< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : عام و خاص
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 در باب عام و خاص یک مسائلی را بیان فرمودند، مسئله اول راجع به معنای عام است مثل مثلا کلمه کل عالم، کل، این کل گفته اند استغراق است دیگر فرق هم نمی کند عام استغراقی (که بعد صحبت می کنیم ) عام مجموعی، عام بدلی، گفته اند همه افراد تلوش را می گیرد، اکرم کل عالم دیگر هر که به نحو قضیه حقیقیه موجود باشد در خارج و یصدق انه عالم اکرم کل عالم می گوید اکرمه یعنی لفظ کل تلو خودش را آن چیزی که کل بر سر آن می آورد آن را استغراقش می کند یعنی همه افراد را اگر گفته بود اکرم عالما یک عالم را بیشتر نمی گرفت اما حالا که گفته اکرم کل عالم هر که عالم باشد دیگر پیر باشد یا جوان، عادل باشد یا فاسق دیگر علمش چه علمی باشد این اکرم کل عالم این کل آن عالم را استغراق می کند چنانچه در عام مجموعیش هم همین است اگر گفت اکرم جمیع العلماء این جمیع به منزله کل است بله قید وحدت دارد یعنی همه آنها، آن اکرم کل عالم یعنی همه آنها نه، کل واحد، جمیع العلماء یعنی همه آنها، همان استغراق است با قید وحدت، چنانچه اگر عام بدلی باشد همان استغراق است اما علی البدل مثل اکرم ای عالم شئت این با کل تفاوت نمی کند با جمیع تفاوت نمی کند تلو خودشان را آن کل یا ای یا جمیع که بر سر هر چه آمده آن را تمام افرادش را می گیرد، اگر مثل کل باشد علی سبیل استغراق اگر جمیع باشد علی سبیل استغراق با قید وحدت اگر عام بدلی باشد یکی از همه، باز این همه مسلم می آید در استغراق در شمول دیگر تفاوتی نیست بین این که عام استغراقی باشد یا عام بدلی باشد یا عام مجموعی.
 خب بنابراین مثل اکرم کل عالم این کل آمده برای این که استغراق بکند آن تلو را آن که کل بر سر آن آمده دیگر بالوضع هم هست یعنی اصلا کل در لغت وضع شده برای استغراق برای این که اگر بگوید اکرم عالما مهمله است حالا که گفته اکرم کل عالم دیگر ساریه است، ساریه است یعنی چه؟ یعنی همه افراد را می گیرد و یکی را هم باقی نمی گذارد، همه، اکرم کل عالم اگر ما بخواهیم کل را فارسی بکنیم یعنی همه، اکرم همه آنها را حالا این همه آنها را گاهی علی سبیل استغراق که به آن می گویند قضایای حقیقیه اکرم کل عالم علی سبیل قضایای حقیقه، قضایای حقیقیه را اگر یادتان باشد توی منطق خوانده اید معنایش این است که کل ما وجد فی الخارج و یصدق انه عالم اکرمه به آن می گویند عام استغراقی به آن می گویند قضایای حقیقه و در بحث ما هم می گویند که کل قضیه حقیقیه درست می کند کل استغراق درست می کند دیگر کل که آمد همه افراد را بالوضع می گیرد آن افراد می خواهد پیر باشد یا جوان، خودی باشد یا غریبه عالم به علم فقه باشد یا عالم به علم تفسیر تا آخر، خب معلوم است.
 اما دو تا مطلب این جا هست این دو تا مطلب را باید یک مقدار در باره اش حرف بزنیم و دو تا مطلب مشهور در اصول هم هست و ما قبول نداریم.
 مطلب اول مشهور شده گفته اند که مطلق قبل جریان مقدمات حکمت مهملهٌ و بعد جریان مقدمات حکمت ساریهٌ.
 بعضی ها این را به اسم هم آورده اند گفته اند مقدمات حکمت کار کل را می کند لذا از نظر علمی گفته اند که مقدمات حکمت اگر بگوییم مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده پس مطلق اراده شده این جریان حکمت این مقدمات، اکرم عالما را می کند اکرم کل عالم گفتند مطلق مهمله است اگر مقدمات حکمت نتوانیم جاری بکنیم عالمٌ ما را می گیرد مهمله حکم را قدر متیقن حکم را و اما اگر مقدمات بتوانیم جاری بکنیم قضیه مهمله می شود قضیه ساریه، به عبارت دیگر اگر بگوید اکرم رجلا تا بگوید اکرم کل رجل، اگر بگوید اکرم رجلا این قضیه مهمله است اگر بگوید اکرم کل رجل این قضیه استغراقی است عامی است قضیه حقیقیه است.
 این چیزی که مشهور در اصول شده و ما این را نمی توانیم بپذیریم و آن این است که مقدمات حکمت ساری نیست بلکه مقدمات این جور است می گویید مولا در مقام بیان مراد است قرینه نیاورده پس مطلق اراده کرده نه پس عام اراده کرده عام که اراده نکرده همان مطلق، مطلق کدام است؟ این است که مثلا رجلا وضع شده برای یک مرد این یک مرد وقتی که بگوید اکرم رجلا یعنی مردی اگر در مقام بیان مراد نباشد قدر متیقن باید بگیریم و اکرم رجلا قدر متیقنش این است که یک مرد حسابی عالم به درد بخور، اما اگر مقدمات حکمت جاری بکنیم می گوییم مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده نمی گوییم عام اراده کرده پس مطلق اراده کرده، مطلق چیست؟ ماهیت لا بشرط، فرق است بین ماهیت مهمله و ماهیت لا بشرط، ماهیت لا بشرط کدام است؟ آن کلی طبیعی که می آید توی خارج و به عدد افرادش توی خارج فرد پیدا می کند لذا فرق بین عام و مطلق این است عام آن لفظ کل این وضع شده برای سریان، مطلق وضع شده برای ماهیت لا بشرط نه برای سریان، اصلا سریان توی کار نیست آن جا که مقدمات حکمت جاری می کنیم نمی گوییم اکرم پس کل رجل نه، می گوییم مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده حالا که قرینه ذکر نکرده پس ماهیت لا بشرط اراده کرده، ماهیت لا بشرط الا کل رجل است الا ساریه است ماهیت لا بشرط ساری نیست ماهیت لا بشرط لیس الا هی لا ساریه و لا مهمله لا محبوبه و لا مبغوضه لا موجوده و لا معدومه همان که توی حاشیه ملا عبدالله خواندیم فرق است بین عام و مطلق عام آن است که لفظ کل می آید و مهمل را ساری می کند، ساری می کند یعنی چه؟ یعنی می آوردش توی خارج به نحو قضایای حقیقیه یعنی همه آنها، اما مطلق نمی گوید همه آنها می گوید مرد، مقدمات حکمت می گوید تفاوتی بین این مرد و آن مرد و آن مرد ندارد چون در مقام بیان مراد بوده قرینه ذکر نکرده پس مرد اراد کرده نه مرد عالم، مرد اراده کرده نه مرد جوان، مرد اراده کرده نه مرد مثلا خویش و قوم، رفیق و فرق است بین سریان در خارج به آن می گوییم کلی طبیعی و بین مطلق به آن می گوییم ماهیت لا بشرط و ماهیت لا بشرط با سریان با کلی استغراقی خیلی تفاوت دارد نه آن ربطی به آن دارد نه آن ربطی به آن دارد.
 لذا عام بدلی هم همین طور می شود اگر بگوید ایّ رجل احتیاج به مقدمات حکمت ندارد خود ایّ یک از همه افراد را وضع شده شامل می شود اما اگر بگوید اکرم رجلا نگوید ایّ رجل مقدمات حکمت جای ایّ می نشیند لذا فرق است بین این که ما مقدمات حکمت جاری کنیم ماهیت لا بشرط بکنیم یا این که کل بیاوریم ایّ بیاوریم جمیع بیاوریم وضع درست بکنیم آن جا که وضع است مقدمات حکمت نیست آن جا که مقدمات حکمت است وضع نیست پس اصل این مطلب مشهور که گفته اند قضیه مهمله قبل از جریان حکمت مهمله و بعد از جریان حکمت ساریه که بعضی از کلمات هم دیگر داغتر گفته اند که ساریه یعنی استغراق، می گوییم نه اصلا در مطلق ساری نخوابیده مطلق لا بشرط است ماهیت لا بشرط لا ساریه و لا غیر ساریه لا موجوده و لا معدومه لا محبوبه و لا مبغوضه همچنین تا آخر همان که در ماهیت لا بشرط گفتند و چون که مطلق است به قول مثنوی چون که آب بی رنگ است با همه رنگ ها می سازد اما به خلاف کل آب رنگ دار است توی خارج کل وضع شده برای این که آن مطلق را توی خارج ساریش بکند مطلق وضع شده برای مهمل مقدمات حکمت را می آوریم نه برای این که ساریش بکنیم برای این که بگوییم آن مهمل مهمل نیست بلکه ماهیت لا بشرطی است که روی هر فردی پیاده بکنیم جادارد.
 فرق است بین این که بگویم اکرم کل رجل یا اکرم رجلا مقدمات حکمت هم توی آن جاری کنم آن جا که بگوید اکرم کل رجل خود این وضع خود این لفظ شامل همه افراد می شود آن جا که بگوید اکرم رجلا این مهمل است شامل یک مرد، مهمل، مقدمات حکمت جاری می کنیم می گوییم این یک مرد هر مردی، هر مردی به معنا این که این قضیه رجل هم صادق بر این است هم صادق بر آن است هم صادق بر آن است علی البدل در کلش که استغراق همه را شامل می شود اما در مثل مطلق بعد از جریان حکمت می توانم احتجاج بکنم اصلا مقدمات حکمت برای احتجاج است مثلا گفته اکرم رجلا مقدمات حکمت جاری می کنم یک مرد مثلا بی سوادی را می برم ایراد می کند می گوید این مرد بی سواد را چرا آوردی؟ با او احتجاج می کنم می گویم نگفتی اکرم کل رجل عالم چون نگفتی در مقام بیان هم بودی گفتی یک مرد بیاور من هم این را آوردم الان آن مطلق صادق بر این است، این مطلق صادق بر این است نه به نحو عام، به نحو اطلاق، این اکرم رجلا رجل عالم را می گیرد رجل جاهل را هم می گرد حالا رجل جاهل برایش بردم چرا نمی تواند بگوید، نمی تواند بگوید اکرم رجلا ساری بوده نه، ساری نیست اما اگر گفت اکرم کل رجل دیگر یکی را نبرم می تواند اعتراض بکند چرا فلانی نیامد.
 این مطلب اول این که مشهور شده مطلق ساری، نه، سریان در مطلق اصلا یک نحو تناقض است مطلق مطلق است نه ساری است نه مهمل، بعد از جریان مقدمات حکمت، اگر مقدمات حکمت نباشد مهمل است مثلا گفته است الرجل خیر من المرأه این الرجل خیر من المرأه الف و لام جنس است مهمل است یعنی مهمله حکم این جور است که مرد بهتر از زن، حالا یک کسی ایراد بکند بگوید الرجل خیر من المرأه که گفتی حضرت زهرا به عالم ارزش دارد می گوید خب من که توی فرد صحبت نکردم گفتم این طبیعت بهتر از آن طبیعت، اما یک وقت در مقام بیان است یعنی این طبیعت من حیث هی هی در مقام بیان است چون در مقام بیان شد گفت که اکرم رجلا خب زن نمی توانم ببرم مرد می برم اما مردی که خودم می خواهم مثلا یک پیرمردی می برم می گویم که گفتی اکرم رجلا این هم رجل، نمی تواند بگوید چرا جوان نیاوردی؟ می گویم نگفتی، نیاوردم، طبیعت خواستی طبیعت را آوردم لذا مقدمات حکمت برای ما چکار می کند؟ باز همان طبیعت من حیث هی هی است به عبارت دیگر همان جور هم که بزرگان در باب اطلاق گفته اند گفته اند اصلا باب اطلاق باب احتجاج است کاری به لفظ ندارد و مقام احتجاج همین است اگر بگوید چرا پیر آوردی نه جوان؟ نمی گویم لفظ شاملش می شود یا نمی شود؟ می گویم نگفتی نیاوردم، آن چه گفتی آوردم و آن طبیعت بود طبیعت مهمله گفتی گفتی جئنی برجل من هم رجل آوردم.
 مطلب دوم که این هم یک مطلب عجیبی است مرحوم آخوند در کفایه همین جاها در باب مطلق می فرماید همین جور که ما مقدمات حکمت گاهی در موضوع جاری می کنیم گاهی در تلو موضوع آن وقت مثال می زنند می گویند مثل اکرم کل رجل خود این کل استغراق می کند اما یک مقدمات حکمت می خواهد رجل را هم استغراق بکند.
 نمی دانیم چه می خواهند بگویند مرحوم آخوند؟ برای این که کل می آید رجل را استغراق می کند اکرم کل رجل یعنی هر مردی عالما جاهلا شابا شبیبا خود این کل دلالت می کند در حقیقت کل آن پهلویش را تلوش را برای ما استغراق می کند وقتی چنین شد ما مقدمات حکمت دیگر توی رجل بخواهیم جاری بکنیم لغو است.
 مقدمات حکمت برای چه جاری بکنیم؟ بگوییم مولا در مقام بیان مراد است قید ذکر نکرده پس هر مردی می گویم هر مردی خود کل دلالت داشت و نمی دانم مرحوم آخوند این را فکر بکنید مرحوم آخوند می فرمایند همین جوری که ما مقدمات حکمت در موضوع باید جاری بکنیم در مضاف الیه هم باید جاری کنیم حتی مضاف الیه های عام و خود مرحوم آخوند هم مثال می زنند به اکرم کل رجل می فرماید این کل استغراق می کند رجلش مهمل است برای این که رجل مهمل است باید مقدمات حکمت جاری کنم تا استغراقش بکنم.
 به مرحوم آخوند می گوییم آقا کل آمد و رجل را استغراق کرد گفت هر مردی دیگر هر مردی آن کل می گوید عالم باشد یا جاهل پیر باشد یا جوان مؤدب باشد یا غیر مؤدب فهمیده باشد بتواند کارهای ما را انجام بدهد یا نتواند کل رجل اما یک دفعه کل نیست می گوید اکرم رجلا خب این مقدمات حکمت می خواهد باید بگوییم در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده پس هر رجلی آن وقت اگر به جای جوان پیر بردم اعتراض نمی تواند بکند چنانچه اگر در مقام بیان نباشد مثل الرجل خیر من المرأه نمی توانیم به او اعتراض کنیم الرجل خیر من المرأه حضرت زهرا سلام الله علیها بلکه حضرت زینب سلام الله علیها به دنیا و آن چه در دنیاست ارزش دارد پس الرجل خیر من المرأه یعنی چه؟ خب جواب می دهد که آقا من که در مقام بیان خصوصیات نبودم من در مقام بیان طبیعت بودم من گفتم این طبیعت بهتر از آن طبیعت و اما خصوصیات را اصلا در مقام بیان نبودم پس الرجل خیر من المرأه نمی توانی تو اعتراض بکنی حضرت زینب بهتر از همه.
 بنابراین این فرمایش مرحوم آخوند که می فرماید توی مدخول کل ما مقدمات حکمت لازم داریم ظاهراً اشتباه است توی مدخول کل خود کل جای اطلاق می نشیند وقتی جای اطلاق نشست دیگر مقدمات حکمت در مدخول کل جاری کردن لغو است لذا اسم جنس است وقتی کل آمد آن اسم جنس را شمولی می کند شمولی وضعی اما در رجل اگر کل نباشد اسم جنس است اما این اسم جنس را شمولی نمی کند ماهیت لا بشرط می کند و فرق است بین شمول یعنی استغراق و بین طبیعت ماهیت لابشرط این ها خیلی با هم تفاوت دارد ماهیت لا بشرط با استغراق با کلی استغراقی با افراد توی خارج علی سبیل استغراق خیلی تفاوت دارد آن طبیعت من حیث هی هی است به آن می گوییم طبیعت، کلی طبیعی، به خلاف آن، دیگر کلی طبیعی نمی گوییم می گوییم خود این کل آمده آن طبیعت را توی خارج تمام افرادش را برده زیر پوشش خودش، این هم مطلب دوم.
 حالا عام را منقسم کرده اند به سه قسم برای فردا انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo