب است اماره می گوید نماز جمعه واجب است آن وجوب ظاهری است آن وجوب واقعی است جمع بین مثلین می شود، اگر واجب باشد و آن بگوید حرام است جمع بین ضدین می شود و امثال این ها، اما همه آن که ابن قبه گفته همین است .
بله مرحوم شیخ می فرمایند گاهی طلب ضدین است آن هم همین است دیگر یعنی نماز جمعه در نفس الامر واجب است حالا گفته نماز جمعه حرام است طلب کرده است هم وجوب را با آن حکم واقعی هم حرمت را با این حکم ظاهری، طلب ضدین شده.
گفتم مطالعه کرده اید مرحوم آخوند 5،6 تا دلیل پشت سر هم که همه به یک چیز بر می گردد ابن قبه هم یک چیز گفته گفته است نمی شود بگوییم امارات حجت است مگر یک قرائنی باشد که قطعی باشد آن وقت بشود القطع حجه لاتناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا.
خب در این باره خیلی حرف زده شده، شیخ بزرگوار برای جواب ابن قبه خیلی مفصل صحبت کرده اند مرحوم آخوند در کفایه خیلی مفصل صحبت کرده اند.
ولی چیزی که باید توجه به آن داشته باشیم همه این ها دائر مدار این است که ما علاوه بر حکم واقعی حکم ظاهری هم داشته باشیم و مرحوم آخوند از اول کفایه تا آخر کفایه مثل این که در ذهن مبارکشان است که این حکم ظاهری یک چیزی است برای خودش لذا گاهی می گوید هذا بناءً علی السببیه یعنی این که حکم ظاهری داریم و اما علی الطریقیه فکذا من جمله همین جا هم می فرماید بنابرسببیت و بنابر طریقت کذا.
و حالا چرا مثل مرحوم آخوند احتمال سببیت یعنی احتمال حکم ظاهری می دهند ابن قبه همه حرفهایش روی همین است که ما یک حکم داریم یک حکم واقعی داریم یک حکم ظاهری داریم حکم واقعی آن که جعل اولی است تابع مصالح و مفاسد نفس الامری است و اسلام عزیز برای هر چیزی حکمی دارد مامن شیئی یقربکم الی الجنه ویباعدکم من النار الا و قد امرتکم به و مامن شیئی یباعدکم عن الجنه و یقربکم الی النار الا وقد نهیتکم عنه خب همه چیزها حکم دارد حکم واقعی ونفس الامری جعل هم دارد لذا همه احکام جعل شده برایش حکم یا واجب یا حرام یا مستحب ویا مکروه یا مباح خب این مسلم.
واما علاوه بر این حکم ظاهری هم داشته باشیم یعنی مودای امارات مودای اصول این ها حکم باشند جعل باشند این اصلا گفتگویش هم نباید گفتگو بکنیم خب معلوم است که شارع مقدس مودای امارات را حکم نمی داند و این حکم ظاهری که می گوییم معنایش این است ما باید طبق این امارات عمل بکنیم می خواهد مخالف با واقع باشد می خواهد نباشد اگر مخالف با واقع شد هیچ، هیچ نیاورده ایم اما معذوریم اگر موافق با واقع شد عمل من ماتی به مطابق با واقع شده واقع ساقط می شود به آن می گوییم طریقیت.
لذا این گفتگوها از شیخ بزرگوار بعد هم از مرحوم آخوند همه این گفتگوها تابع و دائر مدار این است که ما حکم ظاهری درست بکنیم در مقابل حکم واقعی بگوییم شارع مقدس یک حکم واقعی دارد آن حکمی که تابع مصالح و مفاسد نفس الامری است و شارع مقدس جعل کرده، یک حکم ظاهری دارد مودای امارات و مودای اصول یعنی آن چه خبر واحد می گوید یک حکم است از طرف شارع به آن می گوییم حکم به حسب ظاهر، ما به واقع دسترسی نداریم باید حکم ظاهری را بیاوریم،یا مودای اصول ما واقع را نمی دانیم پس به قاعده ید اصاله الصحه عمل می کنیم، یا اصول علمیه ما واقع را نمی دانیم بر طبق این رفع ما لا یعلمون عمل می کنیم و این مودای امارات مودای اصول این ها احکام ظاهریه هستند در مقابل احکام واقعیه.
لذا این حرفها دائر مدار این است اسمش را می گذارند سببیت یعنی خبر واحد برای ما سبب یک حکم است این هذا علی السببیه معنایش این است رفع ما لا یعلمون یا قاعده ید اصاله الصحه استصحاب لا تنقض الیقین بالشک این ها برای ما سببند سبب چه؟ جعل حکم در مقابل حکم واقعی.
اگر کسی این را بگوید اشکال ابن قبه وارد است حسابی وارد است که شارع مقدس یک حکم واقعی و نفس الامری دارد و می خواهد حالا هم مودای اماره می خواهد جمع بین ضدین شده که حالا دیگر این جا حرف هست عرض می کنم.
و اما اگر کسی بگوید مودای امارات مودای اصول اصلا حکم نیستند اماره می نمایاند واقع را اما ناقص، شارع مقدس تتمیم کشف کرده یعنی یقین کاشف صد در صد است اماره کاشف 70 در صد است شارع مقدس گفته آن 30 در صدش را من تتمیم می کنم به قول مرحوم شیخ انصاری می گویند تتمیم کشف یعنی کشف ناقص را می گوید من قبولش دارم به کشف تام، لذا همین جور که قطع طریق الی الواقع است کاشف از واقع است این هم کاشف از واقع است ناقصا با حجیت خبر واحد می شود کاشفیت تام.
به عبارت دیگر همین طورکه قطع طریقی طریق الی الواقع است ظن طریقی هم طریق الی الواقع است دو تا مصداقند یک مصداق قطع یک مصداق ظن، نه، یک قدری برو بالاتر یک مصداق قطع یک مصداق مظنه یک مصداق مودای اصول، حدیث امتنان، استصحاب لا تنقض الیقین بالشک اگر هم مثلا شما بگویید کنایه از این است تو یقین داری معنایش این است که اگر یقین داشتی چکار می کردی؟ حالا هم که استصحاب داری همان کار را بکن.
و اما این که استصحاب برای ما یک حکم ظاهری درست بکند در مقابل حکم واقعی خب این نیست وقتی نشد این جمله مرحوم آخوند در کفایه جمله خوبی است دیگر می فرمایند که ان طابق الواقع فمنجز ان خالف الواقع فعذر یعنی هیچ نیاورده اما معذور است همان که باز هم مرحوم شیخ انصاری فرموده اند از برای مجتهد برای شما ها فرموده اند للمصیب اجران و للمخطی اجر واحد این مجتهد جامع الشرایط دنبال واقع است اگر به واقع رسید دو تا ثواب دارد یکی واقع یکی هم زحمت ها که کشیده شده و اما اگر مخالف با واقع در آمد واقع نیامده ثواب ندارد اما ثواب زحمتهایش ثواب این رساله نوشتنش معلوم است هست للمصیب اجران و للمخطی اجر واحد.
ما واقع و نفس الامر داریم تمام احکام نفس الامری است تابع مصالح و مفاسد نفس الامری است برای ما گفته شده خب ما مثلا مجتهد جامع الشرایط شما ها دنبال این هستید که واقع را به دست بیاورید حالا واقع را می خواهید به دست بیاورید از چه راه باید به دست بیاورید؟ گاهی از راه قطع گاهی ازراه ظن گاهی از راه حجت،مظنه هم نیست اما حجت هست مثل مودای اصول، خب مثلا کسی که می خواهد استصحاب جاری بکند حسابی کنجکاوی می کند بررسی می کند آیا روایتی آیا دلالتی هست یا نه؟ بعد از بررسی ها این استصحاب معنایش چیست؟ بعد از آن که قضیه متیقنه مشکوکه درست کرد آن وقت استصحاب جاری می کند می گوید نماز جمعه در زمان پیامبر اکرم که واجب بوده الان هم واجب است بالا تنقض الیقین بالشک، مظنه نیست اما حجت هست حجت چیست؟استصحاب، استصحاب را که حجت کرده؟ لا تنقض الیقین بالشک، شارع مقدس، خب آن صورت اول که دنبال قطع است و با قطع می رود القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا این دومی هم که مظنه است المظنه حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا این سومی هم که اصل است این هم حجت است بینی و بین الله لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا این ها همه آن قطع ما طریق الی الواقع است آن مظنه طریق الی الواقع است آن اصل ما طریق الی الواقع است همه دنبال این هستیم واقع را به دست بیاوریم گاهی واقع را به دست می آوریم خب آن زحمت ما مطابق می شود با واقع جهلما می شود علم،گاهی واقع را به دست نمیآوریم ما واقع را به دست نیاوردیم می شود جهل مرکب و معنای جهل مرکب هم همین است زحمت هایش را می کشد حسابی اما به جایی نمی رسد به واقع نمی رسد خب این معذور است یا نه؟ قرآن می گوید بله معذور است الا المستضعفین من الرجال والنساء لا یستطیعون حیله ولا یهتدون سبیلا.
لذا شارع مقدس استصحاب را حجت کرد حالا که استصحاب را حجت کرد گفت چه؟ گفت استصحاب تو را به واقع می رساند؟ این را که نگفت فرمود که اگر تو یقین سابق وشک لاحق داشتی بگو لا تنقض الیقین بالشک بگو متیقن هست خب این حرف شارع است، حالا الان این استصحاب را جاری می کند یک دفعه مطابق با واقع می شود واقع را به دست می آورد مثل آن جا که قطع را به دست بیاورد این جا هم قطع تعبدی است قطع را به دست آورده، مقطوع را، یک دفعه هم نه استصحابش خلاف واقع می شود معنایش چیست؟ یعنی واقع را به دست نیاورده اما معذور است چرا معذور است؟ برای این که کار خودش را کرده زحمت خودش را کشیده اما جاهل به جهل مرکب است معذور است.
هین است که اصول یعنی مؤدای اصول امارات یعنی مؤدای امارات این ها مثل مقطوع می بینند اگر قطع و اماره وآن اصول مطابق شد آن یقین یعنی آن واقع ونفس الامر آن منجز می شود.
همه احکام از نظر انشاء تمام است از نظر فعلیت هم این روایتی که خواندم می گوید از نظر فعلیت هم تمام است برای این که هر چه بوده است هم در قرآن هست هم پیامبر اکرم به ولایت گفته است از نظر تنجیز ناتماما است ومقام تنجیز هم مراتب حکم نیست یک مرتبه عقلی است، من به واسطه قطعم می گردم دنبال واقع به واسطه اماراتی که حجت است می گردم دنبال واقع به واسطه اصولی که حجت است می گردم دنبال واقع، گاهی واقع را پیدا می کنم آن واقع که بالفعل است می شود منجز، گاهی واقع را پیدا نمی کنم آن واقع به حال تنجز نمی آید به حال فعلیت باقی می ماند وقتی به حال فعلیت باقی مانده تنجز برای من ندارد وقتی تنجز ندارد من معذورم، هیچ چیزی نیاورده ام اما معذورم.
لذا اگر کسی هذا ما ادی الیه ظنی وکل ما ادی الیه ظنی فهو حکم الله را این جوری که من معنا می کنم معنا کند معنا کند والا می گوییم علامه هم سببی بوده این جمله را گفته درست نیست این که حکم الله است حکم الله نیست بلکه این دنبال حکم الله بوده به حکم الله نرسیده وقتی دنبال حکم الله باشد به حکم الله نرسید چه؟ همان که مرحوم آخوند در کفایه می فرماید ان طابق الواقع فمنجزآن واقع، ان خالف الواقع فهو معذور.
بحث ناقص است وقت گذشت بگذارید فردا هم در باره اش صحبت کنم ان‌شاءالله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo