< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/06/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اجزاء در احکام ظاهریه ( ادله عدم اجزاء )
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 کسانی که قائل به عدم اجزاء هستند به عقیده خودشان یک دلیلی آورده اند که بالاترین بهترین دلیل است به عقیده آنها و مرحوم نایینی رضوان الله تعالی با آن قلم رسای مقررشان خیلی مانور روی این دلیل داده اند گفته اند اگر ما قائل به اجزاء بشویم لازم می آید یک فقه جدید لازم می آید یک فقهی که هیچ کس نگفته باشد بعد مثال که می خواهند بزنند می فرمایند مثلا یک کسی دستش نجس بود نمی دانست نجس است با کل شیئ طاهر حتی تعلم دستش را پاک کرد بعد فهمید که نه کل شیئ طاهرش بی خود بوده دست نجس بوده باید بگوییم دست پاک است به قاعده اجزاء و احدی نگفته است، کل شیئ طاهر حتی تعلم، حتی تعلم که آمد دیگر دست به حسب ظاهر نجس است و باید برویم دست را آب بکشیم.
 اماره گفت قاعده ید گفت این لباس پاک است من هم با این لباس که پاک است معامله پاکی کردم دست تر به این لباس گذاشتم با این لباس نماز خواندم حالا فهمیدم این قاعده ید نه، اشتباه کرده خانم که لباس را شسته خودش آمد به من گفت که نه، این لباس نجس است من خیال کردم پاک است به این لباس خون هست منی ها هنوز به لباس هست باید بگویید اجزاء و این لباس پاک است احدی نگفته، قاعده ید تا آن جاست که حتی تعلم نشود قاعده ید آن جا برای ما کار می کند که مشکوک باشیم اما بعد که معلوم شد دیگر قاعده ید به درد نمی خورد که یکی از ادله اشان هم همین بود که فرمودند امارات اصول تعیین وظیفه در ظرف شک می کند وقتی شک از بین رفت دیگر اصل هم از بین رفته.
 باز مثال می زنند می گوید با آب نجس وضو گرفتی خیال می کردی کر است وضو گرفتی حالا فهمیدی آب کر نیست دست تو هم نجس بوده توی این آب قلیل خورده وضو هم گرفته ای باید بگویی وضو درست است احدی نگفته اگر بخواهی بگویی وضو درست است لازم می آید فقه جدید.
 عقدی را خواندی آن عاقد لیاقت خواندن عقد را نداشت یا عقد را به فارسی خواند غلط خواند اما تو با اصاله الصحه درستش کردی و عقد را خواند و حتی مثلا تماس با زن هم گرفته شد و بعد فهمیدیم عقد باطل است خب احدی نگفته اجزاء، همه گفته اند که عقد را دوباره باید بخوانی در آن وقتی که شک داشتی به حسب ظاهر زن تو بود اما حالا که یقین کردی عقد باطل است دیگر مسلم زن تو نیست.
 خانه را خریدی با یک ظواهری با عاقده ید گفت خانه مال من است یا عقد روی خانه باید بیع بالصیغه باشد بیع معاطات کفایت می کرد با بیع معاطاتی خانه را خریدی گفتی دستت را بده به من بگو مبارک باشد بعد فهمیدی باید بیع بالصیغه باشد هیچ کس نگفته این عقد درست است اگر قائل به اجزاء باشیم باید بگوییم این عقد درست است احدی نگفته عقد درست است و امثال این ها یک هفت هشت ده تا مثال نظیر این ها که گفتم آورده شده برای این که اجزاء یوخدور، حکم ظاهری تا حکم است کار می کند یعنی شناخت وظیفه عمل کردن به وظیفه در ظرف شک اما در وقتی که این ظرف شک از بین رفت اصل از بین رفت به جای اصل اماره آمد دیگر اجزاء معنا ندارد پس مطلقا حکم ظاهری کافی از حکم واقعی نیست این فرمایش این آقایان و در این 5، 6 تا دلیلی که آورده شده برای عدم اجزاء روی این خیلی پافشاری دارند.
 در حالی که این دلیل اضعف همه ادله آنهاست چرا؟ برای این که بحث ما که در موضوعات نیست بحث ما در احکام است و این مثالهای این ها همه مربوط به موضوعات است، آب حوض خانه خیال می کردم که کر است بعد فهمیدم کر نیست خب این اصلا ربطی به اجزاء ندارد از موضوعات خارجی است، دست من نجس بوده آب کشیدم فهمیدم درست آب نکشیده ام خب یک موضوع خارجی است الان دستم نجس است باید دستم را آب بکشم، با آب متنجس وضو گرفتم حالا فهمیدم این آب متنجس بوده من وضو نگرفته ام یک موضوع خارجی، یعنی تمام این ها وهم روی آن بوده بعد کاشف به عمل آمده موضوع نبوده و این اصلا بحث ما نیست.
 بحث ما این جاست که این با این وضو نماز خواند این نماز اعاده و قضا دارد یا نه؟ ما می گوییم اعاده و قضا ندارد نه این که بگوییم وضو درست است نمی گوییم دست پاک است نمی گوییم بعدش این دست را نباید آب کشید این ها همه موضوعات است بحث ما نیست بحث ما در اعاده و قضاست بحث ما این است که این گفت کل شیئ طاهر حتی تعلم با آن نماز خواند حالا فهمید بی خود بوده این نماز اعاده دارد یا نه؟ این عقد را خواند آثاری بار بر این عقد بود این آثار را بار کردم من حالا فهمیدم این عقد باطل است خب عقد باطل است باید برود دوباره عقد را بخواند آن آثاری که بار بوده آن آثار آیا بار است یا نه؟ یعنی حکم شرعی اگر قائل به اجزاء باشیم می گوییم آن آثار بار است اگر قائل به عدم اجزاء باشیم می گوییم آثار بار نیست اگر قائل به اجزاء باشیم می گوییم این نماز اعاده ندارد قضا هم ندارد ا گر قائل به عدم اجزاء باشیم می گوییم این نماز هم اعاده دارد اگر در خارج وقت است قضا دارد و به قول مرحوم آخوند بعضی اوقات توی کفایه می فرمایند اشتباه مفهوم به مصداق این جا هم همین است رفته اند روی موضوعات متوهمه که بعد این موضوعات متوهمه موضوعات خارجیه موضوعات یقینیه شده خب معلوم است آن توهم مثل این است که زید را خیال می کرد پدرش است بعد فهمید پدرش نیست اما حرف در این است این خیال می کرد شوهرش است با او مقاربت کرد بچه پیدا کرد بعد فهمید عقد باطل بوده شوهرش نیست خب باید عقد را دو دفعه بخواند این بچه حلال زاده است یا نه؟ وطی به شبهه است یا نه؟ ما که می گوییم اجزاء می گوییم وطی به شبهه، آن که می گوید عدم اجزاء باید بگوید این ولد الزناست این ها بحث ماست.
 همه بحث ها در اجزاء و عدم اجزاء روی احکام است لذا هی مرتب این جور می گوییم آیا مأتی به ظاهری کافی از مأمور به واقعی هست یا نه؟ موضوعات که مأمور به نیستند مأتی به من یعنی حکم ظاهری، مأمور به واقعی یعنی حکم واقعی گاهی مأتی به من تطبیق می کند با مأمور به واقعی مأمور به ساقط می شود گاهی مأتی به با مأمور به تطابق ندارد حالا که تطابق نداشته مأتی را آورد آیا مجزی است یا نه؟ و اما یک موضوع متوهمی برگشت موضوع واقعی شد اصلا معنا ندارد بگوییم اجزاء یا عدم اجزاء خب دست را می بینم خون دارد باید آب بکشم عقد را می بینم باطل است دو دفعه باید عقد را بخوانم وضو را با آب نجس گرفتم خب دو مرتبه باید وضو بگیرم لذا نماز ظهر را خواندم نماز عصر را دیدم که وضویم باطل بوده حالا چکار کنم؟ برای نماز عصر برو وضو بگیر اما نماز ظهر درست است یا نه؟ این بحث ماست مأتی به به امر ظاهری با اصل با اماره با قاعده ید آیا مأمور به واقعی را ساقط می کند یا نه؟ لذا همه این مثالها که زده شده اشتباه مفهوم به مصداق است اشتباه حکم به موضوع است بحث اجزاء و عدم اجزاء در احکام است نه در موضوعات، در موضوعات موضوع متوهمه موضوع متخیله موضوعی که ظاهر است نه واقع خب معلوم است وقتی فهمیدیم که ظاهر است نه واقع، موضوع موجود است در همه این هفت هشت ده تا مثال موضوع موجود است یعنی نمی دانست دستش نجس است یا نه؟ بعد فهمید دستش نجس است خب نجاست را می بیند باید برود تطهیر کند وضو نگرفته خب باید برود وضو بگیرد اما با این وضو آیا نماز که خوانده اعاده دارد یا قضا این بحث ماست ما می گوییم قضا ندارد الا ما اخرجه الدلیل آن می گوید قضا دارد.
 راجع به عقد عقد باطل بوده تا این جا مجزی است همه احکام که بار شده مجزی اما از این به بعد فهمیدم عقد نبوده خب باید برود عقد را بخواند عقد یک موضوع خارجی است عرف که نیست. آن بحث اضطرار را بگذارید کنار آن یک مسئله دیگر است آن هم همین طور است بحث اضطرار این است که وضو گرفته با این که گفته اند در حالی که آب نداری همین وضو کافی است، بدار، لا تجدوا ماء صادق است وضو گرفته واقعا نماز خواند الا این که بدل اضطراری جای بدل واقعی واقع شده آن اصلا از بحث ما بیرون است و بدل اضطراری و بدل اختیاری هم که در باب اجزاء آورده اند اصلا در باب اجزاء باید نیاید
 آن بحث اول ما که دو سه روز بحث کردیم راجع به بدل اضطراری جای بدل اختیاری می نشیند یا نه؟ این اصلا بحث باب اجزاء نیست این یک بحثی است برای خودش و آن این است که آیا بدار در بدل اضطراری شرط است یا شرط نیست؟ همه اش هم این لاتجدوا ماء فتیمموا است باید ببینیم آن لا تجدوا آیا فعلا ظهر است آب ندارد می داند عصر آب پیدا می کند می تواند نماز بخواند یا نه؟ مرحوم سید می گویند می تواند ما می گفتیم نه چرا نه؟ گفتیم لا تجدوا صادق نیست مرحوم سید می گویند لا تجدوا فعلا صادق است پس بنابراین می تواند وضو بگیرد این اجزاء نیست واقعا نماز خواند نماز درست هم خوانده لذا اصلا بدل اضطراری را نیاورید توی بحث ما این اشکالهایی هم که همه شده روی بدل اضطراری و بدل اختیاری نیست همه این مثالهایش مربوط به موضوعات است موضوعی را گرفته اند که به حسب ظاهر این موضوع موضوع حکم است بعد فهمیدند این موضوع موضوع حکم نیست این موضوع که فعلا خیال می کردیم پاک است اما نجس است، نجس است یا نه؟ معلوم است نجس است اما حکمی که بار بر این است آیا مجزی است یا نه؟ این بحث ماست، عقدی که باطل بوده الان فهمید عقد باطل است یک موضوع خارجی است خب عقد باطل است دیگر از این به بعد آثار بار بر آن نیست اما آثاری که قبلا یعنی احکام بار بوده آن احکام الان هست یا نه؟ مثلا تصرف در اموال کرده حالا ضامن است یا نه؟ ما می گوییم بله آن می گوید نه و اما این خانه مال این است خب معلوم است این خانه مال این نیست چرا؟ برای این که خانه انتقال پیدا نکرده، چه در باب طهارت و نجاست چه در باب نماز چه در باب احکام و چه در باب احکام وضعیه و باب معاملات و همه همه هر مثالی که نظیر این هفت هشت تا مثالی که این آقایان زدند شما مثال بزنید جوابش همین است که آقا موضوع متوهمه هیچ وقت موضوع حقیقیه نمی شود شارع مقدس تصرف در تکوین که نمی تواند بکند بگوید نجس واقعی نجس نیست، می تواند بگوید با آن نماز بخوان اما نمی تواند که شارع بگوید این نجس نیست خب با آب نجس وضو گرفته حالا فهمیده، شارع مقدس بگوید این وضو درست است این که اصلا نه فقیه نگفته باب اجزاء نیست اصلا شارع مقدس ممکن نیست بتواند بگوید که این وضوی با این آب نجس این وضوست تناقض است خودش گفته وضو با آب نجس نگیر حالا اگر وضو با آب نجس گرفت حالا فهمید وضو با آب نجس است همه بدنش نجس است باید هم دو دفعه وضو بگیرد.
 این ها همه مسلم است اما کارهایی که انجام داده با این وضوی متنجس آیا مکفی است یا نه؟ این بحث ماست اگر بگوییم اجزاء می گوییم مکفی است اگر بگوییم عدم اجزاء می گوییم که آن حکم مکفی نیست لذا ولو این که یک هوچی بازی فقهی در این جا در آمده یک هفت هشت ده تا مثال به عنوان این که آقا اجزاء نه و الا لازم می آید فقه جدید ما هم جواب هوچی بازیش را می دهیم این که آقا تو اصلا اشتباه کرده ای موضوع بحث ما را.
 بحث ما راجع به احکام است نه راجع به موضوعات مثالهایی که تو زدی همه مربوط به موضوعات است نه مربوط به احکام در احکامش ما می گوییم اجزاء در موضوعاتش هم اصلا بحث اجزاء و عدم اجزاء نیست مربوط به موضوعات است موضوعات هم خارجی است.
 دیگر در این جا چیزی نداریم 6 تا دلیل ما داشتیم برای اجزاء که بعضی از استاد بزرگوار ما آقای بروجردی بود 6 تا دلیل همه آنها داشتند برای عدم اجزاء بحثمان تمام شد. اما دو سه تا مطلبی که در اصول نیامده و نمی دانم چرا؟ هر دو هم خیلی لازم است خیلی واجب است باید بحث بکنیم اما در اصول نیامده یکی از آنها که فردا درباره اش انشاء الله صحبت می کنم این است از آن وقت تا حالا راجع به امارات و اصول صحبت می کردیم که مؤدای امارات مؤدای اصول آیا کار واقع را می کند یا نه؟ اما متیقن کار واقع را می کند یا نه؟ یقین داشت این حکم است بالاتر از اماره حالا به متیقن عمل کرد بعد فهمید این واقع نیست آیا مجزی است یا نه؟ مثل این که آقایان مفروغ عنه گرفته اند برای عدم اجزاء در حالی که مسلم اجزاست و فردا انشاء الله درباره اش صحبت می کنم تقاضا دارم از آن کسانی که مطالعه می کنند از آن کسانی که بررسی این کارها را می کنند ببینید چرا اصلا فرع را در اصول نیاورده اند؟ به وضوح باقی گذاشته اند؟ گفته اند قطع که حتما عدم اجزاء ظاهراً این جور است اما حرف در مؤدای امارات و مؤدای اصول است آن آیا اجزاء یا نه؟ و اما اگر متقین باشد و مخالف با واقع در آمد حتما عدم اجزاء مثل این که این جور فرض کرده اند ولی علی کل حال بحثش در اصول نشده حالا مطالعه کنید چرا بحثش در اصول نشده.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo