< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : تبادر
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 فرموده اند تبادر علامت حقیقت است اگر شک کنیم یک لفظی مجاز است یا حقیقت ؟ تبادر به ما می گوید حقیقت است دیگر خواه ناخواه عدم تبادر به ما می گوید مجاز است ، عدم صحت سلب به ما می گوید حقیقت است صحت سلب به ما می گوید مجاز است ، اطراد به ما می گوید حقیقت است عدم اطراد به ما می گوید مجاز است ، این در کلمات قدماء از ادباء از اصولیین آمده است و یک چیز مشهوری هم در اصول چه قدماء چه متأخرین من جمله مرحوم آخوند در کفایه شده است ندیده ایم کسی نگوید ولو این که مثل مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه بنایشان بر ایجاز است اما باز هم این تبادر و عدم صحت سلب و اطراد را فرموده اند .
 یک چیز دیگری هم باید بفرمایند نفرموده اند نمی دانم چرا ؟ این را هم از شما می خواهم فکرش را بکنید تا فردا ، فردا به من بگویید از شما استفاده بکنم و آن صحت حمل و عدم صحت حمل این ها عدم صحت سلب را گفته اند اما صحت حمل را که علامت حقیقت است یا عدم صحت حمل که علامت مجاز است این را دیگر نفرموده اند در حقیقت باید بفرمایند یک ) تبادر دو) صحت حمل سه) اطراد این ها علامت حقیقت است آن وقت منفی هایش را هم بفرمایند عدم تبادر نگفته اند ، عدم صحت حمل گفته اند ، عدم اطراد نگفته اند ، در حالی که اگر بخواهیم بگوییم باید شش قسمش بکنیم تبادر علامت حقیقت است عدم تبادر علامت مجاز است ، صحت حمل علامت حقیقت است عدم صحت حمل علامت مجاز است ، صحت سلب علامت مجاز است عدم صحت سلب علامت حقیقت است ، اطراد علامت حقیقت است عدم اطراد علامت مجاز است.
 حالا اصلا معانی این ها چیست ؟ تبادر یعنی چه ؟ این صحت حمل یا عدم صحت حمل معنایش چیست ؟ این هم در تفسیرش اختلاف شده هر کسی چیزی گفته است مثل مرحوم آخوند در کفایه و شاگردهایشان من جمله اساتید ما راجع به تبادر این جور گفته اند که بعضی اوقات معنا از ضمیر آگاه می رود به ضمیر ناآگاه ، این لفظ را می بردش توی ضمیر ناآگاه و می گرداندش توی معانی ، بعضی اوقات لفظ معنایش را پیدا می کند مقام تذکر برای انسان پیدا می شود این تبادر است تبادر معنا به لفظش در خزینه ذهن ، به عبارت دیگر توی فقه الان نظیرش را گفتیم بعضی اوقات انسان لفظ را معنایش را یادش رفته ، فکر می کند ، فکر می کند و مرحوم آخوند ، دیگران می گویند معنای تبادر این است لفظ را می برد توی خزینه معنا اسمش را می گذارند ضمیر نا آگاه ، فلاسفه اسمش را می گذارند علم اجمالی توی آن علم اجمالی توی آن خزینه ذهن که معانی آن جاست ناگهان آن خاطره به عبارت دیگر آن سهو و نسیان حجابها عقب می رود به قول مرحوم آخوند لفظ معنا را پیدا می کند شوهرش را گم کرده توی منی این طرف بگرد آن طرف بگرد ناگهان شوهرش را پیدا کن ، تبادر همین است لفظ را می برد توی خزینه و می گرداند بعضی اوقات پیدا نمی شود خب مأیوس می شود بعضی اوقات لفظ معنا را پیدا می کند وقتی معنا را پیدا کرد لفظ متبادر می شود به آن معنا ، این تبادر یعنی سبقت گرفتن یعنی معنا را پیدا می کند لذا اگر معنا را پیدا کرد می گوییم تبادر علامت حقیقت است ، این جوری که من عرض کردم دیگر یک چیز عرفی هم می شود ما توی اصول تبادر را با الفاظ مشکلش کرده ایم تبادر معنایش این است معنا را نمی دانی فکرش را بکن ببین معنا پیدا می شود یا نه ؟ اگر معنا پیدا شد اسمش را بگذار لفظ را معنایش را می دانم اگر نه بگو نمی دانم ، همان فکر ما که معنا را از ضمیرناآگاه می آورد به ضمیر آگاه یعنی خاطره ما را بالفعل می کند یادمان می آید این یادآمدن و خاطره ، ما به این می گوییم تبادر .
 و اگر این قدر مشکلش نکرده باشند خب می دانید که از جاهای مشکل کفایه همین تبادر و عدم صحت سلب و اطراد است اصلا همه جا این تبادر و این اطراد ، عدم صحت سلب همه جا آن وقت هم که ما قوانین می خواندیم آن قلم رسای مرحوم میرزای قمی نتوانست معنا را به ما بفهماند لذا با نفهمیدگی از قوانین آمدیم بیرون که واقعا تبادر چیست ؟ این که مشهور شده تبادر علامت حقیقت است یا عدم صحت سلب علامت حقیقت است ، یا اطراد علامت حقیقت است این ها چیست ؟ حالا راجع به تبادر اگر ما این جور بگوییم تبادر این است معنا فراموش شده فکرش را می کند معنا بر می گردد به این می گوییم تبادر خب معلوم است علامت حقیقت است دیگر ، نمی دانست اسم این زید است ، نمی دانست ، یک قدری فکر کرد دید اسمش زید است تبادر پیدا کرد این لفظ این جثه خارجی با آن معنا به او گفت که آقا زید ، به این می گوییم تبادر لذا صلاه همین است گاهی صلاه این می داند به معنای دعاست این هیچ ، اما گاهی نمی داند صلاه این حقیقت متشرعه به خود گرفته یا نه ؟ این لفظ صلاه را روی آن فکر می کند خاطره این که صلاه به معنا ارکان مخصوصه می آید به ذهنش ، متوجه الیه می شود وقتی متوجه الیه شد می گوید صلاه دو تا معنا دارد یکی حقیقت لغوی یکی حقیقت شرعی ،
 اگر هم فیلسوفانه بخواهید معنا بکنید این جور بگویید که توی ضمیر آگاه ما یک معانی هست که فراموش شده که فلاسفه به آن می گویند علم اجمالی ، اصولیین با فلاسفه علم اجمالیشان دو تا اصطلاح است در اصول اگر می گویند علم اجمالی معنایش این است که نمی دانیم معنایش این است یا آن ؟ اما فلاسفه که می گویند علم اجمالی معنایش مرتکزات ذهن را اسمش را می گذارند علم اجمالی لذا این مرتکزات ذهنی خیلی فراوان است اما ما یادمان رفته بعضی اوقات با فکر یادمان می آید وقتی که با فکر یادمان آمد تبادر لفظ به معنا به عبارت دیگر توجه لفظ به معنا به قول استاد بزرگوار ما پیدا کردن زن شوهر خودش را ، لذا تبادر را نباید این قدر مشکلش کرده باشند و اگر ما تبادر را این جور معنا کردیم یک معانی فراوانی از الفاظ ما داریم یک خاطره هایی در ذهن ما هست به آن می گویند ضمیرناآگاه این خاطره ها این معانی فراموش شده است حالا یک لفظی آمده مبتلا به من نمی دانم معنای این لفظ توی خاطره من هست یا نه ؟ فکرش را می کنم بعضی اوقات چیزی به ذهن نمی آید حقیقت را نمی توانم پیدا بکنم گاهی چیزی به ذهن می آید با قرینه مجاز را پیدا می کنم گاهی معنا بدون بند و بیل معنا می آید توی لفظ ، لفظ می رود تبادر پیدا می کند روی معنا می شود علامت حقیقت ، فکر من است که گاهی حقیقت درست می کند گاهی مجاز ، اگر آن لفظ را با قرینه بیاورد می گوییم مجاز است اگر آن لفظ را بدون قرینه بیاورد می گوییم حقیقت است .
 بله درست نمی کند حقیقت تعینی است یا حقیقت عینی ، حقیقت وضعی برای این که اگر یادتان باشد گفتیم وضع دو قسم است یکی وضع عینی یکی وضع تعینی مثل صلاه برای دعا معنای حقیقی اش است وضع عینی ، صلاه به معنا ارکان مخصوصه وضع تعینی اش است یعنی با استعمال کم کم حقیقت به خود گرفته ، عقل ما نه ، مسئله که عقلی نیست ، مسئله پیدا کردن لفظ معنا را ، این معنای عقلی است معنای استعمالی است ، معنای بودن معنا در خاطره بودن معنا در ضمیر ناآگاه ، و لفظ را دادن به ضمیر ناآگاه به قول مرحوم آخوند لفظ را می برم توی خزینه ذهن می گردانمش که من گفتم نگویید این جوری بگویید فکرش را می کنم ، لفظ را در نظر می گیرم فکرش را می کنم این لفظ را معنایش را بلدم یا نه ؟ فکر من گاهی آن چه سهو کرده ام معنا را می آورد بله گاهی هم نسیان می شود فرق بین نسیان و سهو این است که سهو در ضمیرناآگاه معنا موجود است حجاب دارد من نمی دانم کم کم می دانم نسیان آن است که خاطره به طور کلی از بین می برد خیلی از الفاظ را معنایش را می دانستم اما رفته است توی ضمیر ناآگاه کم کم اصلا به طور کلی فراموش شده خب تبادر نیست لفظ نتوانسته معنایش را پیدا کند ، زن نتوانسته شوهرش را پیدا کند فکر من نتوانسته کار بکند لذا تبادر لفظ به معنا پیدا نشده وقتی تبادر لفظ به معنا پیدا نشد نمی توانم بگوییم علامت حقیقت است.
 اما همین جا چون که این گاهی نسیان است نمی توانم هم بگویم علامت مجاز است این را هم توجه بکنید از همین جهت هم در تبادر ضدش را دیگر بزرگان نگفته اند نه قدماء گفته اند نه متأخرین که عدم تبادر علامت مجاز است این را کسی نگفته، سببش هم این است که لفظ را می دهم به ضمیر ناآگاه می دهم به آن علم اجمالی نمی تواند معنا پیدا بکند تبادر نیست علامت حقیقت نیست اما علامت مجاز است یا نه ؟ نمی دانم برای این که ممکن است توی ذهن من بوده اما فراموش شده ، اصلا از خاطره بیرون رفته لذا پیدا نکردنش علامت مجاز نیست اما پیدا شدنش علامت حقیقت است اما این شبهه هست که آیا این حقیقت حقیقت تعینی است یا حقیقت عینی ؟ به قول ایشان حقیقت شرعی است یا غیر شرعی ؟ این را نمی تواند درست بکند برای این که فرض ما این است گاهی لفظ را می دهیم به معنا معنا را با قرینه می آورد با قرینه که آورد این خب علامت مجاز است گاهی لفظ را می دهیم به معنا اما نمی تواند معنا را بیاورد نه با مجاز می تواند نه با قرینه هیچ کدام را نمی تواند بیاورد گاهی لفظ را می دهیم به معنا به آن خاطره و معنا را می آورد اما شک می کند این حقیقت است اما حقیقت متشرعه است مثل نماز برای ارکان مخصوصه ؟ یا حقیقت متشرعه نیست بلکه راستی یک حقیقت است ؟ حقیقت شرعی و حقیقت لغوی برای ما درست نمی کند احتیاج هم نداریم اما آن که می دانیم تبادر برای ما حقیقت درست کن است ، این راجع به تبادر .
 دیگر فردا راجع به عدم صحت سلب یا صحت حمل صحبت می کنم ، چیزی که تا این جا فهمیدیم تبادر مربوط به مفردات است مفردات جزئی ، اطراد مربوط به مفردات کلی است که بعد صحبت می کنم ، صحت حمل و عدم صحت سلب مربوط به جملات است به محمولات است به مرکبات است این هم که توی کتابها بعضی اوقات دیده ایم می گویند که تبادر و اطراد و عدم صحت سلب این ها همه یک چیز است نه ، این ها سه چیز حسابی است یکی تبادر یکی عدم صحت حمل یا صحت حمل یکی هم اطراد ، راجع به مفردات اصطلاحا اسمش را گذاشته ایم تبادر ، راجع به مرکبات اسمش را گذاشته ایم صحت حمل ، راجع به اطراد کلیات اسمش را گذاشته ایم اطراد .
 حالا چون که بحث مشکل است قیل و قال هم توی آن زیاد است تقاضا دارم مطالعه بکنید امیدوارم بشود از شما استفاده بکنیم انشاء الله .
 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo