< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : آیا اجمال خاص سرایت به عام می کند؟
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث امروز به بعد راجع به یک بحثی است که در فقه زیاد آمده است یعنی مسئله معتنا به مبتلا به است و آن این است که مخصص ما اگر مجمل شد آیا اجمال آن سرایت به عام می کند یا نه؟
 مسئله تقریبا هفت هشت ده قسم می شود حالا امروز به مخصص مجمل اما متصل.
 گفته است که اکرم العلماء الا دیز مفهوم این دیز چیست؟ نمی دانم اکرم العلماء الا فرقه منهم این فرقه آیا مرادشان مثلا فرقه صوفیه است؟ فرقه فلاسفه است؟ توی فرقه گیر است، عام ما که اکرم العلماست مبین است اما خاص ما مجمل است اجمال مفهومی یعنی مفهوم دیز مفهوم فرقه مفهوم طائفه را نمی تواند معنا بکند نمی داند چیست؟
 خب این اگر متصل باشد شکی نیست عام ما را مجمل می کند اکرم العلماء الا صنفا منهم صنف را نمی داند اکرم العلماء با الا صنفا منهم یک کلام است ذیل کلام اجمالش صدر کلام را هم مجمل می کند خب حرفی نیست که اگر این مخصص ما مجمل شد از نظر مفهوم متصل هم شد این عام ما برای این که عام و مخصص در یک کلام است عام ما را هم خواه ناخواه می کند مجمل.
 ولی همین جا اگر منفصل شد گفت اکرم العلماء در یک دلیل دیگر گفت لا تکرم دیزا من العلماء لا تکرم طائفه منهم صنفا منهم و این نفهمید صنف یعنی چه؟ دیز یعنی چه؟ خب معلوم است عام ما به حال خود باقی است خاص ما هم مجمل نه سرایت به عام می کند عمل به خودش هم نمی شود بشود باید عمل به عام بکنیم این اگر منفصل باشد.
 اصلا ما نمی دانیم خاص هست یا نه؟ اصلا من نمی دانم تخصیص خورد یا نه؟ تا بگوییم واقعا، واقعا من نمی دانم آیا این عام ما تخصیص خورده یا نه؟ دیگر خواه ناخواه عام ما به حال خود باقی است خاص ما چون مجمل است مجمل حجت نیست ما بخواهیم عام را تخصیص بدهیم به یک امر مجملی، نمی شود، ولی عام ما به خال خود باقی است اصاله العموم جاری است خود اصاله العموم هم می دانیم یعنی چه؟ اراده استعمالی و اراده جد هم که گفتیم معلوم است اما یک امر مجملی آمده می خواهد عام ما را از کار بیندازد نمی تواند بیندازد، ظاهراً این جوری نیست.
 این فرمایش ایشان را احتمالش را مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه در کفایه داده اند اما خودشان هم بالاخره قبول ندارند معلوم هم هست چیز مجمل نمی تواند مبین را از بین ببرد لذا از این جهت تفاوت پیدا کرد اگر آن مخصص ما متصل شد ما کلام مبین نداریم یعنی اکرم العلماء الا دیز این الا دیز تتمه کلام است وقتی تتمه کلام شد کلام هنوز ناتمام است وقتی کلام تمام بشود آن وقت عام ما معنا پیدا می کند آن وقت سرتاپای کلام ما معنا پیدا می کند و اما اگر صدر کلام وسط کلام آخر کلام مجمل باشد خب دیگر مجمل یعنی لا معنا، این هم گفته اکرم العلماء الا دیز یا گفته اکرم العلماء الا صنفا منهم و این نمی داند چه می خواهد مولا بگوید وقتی ندانست مولا چه می خواهد بگوید کلام هنوز از طرف مولا ناتمام است لذا می گوییم مخصص مفهومی مجمل اگر متصل باشد آن مخصص سرایت می کند به عام عام را هم مجمل می کند.
 و اما اگر منفصل باشد گفته اکرم العلماء تمام شد توی یک کلام دیگر یک روز دیگر گفته لا تکرم دیزا، لا تکرم صنفا منهم این جا خب اکرم العلماء عام آن تمام شد کار کرد اصاله العموم در آن جاری است حالا شما می خواهید به یک چیزی که مربوط به اکرم العلماء نیست تخصیص بزنید باید مبین باشد و حیث این که مجمل است آن مخصص برود کنار چون مجمل است، مبین به حال خود باقی است اکرم العلماء را باید به آن عمل بکنیم سرتاپا، همه علماء را باید اکرام بکنیم برای اصاله العموم.
 مجمل اگر مصداقی شد آن خیلی حرف دارد درباره اش حرف می زنیم حالا فعلا مفهومی یعنی مخصص ما از نظر مفهوم معنایش معلوم نیست چیست و اما اگر ما شبهه مصداقی پیدا بکنیم تمسک به عام در شبهه مصداقی آن حرف فردایمان است انشاء الله و خیلی مفصل خیلی هم سروصدا روی آن است که تمسک به عام در شبهه مصداقی آیا جایز است یا جایز نیست؟ خیلی از بزرگان من جمله استاد بزرگوار ما آقای بروجردی می فرمایند که جایز است و مشهور در میان اصحاب مخصوصا متاخرین می گویند تمسک به عام در شبهه مصداقیه نمی شود، جایز نیست این حرف حرف بعد ماست بحث فرداست.
 حالا فعلا این است مخصص ما مشتبه است مجمل است نمی توانیم معنایش کنیم حالا که نتوانستیم معنا کنیم یک دفعه با عام ما پهلوی هم در آمده خب معلوم است همسایه بد رفیق بد رفیق را بد می کند این هم ذیل کلام مجمل است اصل کلام می شود مجمل این اگر متصل باشد حکم عام را نمی فهمیم برای این که ممکن است تخصیص خورده باشد ممکن هم هست تخصیص نخورده باشد و این مهمل گویی کرده باشد دیز یک امر مهمل باشد برای این که نمی دانم این اکرم العلماء معنا دارد یا ندارد؟ اکرم العلماء وقتی معنا پیدا می کند که تمام باشد مطلب، گفت اکرم العلماء و رفت تمام شد خب این جا اصاله العموم معنا ظاهر همه آنها را باید اکرام بکنم اما یک دفعه کلام ناتمام است گفت اکرم العلماء الا دیز و رفت دیز را نمی دانیم چیست؟ کلام را نمی دانیم چیست؟ سرتاپا کلام می شود مجمل دیگر تمسک به عام نمی شود کرد اصاله العموم نداریم اصاله العموم مستقر می شود در وقتی که کلام تمام باشد.
 و اما اگر منفصل شد یعنی کلام مستقل شد گفت اکرم العلماء کلام مستقل شد یک روز دیگر یک ماه دیگر توی یک جلسه دیگر گفت لا تکرم دیزا منهم حالا این لا تکرم دیزا منهم دیز معنای مهملی است نمی دانم چیست؟ هر چه توی لغت می گردیم هر چه توی عرف می گردیم نمی توانیم معنا کنیم صنفا منهم این صنفا منهم این صنف آیا مرادش نحویین است آیا مرادش فقهاست آیا مرادش فساق است آیا مرادش صوفی هاست آیا مرادش فلسفی هاست؟ نمی داند چیست دیگر خب آن اکرم العلماء تمام شده عام در عمومش مستقر شده شما اگر بخواهید این عام را از بین ببرید مخصص یقینی می خواهد الان ما مخصص یقینی نداریم بنابراین اصاله العموم به حال خود باقی است لا تکرم صنفا منهم را هم معنایش را نمی دانیم آن را بگذار کنار اصاله العموم را هم بگیر.
 هیچ مخالفت یقینی پیدا نمی شود اصلا ابدا برای این که ممکن است مهمل گویی کرده باشد، حالا مهمل گویی هم نکرده باشد همین مقدار که کلام برای من تمام نیست دیگر حجت مولا ندارد که بخواهد چیزی گردن من بگذارد اگر همه علماء را اکرام کردم بعد بگوید مراد از این دیز علی بن حسن بود که من با او بد بودم اسمش را گذاشتم دیز می گویم خب به من چه؟ تو خیلی کارها کرده ای تو خیلی حرفهای بی خود زده ای اگر گفت صنفا منهم مرادم مثلا فلاسفه بوده می گویم خب باید بگویی، اصاله العموم به من می گوید فلاسفه را اکرام بکن من هم فلاسفه را اکرام کردم حالا تو بخواهی بگویی چرا؟ دیگر حجت بر من نداری.
 الا دو جا که آن خاص ما می تواند کار بکند یک ) آن جا که دوران امر بین اقل و اکثر باشد گفت اکرم العلماء الا الفساق منهم و من فاسق را نمی دانم چیست؟ اما می دانم در مقابل عدالت است اما نمی دانم آیا مراد از فاسق یعنی آن که گناه کبیره می کند؟ یا نه، اعم از صغیره و کبیره؟ لذا این الا الفساق منهم دوران امر بین اقل و اکثر است یعنی کبیره بودنش مسلم فسق می آورد، صغیره بودنش نمی دانم فسق می آورد یا نه؟ می گویند به آن دوران امر بین اقل و اکثر، خب من اول می روم سر خاص می گویم لا تکرم الفساق منهم قدر متیقن دارد قدر متیقنش آن است که گناه کبیره بکند خاص ما با قاعده اقل و اکثر درست می شود وقتی درست شدکلام معنادار می شود از اجمال بیرون می آید وقتی از اجمال بیرون آمد عام ما هم معنادار می شود تخصیص می خورد لذا ولو متصل هم هست الا الفساق منهم مجمل هم هست نمی دانم اما اجمالش دوران امر بین اقل و اکثر است وقتی دوران امر بین اقل و اکثر شد اقل را باید بگیریم اکثر را رها کنیم دیگر اقل را که گرفتیم اکرم العلماء الا الفساق منهم مثل این است که بگوید اکرم العلماء الا عالمی که گناه کبیره بکند.
 به واسطه قاعده اقل و اکثر اجمال خاص را درست کردند وقتی اجمال خاص را درست کردند دیگر کلام بر روی هم اجمالی ندارد وقتی اجمال نداشت خاص می تواند تخصیص خودش را بزند این یک جا.
 یک جا هم) دوران امر بین متباینین گفته اکرم العلماء الا زید من زید را معنایش را می دانم اما زید مشترک است بین زید بن الحسن زید بن الحسین نمی دانم مراد از این زید که گفت زید بن الحسن است یا زید بن الحسین؟ متباینین هستند خب اول قاعده علم اجمالی می گویم که هر دو را باید اکرام کرد برای این که علم اجمالی دارم به این که باید اکرام کنم یا زید بن الحسن را یا زید بن الحسین را دیگر باید هر دو را اکرام کنم برای اشتغال یقینی برائت یقینی وقتی علم اجمالی برای ما کار کرد در مخصص مخصص ما مبین می شود عام ما تخصیص داده می شود می شود اکرم العلماء الا زید بن الحسن الا زید بن الحسین.
 وقتی علم اجمالی آمد دیگر اشتغال و برائت همه همه تمام می شود العلم الاجمالی کالعلم التفصیلی فی ثبوت التکلیف و فی اسقاط التکلیف، فی اثبات التکلیف و فی اسقاط التکلیف خب در این دو جا اگر مخصص ما مجمل شد ما با قواعدی که داریم می توانیم اجمال مخصص را درست بکنیم بعدش می توانیم به واسطه این مجمل که مبینش کردیم تخصیص عام بدهیم عام هم می شود مخصص.
 لذا در کلام واحد است اگر آن علم اجمالی نبود اگر دوران امر بین اقل و اکثر نبود اصلا مجمل بود مثل همان مثال اول، مجمل بود نه دوران امر بین اقل و اکثر بود نه علم اجمالی روی آن بود، گفتم کلام مجمل می شود و مخصص ما سرایت می کند به عام عام ما را هم مجمل می کند اما گاهی با قواعد من مخصص را که مجمل است معین می کنم مثل دوران امر بین اقل و اکثر قدر متیقن گیری می کنم از خاص می گویم مراد از خاص این است خب وقتی گفتم مراد از خاص این است خاص شد مبین وقتی شد مبین تخصیص می دهد عام را، می شود اکرم العلماء توی مثال الا آن کسی که گناه کبیره کرده باشد گاهی هم خاص را به واسطه علم اجمالی مبین می کنم زید بن الحسن زید بن الحسین این دو تا متباینین هستند می دانم یکی از این ها وجوب اکرام دارد یکی ندارد علم اجمالی می گوید که ولو این که مجمل است اما باید هر دو را اکرام بکنی علم الاجمالی کالعلم التفصیلی خب خاص ما با این قاعده می شود مبین وقتی شد مبین خاص ما مبین تخصیص می دهد عام مبین را بر می گردد به این که اکرم العلماء الا زید بن الحسن و زید بن الحسین.
 روی عرض ما دیگر مطلب این جور شد فرقی بین مخصص متصل و مخصص منفصل نیست که در کفایه آمده، دیگران هم گفته اند که در مخصص متصل یک قاعده کلی به ما داده اند و این که در مخصص متصل خاص مجمل عام ما را مجمل می کند و اما در منفصل آن جا که دوران امر بین متباینین یا دوران امر بین اقل و اکثر نباشد باز هم آن خاص ما عام را مجمل نمی کند به اصاله العموم می توانم تمسک بکنم روی عرضی که من کردم این است که دیگر فرقی بین مخصص متصل و مخصص منفصل نیست مگر آن جا که با قواعد نتوانیم مطلب را صاف بکنیم اکرم العلماء یک دلیل دیگر گفت لا تکرم دیزا دیز را ندانستم چیست؟ اگر متصل باشد عام ما مجمل می شود اگر منفصل باشد عام ما ضربه به آن نمی خورد.
 ولی اگر با قواعد توانستم درست بکنم دیگر خاص ما کار می کند چه متصل باشد چه منفصل باشد و این که آقایان گفته اند منفصل باشد کار می کند متصل باشد کار نمی کند ظاهرا درست نیست هذا کله راجع به مخصص مجمل مفهومی.
 بحث فردایمان راجع به مخصص مجمل مصداقی این بحث خیلی شیرینی دارد توی فقه هم فوق العاده ارزش دارد اختلاف بزرگی هم بین بزرگان است تقاضا دارم یک مطالعه جدی لا اقل کفایه را مطالعه کنید تا فردا مباحثه کنیم انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo