< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مشتق
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث دیروز این بود که مشتق بسیط است نه مرکب و اگر در کتابهای نحوی ترکیبی دیدیم این برای تحلیل و برای تفهیم و تفهم است اگر مثلا توی شرح امثله گفت که ضارب را از ضرب گرفته اند و یک الف و لام به او اضافه کرده اند و بالاخره معنای ضارب این شد که زید ثبت له الضرب این برای تحلیل و تفهیم و تفهم است و الا ضارب یعنی زننده و این زننده یک معنای بسیطی است ترکیب ندارد وضع شده ضارب برای یک امر بسیط که بخواهیم فارسی اش بکنیم می شود زننده ، عالم این که ما می گوییم ذات ثبت له العلم این تحلیل طلبگی است این برای تفهیم و تفهم است بگوییم یک ذاتی داریم و یک وصفی داریم و آن وصف با این ذات متحد در خارج شده و مفهوما دو تاست و در خارج یک چیز است لذا پس عالم یعنی ذات ثبت له العلم این برای ما طلبه هاست این برای تفهیم و تفهم است و الا به مردم بگویند عالم یعنی چه به فارسی ؟ می گوید دانا ، دانا یک امر بسیطی است ، قادر قدرتمند ، و همچنین تا آخر ، تمام مشتقات وقتی که معنای فارسی برایش بکنیم می بینیم که یک معنای غیر ترکیبی یک معنای بسیطی برای او می شود و بحث ما هم بحث لغت است ضارب یعنی چه ؟ مضروب یعنی چه ؟ شما در لغت هیچ جا نمی توانید پیدا کنید چه در لغت های گذشته مثل قاموس و مثل ما بقی کتابها که کتاب اصل است در لغت یا فرعی ها مثل المنجد و اقرب الموارد و امثال این ها که مشتق را ، همه مشتقات را چه اسم فاعل چه اسم مفعول چه صفت مشبهه چه صفت مبالغه برایش یک معنای ترکیبی کرده باشند و معنا که می خواهد بکند می گوید وضع شده این ضارب از برای یک کسی که کتک زده است کتک می زند ، فارسیش می شود زننده ، کتک خورده شده مثل مضروب ، مثل مثلا کسی که اصلا کارش این است به او می گویند جلاد ، ضراب ، خب تا این جاها معلوم است دیگر احتیاج به ان قلت قلت نداریم کسی هم چه از بزرگان گذشته مثل صاحب فصول و صاحب قوانین چه فعلی ها مثل صاحب کفایه یا شاگردهای مرحوم آخوند مثل مرحوم نایینی کسی هم ایراد در مسئله نکرده ، اگر مرحوم آخوند هم از مسئله گذشته بودند خیلی خوب بود اما خب می دانید رسم مرحوم آخوند این است آن جا که چیزی ندارد لفظ آسان است باید معنا را مشکلش کنند آن جا که معنا آسان است باید قلمبه سلمبه های لفظی ، باید لفظ را مشکل کنند ، بنای مرحوم آخوند این است که شماها را با مشکل کفایه روبرو بکند و شما هم باید کفایه را حسابی مثل موم در دستتان باشد هم لفظا هم معنا ، لذا مرحوم آخوند این جا حرف میر سید شریف را جلو کشیدند و ایشان گفته که باید مشتق بسیط باشد برای این که اگر بسیط نباشد لازم می آید قضیه ممکنه خاصه گاهی ضروری بشود گاهی هم مفهوم در فصل مفهوم عرضی عرض در فصل دخالت پیدا بکند و هر دو محال است فصل از ذاتیات است نه عرض عام در فصل است نه عرض خاص ، راجع به قضیه ممکنه خاصه هم معنا ندارد قضیه ممکنه خاصه برگردد قضیه ضروری بشود آن وقت مثال زده گفته اگر بگویی زید قائم اگر مرادت از این زید شخص باشد شخص خاص اگر مشتق مرکب باشد این جور می شود زید زید له القیام قضیه ضروری است برای این که قضیه به شرط محمول می شود قضیه ضروری و این قضیه به شرط محمول است ضروری است ، اگر هم مرادت از زید مفهوم باشد نه شخص خارجی خب مفهوم زید عرض خاص است عرض در این جاها نه ، یک مثال دیگر زده اند گفته مثل زید ناطق خب زید ناطق ، ناطق فصل است اگر ناطق را مرکب گرفتید این جور می شود زید زید له النطق این زید دوم عرض عام است عرض خاص است عرض دخالت پیدا کرد در فصل و عرض دخالت در فصل داشته باشد محال است برای این که فصل باید از ذاتیات باشد نه از عرضیات ، این خلاصه حرف مرحوم میرسید شریف.
 میر سید شریف انصافا آدم ملایی بوده مخصوصا در منطق این کبری هم مال این آقاست و کبری هم اتفاقا یک کتاب خیلی ارزنده ای است و چون فارسی است افت کرده و ما طلبه ها هم باید به این کبری خیلی اهمیت بدهیم اهمیت نمی دهیم می رویم توی حاشیه ملاعبدالله خیلی خوب است اما کتاب مشکلی است من یادم نمی رود وقتی حاشیه می خواندیم پیش یکی از استادهای خوب و بزرگ اصفهان یک سال و سه ماه برای ما حاشیه می گفت آخر هم آن جور که خودش می خواست یا ما می خواستیم نشد ، و کبری این جور نیست کبری انصافا کتاب خوبی است خیلی خوب است یک دوره منطق عالی ، این میر سید شریف این کبری مال آن است این اشکال مال آن است.
 ما دیروز به مرحوم میر سید شریف می گفتیم که این که گفتی مشتق بسیط است درست است و اما این دلیل عقلی که آوردی درست نیست چرا ؟ برای این که همه قضایا خودت در کبری گفته ای همه قضایا به شرط محمول قضایای ضروریه است حالا ممکن به امکان عام باشد یا ممکن به امکان خاص باشد اگر قضیه را به شرط محمول کردی قضیه می شود ضروری ، و زید زید له القیام این قضیه ممکنه نیست تا بگویید که قضیه ممکنه برگشت قضیه ضروریه شد ، نه ، اصلا از اصل قضیه ضروریه هست و اشکالی هم ندارد ، و راجع به آن مفهوم هم این را اصلا نمی دانیم میرسید شریف چه می گوید ، مفهوم زید یعنی چه ؟ زید زید له القیام این مفهوم زید له القیام است مفهوم زید اصلا یک امر ذهنی است امر ذهنی نه قیام دارد و نه قعود دارد و اصلا این فرمایش ایشان که می گوید اگر مراد از زید مفهوم باشد این جور است ما نمی فهمیم مفهوم یعنی چه ؟ تو منطقی هستی ، منطق سروکار با الفاظ ندارد سروکار با مفاهیم ندارد سروکار با خارج دارد خارج است که می گوییم زید قائم یا زید قاعد یا زید جالس ، به شرط محمول قضیه ضروری بشود این را ممکن است بگوییم اما قضیه عرض داخل در فصل بشود ما اصلا زید مفهومی نداریم تا این که این حرف بیاید.
 بله دیروز یک جمله می گفتم می گفتم اصلا به میرسید شریف می گوییم خیلی خوب قضیه بر گردد قضیه ضروری بشود قضیه بر گردد عرض داخل در فصل بشود چه ضرر دارد به حرف ما ؟ چه اشکال دارد ؟ بر می گردد به فصل مشهوری ، مگر شما فصل حقیقی دارید ؟ خود همین ملا کبری می گوید که فصل حقیقی را هیچ کس نمی داند الاعلام الغیوب اگر ما می گوییم زید ناطق اگر می گوییم الانسان حیوان ناطق نه حیوانش را می دانیم یعنی چه ؟ نه ناطقش را می دانیم یعنی چه ؟ اصلا ناطق یعنی چه ؟ خب خود ملاکبری هم می گوید هیچ کس نمی داند لذا اصلا همه فصول همه همه این ها اسمش را گذاشته اند فصل مشهوری ، حالا اگر هم راستی فصل حقیقی باشد کسی بتواند فصل حقیقی درست بکند می گوییم خب چه اشکال دارد که قضیه ممکنه خاصه برگردد به قضیه ضروریه چنانچه ممکنه عامه خیلی جاها به ممکنه خاصه برمی گردد این هم برگردد به قضیه ضروریه یا این که عرض داخل در فصل بشود و بشود فصل مشهوری زید زید له القیام یعنی مفهوم زید این عرض آمده محمول واقع شده داخل در فصل شده خب شما فصل را اصلا ناطق را بگویید مشهوری حالا ما یک عرض دیگر برایش آوردیم می شود مشهوری در مشهوری چه اشکال دارد ؟ اشکال عقلی ، اشکال فلسفی اشکال منطقی ، این حرف میرسید شریف از این جهت هم غلط است که بابا ما داریم بحث لغت می کنیم این ده دوازده تا مسئله ای که این مسئله مشتق آخرش است در اول اصول ما همه این ها بحث لغت است باید ببینیم لغویین چه می گویند ؟ باید ببینیم عرف چه می گوید ؟ از عرف کشف کنیم معنا را ، تبادر چه می گوید ؟ صحت سلب چه می گوید ؟ اما برویم توی منطق بگوییم منطق چه می گوید ؟ اصلا استعمال شیئ در غیر ما وضع له است.
 فتلخص مما ذکرنا این که مشتق بسیط است دلیلمان هم العرف ببابک برو توی مردم ببین چه جور تمام مشتقات را بسیط می دانند ، برو توی لغت ببین اهل لغت همه مشتقات را بسیط می داند.
 مسئله دیگری که جلو آمده و مرحوم آخوند مسئله را مشکلش کرده خیلی هم مشکل شده یعنی با مثالهایی که مرحوم سید زده مسئله را مشکلش کرده است ، مسئله واضح است اما با بندوبیلش مسئله خیلی مشکل شده ، فرق بین اسم فاعل و مصدر چیست ؟ خب هر طلبه ای می داند فرق بین اسم فاعل و مصدر چیست ؟ می گوید مصدر اصل کلام است و از آن 114 صیغه برمی گردد ، بیرون کشیده می شود و چند تایش اسم فاعل است و 6 تا اسم مفعول تا آخر ، لذا طلبه وقتی که می گوید هو الفتاح العلیم بسم الله الرحمن الرحیم ضرب یضرب می فهمد فرق بین مشتق و مصدر چیست آن را اصل کلام می داند آن را فرع کلام می داند و فرقش بین اصل و فرع خیلی تفاوت دارد ، آن می شود ذاتی که مبدء دارد ، آن می شود مبدئی که ذات ندارد ، ضرب یعنی زدن ، ضارب یعنی زننده ، همین که گفتم مصدر ذات ندارد مبدء دارد اسم فاعل ذات دارد مبدء ندارد برای این که گفتیم مبدئش بسیط است دیگر ، بسیط است ، لذا آن وقتی هم که بخواهیم معنا بکنیم ضرب را می گوییم زدن ، ضارب را می گوییم زننده آن را معنای مبدئی برایش می کنیم آن را هم معنای مشتقی از آن می کنیم آن بسیط است آن هم بسیط است هر دو بسیطند ، خب تا این جا دیگر حرف ندارد ، حرف تمام شده اما مرحوم آخوند خب می خواهند مشکلش بکنند یک حرف شیرینی هفت هشت ده جا در کفایه دارند من جمله این جا هم آورده اند اصل مطلب هم از مرحوم حاجی سبزواری رضوان الله تعالی علیه است و آن این است فرق بین جنس و ماده ، فصل و صورت چیست ؟ برای این که جنس همان ماده است صورت همان فصل است چه فرقی بین صورت و فصل می کند چه فرقی بین جنس و ماده می کند ؟ مثلا الانسان حیوان ناطق این حیوان را می گویید جنس آن حیوان را می گویید ماده ما به ازای فصل را می گویید صورت ، لذا لا فرق بین الجنس و الماده و لا فرق بین صورت و فصل ، هیچ تفاوت واقعی ندارد.
 مرحوم حاجی سبزواری فرموده اند که به اعتبار تفاوت پیدا می کند و شعرش را هم گفته اند همان حرف را مرحوم آخوند این جا آورده اند گفته اند که اگر لا بشرط فرض کنیم می شود جنس اگر بشرط لا فرض کنیم می شود ماده ، در فصلش هم اگر لا بشرط فرض کنیم می شود فصل اگر بشرط لا فرض کنیم می شود صورت ، و به اعتبار دیگر اعتبار معتبر فرق می گذارد بین صورت و فصل و بین ماده و جنس ، ماییم که اعتبار می کنیم وقتی اعتبار کردیم جنس درست می کنیم ماده درست می کنیم ماییم که اعتبار می کنیم اعتبار که کردیم فصل درست می کنیم و صورت درست می کنیم همین جمله را مرحوم آخوند آورده اند توی کفایه هفت هشت جا این حرف را زده اند و این حرف از مرحوم حاجی سبزواری غلط است برای این که خیلی تفاوت دارد فرق بین جنس و ماده جنس لا بشرط است به خلاف ماده بشرط لا است یعنی حیوان اگر نیاید توی خارج آن حیوانی که نمی آید توی خارجصادق بر زید و عمرو و بکر و خالد و همه همه لا بشرط است و اما اگر آمد توی خارج آمد توی زید ، دیگر حیوان توی زید به شرط لا است لذا حیوان زیدی با حیوان عمروی با هم تباین است ، یک واقعیت است ، صورت هم همین است زید ناطق اگر آن ناطق را لا بشرط گرفتیم یعنی زید ناطق عمرو ناطق بکر ناطق می شود لا بشرط خب این اسمش را می گذاریم فصل اما اگر این ناطق آمد توی خارج و گفتیم زید له الصوره دیگر ناطق هم نمی توانیم بگوییم ، صوره این صورت به ازای همان فصل است دیگر توی عمرو نمی تواند برود صورت زید غیر عمرو است صورت بکر غیر از زید است تا آخر ، می شود بشرط لا یعنی اگر آمد توی خارج می شود به شرط لا اگر کلی منطقی باشد می شود لا بشرط ، لذا به اعتبار معتبر نمی شود ما صورت درست بکنیم فصل درست بکنیم نمی شود ما ماده درست بکنیم جنس درست بکنیم حقیقت ماده و جنس یک چیز است شکی نیست حقیقت فصل به صورت یک چیز است زیدیت زید به صورتش است به انسانیتش است یک چیز است اما این گاهی کلی منطقی است که کلی طبیعی هم اسمش را می گذاریم می آید توی خارج در ضمن زید و بکر و خالد و امثال این ها می گوییم زید ناطق یعنی این را محمول قرار می دهیم آن این جا می شود لا بشرط یعنی قید عوارض مشخصه برایش نمی آوریم اما گاهی عوارض مشخصه برایش می آوریم یعنی صورت زید توی خارج با عوارض مشخصه می شود به شرط لا دیگر صورت من غیر صورت شماست صورت شما غیر صورت آن است تا آخر ، صورت یعنی فصل یعنی آن که ما به ازای انسانیت است لذا اگر از شما بپرسند فرق بین ماده و جنس چیست ؟ باید بگویید لا بشرط و بشرط لا.
 یک امر حقیقی واقعی نفس الامری ، نه اعتبار معتبر ، اگر از شما بپرسند که فرق بین فصل و صورت چیست ؟ باید بگویید فصل لا بشرط است صورت بشرط لا ، یک امر واقعی یک امر نفس الامری ، دلیلش هم این است که مثلا اگر فصل حساب بکنیم 5 میلیارد فصل داریم نه ، یک فصل داریم ، اگر صورت حساب پیدا کنیم 5 میلیارد صورت داریم در خارج ، صورت زید غیر از عمرو است ، صورت عمرو غیر زید است با عوارض مشخصه آن فصل را آوردیم توی خارج مقیدش کردیم بیچاره را از لا بشرطی به شرط لا کردیم بی چاره و بدخت شد ، شد تنها ، و این که مرحوم آخوند تبعا لحاجی سبزواری این جا می فرمایند که فرق بین مبدء و مشتق ، مبدء لا بشرط است ، مشتق بشرط لا مثل جنس و ماده ، مثل فصل و صورت که به اعتبار معتبر بشرط لا و لا بشرط می کنیم ظاهراً سرتاپای حرف مرحوم آخوند که از حاجی سبزواری گرفته شده درست نیست و ای کاش مرحوم آخوند این ها را نیاورده بودند و همان جمله اول کفایت می کرد و آن که فرق بین مبدء و مشتق چیست جواب می دادند طلبه ها که وارد طلبگی شدند گفتند که بسم الله الرحمن الرحیم هو الفتاح العلیم بدان مصدر اصل کلام است و از آن 114 صیغه پیدا می شود این فرق بین فصل و مشتق است مطلب تمام می شد ظاهراً تکرار ندارد حالا اگر می خواهید تکرار کنم فردا تکرار کنم و بحث فردا را هم انشاء الله عرض کنم.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo