< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مشتق
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث این بود که آیا مشتق وضع شده برای من تلبس بالحال یا اعم از آن و ما انقضی؟
 گفتم مشهور می فرمایند وضع شده برای من تلبس بالحال ، ادعای تبادر هم کرده اند ادعای عدم صحت سلب هم کرده اند، اگر کسی یک ساعت قبل نشسته بود الان ایستاده نمی شود به این گفت هذا جالس و می شود بگوییم هذا لیس بجالس هم تبادر دارد، قیام بالفعل هم از آن جلوس صحت سلب دارد .
 گفتم عین همین مطلب را بعضی دیگر گفته اند و گفته اند اعم است ومثال زدند گفتند مثل قاتل مثل زانی درحالی که یک سال قبل آدم کشته الان به او می گویند قاتل ، بخواهیم بگوییم انه لیس بقاتل نه ، نمی شود ، صحت حمل دارد می شود گفت انه قاتل ، متبادر از آن این است که الان کشته باشد یا یک ماه قبل.
 دیروز عرض کردم این ادعاها همه اش درست است چرا درست است ؟ برای این که مبادی تفاوت می کند یعنی ذات متلبس به مبدء عرفا این مبادی تفاوت می کند گاهی صرف الوجود یعنی ذات اگر متلبس به مبدء بشود آنا ما به آن می گویند صرف الوجود این دیگر همیشه این صفت را دارد مثل قاتل و زانی و سارق و امثال این ها ، اما اگر آن تلبس را عرفا دوران امر بین وجود و عدم بدانند مثل قیام و جلوس و حتی علم و قدرت و امثال این ها دیگر متلبس بالمبدء فی الحال باید باشد کسی که نشسته بوده الان ایستاده نمی شود به این بگوییم جالس باید بگوییم قائم ، کسی که قدرتمند بوده سابق حالا به او نمی شود گفت پهلوان ، اگر بگوییم مجاز است کسی که عالم بوده الان جاهل به تمام معناست به او نمی شود بگوییم عالم ، حالا این ها این مثال ها را هم نزده اند مثال زده اند به قیام و جلوس ، گفته که الان ایستاده می توانیم بگوییم هذا لیس بجالس ، می شود گفت دیگر ، پس اگر بگوییم هذا جالس به اعتبار ما کان است یعنی کان جالسا ، مجاز است حالا یا مجاز در کلمه است یا مجاز در تقدیر ، یا کان در تقدیراست یا استعمال شده در غیر ما وضع له.
 لذا یک قاعده کلی درست بکنیم و بگوییم مشتق وضع شده برای من تلبس بالحال نمی توانیم این کلی را درست بکنیم ، یک کی درست بکنیم برای این که وضع شده برای اعم آن را هم نمی توانیم درست بکنیم .
 اما یک قاعده کلی می توانیم دست بدهیم هر کجا مبدء ما به نحو صرف الوجود است آن ماضی و حال ندارد حتی مستقبل هم ندارد و هرکجا به نحو صرف الوجود نیست دوران امر بین وجود و عدم است تلبس بالحال.
 مرحوم آخوند در کفایه همین را استفاده کرده اند ، نفرموده اند در کفایه اما جواب آن کسی را که گفته لا ینال عهدی الظالمین در قرآن برای ما انقضی عنه المبدء است ایشان جواب داده اند که برای امامت صرف الوجود تلبس به ظلم و لو معصیت چه رسد بت پرستی کفایت می کند این که دیگر لیاقت امامت نداشته باشد ، آن وقت مرحوم آخوند می فرماید این عناوین این مبدء ها منقسم می شود به سه قسم یک قسمت اصلا دخالت در حکم ندارد اشاره است مثل علیک بهذا الجالس جلوس اصلا دخالت ندارد مشتق است علیک بهذا الجالس ذات متلبس به مبدء است اما این متلبس به مبدء هیچ دخالت ندارد ، گاهی هم به نحو وجود و عدم است مثل زید قائم مثل زید جالس گاهی هم به نحو صرف الوجود است مثل همین آیه شریفه لا ینال عهدی الظالمین که ظالم نمی تواند منصب امامت پیدا بکند ولو این که این ظلم برای این ذات آنا ما بوده.
 خب جواب مرحوم آخوند خیلی خوب است اصل مطلب هم خیلی خوب است این جور هم که من از مرحوم آخوند استفاده کردم بگوییم اصلا مشتق نمی توانیم بگوییم وضع برای چه شده ، باید نگاه بکنیم به مبدء ببینیم آیا عرفا به نحو صرف الوجود است به نحوی است که اصلا دخالت ندارد یا به نحو وجود و عدم است اما حالا وضع برای چه شده ؟ دیگر نمی شود درستش کرد ، در حقیقت این تبادرها نفیا و اثباتا مطلب را نمی تواند درست بکند برای این که هم آن گفته تبادر هم آن گفته تبادر ، صحت سلب مطلب را نمی تواند درست بکند برای این که هم آن گفته صحت سلب هم آن گفته صحت سلب هم آن مثال صحیح زده هم آن مثال صحیح زده.
 آن که می شود گفت این است دیگر نمی دانم آیا می شود گردن وضع هم گذاشت یا نه ؟ بگوییم که این عنوان این مبدء این ذاتی که متلبس به این مبدء است این مبدء گاهی به نحو صرف الوجود اگر آمد دیگر همیشه هست مثالش هم مثل زانی ، سارق و امثال این ها ، گاهی نه به نحو وجود و عدم است تا هست عنوان صادق است وقتی نیست دیگر عنوان صادق نیست دیگر مشتق صادق نیست مثل جلوس و قیام ، تا جلوس موجود است انه جالس صادق است وقتی این ایستاد دیگر انه جالس صادق نیست الا مجازا.
 اگر یادتان باشد در آن فصل قبل می گفتیم نداریم یک اصلی از اصول که برای ما اثبات بکند کیفیت وضع را ، اگر اصل حکمی داشته باشیم اما اصل موضوعی نه در این جا اصلا یک قاعده کلی ما اصل موضوعی داشته باشیم برای این که اثبات بکند لغت را ما این چنین اصلی نداریم ، واضع لفظ را برای چه معنا کرده ؟ بخواهم با استصحاب درستش بکنم نمی شود بخواهم با اشتغال درست بکنم نمی شود بخواهم با اصاله الصحه درست کنم نمی شود یک اصل عملی یک اصل فقهی توی مسئله نداریم اگر هم روایت باشد مثل لا ینال عهدی الظالمین آن هم وضع برای ما درست نمی کند برای ما درست می کند که این جاها صرف الوجود کفایت می کند برای این که این ذات متلبس به این مبدء باشد اما حالا وضع برای چه شده ؟ دلالت ندارد آنها که می گویند تبادر اعم است مثال می زنند مثالشان درست است اما حرفشان را نمی تواند اثبات بکند آن که می گوید برای اخص است مثالشان درست است زید قائم می توانم بگویم وقتی نشست زید لیس بقائم مثالشان درست است اما این که اگر صرف الوجود شد دیگر دلالت ندارد نمی توانیم اثبات بکنیم ، لذا توی خارج همین جور که مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه فرموده اند خیلی عالی است که ما ببینیم این به نحو صرف الوجود است یا به نحو وجود و عدم اگر تلبس به نحو صرف الوجود باشد ولو آن تلبس نباشد حقیقت است الزانیه و الزانی مجاز نیست حقیقت است اما اگر به نحو دوران امر بین وجود و عدم باشد مثل جلوس و قیام مجاز است این ها خیلی خوب ، این استعمالها هست این ها درست است اما به قول ملامعالم چه عالی بعضی اوقات می فرماید که استعمال اعم از حقیقت است خیلی خوب است دیگر ، استعمال اعم از مجاز هم هست استعمال اعم از حقیقت است استعمال اعم از مجاز است یعنی استعمالها نمی تواند برای ما اثبات کند مشتق وضع برای چه شده.
 علی الظاهر مرحوم آخوند هم گیرند توی مسئله لذا از مسئله فرار کرده اند یعنی از کفایه فهمیده نمی شود که مشتق وضع برای چه شده ، ذات متلبس بالمبدء فی الحال او اعم اما وقتی برویم توی استعمال ها همین جوری که مرحوم آخوند مثال زدند استعمال ها خیلی عالی است حالا این استعمال ها حقیقت است یا مجاز ؟ این استعمال نمی تواند برای ما اثبات بکند حقیقت است نمی تواند بگوید مجاز است نمی تواند بگوید اعم است بله اصل حکمی توی مسئله هست که سابقا صحبت کردیم و مربوط به بحث الان ما نیست.
 بحث دیگری که در مشتق شده بحث آسان است اما محقق شریف که یکی از فلاسفه بزرگ است یک ایرادی کرده توی این ایراد مسئله را مشکل کرده و الا مسئله آسان است و آن این است که گفته اند مشتق بسیط است چرا ؟ گفته اند ببین فارسی معنا کن ببین چقدر آسان است اگر گفتند عالم به شما گفتند عالم یعنی چه؟ شما می گویید دانا ، دانا یک امر بسیطی است اگر گفتند قادر به شما گفتند معنا کن می گویی یعنی توانا اگر به شما گفتند قائم را معنا کن می گویی ایستاده اگر به شما گفتند جالس را معنا کن می گویی نشسته ، همه اش معنای بسیطی دارد اما یک کسی به شما بگوید عالم یعنی چه ؟ شما بگویی یعنی ذات ثبت له العلم مرکبش بکنی خب می گوید آقا دارد طلبگی می گوید من از شما پرسیدم عالم یعنی چه ؟ برایم طلبه بازی در آوردی ، عالم یعنی دانا یک امر بسیط است پس این ذات ثبت له العلم چیست ؟ این برای توی مدرسه خیلی خوب است یعنی برای تعلیم و تعلم و برای تحلیل های مشتقی و امثال این ها ، می خواهیم در مقابل بسیط یک مرکب درست بکنیم می خواهیم مشتق را تحلیل بکنیم می گوییم ذات ثبت له العلم ، ذات ثبت له القدره ، ذات ثبت له القعود ، ذات ثبت له القیام ، این ها معنایش نیست معنایش همان است که از مردم بپرسند که قائم یعنی چه ؟ بگویند یعنی ایستاده ، یک معنای بسیط، اگر تحلیلی توی کار است به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی بعضی اوقات می فرمودند از مدرسه در آمده ، تحلیل های مدرسه ای است تعلیم و تعلم مدرسه ای است که می گویند مثلا عالم یک ذاتی داریم یک مبدء و عنوانی داریم یک تلبسی داریم ذات متلبس به آن مبدء را می گوییم عالم اما این ها معنای لغت نیست این ها تحلیل یک کلمه است خب بعضی اوقات کلمات را ما تحلیل می کنیم برای این که از آن تحلیل ها از آن ترکیب ها چیز استفاده بکنیم مسئله تا این جا آسان است.
 اما آن که مشکل کرده است این است که مرحوم میر سید شریف گفته است که باید مشتق بسیط باشد و الا اگر مرکب باشد لازم می آید یک قضیه ممکنه قضیه ضروریه بشود ممکن است عرض عام داخل در فصل بشود عرض عام داخل در فصل شدن محال است قضیه ممکنه برگردد قضیه ضروریه بشود محال است پس باید بگوییم که مشتق بسیط است ، حالا چرا ؟ گفته مثلا زید قائم خب این قیام برای زید ممکن است به امکان خاص ، اگر یادتان باشد توی منطق ممکنه عام داشتیم ممکنه خاص داشتیم اگر بتوانی هم وجود و هم عدم را سلب بکنی می گویی ممکنه خاصه زید قائم ممکن است قائم باشد ممکن است قائم نباشد یعنی هم قیام را می توانی سلب بکنی هم می توانی قیام را ثابت بکنی ، ممکنه خاصه ، اما اگر مشتق مرکب باشد این جور می شود زید زید ثبت له العلم برای این که قائم مشتق شد دیگر ، حالا این حمل شما که می گویید زید قائم می شود حمل ضروری چرا حمل ضروری می شود ؟ برای این که اگر چیزی به شرط محمول شد قضیه ضروری است ، نمی دانم توی حاشیه ملا عبدالله یادتان است یا نه ؟ قضیه به شرط محمول درست می کرد می گفت قضیه ضروری ، زید زید له القیام این قضیه ضروری است برای این که نمی شود که زید زید له القیام این زید له القیام را از زید بگیریم قضیه ممکنه برگشت قضیه ضروری شد گفته اگر از زید مصداق اراده کنیم ، اگر از زید مصداق اراده نکنیم مفهوم اراده کنیم عرض عام می آید توی فصل ، کجا ؟ همه جا هم نه ، این طرف و آن طرف زده مثال پیدا کرده مثل زید ناطق، اگر زید ناطق اگر ناطق را معنای بسیط معنا کنیم معلوم ، زید را ناطق معرفی کرده ای و درست است و اما اگر مشتق باشد این جور می شود زید شیئ له النطق و شیئ له النطق شیئ عرض عام است عرض عام رفته توی فصل و فصل از ذاتیان است نه عرض عام است نه عرض خاص ، پس بنابراین مشتق بسیط است نه مرکب ، این خلاصه حرف این آقاست ، این همان است که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه بعضی اوقات می فرمودند که ما یک کار بدی که کردیم فلسفه را آوردیم توی اصول برای این که چاقش کنیم اما متاسفانه به جای چاق باد کرد آماس شد به قول ایشان و بعضی اوقات انسان می بیند که راستی حرفهای منطقی و حرفهای فلسفی عرفانی و امثال این ها ، این ها را آوردن توی اصول همین مثل حرف میر سید شریف در می آید.
 حالا جواب این برای بعد ، اما حالا آن چه به شما می گویم به میر سید شریف عرض می کنیم خب باشد حالا چه ؟ حالا بگویید ممکنه خاصه به شرط محمول می شود خب بشود ، بگویید که عرض داخل در فصل می شود خب بشود چه اشکال دارد ؟ عرض عام برود توی فصل توی ما نحن فیه چه اشکال دارد ؟ یا قضیه به شرط محمول ضروری باشد قضیه ممکنه برگردد ضروری باشد چه اشکال فلسفی چه اشکال منطقی دارد ؟ حرف میرسید شریف را قبول می کنیم مشتق را هم مرکب می دانیم به میر سید شریف هم می گوییم که اشکال تو چیز مشکلی را ایجاد نمی کند ، این علی سبیل تسلیم است اما چون که میر سید شریف است و این جا هم از مشکلات اصول است بگذارید فردا حرف را تکرارش کنم شاید سزاوار باشد انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo