< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/04/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مجمل و مبین
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 دو تا مسئله در باب مجمل و مبین مانده است که انشاء الله امروز راجع به این دو تا مسئله صحبت می کنیم.
 مسئله اول مجمل و مبین را منقسم کرده اند به سه قسم گفته اند مجمل فردی مجمل جمله ای و مجمل نسبی.
 گاهی لفظ مجمل است مثل مثلا کهیعص از رموزات است و از اسرار است و مجمل است پیش ما، البته نه مجمل پیش پیامبر، مجمل پیش اهل بیت نه، مجمل پیش ما که اگر یادتان باشد روز اول می گفتم اصلا مجمل مطلق نداریم لازم می آید لغویت در جعل، حالا این رموزات قرآن ن و القلم و ما یسطرون این کلمه نون، الف لام میم خب این کلمات مجمل است یعنی نا مفهوم است یعنی معنایش ظاهر نیست.
 احتمال دادن درباره اش اشکال ندارد اگر احتمال علمی باشد تحمیلی نباشد حالا 10 تا احتمال هم بدهند همین طور که مفسرین راجع به این رموز قرآن احتمالها داده اند همین کلمه ن و القلم و ما یسطرون خب نون را معنا کرده اند یعنی دوات به قرینه و القلم، احتمال دادن همین طور که مفسرین همه آنها احتمال داده اند احتمال در قرآن اشکال ندارد آن که اشکال دارد تحمیل فکر بر قرآن، بگوییم همین معنایش است ترتیب اثر دادن خب این ترتیب اثر دادن موضوع باید محرز باشد موضوع محرز نیست پس حکم جایز نیست بار بر موضوع مجمل بشود، بار بر موضوع متوهم بشود.
 گاهی مفردات از اول تا آخر معلوم است اما جمله نا مفهوم است.
 جمله مجمل است لا صلاه لجار المسجد الا فی المسجد خب لا صلاه لجار المسجد الا فی المسجد همه جملات معلوم است همه مفردات اما جمله یعنی چه؟ نفی کمال است؟ نفی صحت است؟ مستحب مؤکد است؟ این معلوم نیست لذا پیامبر اکرم فوق العاده اهمیت می دادند به همسایه های مسجد مخصوصا صبح که این ها بیایند نماز حتی کور آمده بود خدمت پیامبر اکرم یا رسول الله هم ظهر می آیم هم شب یک کسی هست عصایم را بگیرد اما صبح کسی را ندارم دیگر حالا چه بکنم؟ امر شما را چکار کنم؟ حضرت فرمودند یک نخ از خانه تان به دیوار بکش تا مسجد دست بگیر به این نخ بیا مسجد خب بعضی ها گفته اند واجب است دیگر فتوی هم داریم که برای همسایه مسجد واجب است نمازهایش را توی مسجد بخواند، یا این که نه، نفی جنس است برای تاکید برای استحباب که فقهاء می فرمایند، همه باید بیایند مسجد اما همسایه مسجد به طریق اولی و بالاخره این جمله مجمل است اگر با قرائن بتواند مبین بکند که هیچ، اگر نتواند مبین بکند بحث بعدی ماست که حالا چه باید بکنم؟ چه اصلی از اصول جاری است.
 ما مجمل برای همه نداریم لازم می آید لغویت در جعل، چند روز قبل گفتم اصلا مجمل واقعی نداریم مجمل اضافی است برای بعضی مجمل است برای بعضی مبین است همین رموز قرآن برای چهارده معصوم دیگر مجمل نیست متشابه نیست اما برای ما از جمله مجملات است از جمله متشابهات است لذا منافات ندارد که این احتیاط ها هم از همین جا سرچشمه گرفته است.
 من یک شاهکاری در رساله دارم این را می گویم نه برای این که بگویم من خوب کاری کردم من خوبم، می گویم برای این که شماها یاد بگیرید وقتی رساله نوشتید کم کم این کار من یک کار مشهوری بشود الان رساله ها کار مشهورشان الاحوط الاحوط است همه رساله ها بیش از 200، 300 تا احتیاط دارند بیش از 100 تا احتیاط وجوبی دارند مخصوصا اگر یک تقید خاصی هم داشته باشند مثل آقای خویی که اصلا رساله شان می شود احتیاطی و این الاحوط الاحوط خود آقای بروجردی روی منبر بعضی اوقات می فرمودند که احتیاط خلاف احتیاط است برای این که مقلد را توی دردسر می اندازیم با یک تبسم خاصی درجاتشان عالی عالی تر بشود، و توی رساله من احتیاط نیست، نه در باب احکامش و نه در باب اخلاقش و نه در باب اعتقاداتش همه جزما گفته ام و اصلا توی رساله من احتیاط پیدا نمی شود تقید داشتم در قم این رساله را می نویسم این الاحوط الاحوط توی رساله نباشد خب شد هم، الان شده، اقوی دلیل شیئ وقوع شیئ است در این 20، 30 سال هم احدی از مراجع به من ایراد نکرده بلکه تعریف هم کرده خب معنای الاحوط یعنی احوط وجوبی یعنی معنایش را نمی دانم احتیاط می کنم قدر متیقن گیری می کنم و آن کسی که احتیاط آن موردی که مجتهد احتیاط می کند، آن احتیاط ندارد معنایش این است که معنایش را می دانم خب می شود مجمل دیگر، برای آن می شود مجمل، برای آن می شود مبین لذا این مجمل و مبین گاهی مربوط به جمله است جمله فرد فرد و مفرد مفرد را بخواهم معنا کنم می شود اما جمله را روی هم که بریزم توی معنایش گیر می کنم، لا صلاه الا بفاتحه الکتاب این معنایش این است اگر فاتحه الکتاب نیامد نماز باطل است؟ یا این که برای نفی کمال است؟ خب مثل لا صلاه لجار المجسد برای نفی کمال است لا صلاه الا بفاتحه الکتاب برای وجوب است معلوم می شود از متشابهات است جمله از مجملات است.
 بله چیزهای دیگر روایات دیگر این ها را معنا می کند برای ما وقتی معنا کرد متشابهات یا مجملات یا مجهولات می شود مبینات. گاهی هم مربوط به نسبت است یعنی جمله معلوم است مفردات معلوم است جملات معلوم است اما توی نسب شک پیدا می شود حرمت علیکم امهاتکم روی حرمت علیکم امهاتکم حرمت معلوم است امهات معلوم است اما این نسبت نسبت مطلق است یا مقید؟ حرمت علیکم امهاتکم یعنی در نزدیکی در ازدواج یا حرمت علیکم امهاتکم در نگاه کردن به بدن یا حرمت علیکم امهاتکم در مال او را خوردن و امثال این ها احتمالات فراوان است یا حرمت علکم المیته یعنی اکل میته؟ یعنی استعمال میته؟ خب همین اختلاف ها که توی فقه ما هست مثلا بعضی می گویند که مشهور هم هست توی رساله ها الان که استعمال میته علی کل تقدیر حرام است حتی کفش بکنند کفش را بپوشد اگر هم عرق کرد برود پایش را آب بکشد باز هم حرام است استعمال میته حرام است لذا کفش هایی که از خارج می آورند این اصاله عدم تزکیه دارد نجس است مشهور این را می گویند ولی ما می گوییم که حرمت علیکم المیته ای اکله و اما استعمال کفش هایی که از خارج می آورند از دو جهت اشکال ندارد نجس نیست یکی از جهت این که به قول حضرت امام یک دفعه توی اصاله عدم التذکیه می گفتند نمی دانم بضاعتنا ردت الینا پوست های ما را مجانی می گیرند پوستهای گوسفند را می برند آن جا کفش می کنند چندین هزار برابر پول می کنند بر می گردانند به ما یا گوسفندهای خودشان است لذا اصاله عدم تذکیه هست یا نه؟ آن اختلاف می آید اصاله عدم التذکیه داریم یا نداریم؟ یااگر کسی حرمت علیکم المیته را بگوید ای اکلها و اما غیر اکل دیگر استعمالات طوری نیست مثلا از میته دنبه گوسفند را اب بکند و استعمال بکند خب می گوییم طوری نیست مشهور فقهاء می گویند اشکال است نمی شود و مثل همان پوست گوسفند را که میته است مثلا پوست بکند روی آن بنشیند کفش بکند پایش بکند، نسبت متشابه است مجمل است.
 آن وقت این مجمل هم گاهی برای ما مجمل است برای شما مجمل نیست گاهی اوقات به عکس است بعضی اوقات هم برای همه مجمل است بعضی اوقات هم با یک تفحص هایی همین مجمل می شود مبین.
 بحث آخر ما راجع به مجمل و مبین این جریان اصل است حالا اگر چیزی مجهول شد مجمل شد قاعده فقهی چه اقتضا می کند در این مجمل؟
 موارد مختلف است بعضی اوقات قدر متیقن دارد از باب اقل و اکثر ارتباطی است آن جا که قدر متیقن دارد از باب اقل و اکثر ارتباطی است قدر متیقن آن را می گیریم آن مشکوکها را اصل جاری می کنیم مثل همین حرمت علیکم المیته اگر نتوانستیم معنا بکنیم نسبت حرّمت یعنی چه؟ خب این میته حرّم این نسبت یک قدر متیقن دارد و آن اکل میته است یک قدر مشکوک دارد آن استفاده از میته است قدر متیقنش را می دانم حرمت علیکم المیته بار بر آن می شود، مشکوکش را نمی دانم رفع ما لا یعلمون می گوید که استفاده از میته جایز است تمسک به حرمت علیکم المیته که نمی توانم بکنم و چیزی هم که ندارم برایم اثبات بشود غیر قدر متیقن، نوبت می رسد به اصل اصل اقتضا می کند برائت را و دیگر حالا فرق هم نمی کند مجمل در مفرد باشد یا در جمله باشد یا در نسبت باشد اگر آن مجمل از باب اقل و اکثر ارتباطی شد دیگر خواه ناخواه آن حد اقلش را می گیریم حکم را بار بر آن می کنیم حد اکثرش را حکم نمی شود بار بر آن کرد چون مجمل است نوبت می رسد به اصل رفع ما لا یعلمون.
 به حرمت علیکم المتیه مثال نزنید مثل همه جا که احکام بار بر یک موضوعی شده که مرکب است از باب اقل و اکثر ارتباطی است خب ما حکم را بار بر آن قدر متیقن می کنیم از آن اقلش رفع ما لا یعلمون، نماز می دانم که اوله التکبیر آخره التسلیم تکبیر دارد حمد دارد رکوع دارد سجده دارد تشهد دارد سلام دارد اما نمیدانم سوره دارد یا نه؟ نمی دانم اقامه دارد یا نه؟ قدر متیقنش همان هاست که گفتیم، قدر مشکوکش این است که نمی دانیم اقامه هست یا نه؟ رفع ما لا یعلمون می گوید اقامه ندارد، نمی دانیم سوره دارد یا نه؟ رفع ما لا یعلمون می گوید سوره لازم نیست نمی دانم سه تا سلام لازم است یا یکی؟ می گوییم یک سلام کفایت می کند.
 مگر کسی در اقل و اکثر اشتغالی بشود مثل شیخ انصاری توی فرائد مثل این که اول عمرشان اشتغالی بودند بعد برائتی شدند اگر شما اشتغالی باشید در اقل و اکثر دیگر خواه ناخواه اشتغال، اشتغال یقینی برائتی یقینی واما اگر بتوانید اقل واکثر ارتباطی روی اکثر اصل جاری بکنید یعنی این مرکب را منحل بکنید به قدر متیقن و قدر مشکوک قدر متیقنش را عمل می کنید قدر مشکوکش را رفع ما لا یعلمون جاری می کنید به قول مرحوم آخوند توی کفایه آن مشکوک یعنی آن اصل، مورد اصل، آن مورد اصل با آن مورد روایت دو تا پهلوی هم می گوید این موضوع، نمی دانم 9 جزء است یا 10 جزء؟ با رفع ما لا یعلمون می گوید 9 جزء می گوید این 9 جزء را که یقین داری، آن که یقین نداری رفع ما لا یعلمون آن مشکوکه با رفع ما لا یعلمون، آن یقین با دلیل می گوید این نماز، این موضوع اقم الصلاه.
 اگر از باب متباینین شد گاهی اقل و اکثر نیست باب متباینین است اگر از متباینین شد دیگر خواه ناخواه علم اجمالی به ما می گوید احتیاط، بر می گردد مسئله همه اش مسئله اصولی می شود و در باب متباینین دیگر باید هر دو را آورد علم اجمالی است دیگر علم اجمالی می گوید هر دو، می دانم یا این است یا آن، گفته اکرام بکن زید را نمی دانم زید بن عمرو است یا زید بن بکر؟ آن قاعده اشتغال این جا اقل و اکثر که نیست که بخواهم اصل جاری بکنم قاعده اشتغال می آید جلو علم اجمالی می آید جلو علم اجمالی منجز تکلیف است می گوید که اشتغال یقینی برائت یقینی به عبارت دیگر می گوید من علم اجمالیم جای علم یقینی همین طور که اگر یقین داشتی زید و عمر را هر دو را باید اکرام کرد حالا هم که علم اجمالی داری هم زید و هم عمرو را هر دو را باید اکرام کرد، این هم اگر از متباینین باشد.
 گاهی هم مسئله نه از متباینین است نه از اقل و اکثر ارتباطی بلکه نمی دانم که آیا این حکم هست یا نه؟ این مفرد این معنایش است یا نه؟ یا نسبت درست است یا نه؟ نه می توانم علم اجمالی درست بکنم نه می توانم از راه اقل و اکثر ارتباطی درست بکنم دیگر خواه ناخواه می شود از باب دوران امر بین محذورین در دوران امر بین محذورین می شود تخییر، مجمل به ما می گوید تخییر لذا این جور می شود که موضوع ما اگر مجمل شد گاهی تخییر است گاهی جمع است گاهی اقل و اکثر ارتباطی است و دیگر راجع به اقل اصل است و راجع به اکثر آوردن اکثر، آوردن اکثر برائت جاری کردن روی اقل.
 الحمد لله دیگر بحثمان تمام و فردا جلسه اخلاق است و بحث اصول تمام شد.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo