< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/06/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : آیا حجیت قطع ذاتی است؟
 گرچه بحث در جلسه قبل تمام شد اما چون ان قلت قلت روی بحث بود و بعضی هم فرموده بودند این بحث باید تکرار بشود لذا بحث را مجبورم تکرار کنم و از کسانی که این تکرار برای آنها فایده ندارد عذرخواهی می کنم اما بالاخره یک مباحثه است معنای مباحثه این است که شما درسی که خواندید خوب بر آن مسلط هستید آن آقا هم خوب بر آن مسلط است می گویند با هم مباحثه و گفتگو بکنید برای این که جا بیفتد همین که الان دمده شده در میان طلبه ها و خیلی بد است خیلی بد است آن وقت مقید به مباحثه بودند حتی مثال در میان طلبه ها گفته بودند سه چیز دوام ندارد به جایی نمی رسد یکی پادشاه بی سیاست یکی مال بی تجارت یکی درس بی مباحثه چقدر عالی گفته اند و یک چیزی که ما افت علم داریم همین مباحثه نکردن است حالا برای کسی که در جلسه قبل آن چه گفتم دیگر برایش فایده ای ندارد یک مباحثه آن کسانی که اشکال توی درس دارند اشکال توی آن درس داشتند برایشان یک درس باشد.
 مرحوم شیخ فرموده اند القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا قطع حجت است شارع مقدس نه می تواند بگوید حجت است نه می تواند بگوید حجت نیست برای این که اگر بگوید حجت است تحصیل حاصل است برای این که عقل ما می گوید القطع حجه حجه جزء ذات قطع است اگر هم بگوید حجت نیست نمی تواند برای این که ذاتی شیئ را از شیئ نمی شود گرفت یک کسی ایستاده شما بگویید اقم، یک کسی نشسته است شما بگویید که بنشین القطع حجه جزء ذات است نه شارع مقدس می تواند حجیت را از قطع بگیرد و بگوید حجت نیست نه می تواند بگوید حجت است برای این که اولی محال است دومی تحصیل حاصل است خب این بحث تا این جا تمام است و تقریبا یک تسلم بعد از شیخ انصاری پیدا شده یعنی همه همه دیگر تبعا لشیخ انصاری فرموده اند القطع حجه لا تناله ید الجعل نفیا او اثباتا.
 مرحوم آخوند این حرف را برده اند توی یک مقدمات فلسفی توی یک مقدمات علمی یعنی منطقی درحالی که اول خوب معنا کرده اند یعنی اول که مرحوم صاحب کفایه وارد بحث می شود حرف مرحوم شیخ انصاری را نقل می کند و می فرماید القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا می فرمایند برای این که حجیت ذاتی قطع است بخواهند از آن بگیرند نمی شود محال است بخواهند به آن بدهند تحصیل حاصل است بنابراین لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا، مطالعه کرده اید کفایه را دیگر تا این جا خب بحث تمام است یک تسلم مرحوم آخوند هم این تسلم را برای ما این جور معنا کردند و تمام شد.
 اما برای خاطر توضیح مطلب یک چیزهای علمی فرموده اند جعل را منقسم کرده اند اول جعل تکوینی و جعل تشریعی و بعد هم جعل بسیط و مرکب و امثال این ها این ها خیلی مورد بحث نیست مربوط به بحث هم نیست همه حرفها توی این جمله مرحوم شیخ است که مرحوم صاحب کفایه هم قبول دارد این که حجیت ذاتی قطع است ذاتی قطع را نمی شود از قطع گرفت نه تکوینا نه تشریعا برای این که به قول حاجی سبزواری ذاتی شیئ لم یکن معللا اگر ما بخواهیم این ذاتی شیئ را از شیئ بگیریم خودش را باید بگیریم خودش باشد ذاتی اش نباشد خب معلوم است محال است کشمش خودش باشد شیرینش نباشد خب نمی شود که، قطع خودش باشد حجیتش نباشد لا تناله ید الجعل اگر هم یک کسی بگوید آن چه در جوی می رود آب است این هم تحصیل حاصل است به آن می گویند این چیست می گوئی؟ خب معلوم است آن چه در جوی می رود آب است آب تر است بخواهند بگویند آب تر نیست محال است تری آب را از آب بگیرند دیگر آب نیست بخواهند هم بگویند آب آب است این هم محال است چرا؟ تحصیل حاصل است مگر تاکیدا بگوید نه ایجادا انشاءً، تاکیدا بگوید یعنی تاکید حکم عقل بکند بگوید که عقل گفته است قطع حجت است من هم می گویم قطع حجت است اما نه این که بخواهد انشاء بکند انشاء آن جاست که یک چیزی نباشد بخواهند بار بر آن بکنند جعل مرکب بخواهند محمولی را بار بر موضوع بکنند و اما اگر آن موضوع آن محمول را داشته باشد می شود ذاتی شیئ جعل بسیط اسمش را می گذارند و دیگر معنا ندارد انشاء بکنند محمول را برای موضوع یا سلب بکنند محمول را از موضوع، محال است، یا گرفتن ذاتی از شیئ است محال است یا دادن ذاتی به شیئ آن هم تحصیل حاصل است و محال است.
 همه حرفها توی یک چیز دیگر است و آن این است یک دفعه می گوییم القطع کاشف فرمایش مرحوم شیخ درست است خیلی عالی است حرف مرحوم آخوند هم که ذاتی شیئ است و ذاتی شیئ را نمی شود از شیئ گرفت کاشفیت ذاتی قطع است نمی شود ذاتی را از قطع گرفت ذاتیش را بگیرند خودش را گرفته اند و معنا ندارد خودش باشد ذاتیش نباشد خیلی حرف خوب است می شود القطع کاشف لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا خیلی خوب است اما این بحث ما نیست.
 بحث ما القطع حجه است حجه ذاتی قطع نیست این را می خواهیم بگوییم و وقتی ذاتی قطع نشد شارع مقدس می تواند هم بگوید القطع حجه هم می تواند بگوید القطع یعنی بعض القطع ها القطع لیس بحجه.
 حجیت یعنی دلیل نه کاشفیت، قطع دلیل است خب بله مسلم دلیل است مثل ظن معتبر دلیل است خب معلوم است، شک دلیل نیست چرا؟ برای این که نمی شود دلیلیت را به آن داد اما حالا که دلیل است شارع مقدس این طور می گوید می گوید من قبول دارم قطع دلیل است قبول دارم قطع کاشف است اما احکام من از راه قطع متعارف باید باشد نه از راه غیر متعارف.
 لذا بر می گردد به این که می گوید من قیاس را قبول ندارم یعنی قیاس برای تو دلیل نیست کاری نکرده، نگفته که قطع کاشفیت ندارد می گوید قطع قیاسی کاشفیت دارد اما بخواهی تو دلیل برای حکم قرار بدهی من می گویم که قطعی دلیل است که از راه متعارف باشد نه از راه غیر متعارف لذا قطع قاضی را می گوید حجت نیست قاضی خب این یک اختلافی است و عجب این جاست که قطع قاضی حجت است یا نه؟ خب بسیاری از بزرگان می گویند قطع قاضی حجت نیست اما همین ها گفته اند القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا می گویم خب اگر حجت نیست دیگر لا تناله ید الجعل الان تناله ید الجعل و قطع قاضی حجت نیست یعنی معنایش این است قاضی توی همان اول محاکمه خوب می فهمد این زن زنا داده، توی گفتگوها قطع پیدا می کند آیا می تواند به این قطعش عمل کند یا نه؟ امروزی ها می گویند بله لذا همین دادگاه ها در مقابل اقرار در مقابل بینه در مقابل قسم یکی هم همین قطع قاضی، به قاضی می گویند چرا حکم کردی؟ می گوید یقین کردم خب ما می گوییم نه، علم قاضی حجت نیست، نه کاشفیت ندارد، شارع مقدس می خواهد که این حد نخورد از همین جهت هی تنگش می کند می گوید چهارتا شاهد باید باشد در اقرار چهار مرتبه باید باشد در حالی که همان مرتبه اول خب قاضی می بیند اقرار کرد بس است دیگر بس است اما می گوید نه، جلسه دوم اقرار، خب یقین پیدا می کند می گوید نه، جلسه سوم اقرار، جلسه چهارم اقرار آن وقت پذیرفته می شود یا راجع به چهار شاهد عادل خب مسلم است خیلی جاها به یک شاهد عادل قضیه قطع آور است دیگر کم پیدا می شود یک شاهد عادل بگوید و قطع آور نباشد حالا دو شاهد عادل، شارع مقدس می گوید نه، چهار شاهد حتی شارع مقدس می گوید سه تا شاهد عادل اگر آمدند شهادت دادند چهارمی نیست این سه تا را یکی 80 تا تازیانه به آنها بزن به عنوان حد قذف، چهار شاهد، و زیاد هم در زمان پیامبر اکرم مخصوصا در قضاوتهای امیر المؤمنین زیاد اتفاق افتاده روایت صحیح السند ظاهر الدلاله داریم خانم آمد خدمت مولا امیر المؤمنین اضطراب عجیبی داشت یا امیر المؤمنین راحتم کن زن شوهردار بودم زنا دادم بچه پیدا کردم و مرا حدم بزن مرا رجمم بکن حضرت فرمودند حالا برو نکند دیوانه باشی نکند می خواهی دروغ بگویی از شوهرت جدا بشوی یک چیزهای این جوری سر به سرش گذاشتند روانه کردند رفت دفعه دوم مدتها بعد آمد امیر المؤمنین فرمودند حالا که بچه داری برو بچه ات را بزرگ بکن تا بالاخره دفعه سوم این اقرار کرد فرمودند برو بچه ات را بزرگ بکن یک احمقی پا شد گفت یا امیر المؤمنین من بچه اش را بزرگ می کنم اقرار چهارم را کرد این زن، امیر المؤمنین مجبور شدند حد را جاری کردند بعد هم حسابی پرخاش کردند به آن چرا چنین کردی؟ خب نمی خواهند حد جاری بشود می خواهند اعدوا لهم ما استطعتم من قوه ترهبون به عدوکم و عدوا الله نه تهربون به عدوکم و عدو الله، تهربون نه، ترهبون، دست دزد را باید برید بعد وقتی می آییم توی فقه می بینیم 18 تا شرط دارد در همان دفعه اول و دوم معلوم است این دزد است یا دزد نیست اما شارع مقدس 18 تا شرط درست می کند تا این که دست این دزد را چهار انگشتش را ببرد ما یک جا دو جا ده جا توی فقه مان نداریم که قطع حجت نیست در حالی که قاضی قاطع است می گوید قطعت حجت نیست یعنی طبق این قطع نمی توانی عمل بکنی نمی توانی مال را بگیری بدهی به آن، طبق قطعت نمی توانی این را حدش بزنی، طبق قطعت نمی توانی انگشت های این را ببری، قطع تو حجت نیست در حالی که کاشف است این قاضی دارد می بیند می داند ذاتی شیئ لم یکن معللا نمی شود ذاتی شیئ را از شیئ گرفت به یک کسی گفتند چشمت را هم بگذار گفت چشم گفتند در گوشت را بگیر گفت چشم گفتند گنگ شو حرف نزن گفت چشم گفتند نفهم گفت دیگر خب نمی شود این را نفهمم، دیگر نفهم یعنی چه؟ اما شارع مقدس روی احکامش می گوید که نفهم، می شود القطع کاشف و لم یکن بحجه برای این که حجیت ذاتی قطع نیست کاشفیت ذاتی قطع است و ما توی فقهمان نمی خواهیم حد وسط درست بکنیم نمی خواهیم قطع فلسفی قطع منطقی درست کنیم توی فقهمان می خواهیم دلیل درست بکنیم.
 شارع مقدس می تواند بعضی اوقات بگوید قطعک لیس بحجه نمی شود همه جا یک علم قاضی که نیست علم قیاسی، مسلم از قیاس این که کار ابوحنیفه گرفت در مقابل امام صادق علیه السلام همین بود قیاس می کرد ما چهارتا دلیل داریم یعنی شیعه کتاب و سنت و عقل و اجماع و سنی ها 9 تا دلیل دارند از جمله ادله آنها که خیلی مهم است مخصوصا مال ابوحنیفه قیاس است آنها قیاس را حجت می دانند و مصالح مرسله و استحسانها و این ها حالا آن استحسانها بگویید قطع آور نیست آن مصالح مرسله همان حکم حکومتی است اما قیاس خب خیلی جاها قطع آور است دیگر در حالی که قطع آور است شارع مقدس می گوید اذا قیست محق الدین روی قیاس نیا جلو یقین هم داری داشته باش و خیلی جاهای دیگر، شارع مقدس می گوید که کل شیئ طاهر حتی تعلم و خیلی ها می گویند خیلی از بزرگان می گویند آقا این حتی تعلم خیلی جاها علم عرفی هست به نجاست کوچه ها حالا راستی این اوضاعی که همیشه بوده حالا هم هست قاعده سوق قاعده ید قاعده طهارت قاعده تذکیه این ها همه همه اگر یک مقدار چشمهایمان را هم نگذاریم و فکرش را بکنیم قطع داریم که این ها تذکیه نیست بازار خراب است ید خیلی وضعش بد است اما شارع مقدس می گوید چشمهایت را هم بگذار قاعده ید و قاعده سوق و اصاله الصحه فی فعل الغیر و اصاله التذکیه فی فعل الغیر و این ها را جاری کن به قول آن آقا می گفت که شارع مقدس نجاست را خورد مردم می دهد با کل شیئ طاهر حتی تعلم، خب باشد.
 من هم در موضوعات مثال زدم هم در احکام موضوعاتش همین است موضوعات را از عرف باید گرفت یعنی از اول فقه ما تا آخر فقه ما موضوعات را از عرف باید گرفت از دقت طلبگی دقت فقهی دقت مدرسه ای موضوع را نمی شود گرفت و موضوع را از عرف باید گرفت یعنی تسامح یعنی تساهل و همه جا یک جا شما پیدا کنید که شارع مقدس بگوید موضوع را از عقل بگیر موضوع را از قطع بگیر می گوید از تسامح و تساهل موضوع را از عرف بگیر.
 می آییم سر احکام موضوع را شما حجت می دانید این ظهور را شما حجت می دانید این یک تسامح و تساهل است ظهور بخواهد حجت نباشد دیگر اختلال نظام لازم می آید خبر واحد بخواهد حجت نباشد اختلال نظام لازم می آید ما برویم توی فقهمان می بینیم این جمله القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا توی فقه ما شکسته شده و شارع مقدس خیلی جاها می فرماید که قطع داری اما حجت نیست کاشف است اما این کاشفیت را من دلیلش نمی دانم کی دلیلش می دانم؟ وقتی که راه دیگر باشد خب راستی امیر المؤمنین سلام الله علیه در خیلی از این قضایا می توانستند ولو علم بالفعل هم العیاذ بالله که بعضی گفته اند علم بالفعل ندارد معنای علم امام این است که لو شاء لعلم یک توجه امیر المؤمنین می فهمیدند که این زنا داده یا نه؟ این دزدی کرده یا نه؟ پیامبر اکرم یک توجه دیگر نه بینه می خواست نه شاهد با علم خودشان عمل می کردند با یک توجه، اما پیامبر اکرم بارها و بارها می فرمود مال مردم خوردید پاره آتش خوردید یعنی می دانم که چه خبر است اگر بخواهم می دانم چه خبرهاست اما من با بینه و ایمان حکم می کنم اگر حق است حق است اگر ناحق است آن کسی که ناحق خورده است پاره ای از آتش خورده است خب حالا پیامبر اکرم با یک توجه می تواند بدون بینه بدون قسم حکم بکند خب مسلم نکرده اند و نه می کنند و نه خواهد کرد این که مشهور شده که حضرت داود حکم واقعی می کرد این دروغ است این که مشهور شده در زمان امام زمان حکم حکم داودی است این هم دروغ است مسلم در زمان امام زمان هم دادگاه ها با بینه با قسم با متعارف همین جور که الان موضوعات را از عرف باید گرفت در زمان آقا امام زمان مثل زمان پیامبر هم موضوعات را از عرف باید گرفت و اصلا نباید ما روی واقع و روی حقیقت و حکم داودی و حکم زمان ظهور همه اش روی واقع است و با علم امام عمل می شود و همه این ها دلیل ندارد.
 این جمله ای که من می گویم ندیدم کسی بگوید اما مو هم زیر درزش نمی رود باز هم روی آن فکر کنید اگر یک دلیل حسابی پیدا کردید که من را ردم بکنید خیلی کمک کرده اید به من.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo