< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/03/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مقدمات حکمت
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث دیروز رسید به این جا که گفتیم همین طور که قدماء متأخرین من جمله مرحوم آخوند فرموده اند که ما در اطلاق گیری باید مقدمات حکمت جاری بکنیم.
 مقدمات حکمت را هم دو چیز گفته اند باید بگویند دو مقدمه حکمت گفته اند مقدمات حکمت، مولا در مقام بیان مراد باشد قرینه ذکر نکرده باشد پس اطلاق اراده کرده است گفته جئنی برجل در مقام بیان این است که شما یک مردی را برای او مثلا استخدام بکنی قرینه هم ذکر نکرده نگفته جئنی برجل مثلا شاب شما یک آدم مسنی را استخدام می کنید نمی تواند بگوید چرا؟ اگر بگوید چرا؟ به او می گویید که در مقام بیان مرادت بودی قید شاب نیاوردی رجل اراده شده از کلام اعم است از این که جوان باشد یا پیر باشد یا مسن عالم باشد یا جاهل خب این حرفی است که مشهور در اصول است و مسلم در اصول است اسمش را گذاشته اند مقدمات حکمت در مثل عام گفته اند این مقدمات حکمت را نمی خواهیم گرچه مرحوم آخوند راجع به متعلق عام مقدمات حکمت جاری کرده اند ما نپذیرفتیم و گفتیم که در باب عام جریان مقدمات حکمت لازم نیست اگر گفت جئنی به ای رجل شئت دیگر لازم نیست بگوید در مقام بیان مراد است و قرینه ذکر نکرده پس هر مردی، خود به ای رجل شئت جای مقدمات حکمت نشسته است لذا فرق بین عام و مطلق این است که در عام جریان مقدمات حکمت لازم نیست در مطلق جریان مقدمات حکمت لازم است چرا؟ برای این که مطلق یک امر مهمله است اگر بخواهیم سریانش بدهیم باید مقدمات حکمت جاری بکنیم اما در باب عام خود لفظ دلالت بر عموم می کند چون خود لفظ دلالت بر عموم می کند دیگر احتیاج به مقدمات حکمت نداریم تا این جا هم معلوم است واضح است.
 اما مرحوم آخوند یک مقدمه اضافه کرده اند فرموده اند اگر بخواهیم اطلاق گیری کنیم باید قدر متیقن در مقام تخاطب نباشد آن دو تا مقدمه قوم را سه مقدمه اش کرده اند که مقدمات حکمت هم درست در بیاید مقدمات عقلی، مقدمات حکمت یعنی مقدمات عقلی، مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده قدر متیقن در مقام تخاطب نیست پس اطلاق اراده کرده خب این مقدمه را هم مرحوم آخوند به طور فشرده در کفایه فرموده اند و رد شده اند.
 حالا بعد از مرحوم آخوند توی تفسیر این قدر متیقین گیر شده که مراد مرحوم آخوند از قدر متیقن در مقام تخاطب یعنی چه؟ گیر کردن مطلب هم این است اگر مرادشان انصراف باشد انصراف بدوی که حجت نیست انصراف از حاق لفظ هم که حجت است این جا نیست پس این قدر متیقین در مقام تخاطب یعنی چه؟ قدر متیقن گیری چه مقام تخاطب چه غیر مقام تخاطب که لازم نیست ما که لازم نیست از کلام قدر متیقن گیری بکنیم من و شما داریم با هم حرف می زنیم تمام حرفهای ما قدر متیقن دارد نمی شود که حرف عام باشد یا مطلق باشد قدر متیقن نداشته باشد تمام کلیه حرفهای ما با هم قدر متیقن دارد دیگر و هیچ کس نگفته که در تخاطب ها قدر متیقن گیری بکن قدر متیقن را بگیر اما آن که قدر متیقن نیست بگذار کنار، هیچ کس نگفته نمی شود گفت، خود لفظ هم قدر متیقن دارد شما هر لفظی که وضع داشته باشد، نه، یک مقدار برو بالاتر هر لفظی که مهمله هم باشد قدر متیقن دارد دیگر بالاتر از ماهیت لا بشرط که نیست ماهیت لا بشرط من حیث هی هی لیس الا ماهیت اما همین ماهیت لا بشرط قدر متیقن دارد قدر متیقن رجل کیست؟ آن که یک مرد شایسته باشد قدر متیقن عالم کیست؟ آن کسی که متقی باشد اما عالم فاسق آن متیقن نیست آن غیر متیقن است اما ما هیچ جا نمی توانیم بگوییم که در عمومات در مطلقات واجب است ما قدر متیقن گیری بکنیم هر کجا که شک بکنیم باید تمسک بکنیم به عموم عام یا به مطلق اگر در مقام بیان مراد باشد بله گاهی در مقام بیان مراد نیست گردنش نمی شود گذاشت مثل همان قضیه الرجل خیر من المرأه نمی توانیم به او بگوییم غلط گفتی بی خود گفتی الرجل خیر من المرأه کلیت ندارد آن هم جواب ما می دهد که من در مقام بیان خصوصیات که نبودم می خواستم بگویم این جنس بهتر از آن جنس.
 ولی آن جا ها که مهمله نباشد لذا یک چیز مشهور سابقا صحبت کردیم اگر یادتان باشد یک چیز مشهور در میان بزرگان این است که مطلق قبل از جریان مقدمات حکمت مهمله و بعد از جریان مقدمات حکمت ساریه.
 ما می گفتیم حرف خوبی است اما اسمش را ساری نگذارید اگر مقدمات حکمت نتوانستی جاری بکنی می شود مهمله اگر مقدمات حکمت بتوانی جاری بکنی می شود ماهیت من حیث هی هی ماهیت من حیث هی هی صادق بر تمام مصادیق است لذا مقدمات حکمت برای ما ماهیت لابشرط درست می کند نه ماهیت ساریه اما شاید تسامح هم باشد در الفاظ بزرگان اما مشهور در میان بزرگان این شده که اگر مقدمات حکمت جاری نکنم مهمله است اگر مقدمات حکمت بتوانم جاری بکنم ساریه است که حتی بعضی از بزرگان می گویند مقدمات حکمت به جای کل می نشیند به جای عام می نشیند اگر گفت جئنی برجل و توانستم مقدمات حکمت جاری کنم می گویم مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده پس هر مردی اراده شده جئنی برجل می شود جئنی به کل رجل.
 مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه اصرار روی این حرف دارد دیگران هم دارند که اگرمقدمات حکمت جاری کردی آن مطلق می شود عام حالا یا عام بدلی یا عام استغراقی یا عام مجموعی.
 خب حالا تا این جا این را می خواهیم بگوییم نمی شود شما یک چیزی پیدا کنید قدر متیقن نداشته باشد الا شخصی باشد مثل زید که با عوارض مشخصه موجود در خارج شده اصلا سریان و جریان معنا ندارد عوارض مشخصه این را خاصش کرده خب این دیگر قدر متیقن ندارد زید زید است اما اگر به جای زید رجل گفتی رجل قدر متیقن دارد از همین جهت هم اگر مقدمات حکمت نتوانی جاری بکنی باید قدر متیقن گیری بکنی اگر گفته جئنی برجل در مقابل مرأه یعنی من برای استخدام یک مرد می خواهم نه یک زن، گفت جئنی برجل اما می دانیم در مقام بیان خصوصیات نیست مقدمات حکمت نمی توانم جاری بکنم گفته اند قدر متیقن گیری باید بکنی چرا؟ گفته اند چون مقدمات حکمت جاری نیست از رجل قدر متیقین گیری باید کرد و آن که مثلا رجل هم جوان باشد هم فهمیده باشد عالم باشد اجتماعی باشد و امثال این ها.
 لذا این مقام تخاطب که مرحوم آخوند گفته اند یک مشکلی شده که اصلا این معنایش چیست که ایشان گفته اند باید قدر متیقن در مقام تخاطب نباشد اگر قدر متیقین در مقام تخاطب باشد اطلاق گیری نمی شود کرد.
 بخواهیم بگوییم آن قدر متیقن که در الفاظ هست که نمی شود گفت بخواهیم بگوییم قدر متیقن انصراف، انصراف ابتدائی یعنی تا می گوید جئنی برجل این چون تاجر است ذهن می رود روی یک شاگردی که امین باشد کارکشته باشد به آن می گویند انصراف ابتدایی خب انصراف ابتدایی هم که حجت نیست یک مقدار روی آن فکر کنیم می گوییم دست از انصراف بر می‌داریم.
 اگر هم مراد مرحوم آخوند از انصراف انصراف واقعی حقیقی باشد یعنی از حاق لفظ مثالش را به جئنی برجل نمی شود زد باید بگوید مثلا گفت جئنی بماء من بخواهم برایش گلاب ببرم نمی شود، این قدر متیقن در مقام تخاطب، دارند با هم حرف می زنند و می گوید می خواهم وضو بگیرم وضو ندارم برای وضو چکار بکنم؟ بالاخره می گوید جئنی بماء حالا قدر متیقن در مقام تخاطب این چیست؟ این که گلاب نباشد آب مطلق باشد این اگر مراد مرحوم آخوند این باشد که قدر متیقن در مقام گفتگو در مقام تخاطب، استاد بزرگوار ما آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه اصرار داشتند که مراد از قدر متیقن در مقام تخاطب همین است که با هم صحبت می کردند می گفتند موقع نماز است و آب نیست و حالا که آب نیست چکار باید کرد و بالاخره بعد از یک ساعت دو ساعت به این گفت جئنی بماء این قدر متیقن در مقام تخاطب دارد یعنی آبی که وضو بگیرم
 خب ما به آقای بروجردی می گفتیم که اگر این انصراف باشد قرینه است این مقدمه دوم است گفتیم باید قرینه نباشد و اما اگر قرینه باشد دیگر مقدمات حکمت جاری نیست مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده قرینه گاهی انصراف است گاهی هم قرینه لفظ است وقتی می گوید جئنی بماء خود ماء می گوید گلاب نه، وقتی می گوید جئنی بماء للوضوء قدر متیقن انصراف می گوید آب مضاف نه، می شود قدر متیقن خودش قرینه ولی استاد بزرگوار ما آقای بروجردی دست بر نمی داشتند و آن هم مکرر نه فقط در باب مطلق و مقید مکرر ایشان می فرمودند که حرف مرحوم آخوند درست است و این است که در مقدمات حکمت سه چیز می خواهیم یکی مولا در مقام بیان مراد باشد یکی قرینه ذکر نکرده باشد یکی هم قدر متیقن در مقام تخاطب نباشد ما هم همیشه به آقای بروجردی عرض می کردیم اگر قدر متیقن در مقام تخاطب باشد وانصراف باشد انصراف از حاق لفظ خود همان قرینه است خود همان می شود مقدمه دوم، دیگر لازم نبود که مقدمه سوم قدر متیقن در مقام تخاطب، باید این جور بگویند مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده قرینه گاهی انصراف است از حاق لفظ، قرینه گاهی لفظ است که لفظ اصلا آن را نمی گیرد قرینه گاهی لفظ است که یک شهرت به سزایی در یک معنای دوم پیدا کرده این ها همه اش بر می گردد مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده پس مطلق اراده کرده.
 لذا اگر مطالعه کرده باشید هم محشین بر کفایه هم دیگران همه مانده اند که مرحوم آخوند این قدر متیقن در مقام تخاطب چه مرادشان است؟ اگر بخواهیم بگوییم انصراف بدوی که حجت نیست اگر بخواهیم بگوییم انصراف حقیقی انصراف واقعی انصراف از حاق لفظ خب وقتی آب بگوید گلاب از آن منصرف است خود همان انصراف قرینه دوم می شود اصلا اسمش را مقدمه دوم هم نمی گذاریم می گوییم گفته جئنی بماء اگر گلاب برد خب اصلا هیچ کار نکرده چرا هیچ کار نکرده؟ برای این که آب غیر گلاب است اگر هم بگوییم که جئنی بماء یک آب طاهر خوش گوار، می خواسته عمل به استحباب بکند یک آب تصفیه شده و امثال این ها، این ها همه خوب است اما انصراف بدوی است انصراف بدوی حجت نیست ولی آقای بروجردی اصرار داشتند این که مرحوم آخوند فرموده است که مقدمه دوم درست کرده درست است و این که در کلام در تخاطب بین مکلِف و مکلَف قدر متیقن نباشد ولو این که لفظ انصراف ندارد اما اگر بین مخاطِب و مخاطَب یک قدر متیقنی باشد آن قدر متیقن حجت است، بر می گردد به این انصراف واقعی انصراف از حاق لفظ و انصراف از حاق لفظ هم همان مقدمه دوم است که مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده پس اطلاق اراده کرده اگر هم انصرافی توی کار باشد می گوییم مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر کرده حالا که قرینه ذکر کرده دیگر اطلاق نداریم مثل آن جا که بگوید جئنی برجل عالم می گوییم مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده شما فورا می گویید نه قرینه ذکر کرده گفته جئنی برجل عالم، انصراف یعنی این خب وقتی انصراف یعنی این مقدمه سوم مرحوم آخوند می شود همان مقدمه دوم.
 مرحوم آخوند اگر یادتان باشد در همین بحث ها چهار پنج مرتبه یک جمله دارند و آن این است که می فرمایند اصول یا حتی اصول عملیه آن جاها جاری است که راجع به اصل قرینه باشد اما اگر یک چیزی هست و این نمی دانم قرینه است یا نه؟ با اصاله عدم قرینه نمی توانم آن را بردارم مرحوم آخوند دلیلشان هم این بود می گفتند همه جا این را تکرار می کردند می گفتند برای این که این اصول آمده برای این که بگوید قرینه نیست نیامده بگوید این محتمل القرینه قرینه نیست.
 مرحوم آخوند اگر یادتان باشد همه جا این را نسبت به مشهور هم می دادند می گفتند مشهور در اصول موضوعیه اصول را وضع کرده اند برای اصل وجود نه برای موجودیت وجود به قول ایشان، هر کجا شک کردیم قرینه هست یا نه؟ می گوییم قرینه نیست اما هر کجا یک چیز محتمل باشد نمی دانیم قرینه هست یا نه؟ اصل جاری نیست اگر یادتان باشد ما به مرحوم آخوند تبعا لمرحوم نایینی و اساتید خودمان و این ها می گفتیم آقا این اصاله عدم قرینه عند العقلاء فرق نمی کند در قرینه محتمله باشد یا در اصل قرینه باشد همین مقدار که نمی دانیم آیا این قرینه هست یا نه؟ یا اصلا نمی دانیم قرینه توی کار هست یا نه؟ اصاله عدم قرینه اصاله الحقیقه اصاله عدم مجاز به ما می گوید قرینه ای توی کار نیست ما این جورها گفتیم
 اگر حرف من را نپسندید حرف مرحوم آخوند را بپسندید که ایشان نسبت به شهرت هم می دهد حرف مرحوم آخوند این جا درست می شود عالی در می آید برای این که آن چیزی که بین مخاطِب و مخاطَب هست محتمل القرینه است اصل نمی تواند آن را بردارد وقتی نتوانست بردارد مقدمات حکمت می گوید که این جا اطلاق ندارد خیال می کنم این حرف من خیلی بهتر از فرمایش آقای بروجردی باشد که بگوییم روی مبنای مرحوم آخوند که همه جا می فرمایند اصول موضوعیه آمده برای شک در اصل قرینه، نه در قرینیه الموجود وقتی چنین باشد اگر یک قدر متیقن در مقام تخاطب باشد این محتمل القرینه است چون محتمل القرینه است اصل جاری نیست مثل آن جاست که قرینه باشد پس باید قدر متیقن در مقام تخاطب نباشد.
 روی عرض ما این مقدمه سوم لازم نیست روی فرمایش مرحوم آخوند این مقدمه سوم لازم است واجب است ایشان نسبت به شهرت می دهد بگوییم روی شهرت هم سه تا مقدمه می خواهیم از همین جهت هم قدماء متأخرین نگفته اند مقدمه حکمت، گفته اند مقدمات حکمت مولا در مقام بیان مراد قرینه ذکر نکرده قدر متیقن در مقام تخاطب یعنی محتمل القرینه نیست پس اطلاق اراده کرده است وقت گذشت خیال می کنم اگر اجازه بدهید این را تکرارش بکنم خوب باشد انشاء الله روز شنبه این عرضم را تکرار بکنم اما تقاضا دارم شما هم روی آن فکر بکنید جدی فکر بکنید.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo