< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/03/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : جبر و تفویض
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 در مسئله جبر و تفویض دیروز عرض کردم این مسئله یک مسئله عقلایی است برای این که مربوط به ثواب و عقاب است و باید ببینیم عقلاء این انسان را آیا مجبور می دانند آیا مفوض می دانند آیا مختار می دانند یا بین بین است ؟ اصلا نباید ببریمش توی مسائل فلسفی توی مسائل عقلی توی مسائل کلامی ، یک مسئله عقلایی است و دیروز می گفتیم همه عقلای عالم از گذشته و الان و آینده این انسان را مختار می دانند لذا اگر یک کسی که دین ندارد اصلا ببیند که یک آقایی یک بچه ای را که دارد غرق می شود نجات داد می رود جلو تشکر ، آفرین ، یک جانی را نجات دادید ، اما همین اگر ببیند یک کسی یک عاقلی بچه ای را هل داد توی دریا و بچه خفه شد دادش بلند می شود می آید به این می گوید که چرا این جور کردی ؟ ملامت ، مذمت ، شکایت ، بالاخره هم عقلاء قصاص می کنند و این را می کشند و اصلا نمی روند در این که این مختار بود یا نه ؟ مجبور بود یا نه ؟ تفویض بود یا نه ؟ اصلا این حرفها در میان عقلاء نیست و عقلاء این انسان را مختار می دانند صد در صد ، یک انسان شرور را غیر از یک سگ هار می دانند آن سگ هار را ممکن است از او بگذرند اما از این شرور نخواهند گذشت.
 در خوبی ها همین است در بدی ها هم همین است شما بچه ممیزتان را در وقتی که بزند توی صورت خواهرش عصبانی می شوید اگر جا داشته باشد توی صورت همین بچه می زنید چرا خواهرت را زدی ؟ حالا عقل شما یا زن شما بیاید جلو بگوید که مجبور بود چرا این بچه را زدی ؟ آن کسی که بگوید چرا ؟ یا دیوانه است یا این که مذمتش می کنند خب این ظلم کرد به این بچه این هم ملامت کرد مذمت کرد چنانچه همین بچه ممیز اگر غذایش را بگذارد در مقابل خواهرش یا لقمه را بردارد بگذارد توی دهان خواهرش هم مادرش هم پدر همه بارک الله چه خنده چه نشاط و این را مثابش می دانند لذا مسئله جبر و تفویض اصلا ربطی به مسئله و ربطی به صغری و کبراهای منطقی و ربطی به این حرفها ندارد اصلا .
 حالا مثل اشعری ها مثل معتزلی ها آدمهای بی سواد ، قهی هر دو هم طرفداری از آنها می شد حسابی ، پول به آنها می داد حسابی برای این که بازی در بیاورند اما شیعه نباید دیگر رفته باشد توی صغری و کبراها مثل مرحوم آخوند این جا رفته توی صغری کبراها و توی فلسفه و بالاخره قلمشان هم شکسته است انسان را مجبور کرده است و فرار کرده ، از یک طرف می بیند که نمی تواند بگوید که این انسان مجبور است از یک طرف هم نتوانسته بگوید مختار است می گوید قلم این جا رسید و سر بشکست و فرار می کند ، به مرحوم آخوند می گوییم آقای آخوند ارتکازتان عقلتان ، مردم ، اطرافیانتان هرچه می گویند ما هم راجع به جبر و تفویض همان را می گوییم.
 بله دیروز می گفتیم یک اقتضائات جبری هست آنها مربوط به مثوبت و عقوبت نیست ، جبر زمان و جبر مکان و نحوه رشد و نحوه تربیت و نحوه محیط و این ها همه جبر است اما هیچ کدام مربوط به اختیار انسان نیست ، بله اگر مثلا بد تربیتش کرده باشند دیگر ولدالزنا است ، ولدالزنا و تربیت بسیار بد از نظر قانون وراثت از نظر حتی تربیت از نظر تغذیه با یک آقا زاده به تمام معنا اهل از نظر غذا و مادر عفیف و تربیت آیت الله و یک پسر حسابی صددرصد این دو تا را پهلوی هم بگذاریم خب معلوم است آن راه برایش آسان تر است تا آن ولدالزنا ، چون یک مقتضیات زمان ، مقتضیات قانون وراثت مقتضیات تربیت هست که دست این ولدالزنا هم نبوده ولدالزنا که دست خودش نبوده که ولدالزنا شده آن آقازاده هم که دست خودش نبوده که آدم حسابی از نظر تربیت شده ، جبر است اما این ها هیچ کدام اختیار را از این دو سلب نمی کند از همین جهت هم همین ولدالزنا اگر آدم بکشد می کشندش، کار به قانون نداشته باشید قانون یعنی عقلاء ، همین ولدالزنا اگر بزند توی صورت یک کسی اگر عدالت باشد امر به معروف و نهی از منکر باشد مردم می آیند توی سرش می زنند حالا بگویند این ولدالزناست و دیگر جبر است و قانون وراثت ، نه ، می گویند بله حالا ولدالزنا که خدا نیامرزد پدرت را ، خدا نیامرزد مادرت را اما بالاخره این را مختار می دانند چنانچه آن آقازاده هم اگر کار شر بکند به او می گویند که تو دیگر چرا؟ اما این تو دیگر چرا ؟ اگر یک دفعه توی سر مردم بزند توی سرش می زنند.
 یک حرف دیگر هست و آن این است که این ولدالزنا اگر توی راه بیفتد با آن آقا زاده اگر توی راه بیفتد هر دو بهشتی می شوند اما درجات آن ولدالزنا خیلی بالاتر از درجات این آقازاده است چرا؟ افضل الاعمال احمزها به عکس می شود پروردگار عالم به این پاداش خیلی می دهد برای این که در سنگلاخ بوده به خلاف آن آقازاده که توی جاده آسفالتی بوده یک کسی در سنگلاخ ها رانندگی بکند و به مقصد برسد تا یک کسی در راه آسفالتی رانندگی بکند و به مقصد برسد پیش همه با هم تفاوت دارد اما حالا همان توی سنگلاخ تصادف بکند می گویند چرا ؟ همان هم که توی جاده آسفالته اگر کندی بکند به او می گویند چرا ؟ این ها هیچ کدام اختیار را از انسان سلب نمی کند لذا مقتضیات زمان و مکان و قانون وراثت و قانون محیط و قانون رفاقت و قانون تغذیه و این ها همه همه یک قوانین جبری است که تأثیر گذار روی انسان است اما هیچ کدامش بخواهد مجبور بکند نه ، همین قوانین برای پسر یزید بود اما بعد از پدرش رفت روی منبر ، خدا لعنت کند معاویه و پدرم و بنی امیه را ، بابا من خلیفه نیستم، خلیفه امام زین العابدین است توی مدینه ، خب این هم قانون وراثت داشت خیلی بد بود هم قانون تغذیه داشت خیلی بد بود هم قانون محیط داشت خیلی بد بود هم قانون رفاقت داشت خیلی بد بود اما با یک فکر تفکر ساعه خیر من عباده سبعین سنه با یک فکر خودش را از همه قوانین که رهانید رهانید یک نمونه در تاریخ شد محشور با اهل بیت علیهم السلام هم شد ، کی مجبورش کرد ؟ خودش مختار بود ، لذا ما که به او می گوییم بارک الله برای این که مختار صددرصدش می دانیم به او می گوییم بارک الله ، دیگر حالا جعفر کذاب هم به او می گوییم خدا لعنتت کند با این کارهای زشتی که کردی ، پسر امام علی النقی علیه السلام است خب بله ، قانون وراثت امام علی النقی علیه السلام ، زن امام علی النقی علیه السلام اما بالاخره برای خاطر ریاست خودش را خراب کرد کی خرابش کرد ؟ خودش خودش را خراب کرد ، بگذارید یک قدری روضه هم بخوانم یک جمله ای یک نفر دارد خیلی جمله شیوایی است انصافا می گوید که زلیخا یک زنی بود هرچه یک زن می خواست این داشت شوهری مثل عزیز مصر ، ریاستی پادشاه مصر ، زیبایی و جوانی و بالاخره هرچه یک زن می خواست این داشت آن قصرش و آن شوکتش و آن مکنتش اما یک چیز نداشت و آن ایمان ، می گوید اگر دنیا پشت به پشت یک دیگر کرده بود و می خواست یک زن را زمین بزند این قدر نمی توانست زمین بزند که زلیخا خودش را به دست خودش زمین زد ، بعد می آید روی یوسف می گوید اما یوسف یک مردی بود هرچه یک مرد می خواست این نداشت حتی خودش هم مال زلیخا خانم بود ، فروخته بودندنش دیگر ، نه پدر و مادر داشت نه پشتوانه داشت نه مکنت مالی داشت خودش هم مال عزیز مصر بود مال زلیخا خانم بود اما یک چیز داشت و آن ایمان ، می گوید اگر دنیا پشت به پشت یک دیگر می کرد و می خواست یک مرد را آقا کند بالا ببرد این قدر نمی توانست که ایمان یوسف یوسف را بلند کرد خیلی حرف عالی است دیگر ، کی یوسف را یوسف کرد ؟ کی زلیخا را زلیخا کرد ؟ خودش ولو این که بگویید هم جبر زمان و جبر مکان و مقتضیات وراثت و امثال این ها هم خوبش یا بدش باشد ، این ها همه فلسفه نیست این ها همه ارتکازات است عقل عادی است همان پیامبری که در درون ماست آن پیامبر ، در درون ما سه تا پیامبر است یکی فطرت یکی وجدان اخلاقی یکی هم عقل ، عقل عادی ، عقلی که تمیز خوب از بد می دهد مسئله جبر و تفویض مال این است نه مال آن عقل دقی فلسفی که مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه بیاورند توی کفایه و درد سر برای ما درست بکنند و این عقل ما می گوید انسان مختار است لذا وجدان اخلاقی را ببینید که قرآن اسمش را گذاشته نفس لوامه ، قسم هم به آن خورده لا اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنفس اللوامه ، قسم به آن خورده ، کار این پیامبر در درون چیست ؟ اگر شما یک کار خیری را بخواهید انجام بدهید ترغیب می کند هی ترغیب ترغیب تا کار را انجام بدهید وقتی کار را انجام دادید به شما می گوید آفرین یعنی درون شما به شما می گوید آفرین کاری به مردم هم نداشته باشید خودتان ، خودتان به خودتان آفرین می گویید آفرین ، به چه خوب شد ، الحمدلله چه خوب شد ، اما اگر کار بدی را کسی بخواهد انجام بدهد همان پیامبر درون یعنی وجدان اخلاقی همان نفس لوامه اول تهدید می کند ، نکن ، بد است گرفتار می شوی ، اگر حرف را نشنید و کرد دیگر ملامت می کند مذمت می کند که نفس لوامه اش می گوید قرآن برای خاطر این جاست حالا نفس لوامه ملامت می کند ، این نفس لوامه را بخواهد خاموش کند بگوید من که نکردم خدا کرد خب به ریشش می خندند همه به ریشش می خندند من جمله خود نفس لوامه می گوید مرده شورت را ببرد با حرف زدنت ، قبول کن ملامت را توبه کن ، جبران کن ، این که هی توجیه روی گناه یعنی چه ؟ و این توجیه گناه خیلی زشت است خیلی بد است مخصوصا این که آدم بخواهد جبران بکند توجیه بکند توجیه علمی ، اشعری ها به همین مصیبت گرفتار شدند دیگر ، دیروز گفتم مرحوم محدث قمی در تتمه المنتهی می گوید زن شوهردار زنا داده بود، شوهرش دید، چوب را گرفت به گرده اش ، این آمد توی کوچه سر برهنه بنا کرد ، داد ، آی مردم قبل از آن که به من برسید بیایید به شوهرم برسید شوهر من می گوید من زنا داده ام من که زنا نداده ام خدا کرد من که مختار نبودم خدا کرد ، خب جبری ها به شوهرش می گویند چرا ؟ خب معلوم است این ها دیوانگی است دیگر ، این ها که عقل نیست ، نفس لوامه می گوید چرا ؟ مردم می گویند چرا ؟ و بالاخره قانون می گوید تو باید اعدام بشوی برای این که زن شوهردار بودی برایت وسیله از راه حلال فراهم بود هوی و هوس تو تورا در چاه انداخت ،
 مرحوم آخوند تبعا لاشعری ها گرفتار یک مسئله شده اند البته مغالطه ، صغری و کبراست اما مغالطه است این همیشه بوده، مرحوم آخوند خیلی سروسامان علمی اش داده توی کفایه این خیام هم توی شعرهایش گفته:
 می خوردن من حق ز ازل می دانست
 گر می نخورم علم خدا جهل بود
 خدا می دانست من شراب می خورم یا نه ؟ اگر بگویید نه ، این چه خدایی است ؟ اگر بگویید آری خب علم خدا که تخلف ندارد بنابراین شراب خوردن من جبر است .
 می خوردن من حق ز ازل می دانست
 گر می نخورم علم خدا جهل بود
 خب این هم جوابش خیلی واضح است و آن این است پروردگار عالم می داند که این آقا شراب می خورد اما با اختیارش ، اگر اختیار را از او بزنید ، نه ، خدا نمی داند ، خدا می داند این شراب می خورد جبرا؟ نه ، خدا نمی داند خدا این را می داند که این شراب می خورد با اختیارش معلوم خدا این است یعنی در سلسله علل اراده خوابیده در سلسله علل اختیار خوابیده ، ان الله یعلم این که این آقا با اختیار خودش شراب می خورد حالا مغالطه همین جاست اختیار را می زند می گوید:
 می خوردن من حق ز ازل می دانست
 گر می نخورم علم خدا جهل بود
 می گویم بله ، من یک شعری هم برایش درست کرده ام آن هم شعر خوبی است در مقابل آن می گویم:
 جهنم رفتن تو را حق ز ازل می دانست
 گر جهنم نروی علم خدا جهل بود
 طوری نیست اگر برسد به این جا آن می گوید من شرابش را می خورم من هم می گویم تو جهنمش را می روی اما هر دو مغالطه است هر دو غلط است برای این که در سلسله علل اختیار خوابیده این جور می شود خدا می داند که شما با اختیار خودتان نماز اول وقت می خوانید این را خدا می داند لذا ثواب به شما می دهد خدا می داند که شما بدون اختیار نماز می خوانید ، نه ، خدا نمی داند شما نماز بدون اختیار نمی خوانید که خدا بداند ، معلوم خدا نماز با اختیار شماست ، راجع به عمر خیام هم اگر شعر مال خودش باشد این که شراب خوردن این را جبرا خدا می داند یا نه ؟ نه ، خدا نمی داند برای این که این شراب جبری که نمی خورد آن که خدا می داند این است این با اختیار خودش شراب بخورد این در سلسله علل اختیار خوابیده معلوم خدا هم همین است لذا معلوم خدا مختار است فعل اختیاری است ، این می خواهد از فعل اختیاری نتیجه جبری بگیرد معنای مغالطه همین است حالا نمی دانم عمرخیام این حرف را زده است یا نه ؟ عمرخیام می گویند آدم باسوادی بوده ، حالا اگر جبری بوده است و اگر آن را غلط کرده است و هرچه
 ولی از مرحوم آخوند خیلی توقع داریم که آقای آخوند این حرف ها به شما چه ؟ مقام شامخ آخوند این حرف چه که شما می زنید در سلسله علل و ما تشاؤون الا ان یشاء الله ، این و ما تشاؤون الا ان یشاء الله خب بله و مایشاؤون الا ان یشاء الله اما این و ما تشاؤون توی خود حاق این مطلب خوابیده اختیار یعنی هر کاری که ما با اختیارمان بکنیم خدا می داند ، خدا می خواهد بر می گردد به این که خدا می خواهد که من با اختیارم بهشتی شوم خدا می خواهد که فلانی با اختیارش جهنمی بشود ، اختیار را از او بزنید دیگر اصلا و ما تشاؤون الا ان یشاء الله غلط است نباید مرحوم آخوند ما را گرفتار کرده باشند اما دیگر حالا باز هم یک مقداری توی همین جبر و تفویض در جلسه بعد صحبت بکنیم خوب است تا بعد برویم روی بحث قضا و قدر .
 و صلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo