< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : چه مقدمه ای واجب است؟
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث این بود که چه مقدمه ای واجب است؟ گفتم در مسئله سه تا قول هست بعضی گفته اند ذات مقدمه مرحوم آخوند در کفایه می فرمایند، بعضی گفته اند مقدمه مراده شیخ انصاری می فرمایند صاحب معالم می فرمایند، بعضی هم فرموده اند مقدمه موصله صاحب فصول می فرمایند استاد بزرگوار ما حضرت امام می فرمایند هر سه قسم قول دارد و اشخاصی هم که قائل به آن قولند اشخاص بزرگی هستند.
 ما گفتیم که مقدمه از عناوین قصدیه است لذا مقدمه قصدیه واجب است این قصد باید بیاید مقدمه را مقدمه اش بکند اگر قصد نباشد مقدمه مقدمه نیست مثال زدم گفتم یک کسی از کوفه می رود کربلا برای تجارت یک کسی می رود برای گناه کردن یک کسی می رود برای زیارت ابی عبدالله الحسین علیه السلام این مشی طریق هر سه مثل هم هیچ تفاوت ندارد اما آن که برای زیارت باشد ثواب دارد آن که برای گناه باشد گناه دارد آن که نه برای ثواب باشد نه برای گناه باشد هیچ، نه ثواب دارد نه گناه دارد پس معلوم می شود ذات مقدمه واجب نیست، قصد المقدمه، چون از عناوین قصدیه است وابسته می شود به قصد من هر چه قصد کنم مقدمه رنگ می گیرد.
 اما باید این را هم توجه داشته باشیم قصد قید آن نمی شود تا این که بگویی آقا مقدمه قصدیه که نمی تواند در خارج موجود بشود آن چه در خارج موجود است ذات المقدمه است نه، آن قصد رنگ نمی دهد اما تقید می کند مقدمه را متقید می کند در حالیکه جزء آن مقدمه هم نیست و همه عناوین قصدیه همین طورند جلوی پای یک کسی بلند می شویم گاهی قصد احترام داریم ثواب دارد قصد توهین داریم گناه دارد قصد برخاستن داریم نه برای احترام نه برای مسخره، برای آب خوردن نه ثواب دارد نه گناه دارد ایستادن من یک چیز است اما سه چیز می شود یعنی سه تا رنگ پیدا می کند آن رنگ ها ثواب می دهد گناه می دهد گاهی هم لا اقتضا می کند.
 گفتم مرحوم آخوند در کفایه هم از عباراتشان استفاده می کنیم همین را برای این که دو سه مرتبه تکرار می کنند می گویند لاجل رسیدن به ذی المقدمه. لذا گفتم آن اشکالی که شاگرد مرحوم آخوند به آخوند کرده بودند و همه خندیده بودند توی درس مرحوم آشیخ محمدرضا گفته بودند شما که می گویید ذات مقدمه واجب است پس این ها که رفتند کربلا حسین علیه السلام را بکشند واجب به جا آورده اند برای این که از کوفه رفتند کربلا.
 مرحوم آخوند هم آن وقت نه، بعد توی درسشان توی کفایه هی مرتب این را تکرار فرموده اند لاجل التوصل بذی المقدمه یعنی از عناوین قصدیه است.
 حالا اگر هم حرف من را راجع به فرمایش مرحوم آخوند قبول نکنید اما دیگر حالا فتوای خود ما همین است که این چند روزه گفتم. اما این مقدمه مراده را در مباحثه قبل گفتم آقا نن خیال می کنم نزاع لفظی باشد برای این که اراده گاهی گفته می شود از آن قصد اراده می شود خیلی زیاد، اراده گاهی می گویند علت تامه فعل اراده می کنند یعنی مثلا یک کسی می خواهد از جایش پا شود اول تصور می کند بعد تصدیق می کند بعد شوق پیدا می کند بعد جزم پیدا می کند بعد اراده پیدا می کند آن اراده آن را بلندش می کند لذا می گویند اراده علت تامه یا جزء علت تامه برای مراد است که ما قائلیم این ها اجزاء نیستند این ها هر کدامشان یک علت تامه است دیدن من علت تامه برای تصور من، تصور من علت تامه برای تصدیق، تصدیق علت تامه برای شوق وعزم، شوق و عزم علت تامه برای اراده، اراده علت تامه برای فعل اما فلسفه این را نگفته معمولا در اصول نگفته اند توی منطق نگفته اند اراده را گفته اند جزء اخیر علت تامه مثل این که علت تامه را مرکب گرفته اند از تصور و تصدیق و شوق و عزم و اراده آن جزء اخیر را اراده گرفته اند بالاخره اراده گاهی گفته می شود از آن علت اراده می شود اما عرفا این طور نیست خیلی وقتها اراده یعنی قصد شما، به همدیگر می رسید می گویید سلام علیکم سلام علیکم ما اراده کرده بودیم بیاییم خدمت شما اما نشد گاهی هم می گویید ما قصد کرده بودیم بیاییم خدمت شما اما نشد زیاد استعمال دارد و من خیال می کنم صاحب معالم همچنین شیخ انصاری از این مقدمه مراده همین را اراده کرده باشد یعنی قصد المقدمه آن که واجب است قصد المقدمه آن که واجب است آوردن مقدمه لاجل التوصل الی ذی المقدمه
 اگر حرف من را قبول بکنید دیگر این ان قلت قلت ها به شیخ انصاری و صاحب معالم هم وارد نیست می شود نزاع نزاع لفظی.
 مسلم است هر فعلی که ما می خواهیم انجام بدهیم تصور می خواهد محال است بدون تصور محال است بدون تصدیق محال است بدون جزم و شوق محال است بدون اراده متحقق بشود، علت است دیگر معلول بدون علت مسلم نیست اما بسیاری از افعال موجود نمی شود چرا؟ برای این که اصلا قصدش را نمی کند یا قصدش را می کند از قصدش بر می گردد و این قصد غیر از آن تصور و تصدیق و شوق و عزم و اراده است آن برای خودش یک چیزی است آن قصد این که فعل را به جا بیاورد چیز دیگر است خب بله وقتی که ما قصد می کنیم فعلی را انجام بدهیم علتش را باید انجام بدهیم علتش چیست؟ تصور و تصدیق و شوق و عزم و اراده تا فعل متحقق بشود.
 آن قصد واجب نیست آن که واجب است از تصور به آن طرف است آن کسانی که می گویند وجوب، مقدمه واجب است تصور و تصدیق و اگر ما بگوییم که مرحوم صاحب معالم گفته اگر بگوییم می گوید مرکب می گوید مراد و مرید می گوید که تصور و تصدیق و شوق و عزم و اراده و فعل آن فعل ذی المقدمه است آنها مقدمه چون فعل واجب است مقدماتش هم واجب است یعنی تصور واجب است یعنی تصدیق واجب است یعنی شوق و عزم واجب است یعنی اراده واجب است لذا آن تصدیق و شوق و این ها را آنها گردن صاحب معالم گذاشته اند گردن شیخ انصاری گذاشته اند حتی مرحوم آخوند در کفایه گردن این ها گذاشته اند که مقدمه مراده یعنی آن اراده فلسفه آن اراده منطق یعنی جزء اخیر علت، جزء اخیر علت خواه ناخواه دیگر بخواهد موجود بشود باید تصور و تصدیق و شوق و عزم پیدا بشود تا آن اراده پیدا بشود.
 اما حرف ما هیچ کدام این ها نیست و آن این است که این ذی المقدمه و مقدمه تضایف است از عناوین قصدی است قصد است که این را رنگش می دهد نه متحققش بکند، قصد نه جزء علت است نه تمام علت بلکه آن قصد رنگ می دهد به مقدمه آن مقدمه را گاهی واجب می کند گاهی حرام می کند گاهی لا اقتضا.
 و اگر حرف شیخ بزرگوار را حرف صاحب معالم که شیخ بزرگوار از صاحب معالم گرفته اند اگر حرف این دو بزرگوار را قبول بکنید به تفسیری که من می کنم دیگر نزاعی نداریم دیگر ایرادی هم به مرحوم شیخ انصاری نیست تا این که به شیخ انصاری یا صاحب معالم بگویند که اگر مراد دخالت داشته باشد مقدمه مراده هیچ وقت تحقق در خارج پیدا نمی کند برای این که آن چه اراده متحقق می کند آن ذی المقدمه است ذی المقدمه متوقف بر ذات اراده است نه بر مراد نه بر مقدمه مراده، مراده نمی تواند قید باشد اما روی عرض من دیگر این حرفها همه سالبه به انتفاء موضوع می شود دیگر حالا شمایید و قبول کردن
 اما بحثی که خیلی مهم است خیلی مشکل است حرف صاحب فصول است و این این است که صاحب فصول گفته ذات مقدمه واجب نیست بلکه مقدمه موصله آن مقدمه ای واجب است که ما را به ذی المقدمه برساند و الا اگر به ذی المقدمه نرساند اصلا مقدمه واجب نیست قبل از آن که وارد ان قلت قلت ها بشویم اگر توی دلتان به من نخندید می گویم صاحب فصول هم مثل شیخ انصاری شیخ انصاری هم مثل مرحوم آخوند همه آنها یک چیز می خواهند بگویند و این ها نزاع نزاع لفظی است همه آنها می خواهند بگویند ذات مقدمه اما رنگ دار لاجل التوصل الی ذی المقدمه یکی گفته ذات مقدمه مثل مرحوم آخوند، یکی گفته مقدمه مراده مثل شیخ انصاری یکی گفته مقدمه موصله مثل صاحب فصول این ها همه لفظ است خب معلوم است چه مقدمه ای واجب است؟ مقدمه ای که ما را برساند به ذی المقدمه و الا بدانیم به ذی المقدمه نمی رسد مقدمه چرا واجب باشد؟ معلوم است واجب نیست.
 اما این حرف من که نزاع لفظی است خب کسی نگفته ممکن است شما هم مطالعه کرده باشید جدا این بحث فوق العاده مشکل در کفایه را اصلا بحث مقدمه واجب این جاها راستی بحث مشکلی است دیگر و شما به زبانتان نگویید حالا به زبانتان هم ای کاش این جا روضه خوانی نبود و حسابی حرف می زدید ولی درس ها شده روضه خوانی لذا ممکن است حالا به زبان نیاورید توی دل بگویید آقا این ها چیست؟ نزاع لفظی است کدام است؟ خب معلوم است مقدمه موصله غیر مقدمه مراده است مقدمه مراده هم غیر ذات مقدمه است مرحوم آخوند چیزی می خواهد بگوید که صاحب معالم نگفته صاحب معالم چیزی می خواسته بگوید صاحب فصول نگفته صاحب فصول چیزی می گوید که آن دو تا نگفته اند این ها با هم خیلی تفاوت دارند.
 و اما اگر با این مقدماتی که این دو روز ما روی آن صحبت کردیم شما فکرش را بکنید می بینید ظاهراً نزاع نزاع لفظی است یک کسی می گوید ذات مقدمه به او می گوییم ذات مقدمه خب اگر ذات مقدمه واجب باشد آن ایراد آشیخ محمد رضا را چکار می کنیم کسانی که رفتند کربلا هم ذات مقدمه را آورده اند خب می گویید که رنگش بده، نه مقیدش بکن، نه، رنگش بده از عناوین قصدی است بگو لاجل التوصل الیه این حرف مرحوم آخوند.
 مرحوم صاحب معالم هم می گوید رنگش بده بگو مراده، ذی المقدمه باید اراده بشود یعنی قصد بشود.
 بیاییم سر صاحب فصول صاحب فصول می گوید ذات مقدمه نه، مقدمه ای که ما را برساند، مقدمه ای که ما را برساند کدام است؟ یعنی قصد کن مقدمه را آن مقدمه ای که ما را برساند به ابی عبدالله الحسین علیه السلام نه به لشکر عمر سعد، این حرف ماست.
 اما حالا حرف ما را بگذارید کنار توی این مقدمه موصله خیلی مطلب مشکل شده 10 تا دلیل شیخ انصاری آورده اند برای فساد مقدمه موصله توی مطالع الانظار یکی از آن ادله را مرحوم آخوند آورده اند توی کفایه مرحوم آخوند می فرمایند مقدمه موصله اگر واجب باشد خب این من هنوز وصل به ذی المقدمه نشده باشم این مقدمه که واجب نیست وقتی وصل به ذی المقدمه شدم می شود واجب دیگر آن وقت تحصیل حاصل است تحصیل حاصل محال است اگر کفایه را مطالعه کرده باشید الفاظش مشکل است اما خلاصه حرفم این است می فرمایند مقدمه به قید ایصال خب تا آن ذی المقدمه نیاید که واجب نیست برای این که مقدمه ذاتش واجب نیست آن وقتی که وصل به ذی المقدمه شدیم آن وقت مقدمه را آوردن تحصیل حاصل است این حرف مرحوم صاحب فصول.
 خب معمولا صاحب فصول را رد کرده اند به این که گفته اند که ذی المقدمه بار بر مقدمه بشود کشف می کنیم از این که مقدمه اش واجب بوده اگر ذی المقدمه بار نشود کشف می کنیم مقدمه اش واجب نبوده تحصیل حاصل نیست این مقدمه را به جا می آورد صبر می کند می بیند که وصل شد یا نه؟ اگر رسید به ذی المقدمه کاشف است از این که مقدمه اش واجب بوده اگر نه، نه. خب جواب خوب است دیگر هم جواب مرحوم آخوند است هم جواب دیگران.
 مرحوم کمپانی خیلی اصرار روی آن دارد مرحوم نایینی اصرار دارد خیلی خوب است فرمایش مرحوم آخوند خیلی خوب است رد صاحب فصول خیلی خوب است.
 اما استاد بزرگوار ما حضرت امام از این راه نیامده اند مقدمه موصله درست کنند از یک راه دیگر آمده اند گفته اند آقا حیثیات تعلیلیه همه بر می گردد به حیثیات تقییدیه لذا توی درس حضرت امام به مرحوم آخوند می گفتند آقای آخوند می گویی لاجل التوصل بذی المقدمه خود این قید است چرا؟ برای این که اکرم زیدا لانه عالم این لانه عالم قید اکرم زیدا است یعنی اکرم زیدا العالم و توی فلسفه گفته اند توی اصول گفته اند حیثیات تعلیلیه بر می گردد به حیثیات تقییدیه و این لاجل التوصل الی ذی المقدمه معنایش این است که قید است قید است چه از آن در می آید؟ این است که مقدمه موصله واجب است مقدمه ای که ما را برساند به ذی المقدمه و الا اگر به ذی المقدمه نرسیم نه، از اول واجب نبوده است و بعد هم کشف وجوب هم نداریم و این لاجل التوصل که توی کفایه است این علت است علت قید است قید یعنی مقدمه موصله ای که صاحب فصول فرموده اند.
 و حضرت امام جدا روی آن پافشاری داشتند این که آن که واجب است مقدمه موصله است.
 من به ایشان عرض می کردم این که موصله قید می گیرید خب معنایش این است که مقدمه که قیدش ایصال است خب مقدمه که قیدش ایصال وجود خارجی نمی تواند پیدا کند برای این که آن چه توی خارج است راه رفتن است آن چه توی خارج است تمهید مقدمات است اما قید ایصال اگر آمد قید ایصال یک امر قصدی است تحقق خارجی نمی تواند پیدا کند روی فرمایش شما اصلا باید مقدمه تحقق نتواند پیدا کند، حالا روی این عرض من که به حضرت امام می گفتم یک فکری بکنید تا فردا ببینیم آیا من درست می گویم یا حضرت امام درست فرموده اند.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo