< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/06/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اجزاء در احکام ظاهریه
 
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث ما درباره اجزاء و عدم اجزاء بود، آیا اگر کسی طبق امارات، طبق اصول عمل کرد، به آن می گویند احکام ظاهریه، بعد فهمید که این احکام ظاهریه مطابقت با احکام واقعیه ندارد آیا این عملی که انجام داده مجزی است؟یعنی دیگر لازم نیست اعاده؟ لازم نیست قضا یا نه؟ تا نداند.
 اما اگر بفهمد که تطابق ندارد به قول بزرگان مثل این است که هیچ انجام نداده، نماز سوره داشته این با یک روایتی که گفته سوره واجب نیست نماز بدون سوره خوانده حالا فهمیده این روایت مثلا اعراض اصحاب روی آن است، این روایت حجت نیست خب نماز با سوره برایش واجب بوده نیاورده پس اگر در وقت است اعاده، خارج وقت است قضا
 مثلا در مفطرات سر را زیر آب کردن روزه را باطل می کند بنابر مشهور، اما این به دست آورده سر را زیر آب کردن مکروه است، روزه را باطل نمی کند و این سر را زیر آب کرد، روزه اش را گرفت، حالا فهمید که از مفطرات سر زیر آب کردن است آیا این روزه قضا دارد یا نه؟
 عدم تطابق احکام ظاهریه با احکام واقعیه آیا موجب اعاده یا موجب قضا می شود یا نه؟
 قبل از آن که وار بحث بشویم یک مطلب نفهمیدگی من دارم این را روی آن مطالعه بکنید ببینید می توانید رفع این نگرانی من را بکنید.
 مشهور در میان اصحاب گفته اند عدم اجزاء، حتی مثل شیخ انصاری ادعای اجماع کرده برای عدم اجزاء، مرحوم آخوند در کفایه خیلی با طمطراق البته راجع به امارات می گوید عدم اجزاء، شاگردهای مرحوم آخوند همه آنها می گویند عدم اجزاء، و خیلی از این ها در اصول ادعای اجماع کرده اند عدم اجزاء.
 اما همین شیخ انصاری در اجتهاد و تقلید ادعای اجماع می کند برای اجزاء و می فرماید اگر احکام ظاهریه مخالف در آمد اجزاء، مثلا مجتهدش گفته است جلسه استراحت واجب نیست حالا فهمید مجتهد اشتباه کرده، مرحوم شیخ انصاری در باب اجتهاد و تقلید می فرمایند دیگر اعاده لازم نیست، قضا لازم نیست، خود مجتهد رایش رسیده به این جا که سوره واجب نیست توی رساله اش هم سوره واجب نیست خودش هم سوره نخوانده حالا فهمید اشتباه کرده مرحوم شیخ انصاری در اجتهاد و تقلید می فرمایند اجزاء.
 بلکه وقتی برویم توی فقه می بینیم که فقهاء همه همه قائل به اجزاء هستند الا ما اخرجه الدلیل و با یک قواعدی می آیند جلو و بالاخره عدم تطابق احکام ظاهری با احکام واقعی می گویند که ما نوکر احکام واقعی نیستیم، ما باید ببینیم احکام ظاهریه چه می گوید طبق آن عمل کن کفایت می کند.
 حالا علاوه بر آن که مرحوم شیخ انصاری در باب اجتهاد و تقلید فرموده انسان می تواند توی فقه یک تسلم پیدا کند برای عدم اجزاء.
 وقتی هم برویم توی روایت ها حالا علاوه بر این که راجع به نماز حدیث لا تعاد داریم روایات اهل بیت علیهم السلام ( حیف که کار روی آن نشده ) می شود یک کتاب نوشت برای اجزاء، خیلی روایت، در همه ابواب، حتی می رسد به آن جا فقیه می تواند اطمینان پیدا بکند بگوید در فقه ما اجزاء الا ما اخرجه الدلیل، اما توی اصول وقتی وارد بشویم می بینیم قضیه به عکس است تقریبا یک شهرت به سزایی توی مسئله هست عدم اجزاء الا ما اخرجه الدلیل، لذا می گویند حدیث لا تعاد اجزاء می گوید، لا تعاد الصلاه الا من خمس و این آن قاعده را شکسته یعنی استثناء، می گویند قاعده اقتضا می کند عدم اجزاء الا ما اخرجه الدلیل مثال که می خواهند بزنند، به مثل حدیث لا تعاد.
 و این یک مشکلی شده که شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه اگر عدم اجزائی هستند که توی اصول هستند پس این ادعای اجماع برای اجزاء توی اجتهاد و تقلید چه می خواهند بگویند؟ اگر اجزائی هستند چرا در اصول می گویند عدم اجزاء آن هم ادعای اجماع می کنند ؟ شیخ انصاری در اصول ادعای اجماع می کنند، خیلی ها ادعای اجماع می کنند تقریبا اگر کفایه دیده باشید از کفایه هم آدم می فهمد که مرحوم آخوند می خواهند یک تسلم بگیرند برای عدم اجزاء.
 گفته ما خلاف مشهور است اما طبق روش استاد بزرگوارمان آقای بروجردی است، آقای بروجردی خیلی جزم قائل بودند در درسشان، تکرار هم می کردند چند روز هم تکرار بحث کردند این که احکام ظاهریه جای احکام واقعیه را می گیرد و اگر فهمیدیم احکام ظاهریه تطابق با احکام واقعیه ندارد ضرر نمی زند اعاده لازم نیست قضا هم لازم نیست.
 ما برای اجزاء 5، 6 تا دلیل داریم حالا اول ادله خودمان را و اجزاء را درست می کنیم تا بعد برویم سر کفایه و ما بقی که می گویند عدم اجزاء و ببینیم چه می فرمایند. دلیل اول ما آن چیزی است که همه آنها جمع بین حکم واقعی و ظاهری کرده اند که مرحوم شیخ انصاری هفت هشت ورق در این باره صحبت کرده، مسئله مشکلی بوده اما بالاخره جواب این قبه را داده اند و مسئله را حل کرده اند جمع بین حکم واقعی و ظاهری معنایش تقریبا همین است.
 ابن قبه می گوید که امارات حجت نیست چرا حجت نیست ؟ می گوید برای این که اگر امارات حجت باشد لازم می آید تحلیل حرام یا تحریم حلال که مرحوم آخوند هفت هشت ده تا دلیل می کند ولی بالاخره خلاصه اش همین است برای این که از یک طرف شارع مقدس می فرماید حلال، از یک طرف می گوید حرام یا به عکسش حکم واقعی می گوید حرام است حکم ظاهری می گوید حلال است، تحلیل حرام، تحریم حلال، به قول مرحوم آخوند جمع بین ضدین، جمع بین نقیضین.
 جواب ابن قبه را این جور داده اند یعنی مشهور در میان اصحاب گفته اند که امارات، اصول نمی شود حجت نباشد، حجت نباشد اختلال نظام لازم می آید اگر راستی ما الان اصول عملیه نداشتیم نمی توانستیم زندگی کنیم اگر ما وسائل الشیعه نداشتیم نمی توانستیم زندگی کنیم اصلا چرخ روزگار در میان عقلاء، در ادیان می گردد روی حجیت امارات و اصول، خب پس مجبور است شارع مقدس امارات را، اصول را حجت بکند یا به قول خودشان به قول مرحوم شیخ مرحوم آخوند، عقلاء مجبورند امارات را، اصول را حجت بکنند، شارع مقدس ردعی از این سیره عقلاء نکرده پس امارات، اصول حجت است.
 اما خیلی اوقات این امارات این اصول مخالف با واقع در می آید به قول ابن قبه حلال را حرام می کند حرام را حلال می کند.
 جواب داده اند که در وقتی که مطابق باشد امارات، اصول منجز تکلیف است، در وقتی که مخالف باشد ما معذوریم، این جمله مال مرحوم شیخ است بعد هم مرحوم آخوند این جمله را تکرار می کنند که ان طابق الواقع فمنجز و ان خالف الواقع فمعذور، خب معذور یعنی چه ؟ یعنی رفع ید از تکلیف، آن جاهایی که حکم ظاهری مخالف با حکم واقعی است ما حکم واقعی نداریم،انشاء داریم، بالفعل هم داریم، منجز برای ما نیست، در حقیقت نداریم، برای این که مولا اقتضائات را می سنجد می گویند مقام اقتضا، انشاء می کند می دهد دست اجراء می گویند مقام بالفعل، ما اگر بتوانیم انجام بدهیم می گویند مقام تنجیز، نتوانیم انجام بدهیم تکلیف برای ما منجز نیست، اقتضایش هست و انشاء هست و بالفعل هم هست اما برای من منجز نیست و این جمله مرحوم آخوند را مرحوم شیخ فرموده اند همه فرموده اند که احکام واقعیه و ظاهریه این است احکام ظاهریه ان طابق الواقع فمنجز یعنی احکام واقعی به واسطه این اماره تنجیز پیدا می شود و ان خالف الواقع حکم ظاهری مخالف با واقع باشد نمی تواند تنجیز بکند آن به صورت فعل باقی می ماند تکلیف برای این نیست معذور است، معنای اجزاء یعنی همین، ما بیش از این نداریم به قول آقای بروجردی، جمع بین حکم واقعی و ظاهری را هر چه شما گفتید ما اسمش را در این جا می گذاریم اجزاء.
 آن وقت در این که تکلیف برای ما منجز نیست گفته اند گاهی مولا رفع ید از تکلیف می کند، گاهی مولا رفع ید از تکلیف هم نکند اما همین که منجز نیست کفایت می کند، مقام اقتضاء و مقام انشاء و مقام فعلیت محفوظ است اما چون من نتوانستم واقع را به دست بیاورم معذورم مثل کسی که نمی تواند ایستاده نماز بخواند چه می گویید ؟ می گویید مقام قیام در نماز مقام اقتضایش هست مقام انشایش هست مقام بالفعلش هست روایت هست توی رساله ها نوشته، مقام تنجز ندارد من نماز نشسته می خوانم نمازم درست است، چرا ؟ برای این که من نمی توانم نماز ایستاده بخوانم، همه احکام ظاهریه همین است، گفتم مرحوم آخوند در جمع بین حکم واقعی و ظاهری در جلد دوم کفایه وقتی می خواهند جمع بین حکم واقعی و ظاهری بکنند آن مباحث مشکل که انصافا هم جمع بین حکم واقعی و ظاهری از مسائل مشکل در اصول است ایشان می فرمایند که این امارات، اصول ان طابق الواقع فمنجز و الا فعذر، این والا فعذر یعنی چه ؟ یعنی مثل نماز نشسته برای کسی که ایستاده نمی تواند نماز بخواند که بهتر این حرفها هم این است رفع ید از تکلیف واقعی به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام می فرمودند که دندان سر جگر می گذارد، از مرحوم حاج شیخ نقل می کردند، داندان سر جگر می گذارد اما مجبور است امارات و اصول را هم حجت بکند، می داند هم امارات و اصول را حجت نکند خیلی از واقعیات از دست می رود، درجاتش عالی عالی تر مرحوم آسیدمحمد باقر درچه ای توی درس فرموده بودند که شارع مقدس با کل شیئ طاهر حتی تعلم روزی یک تن نجاست خورد مردم می دهد خب حالا دیگر روزی چند تن، با کل شیئ لک حلال حتی تعلم همه ما را حرام خوار می کند خب حالا بخواهد نکند یعنی کل شیئ طاهر نداشته باشیم، کل شیئ لک حلال نداشته باشیم اختلال نظام لازم می آید، دوران امر است بین این که شارع مقدس واقعیاتش را به دست بیاورد یا اسلام منعزل بشود اسلام را استقبال روی آن نکند و راستی اسلام عزیز اگر کل شیئ طاهر کل شیئ لک حلال نداشت کی می توانست که به اسلام عمل بکند ؟ همه جایش لنگ بود مثل یک آدم وسواسی که کل شیئ طاهر ندارد کل شیئ لک حلال ندارد چه جور عضو زائد جامعه است هر چه زود تر بمیرد بهتر است یا این که دست از وسوسه اش بردارد خب این هم همین طور است ما اگر امارات نداشتیم مگر می شد زندگی کنیم؟
 عقلاء این ها سرشان می شود دیگر عقلاء به قول مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه حالا آن ترتیب واقعی می گوید، ما قبول نداریم، اما واقعا این جور است عقلاء می گویند اول علم اگر نشد، علم اجمالی اگر نشد، اماره اگر نشد، اصول، ترتیبش را که واجب باشد ما قبول نداریم ولی مرادم حرف مرحوم نایینی است عقلاء این جور می گویند، می گویند که واقع را اگر می خواهی بدست بیاوری سه چهارتا راه دارد یک راهش قطع تو یقین، یک راهش علم اجمالی، یک راهش امارات، یک راهش اصول، تا بتوانی واقعیات را بدست بیاوری یعنی راه است از همین جهت اماره اسمش را می گذاریم طریق اسمش را می گذاریم ان طابق الواقع فمنجز، ان خالف الواقع فعذر یا به قول مرحوم آخوند ان خالف الواقع فمعذر و ما هم بیش از این اجزاء نمی گوییم،اجزاء که می گوییم معنا همین است یعنی اعاده لازم نیست یعنی قضا لازم نیست چرا ؟ برای این که اصلا تکلیف منجز نداشت، تکلیف منجزش همین احکام ظاهریه است، تکلیفی که منجز نباشد فایده ای ندارد وقتی تکلیف کتک دارد که تکلیف منجز باشد والا مقام اقتضایش تمام باشد مقام انشاء نداشته باشد خب تکلیف نیست، مقام انشایش هم باشد بالفعل نباشد دست اجراء داده نشده باشد خب باز هم تکلیف نیست، مقام بالفعلش هم درست باشد اما این نتواند به جا بیاورد تکلیف نیست اسمش را می گذارند اقتضا و انشاء که مرحوم آخوند هرچهارتا را توی کفایه دارد.
 ما ایراد به مرحوم آخوند داریم که آقا مقام اقتضا اصلا مقام تکلیف نیست مقام تنجیز هم مربوط به شارع نیست مربوط به عقل است مربوط به عقلاست، شارع مقدس دو مرتبه تکلیف دارد یکی انشاء یکی بالفعل ولی مرحوم آخوند می گویند چهارتا، حالا چهارتا یا دوتا، بالاخره تا تکلیف منجز نشود کتک ندارد، وقتی که احکام ظاهریه مخالف با واقع شد واقع تکلیف منجز نیست وقتی تکلیف منجز نشد دیگر نه اعاده دارد نه قضا، رفع ید از تکلیف است، شارع مقدس دندان سر جگر می گذارد اما می گوید چه کنم که تو واقع را نمی توانی به دست بیاوری، تو واقع را به دست نمی آوری، مرحوم حاج آقا رضا رضوان الله تعالی علیه، مرحوم حاج آقا رضا همدانی می گویند تقبل ناقص به جای کامل، این ها همه اش دیگر یک معنا دارد، تقبل ناقص به جای کامل، حدیث لا تعاد همین را به ما می گوید، می گوید همه شرطها ذکری است یعنی تقبل ناقص به جای کامل، لا تعاد الصلاه الا من خمس معنایش همین است که همه اجزای نماز شرط ذکری است، اگر بدانیم تکلیف منجز است اگر ندانیم تکلیف منجز نیست لذا اعاده ندارد قضا هم ندارد، مثل صورت نسیان است همین طور که صورت نسیان رفع النسیان دیگر به رکوع رفت حمد و سوره نخوانده نمازش درست است تقبل ناقص به جای کامل بخواهد هم قضا کند اصلا می گویند نمی شود امتثال بعد از امتثال است در تطابق احکام ظاهریه و احکام واقعیه چنین است لازمه فرمایش آقایان که جواب ابن قبه را می دهند لازمه اش یعنی اجزاء چه در امارات چه در اصول، این یکی از ادله ماست.
 دلیل دوم که فردا درباره اش صحبت می کنم حدیث رفع، این رفع ما لایعلمون مگر بیل به کتش خورده ؟ خب رفع ما لا یعلمون مثل رفع النسیان است دیگر، آقایان رفع ما لایعلمونش را نمی گویند رفع النسیانش را می گویند، خب یک جاهل قاصر حمد و سوره نخواند خب رفع ما لایعلمون می گوید نمازش درست است، اجزاء یعنی همین، اگر نسیان کرد به رکوع رفت می گویند نمازت درست است یعنی شرط ذکری، خب امارات و اصول برای ما چه کار می کند ؟ شرط ذکری درست می کند رفع ما لا یعلمون می آید برای ما می گوید که وقتی ندانی، هیچ، معنای هیچ یعنی اجزاء، حالا اقلا جاهل قاصرش را که می شود گفت، جاهل قاصرش را که همه بزرگان گفته اند دیگر، قرآن می گوید الا المستضعفین من الرجال و النساء لایستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا می گوید اجزاء، همین آیه الا المستضعفین من الرجال و النساء همین آیه به ما می گوید اجزاء، حالا باز هم مطالعه کنید ببنیم که فردا چه باید گفت؟
 و صلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo