< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مشتق
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 مسئله ششم که در مشتق گفته شده است فرموده اند که نحوه تلبس تفاوتی در بحث ندارد برای خاطر این که تلبس گاهی بالفعل است گاهی بالملکه ، زید قائم خب تلبسش به این است که الان قائم باشد اما زید عالم معنایش این است که ملکه داشته باشد بخواهد استنباط کند، بتواند ، بخواهد بگوید، بتواند ، یک کدام تلبسش بالفعل است یک کدام تلبسش بالقوه است یک کدام تلبسش بالفعل است یک کدام تلبسش بالملکه است ، در بحث ما که می گوییم آیا تلبس ما انقضی عنه المبدء حقیقت است یا نه ؟ در هر دو این ها می آید زید یک ساعت قبل ایستاده بوده الان نشسته ، آیا به اعتبار ما انقضی می شود به این گفت زید قائم یا نه ؟ زید قبلا منبر رفته یک ساعت قبل ، الان نشسته می شود به این گفت که زید مبلغ یا نه ؟ مدتی ملکه عدالت داشته الان ملکه عدالت ندارد آیا به این می شود گفت زید عادل به اعتبار ما انقضی یا نه ؟ قبلا ملکه علم داشته الان فراموش کرده مشغول کار دیگر است می شود به این گفت زید عالم یا نه ؟ لذا نحوه تلبس ضرری به بحث ما نمی زند آن تلبس بالقوه باشد یا بالفعل آن تلبس بالملکه باشد یا بالاستعداد یا بالفعل. همچنین مشتق ها نحوه تلبسشان تفاوت می کند مثلا ضارب صدر منه الفعل است مضروب ما وقع علیه الفعل است اسم آلت ما وقع الفعل به ، اسم زمان ما وقع الفعل فیه و همچنین ما بقی مشتقات ، این ها تفاوتها با هم دارند اما در بحث ما تفاوتی با هم ندارد ، زید دیروز آدم کشته الان می شود به او گفت قاتل یا نه ؟ قاتل بالفعل ؟ دیروز کشته شده امروز می شود به او گفت مقتول باعتبار دیروز یا نه ؟ دیروز کتک خورده امروز به اعتبار کتک دیروز می شود گفت این آقا مضروب است یا نه ؟ مضروب بالفعل ؟ دیروز به واسطه تازیانه ای کتک زده اند امروز می شود به این تازیانه بگویند آلت فعل یا نه ؟ و همچنین تا آخر ، تفاوتی در نحوه صدور هم در مسئله ما نیست اگر گفتید به اعتبار گذشته بخواهی الان اطلاق بکنی مجاز است در همه مجاز است اگر گفتی حقیقت است در همه حقیقت است ، به اعتبار ما یؤولش هم همین است تفاوتی بین ضارب و مضروب نیست فردا می خواهند تازیانه اش بزنند حالا می شود الان به آن تازیانه بگویند اسم آلت و به آن زننده بگویند ضارب به آن خورنده بگویند مضروب یا نه ؟ حالا بشود حقیقت است یا مجاز ؟ و این که در کلمات دیده شده بعضی ها مختص به اسم فاعلش کرده اند ظاهراً هیچ وجه ندارد یا این که مختص به فعل در مقابل ملکه ، بالقوه را گذاشته اند کنار بالفعل را گرفته اند ظاهرا هیج وجه ندارد اگر گفتید تلبس بالحال می خواهیم ما انقضی عنه المبدء ، ما یؤول این ها همه مجاز است در همه می گوییم مجاز است اگر گفتید حقیقت است در همه می گوییم حقیقت است اگر هم تفصیل قائل شدید گفتید ما انقضی حقیقت است ما یؤول مجاز است در همه می گوییم حقیقت راجع به ما انقضی عنه المبدء ، مجاز راجع به ما یؤول ، این هم مطلب پنجم که در باب مشتق گفته شده.
 مطلب ششم این قضیه حال است که هل المشتق حقیقه فی ما یتلبس بالحال او اعم و مما ینقضی عنه المبدء؟ او اعم و مما یؤول ؟ این حال در این جا تلبس بالحال مرادشان حال نطق نیست حالتی است که از برای آن مشتق پیدا می شود بعضی اوقات حال نطق غیر آن حال صفتی می شود حال صفتی غیر حال نطق می شود مثلا در گفتن می گوید زید کان ضاربا خب مسلم حقیقت است حال نطقش جوری نطق کرده است که آن ما انقضی عنه المبدء را حقیقت کرده زید کان قائما، معلوم است حتی زید قائم الان در مقابل زید کان عالما مجاز است ، یا نه ، مستقبلش را هم بگویید زید سیکون عالما ، زید سیکون قائما خب مسلم این حقیقت است ، این حال نطق این گفتن حقیقت است در حالی که به اعتبار ما انقضی عنه المبدء است اما حقیقت است حتی اگر الان ایستاده باشد و بگوید زید سیکون قائما غلط است یا لا اقل قرینه ای در کار باشد می گوییم مجاز است ، زید کان عالما این کان عالما یعنی به اعتبار گذشته حقیقت است اما از آن اراده بکند الان را حال تلبس را ، الان را خب مسلم اگر غلط نباشد لااقل مجاز است ، عرفا آن بحث بعد ماست که می خواهیم نتیجه بگیریم و این مقدمات برای آن بحث است و آن این است که بگویم زید عالم ، روز اول هم نتیجه گرفتم گفتم که نتیجه هم خیلی دارد در خیلی جاها من جمله نتیجه گرفتم گفتم اگر عالم بوده حسابی ملکه هم داشته اما به واسطه پیری به واسطه مرض حال نسیان پیدا کرده الان حرفش را هم نمی تواند بزند چه رسد بخواهد مسئله حل بکند حالا به این می شود گفت عالم الان یا نه؟ خب این عالم الان نیست به اعتبار ما انقضی عنه المبدء می شود گفت به این عالم یا نه ؟ این بحث ماست بعضی ها گفته اند می شود حقیقت هم هست بعضی ها گفته اند می شود مجاز است نه حقیقت مثل ما یؤول است ، آیت الله بعد از این ، خب می شود اما آینده ، اما الان به او بگوییم آیت الله این می شود یا نه ؟ این بحث ماست ولی بحث الان ما مقدمه پنجم الان ما این است که اگر بگوید زید سیکون عالما خب این بحث ندارد حال نطقش است حال نطقش هم به اعتبار ما یؤول است و الان حقیقت گفته تلبس هم برای این درست نکرده تلبس را به اعتبار ما یؤول درست کرده گفته زید سیکون عالما لذا به آن می گویند حال نطق، یا زید کان عالما الان جاهل است یادش رفته می گوید زید کان عالما این حقیقت است بحث ما هم نیست در حال نطقش جوری نطق کرده یعنی کان آورده ، یعنی یکون آورده و به واسطه آن کان به واسطه آن یکون مطلب خودش را گفته و حقیقت هم هست حتی الان گفتم اگر بگوید زید کان عالما و اراده بکند همین الان را که الان عالم است این ظاهراً اصلا غلط است مجازش هم نمی شود مگر یک جوری درستش بکنیم مجازش بکنیم که بگوییم زید کان عالما الان عالم است مثلا به اعتبار ما انقضی عنه المبدء این الان می گوید زید به جای این که بگوید زید عالم می گوید زید کان عالما این مجاز است اگر غلط نباشد حقیقت مسلم نیست اما اگر کان و یکون را نیاورد توی کار بگوید زید عالم یک دفعه این تلبس بالحال دارد ، تلبس دارد این ، یعنی این صفت را الان این دارد حالا که صفت را دارد می گوییم زید عالم خب مثل شماها به شما می گویند فلانی عالم است متلبس به علم الان زید عالم ، اما یک کسی علم داشته ، اول جوانی ، بعد رفته دنبال کارش ، دنبال کاسبی دیگر حالا همه چیز را فراموش کرده به اعتبار گذشته می شود به این بگوییم طلبه ؟ می شود به این گفت عالم ؟ نه این که کان عالما ، الان یکون عالما می شود گفت یا نه ؟ این بحث ماست ، اگر بگویید که مشتق وضع شده اعم از حال و ماضی می گوییم حقیقت است اگر بگویید مشتق مختص به حال است یعنی همین الان باید متصف به این صفت باشد آن وقت به اعتبار گذشته می گوییم مجاز است چنانچه به اعتبار آینده می گوییم مجاز است و می دانیم الان عالم نیست یا بعد عالم می شود یا عالم بوده گذشته ، الان زید جاهل حالا این زید جاهل را می شود به او گفت زید عالم؟ تناقض هم در کار نباشد زید جاهل یعنی بالفعل یعنی اتصاف، زید عالم به اعتبار ما کان یا به اعتبار ما یکون ، یکی حقیقت زید جاهل ، یکی مجاز زید به اعتبار گذشته عالم ، الان فرض این است که این علم ندارد رفته دنبال کارش این الان یک آدم جاهلی است یا فراموش کرده یک آدم جاهلی است ، زید جاهل حقیقت است اما زید عالم به اعتبار ما کان این آیا حقیقت است یا نه ؟ اگر گفتید مشتق وضع شده برای اعم می گویید این هم حقیقت است آن وقت دفع ضدین را چه جور می کنید ؟ می گویید زید جاهل بالفعل زید عالم باعتبار ما کان ، یکی می شود دارای قرینه وقتی دارای قرینه شد دیگر جمع بین ضدین نمی شود.
 مسئله مشکلی که هست این مقدمه ششم است که دیگر انشاء الله فردا برویم سر اصل مسئله و آن مقدمه ششم که مسئله مشکلی هم هست این است آیا اگر ما نتوانستیم اثبات بکنیم مشتق برای چه وضع شده آیا اصلی داریم آن اصل اثبات بکند برای چه وضع شده یا نه ؟ اصل دو قسم است یکی اصل موضوعی ، بخواهیم موضوع درست بکنیم یکی اصل حکمی یعنی حالا که موضوع را نمی دانیم حکم چه اقتضا می کند شرعاً ؟
 اما اصل موضوعی ظاهراً چیزی نداریم اثبات بکند برای ما که این لغت برای چه وضع شده ، کاری به ما نحن فیه هم نداریم اصلا در علم لغت انسان بتواند اثبات بکند با اصلی از اصول که این لفظ برای چه وضع شده برای این که آن واضع لفظ را وضع کرده برای معنا و نمی دانیم آن معنا چیست ؟ باید برویم دنبال معنا و بخواهیم یک اصل موضوعی بیاوریم واثبات بکنیم واضع لفظ را وضع کرده برای این معنا در لغت ظاهراً این چنین چیزی نداریم .
 اما صاحب قوانین اول قوانین یک دو سه صفحه می خواهد بعضی جاها غلبه بدهد شیئ لغوی را بر شیئ دیگری و به واسطه آن قاعده ای که درست می کند آن شیئ را بگوید وضع برای این شده مثلا در ما نحن فیه اگر کسی بگوید که مشتق اعم است می شود اشتراک معنوی یعنی واضع لفظ را وضع کرده برای تلبس ما ، می خواهد حال باشد می خواهد ماضی باشد می خواهد استقبال ، می شود اشتراک و اما اگر وضع کرده باشد برای تلبس بالحال دیگر خواه ناخواه می شود مجاز ، استعمال در ماضی استعمال در مستقبل می شود مجاز ، اذا دار الامر بین الاشتراک و المجاز اشتراک اولی است هفت هشت مورد مرحوم صاحب قوانین این جور چیزی درست کرده اند حالا دلیلشان چیست ؟ می گویند الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب ، چون اشتراک معنوی خیلی فراوان است اما مجاز به آن فراوانی نیست مظنه پیدا می کنم به اشتراک معنوی آن مظنه حجت است و ما نحن فیه را ملحق می کند به اشتراک معنوی، اگر یادتان باشد یا قوانین را خوانده باشید مرحوم صاحب قوانین سه چهار صفحه هفت هشت ده مورد را با این قاعده درست می کند یعنی با اصل موضوعی موضوع درست می کند اما اصلش آن اصل عملی نیست که برائت و تخییر و امثال این ها باشد یک اصل عقلایی می گوید عقلاء الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب اگر مظنه پیدا کردند مظنه را به حکم یقین حساب می کنند این کبری ، ما نحن فیه صغرایش است اشتراک معنوی بیشتر از مجاز است پس اشتراک معنوی مقدم بر مجاز است پس مشتق وضع شده از برای حال و گذشته و آینده ، این حرف صاحب قوانین است .
 اما به صاحب قوانین ایراد هست ایراد هم کرده اند هم صغری هم کبری اما از نظر صغری اشتراک معنوی بیش از مجاز است کی گفته ؟ به عکس باید بگویید برای این که مجاز به اندازه ای است که اصلا مدعی شده اند ما حقیقت بلامجاز نداریم حقیقت یکی است مجاز 10 تا که گفتم معمولا توی لغت می گویند ، همین طور که می گویند المنجد ادعا کرده آن معنای اول برای لفظ که می کند حقیقت است آن هفت هشت ده تا معنای بعد همه مجاز است و اشتراک معنوی بیش از مجاز است اگر مجاز بیشتر از اشتراک معنوی نباشد قطعا کمتر نیست لذا صغری نه صغری ، این راجع به صغری .
 راجع به کبری هم به صاحب قوانین گفته اند آقا این الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب یعنی چه ؟ این که بر می گرد به این که الظن مطلقا حجه الا ما اخرجه الدلیل و احدی نگفته ، مظنه چه جور می تواند برای ما موضوع درست بکند ؟ مظنه چه جور می تواند برای ما حقیقت درست بکند ؟ اگر یادتان باشد چند وقت قبل من می گفتم که مراد صاحب قوانین از این مظنه آن امارات است آن ظن متأخم با علم است آن اطمینان است اگر این جور توجیه بکنیم خوب است و آن این است که علم عرف مظنه است اصلا عرف یقین ندارد آن یقین دقی فلسفی را قبول ندارد ، اطمینان ، به آن می گویند علم ، به آن می گویند علم عادی ، به آن می گویند ظن متأخم با علم و مراد صاحب قوانین همین است الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب یعنی اطمینان عرفی حجت است اگر کسی حرف من را بزند خوب ، ولی خلاف ظاهر است همه به صاحب قوانین گفته اند آقا الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب کی گفته ؟ خب معلوم است بر می گردد به این که الظن مطلقا حجه و به قول شیخ انصاری الاصل حرمت العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل ، به قول مرحوم آخوند الاصل عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل .
 بنابراین یک اصل موضوعی بتواند برای ما لغت درست بکند نمی شود تقاضا دارم روی این حرف من چون که حرف زیاد است روی این عرض من یک مقدار فکر کنید ببینید حرف من درست است یا نه ؟ این راجع به اصل موضوعی.
 و اما راجع به اصل حکمی دیگر وقت گذشت انشاء الله برای فردا.
 و صلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo