< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اقسام عام
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 عام را منقسم کرده اند به سه قسم عام استغراقی عام مجموعی عام بدلی و در قرآن در روایات اهل بیت هم علاوه بر سیره عقلاء این عام استغراقی فراوان است عام مجموعی فراوان است عام بدلی هم فراوان است تقریبا معنایش هم خیلی بغرنج نیست این که بعضی بغرنجش کرده اند ظاهراً وجهی ندارد.
 عام استغراقی آن است که مثلا مثل کل می آید و تلو خودش را یک قضیه حقیقیه می کند اکرم کل عالم یعنی کل من وجد فی الخارج و یصدق انه عالم اکرمه تمام افراد عالم را می گیرد دیگر پیر باشد یا جوان علمش هم هر چه باشد مشغول تحصیل باشد یا نه و بالاخره این عالم هر چه باشد هر که باشد آن کل استغراق می کند معنای علمیش هم این است که کل می آید یک قضیه حقیقیه برای ما درست می کند اکرم کل عالم یعنی اکرم کل من وجد فی الخارج و یصدق انه عالم اکرمه این راجع به استغراق که معمولا کل و امثال کل هم که دیروز درباره اش صحبت کردیم از آلات این عام استغراقی است.
 عام مجموعی مثل همین عام استغراقی است الا این که یک قید وحدت دارد از نظر عمل هم کم پیدا می شود که مصداق عملی هم داشته باشد مثل اکرم العملاء جمیعهم یا اکرم جمیع العلماء بعضی اوقات هم تاکید می کند اکرم العلماء جمیعهم اکتعهم و امثال این ها که توی ادبیت هم آمده حالا این اکرم جمیع العلماء اگر این جمیع نبود باز هم کل فرد این علماء وجوب اکرام داشتند حالا جمیع که آمده یک قید وحدت برای ما آورده این آیا تأکید است یا نه؟ بعضی ها گفته اند اکرم کل عالم با اکرم جیمع العلماء هیچ تفاوت ندارد الا تأکید همین جور که خیلی جاها اکرم کل عالم جمیعهم اکتعهم یا اکرم جیمع العلماء اجمعهم اکتعهم و امثال این ها که الفاظ را ردیف کرده اند، گفته اند هیچ تفاوت ندارد از نظر لفظی آن قید وحدت دارد آن عام استغراقی قید وحدت ندارد.
 ظاهراً اشتباه است برای این که عام مجموعی با عام استغراقی خیلی تفاوت دارد عام استغراقی قضیه حقیقیه است معنایش این است که زید را اکرام می کند اگر هم هیچ کس دیگر را اکرام نکند این زید اکرام شده روی اکرام زید کتک ندارد ثواب هم دارد لذا در عام استغراقی این جوری می شود که اگر همه علماء را اکرام کرد به غیر زید قضیه عکس می شود یعنی علماء اکرام شده اند زید اکرام نشده است فقط روی زید چرا زید که عالم بود اکرام نکردی؟ به هر اندازه نصف از علماء را اکرام کند ثواب دارد نصف تکلیف را آورده نصفش را نیاورده، اما در عام مجموعی این جور نیست اگر گفت اکرم جیمع العلماء و این همه علماء را اکرام کرد الا زید هیچ کار نکرده برای این که آن قید وحدت می گوید که همه را اکرام بکن، همه به نحو وحدت نیامده اصلا هیچ کار نکرده لذا در عام استغراقی اگر یک نفر را اکرام کرده بود به همان اندازه ثواب داشت، اگر مخالفت کرده مخالفت ها روی آن افراد بود، روی این دیگر مثوبت است نه مخالفت اما در اکرم جمیع العلماء اگر همه علماء را اکرام کرد اما با زید قهر بود تهر بود با او خوب نبود لذا زید را اکرام نکرد هیچ کار نکرده بلکه مخالفت صددرصد چرا؟ برای این که اکرم جمیع العلماء یک قید وحدت آورد تکلیف آمده روی جمیع العلماء تکلیف آمده روی العلماء کلهم بوحدته و این یک نفر را که اکرام نکرد هیچ کار نکرده حالا اگر ثواب بخواهند به او بدهند نه برای تکلیف برای آن قاعده کلی که اکرام علماء بوده و اما تکلیف کی می آید در عام مجموعی؟ در آن وقتی که همه آنها را اکرام بکند لذا فرق بین عام استغراقی و عام مجموعی خیلی تفاوتش است این که هیچ فرق نمی کند فرقش لفظی است و قید وحدت آن دارد این ندارد و در حقیقت اکرم جمیع العلماء یک نحو تأکید است ظاهرا این ها نه با عرف سازگار دارد نه با وضع سازگار دارد و نه با دقت اصولی اگر مثال بخواهید بزنید عام مجموعی باید اکرم جمیع العلماء این طور باید مثال بزنید لذا اکرم کل عالم یا اکرم جیمع العلماء خیلی با هم تفاوت دارد این را می خواهیم بگوییم و این که گفته اکرم جمیع العلماء و اکرم کل عالم با هم تفاوت ندارد می گوییم نه تفاوت از زمین تا آسمان هست اکرم کل عالم عام استغراقی است قضیه قضیه حقیقیه است کل من وجد فی الخارج و یصدق انه عالم اکرمه وقتی زید را اکرام بکند یک تکلیف مستقل در مثوبت است اگر هم زید را اکرام نکند یک مخالفت مستقل حالا عمرو را می خواهد اکرام بکند یا نه، عمرو را اکرام بکند زید را اکرام بکند بکر را اکرام نکند باز دو تا تکلیف یعنی اکرام زید و اکرام عمرو را آورده مثوبت دارد، روی مخالف، روی بکر را اکرام نکرده کتک دارد اما در عام مجموعی این جور نیست اگر گفت اکرم جمیع العلماء همه آنها را اکرام کرد اما زید را اکرام نکرد هیچ کار نکرده چرا؟ برای این متعلق تکلیف نیامده، متعلق تکلیف عام استغراقی یعنی قضیه حقیقیه نبود قضیه مجموعی بود قضیه مجموعی معنایش این است که همه علماء را یک حساب کرد و مثل این که بگوید اکرم زیدا گفت اکرم جمیع العلماء این هم عام مجموعی تفاوت با عام استغراقی خیلی پیدا شد.
 و اما عام بدلی، عام بدلی مثل عام استغراقی است الا این که عام استغراقی متعلق تکلیف نحو قضایای حقیقیه است و مجموع علماء به طور وحدت می آید زیر تکلیف اکرم کل عالم حتی مثلا یادم نمی رود مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه قضیه را تحلیلش کرده حالا قبول نداریم این را ولی مرحوم نایینی پافشاری دارد معنای اکرم کل عالم یعنی اکرم زیدا اکرم بکرا تا آخر مثلا اگر 20 تا عالم بوده می گوید 20 تا تکلیف است تحلیل، قضیه حقیقیه تحلیل، ما می گوییم نه قضیه فرق نمی کند روی عنوان است عنوان کل، بله عنوان کل چون قضیه حقیقیه است تحلیل واقعی می شود و اما خود قضیه تحلیلی باشد که مرحوم نایینی می گوید این ظاهرا درست نیست شاید هم نزاع نزاع لفظی باشد من یاد ندارم مرحوم نایینی توانسته باشد از آن یک نتیجه ای بگیرد اما در عام بدلی یکی از علماء عام مجموعی می شد جمیع العلماء اکرم ای عالم می شود یک در میان علماء بنابراین یک در میان علما اگر زید را اکرام کرد تکلیف آمده، اگر عمرو را اکرام کرد تکلیف آمده اگر هیچ کدام را اکرام نکرد تکلیف نیامده یک از هزار عالم اگر اکرام شد اکرم ای عالم آمده لذا با عام استغراقی فرقش این است که عام استغراقی همه افراد را می گیرد به وضع، عام مجموعی با قید وحدت همه علماء را می گیرد، عام بدلی یکی از همه علماء را می گیرد، آن یک هم دیگر در اختیار خود مکلف است اگر گفت ای عالم زید را اکرام بکند درست است عمرو را اکرام بکند درست است تا آخر.
 لذا اگر یک کسی گفت اکرم ای عالم این هر عالمی بود اکرام کرد تکلیف را آورده یک میرزا عبدالاضافه ها هم آورده برای آن میرزا عبدالاضافه ها دیگر تکلیف نیست مسلم است که ثواب به او می دهند اما تکلیف کدام است؟ گفته اکرم ای عالم عالم اول را که اکرام کرد تکلیف ساقط شد و دیگر تکلیف نیست لذا دومی را اکرام بکند قضیلت دارد اما دیگر تکلیف نیست سوم را اکرام بکند دیگر تکلیف نیست همچنین تا آخر لذا ای عالم معنایش این است که یکی از آنها حالا اگر همه علماء را اکرام کرد مربوط به اکرم ای عالم دیگر نیست.
 بعضی گفته اند که ای با اطلاق تفاوتی ندارد می شود گفت این را؟ اگر دیروز یادتان باشد من می گفتم که عام با مطلق خیلی تفاوت دارد می گفتم که عام مربوط به طبیعت است طبیعت مهمله آمده زیر حکم گفته جئنی برجل این طبیعت طبیعت مهمله است طبیعت مهمله است یعنی چه؟ یعنی بدون قید است آن وقت شما یک مقدمات حکمت جور می کنید می گویید که آقا در مقام بیان مراد بودی قرینه ای ذکر نکردی نگفتی اکرم برجل عالم و من این رجل را که آوردم رجل است پس تو باید بپذیری باز می شود قضیه طبیعیه، هیچ وقت عام نمی شود این که مرحوم آخوند در کفایه می فرمایند ما یک عام وضعی داریم یک عام اطلاقی داریم دیروز به مرحوم آخوند می گفتم نه، ما عام اطلاقی دیگر نداریم ما آن چه داریم عام وضعی است یعنی کل وضع شده برای این که تلو خودش را استغراق بکند و اما مقدمات حکمت چه؟ مقدمات حکمت وضع شده برای این که آن طبیعت من حیث هی هی را به آن بگوید که نمی تواند قید باشد اگر قید می خواستی باید بیاوری لذا در حقیقت طبیعت مهمله می شود طبیعت معینه اسمش را می گذاریم کلی طبیعی و اما این که به واسطه مقدمات حکمت عام اطلاقی درست بکنیم به معنا این که آن مقدمات حکمت ساری باشد که گفته اند مطلق قبل از جریان مقدمات حکمت مهمله بعد از جریان مقدمات حکمت ساریه می گوییم این درست نیست، ساری نه، بگو قبل از مقدمات حکمت مهمله بعد از مقدمات حکمت طبیعی بلا قید است یعنی ماهیت لا بشرط، ماهیت لا بشرط چون که یجتمع مع الف شرط هر کدام را اکرام بکند اشکال ندارد همان است که ماهیت لا بشرط یجتمع مع الف شرط در حالی که ماهیت لا بشرط لیس الا همان خودش ماهیت من حیث هی هی لیس الا ماهیت.
 اما همین ماهیت لا بشرط گاهی این طور می شود بعد از مقدمات حکمت می شود یجتمع مع الف شرط، نه یجتمع مع الف شرط یعنی مقدمات حکمت قید می آورد، نه، ماهیت مهمله را طبیعی اش می کند می شود کلی طبیعی کلی طبیعی معنایش این است که همان قضیه حقیقی کل من وجد فی الخارج و یصدق انه عالم اکرمه.
 طبیعت نمی شود ساری، طبیعت می شود طبیعت، حرف ما اصلا ایراد ما همین است ایراد ما این است که قوم من جمله مرحوم آخوند این قول مشهور هم شده که گفته اند طبیعت مهمله قبل از مقدمات حکمت مهمله بعد از مقدمات حکمت ساریه آن وقت این ساری را مرحوم آخوند فرموده است ما دو تا عام داریم یکی عام وضعی مثل کل یکی عام اطلاقی مثل آن جا که آن قضیه مهمله مقدمات حکمت در آن جاری بشود بعد از مقدمات حکمت دیگر می شود عام اسمش را هم مرحوم آخوند گذاشته عام اطلاقی.
 به مرحوم آخوند می گویم نگو عام اطلاقی، عام نیست عام منحصر به وضع است اصلا عام اطلاقی نداریم آن چه هست شارع مقدس کل را وضع کرده برای استغراق اما مقدمات حکمت که وضع نشده برای استغراق وضع شده برای این که بگوید قید ندارد وقتی قید نداشته باشد دیگر خواه ناخواه می شود طبیعت من حیث هی هی، مقدمات حکمت برای ما طبیعت من حیث هی هی درست می کند یعنی قید ندارد چون قید ندارد یجتمع مع الف شرط.
 خلاصه حرف این است که اگر گفت اکرم کل عالم در آن واحد این کل عالم همه همه را می گیرد اسمش را می گذارند قضایای حقیقیه علی سبیل قضایای حقیقیه این در عاممان اسمش را می گذاریم عام وضعی و اما اگر عام وضعی نیست با مقدمات حکمت می خواهید گردن مولا بگذارید گفته جئنی برجل می خواهی گردنش بگذاری هر مردی را که آوردم باید بگویی چشم اگر گفتی هزار تومان به تو می دهم باید هزار تومان را بدهی، خب اگر در مقام بیان نباشد گردن مولا نمی شود گذاشت برای این که تا می گویم تو در مقام بیانی قید نیاوردی می گوید من در مقام بیان نبودم من در مقام قضیه مهمله بودم الرجل خیر من المرأه من در این مقام بودم می خواهم بگویم این طبیعت مهمله بهتر از آن طبیعت مهمله و اما اصلا در مقام بیان نبودم تا گردنم بگذاری قید نیاوردی و اما در جئنی برجل در مقام بیان است حالا که در مقام بیان است می گوییم در مقام بیانی قید نیاوردی نگفتی اکرم برجل عالم، من رجل جاهل آوردم باید بپذیری چرا؟ برای این که آن طبیعت صادق بر این است، طبیعت صادق است نه این که ما یک کلی درست کردیم به نام کلی طبیعی، این که مرحوم آخوند می فرمایند کلی وضعی داریم کلی اطلاقی داری، نه دیگر، اطلاق ما بعد از جریان مقدمات حکمت به ما می گوید قید یوخدور قید نیست نمی تواند بگوید که من از تو رجل جوان می خواستم چرا پیر آوردی؟ نمی تواند بگوید چرا؟ برای این که گفته او هم جوان را می گرفت هم پیر را می گرفت این چیزی هم که این آقا یعنی مرد پیری را هم که آورده مصداق آن طبیعت است، مصداق آن طبیعت است تکلیف ساقط است لذا طبیعت من حیث هی هی لیس الا هی، لا قید است، وقتی لا قید شد یجتمع مع هر قیدی، ماهیت لا بشرط یجتمع مع الف شرط، این یجتمع مع الف شرط یعنی آن هم علی سبیل وحدت یعنی این عالم آن عالم تا آخر یعنی بلا قید است و اما عام فقط منحصر می شود به عام وضعی.
 در ایّ نمی دانم می شود گفت یا نه؟ بگوییم که اکرم ای رجل کان این جای مقدمات حکمت نشسته می شود گفت؟ برای این که مقدمات حکمت به ما می گوید هر کدام را می خواهی، ای رجل به ما می گوید هر کدام را می خواهی، اکرم ای رجل کان یعنی یک مرد خصوصیات و عوارض مشخصه دست خودت، مقدمات حکمت هم به ما می گوید که یک مرد عوارض مشخصه و خصوصیات دست خودت و من نمی توانم باز خواست از تو بکنم روی خصوصیات، اگر کسی بتواند این حرف من را بزند آن وقت این طور بگوییم بگوییم عام بدلی مثل اطلاق بعد از جریان مقدمات حکمت است آن وقت اگر این حرف را بزنیم حرف مرحوم آخوند را زنده کنیم بگوییم مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه که فرمودند مرادشان در عام بدلی است عام بدلی اما وضعی مثل ای و اما اطلاقی مثل جئنی برجل لذا اگر گفت که اکرم ای رجل کان هر مردی را اکرام بکند بالوضع نه بالاطلاق می خواهد مقدمات حکمت جاری شود می خواهد نشود بالوضع تکلیف را آورده اگر گفت جئنی برجل و در مقام بیان باشد و مقدمات حکمت را جاری بکند باز هر مردی را بیاورد تکلیف را آورده و لا فرق بین عام بدلی و اطلاق اگر مقدمات حکمت در اطلاق جاری بشود شاید انسان بتواند این جور بگوید اما با حرف مرحوم آخوند دیگر جور نمی آید مرحوم آخوند همچنین مشهور گفته اند عام مطلقا اما وضعی او اطلاقی که ما گفتیم نه العام وضعی فقط برای این که همه این کلمات وضعی است لغتی است واضع وضع کرده کل را برای استغراق، جمیع را برای استغراق با قید وحدت ایّ را برای یک از استغراق خب این قاعده وضع و قاعده واضع و لغت، مقدمات حکمت اصلا مربوط به وضع نیست مربوط به عقل است مربوط به سیره عقلاست لذا در عام استغراقی گفتیم اطلاق نه، در عام مجموعی اطلاق نه، خود همان وضع کار می کند اما در عام بدلی ممکن است یک کسی بگوید اگر ای بیاورد وضع کار می کند اگر ای نیاورد مقدمات حکمت کار می کند پس بنابراین عام بدلی اما وضعی او اطلاقی روی این فکر بکنید ببینیم می شود بگوییم؟ ظاهراً می شود این هم مطلب دوم.
 مطلب سوم برای جلسه بعد انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo