< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مفهوم وصف
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 عرض کردم چهار تا دلیل آورده اند برای این که وصف مفهوم دارد اگر بگوید اکرم زیدا العادل این عدالت علت منحصره است و اگر زید علمش را فراموش کرد و دیگر علم ندارد وجوب اکرام ندارد هیچ چیزی هم به جای آن نمی تواند بنشیند حالا فقرش باشد یا پیریش باشد شخصیت و احترامش باشد یا چیز دیگری و این چهارتا دلیل به مقام قدس مثل مرحوم آخوند نمی خورد دلیل ها خیلی آبکی است خیلی دلیل ها بی ریشه است ولی ظاهراً برای خالی نبودن عریضه برای این که یک مقدار در مفهوم وصف صحبت کرده باشند این چهار تا دلیل آورده شده.
 دلیل که صحبت کردم فرمایش استاد بزرگوار ما آقای بروجردی و ما هنوز هم شک داریم که آقای بروجردی که نسبت به قدماء هم می دهند چه می خواهند بگویند؟ برای این که ایشان می فرمایند وصف مفهوم دارد به قاعده اذا انتفی القید انتفی المقید به قاعده لغویت در قیدیت، اگر مفهوم داشت خب لغوی لازم نمی آید اما اگر مفهوم نباشد هیچ فرقی بین علم و غیر علم نباشد اکرم زیدا العادل گفته اند، عالم گفته اند این عالم این عادل لغو است و برای این که لغویت لازم نیاید ما مفهوم گیری می کنیم و می گوییم که اذا انتفی الجزء انتفی الکل.
 دیروز گفتم که خوب است حرف استاد بزرگوار را یا حرف قدماء را این جور درستش بکنیم این که عرف از وصف مفهوم می فهمد الا ما اخرجه الدلیل این حرف خوبی در می آید همین جور هم هست وقتی برویم توی آیات برویم توی روایات برویم توی کلمات اصحاب برویم توی کلمات عرف می بینیم اگر مفهوم وصف از مفهوم شرط بالاتر قوی تر نباشد کمتر نیست لذا اذا انتفی القید انتفی المقید یعنی عرفا یعنی عرف از این جمله مفهوم می فهمد مگر آن جاهایی که واضح باشد مثل ربائبکم اللاتی فی حجورکم که فی حجورکم اگر ما بودیم و آیه می گفت فی حجورکم دخالت دارد اما مسلم است فی حجورکم دخالت ندارد اذا دخلتم بهن دخالت دارد پس آن تسلم تصرف می کند در ربائبکم اللاتی فی حجورکم می گوید قید غالبی است حالا شما بفرمایید قید تشریفاتی است.
 مسلم است برای فهم عرف دلیل نمی خواهیم ممکن است یک کسی فهم عرف را بگوید همان ظهور است ظهور را بگوید همان اطلاق است از آنها استفاده بکند همان وضع است از آنها استفاده بکند همان تبادر است همان حرفهایی که سابقا زدیم درباره اش اما این که عرف به چه دلیل؟ این دیگر غلط است احدی هم نگفته دیگر عرف به چه دلیل؟ به چه دلیل نمی خواهد، عرف می فهمد این جوری، ما هم در تعیین موضوعات در فهم احکام باید تابع عقلاء باشیم باید تابع عرف باشیم
 من خیال می کنم حرف آقای بروجردی را که نسبت به قدماء هم می دهند این جوری درستش بکنیم حرف خوبی باشد اما بخواهیم یک دلیل درست بکنیم به قاعده اذا انتفی القید انتفی المقید خب نه، خب معلوم است مگر کسی تا حالا گفته اذا انتفی القید لا تنتفی مقید، نه، خب این یک چیز واضحی است اذا انتفی القید انتفی المقید اما حالا که قید نیست قید دیگری به جای این می تواند بنشیند یا نه؟ ما این را می گوییم مفهوم این دیگر اذا انتفی القید انتفی المقید درستش نمی کند این یک دلیل دیگر باید بیاوریم بگوییم اذا انتفی القید انتفی المقید و لا یجوز این که جای این قید را چیز دیگر بگیرد الا ما اخرجه الدلیل.
 دلیل دوم که آن هم دلیل خوبی بود همان که گفتم مشهور در میان اصحاب است یک جمله صرفی این که اگر وصفی در کار باشد مشعر به علیت است تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت مبدء اشتقاق است این که گفته اکرم زیدا العادل یعنی اکرم زیدا لانه عادل، حرف خوبی است اشعار هم نیست دلالت هم هست و این که اسمش را می گذارید شما توی فقه علت مستنبطه خیلی خوب است گاهی علت مذکور است گاهی علت را ما استنباط می کنیم این که گفته است مشعر به علیت مبدء اشتقاق یعنی ما استنباط علیت می کنیم این که گفته اذا جائکم فاسق بنباء فتبینوا ما استنباط می کنیم این علت است معنایش این است که وجوب تبین برای خاطر فسق است و الا اگر فسق نباشد وجوب تبین نیست وا ین علت منحصره برای تفحص.
 خیلی خوب است اما دلیل اخص از مدعاست شکی نیست که اگر بگوید که اکرم زیدا لانه عادل معمم است و مخصص دلالت می کند من علتم علت تامه هم هستم حسابی هم کار می کنم حتی معمم هستم مخصص هستم، مسلم است، اما این اکرم زیدا لانه عالم یا اکرم زیدا العالم این دو تا بگویید مثل هم، مثل هم هم هست اما آیا هیچ چیزی جای این می تواند بنشیند یا نه؟ و خیلی جاها می بینیم عرف می گوید حالا که عالم نیست علمش را از دست داده تقوی که هست وجوب اکرام هست حق به اجتماعش که هست وجوب اکرام هست حتی مثلا همین مثال دیروز من، یک عالم بزرگواری در میان مردم دیگران جلو بیفتند این عقب بماند و وضع مالیش بد باشد دختر می خواهد شوهر بدهد بد باشد زندگیش بد باشد خب این جاها بد است اما بعضی اوقات دیگر راستی مردم مذمت می کنند مثل یک عالم بزرگواری خانه نشین شده مردم او را فراموش کرده اند الان می خواهد دختر شوهر بدهد جهزیه ندارد دیگر مردم محل نمی دهند این جاها دیگر حسابی مذمت دارد هم شرعا هم عرفا هم عقلا، معنایش چیست؟ این که گاهی علم رفته اما غیر علم به جای آن نشسته به چه دلیل؟ عرف، یا این بافتنی ها که من بافته ام باز برمی گردد همه اش به فهم عرف، عرف این جاها وصف رفته را یک وصف دیگری به جای آن می نشاند و می گوید آن وصف علت تامه بوده نه علت منحصره، چنانچه بعضی اوقات هم جدا علت منحصره می داند مثل این که یک آقا شهرت به سزا شهرت خوب همه چیز خوب ناگهان فساد اخلاقی پیدا کرد خب اکرمه راجع به این خیلی بود اما حالا لاتکرم هذا برایش خیلی است در حالی که گفته اکرم زیدا العادل، عالم حالا رفته اما علت علت منحصره است، به چه دلیل؟ باز بر می گردد به این که عرف در این جا علت منحصره می بیند.
 دلیل سومی که آورده شده قاعده مطلق و مقید گفته اند اصلا حمل مطلق بر مقید یعنی مفهوم گیری، گفته است اکرم العلماء یک دلیل دیگر گفته لا تکرم الفساق منهم شما حمل مطلق بر مقید می کنید می گویید اکرم العلماء یعنی اکرم العلماء العدول می گویم به چه دلیل می گویی؟ حمل مطلق بر مقید می گوید با لا تکرم الفساق منهم و این حمل مطلق بر مقید یعنی مطلق ما در حالی که قید ندارد در حالی که وصف ندارد اما مقید ما آن را وصف دار می کند معنای این که آن را وصف دار می کند یعنی چه؟ یعنی لا تکرم الفساق منهم علت از برای اکرم العلماء گفته اند اصلا قاعده حمل مطلق بر مقید یعنی مفهوم گیری.
 خب این هم حرف خوبی است اما بر می گردد به همان دلیل اول و دوم، می گوییم خیلی خوب ما که نمی گوییم علت نیست حمل مطلق بر مقید یعنی مطلق اراده نشده مطلق اراده استعمالی است نه اراده جدی اراده جد آمده روی لا تکرم الفساق منهم و آمده روی اکرم العلماء العدول این ها حرفی نیست مسلم درست است معنای حمل مطلق بر مقید هم همین است که اکرم العلماء هیچ، اراده استعمالی است نه جدی، جد روی لا تکرم الفساق منهم است جد روی این است که اکرم العلماء العدول این ها حرفی نست.
 اما حرف در این است حالا که حمل مطلق بر مقید کردی مقید هم گرفتی از آن علیت هم استفاده کردی علت تامه هم هست این علت منحصره است یا نه؟ دیگر حمل مطلق بر مقید این جور عرضه ای ندارد که برای ما بگوید این منحصره است
 بله عرضه پیدا می کند کی؟ در آن وقتی که عرف بگوید علت علت منحصره است علاوه بر این که علت تامه است علت علت منحصره است و الا اگر این فهم عرفی نباشد عرف آن که دارد این است که مطلق اراده استعمالی است نه اراده جد، مقید اراده استعمالی و جد هر دو است پس به منزله استثناست پس اکرم العلماء را اصلا روی آن فکر نکن ولش کن به قرینه لا تکرم الفساق منهم، لا تکرم الفساق منهم اراده جد روی آن است به آن هم عمل بکن خب حالا عمل می کند اما حالا اگر این فسق به جای آن چیز دیگر باشد یا آن عدول به جای آن چیز دیگر باشد آیا برای ما می تواند کار کند یا نه؟ دیگر نه، حمل مطلق بر مقید دیگر مربوط به این حرفها نیست که علت تامه درست کند علت منحصره درست بکند، دیروز عرض می کردم یک جمله غیر مذکور بچسباند به جمله مذکور این دیگر از اکرم العلماء نمی شود استفاده کرد این دیگر از حمل مطلق بر مقید نمی شود استفاده کرد.
 خب دلیل آخر که گفته اند گفته اند آقا اصل در قیود احترازی است اگر مفهوم گیری کردید درست در می آید اگر مفهوم گیری نکنید قید می شود تشریفاتی، اصل در قیود احترازی است و این که ما بگوییم اکرم زیدا العادل این عادل قید توضیحی است قید تشریفاتی است این خلاف اصل است پس چون خلاف اصل است اصل در قیود احترازی است وقتی اصل در قیود احترازی باشد معنایش این است که وقتی این قید نباشد حکم نیست، حرفها خوب است اما آیا حالا که می گویید حکم نیست برای این که موضوع نیست آیا موضوع دیگر جای این موضوع می تواند بنشیند یا نه؟ این دیگر نمی رساند، فقط می گوید من احترازی هستم بر می گردد به این که من علت تامه هستم و اما علاوه بر علت تامه علاوه بر این که می گوید من تشریفاتی نیستم من آمده ام چیز بفهمانم من آمده ام چیز بیرون کنم چیز داخل کنم علاوه بر این ها باید بفهماند به من که هیچ چیز جای من نمی تواند بنشیند.
 بنابراین این چهارتا دلیل که آورده شده هر چهار تا دلیل به حسب ظاهر خوب است اما وقتی که بشکافیم دلیل را می بینیم تقریبا هر چهارتا به یک چیز بر می گردد آن هم یک چیز بی ریشه هر چهارتا دلیل می گوید قید علت است، معلوم است، هر چهارتا دلیل می گوید اذا انتفی القید انتفی المقید درست است هر چهارتا دلیل می گوید که این قید آمده چیز بفهماند، احترازی است نه توضیحی نه تشریفاتی، این ها همه خوب است اما قید آمده می گوید من هیچ چیزی نمی گذارم جای من بنشیند من منحصر به فردم دیگر این را احتراز بودن و حمل مطلق بر مقید و الا لازم می آید لغویت و مشعر به علت مبدء اشتقاق و این ها را هیچ کدام دیگر دلالت ندارد.
 بله آن حرف اول را بزنید در همین چهارتا دلیلی که آقایان آورده اند توی ذهن مبارکشان بوده این که بسیاری از جاها وصف در حالی که می گوید من علتم می گوید من علت منحصره هستم به چه دلیل؟ فهم عرف، عرف می گوید که من یک حکم غیر مذکور از این حکم مذکور استفاده می کنم وقتی حکم غیر مذکور از حکم مذکور استفاده کردم می گوید هم ملازمه عرفی نه ملازمه عقلی دقی منطقی فلسفی و این ها، نه، ملازمه عرفی، می گوید من یک ملازمه می بینم بین ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا و ان جائکم عادل فلا یجب التبین، وقتی این فهم را بفهمد ما هم باید تابعش باشیم ما هم باید بگوییم چشم این وصف در این جا مفهوم دارد چرا مفهوم دارد؟ برای این که عرف از آن مفهوم می فهمد.
 این عرف هم که می گویم از این آقا که دو سه تا اشکال امروز کردند تشکر می کنم اقلا ایشان حرف می زند جلسه از جلسه روضه ای می آید بیرون بیش از این ها باید حرف بزنید بیش از این ها باید ایراد بکنید باید من را نگه بدارید نگذارید من چهار تا دلیل را در عرض دو روز بگوییم تمام بشود و بگوییم مفهوم وصف تمام شد فردا می خواهیم راجع به مفهوم حصر صحبت بکنیم، به این جاها باید نرسد لذا از این نظر از آقا تشکر می کنیم.
 اما به آقا گفته ام الان هم می گویم این که این عرف معنایش این نیست که این آمیرزا حسن بقال هر چه فهمید ما هم بفهمیم، نه، همان که مرحوم صاحب قوانین فرمودند، همه فرموده اند یعنی ذهن خودمان اما خالی از اصطلاحات، ما طلبه ها ذهن هایمان مشوب است یعنی مشوب به اصطلاحات است در وقتی که می خواهی فتوی بدهی این باید غفلت، ملا همین است، باید غفلت بکند از اصطلاحات تا بتواند فتوی بدهد اعلمیت هم روی همین است این که ما می گوییم آن که فهم عرفیش بیشتر است اعلم است برای همین است آن کسی که فهم عرفیش کم باشد در وقتی که می خواهد فتوی بدهد آن دقت های عقلی دقت های اصولی سکش می زند نمی گذارد جلو برود.
 یک مثال بزنم (تمام شد) مثال خوبی است یکی از بزرگان راستی هم بزرگ بوده خدا رحمتش کند ایشان در اصفهان ادعای اعلمیت می کرده به مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله علیه خیلی فهم عرفیش خوب بوده همین که وسیله را نوشته و تالی تلو عروه عباراتش هم بهتر از عروه آسانتر از عروه است خیلی فهم عرفیش خوب بوده به این آقا گفته بودند که این در مقابل تو اصفهان را به آشوب کشیده می گوید من اعلمم و امثال این ها، ایشان رفت نجف مرحوم سید وعده شام از ایشان گرفت شام را که خوردند مرحوم سید به این بزرگ مرد گفت من جواب استفتاها را خودم می دهم لذا من نمی توانم بخوانم این رختخواب شما بفرمایید بخوابید تا من جواب استفتاها را بدهم در شب 40، 50 تا استفتا جواب می داده این آقا گفت خب من هم پهلوی شما می نشینم وقتی نشست یک استفتاء از میان استفتاها مرحوم سید برداشت داد به این آقا گفت که این را شما جواب بده، خودش رفت سر کارش 40، 50 تا استفتا جواب داد بعد رو کرد به آقا به آقا گفت که استفتاء که به شما دادم جواب بدهید را بدهید گفت من هنوز جواب نداده ام گفتند بده به من گرفتند بدون فکر استفتاء را جواب دادند تا بدون فکر استفتا را جواب دادند، آن آقا گفته بود این همان دفعه اول هم به ذهن من آمد اما این دقت ها نگذاشت این احتمالات نگذاشت لذا هی احتمال احتمال، شما استفتاها را تمام کردی ما یکی را هم نتوانستیم تمام بکنیم خب این را می گویند اعلم این را می گویند فهم عرفی، این فهم عرفی یکی از نعمتهای بزرگ خداست که به طلبه ها می دهد و بعضی طلبه ها انصافا فهم عرفیشان خیلی خوب است فهم عرفیشان خوب است یعنی دقت ندارند؟ نه، دقتهایشان هم خیلی خوب است اما در وقتی که می خواهند فتوی بدهند همان حرف میرزای قمی رحمه الله علیه ذهنشان را خالی از اصطلاحات می کنند یعنی ذهن عرفیشان را می آورند روی فهم روایت روی فهم روایت فتوی می دهند فرقش هم این است که آن می شود یکی آن می شود 50 تا.
 مسلم عرف هم شبهه دارد دیگر خیلی جاها که ما احتیاط می کنیم فیه اشکال، لا یبعد، احتیاط این جور است همه اش برای خاطر همین شبهات است نمی گذارند جلو برویم لذا توی فهم عرفی هم گاهی گیر می کنیم، فهم عرف که پیامبر نیست، توی فهم عرفی هم معمولا گیریم، گاهی گیریم اما آن که فهم عرفیش خوب است آن فهم عرفی یک ابزار است برای این که خوب برود جلو، استدلال نیست تا این که بگوییم این استدلال به چه دلیل؟ این استدلال حجت نیست، فهم عرف حجت نیست.
 دیگر این بحث تمام شد فردا انشاء الله راجع به مفهوم بعدی است ظاهراً مفهوم حصر است.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo