< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

90/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : آیا تقلید از اعلم لازم است؟
  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث بالاخره رسید به این جا که تقلید اعلم اعلم مبان در مهام امور لازم است.
 عمده دلیل هم همان دلیل عقلی، عقل مستقل به این است که جاهل باید مراجعه کند به عالم، اصل تقلید ، و وقتی که می‌خواهد مراجعه کند اگر در مهام امور است اعلم مبان هم هست باید تقلید از آن اعلم بکند این عمده دلیل است و آن اقرب الی الواقع یا دوران امر بین تعیین وتخییر آنها هم خوب است اما اگر بگوییم تقریر همان تقریر عقلی است یعنی عقل می‌گوید تقریر که می‌خواهیم بکنیم تقریرها می‌کنیم من جمله تقریر بین تعیین و تخییر یا قول اعلم اقرب الی الواقع حالا می‌خواهید سه تا دلیلش بکنید که صحبت کردیم سه تا دلیل باشد اگر هم می‌خواهید یک دلیلش بکنید یک دلیل و آن مابقی تقریر حکم عقلی باشد، تفاوتی ندارد ، بالاخره عقل مستقل در این است که اصل تقلید لازم و در مهام امور اگر اعلم مبان هست از اعلم مبان.
 در مقابل نسبت می‌دهید به شهید رضوان الله تعالی علیه شهید دوم می‌گویند بعد از شهید هم بزرگانی این قول شهید را فرموده‌اند این که تقلید اعلم لازم نیست و همین مقدار که مجتهد جامع الشرایط باشد کفایت می‌کند.
 سه تا دلیل نسبت می‌دهند به مرحوم شهید که مرحوم شهید دوم سه تادلیل آورده‌اند این که تقلید اعلم لازم نیست همین مقدار که مجتهد جامع الشرایط باشد کفایت می‌کند.
 دلیل اول سیره، همین جوری که آن اعلمی‌ها تمسک به سیره کردند مرحوم شهید هم تمسک به سیره کرده است این که همیشه چنین بوده است که مردم در زندگیشان تمسک می‌کردند به خبره و اما خبره اعلم این دیگر از شما در آمده، کارشناس، در ما نحن فیه مراجعه جاهل به عالم، مجتهد جامع الشرایط و این را شارع مقدس با عدم ردع یانه ،امضا هم کرده، دلیل دوم‌شان امضاست ، روایات است.
 فرمایش مرحوم شهید خوب است انصافا اما من خیال می‌کنم نزاع نزاع لفظی باشد یعنی اگر به شهید عرض کنیم که آقا یک اعلم مبانی هست و مراجعه هم در مهام اموراست آیا این جا را هم می‌فرمایید سیره هست؟ یا دیگر این جاها سیره نیست؟ سیره عکس است؟ بلکه عقل است به خوبی دلالت دارد، به عبارت دیگر من خیال می‌کنم مرحوم شهید که فرموده‌اند برای خاطر این است که اعلم مبان همیشه کم بوده مخصوصاً مثلا در زمان مرحوم شهید این بزرگانی که همه بوده‌اند نمی‌شده بگویید اعلم مبان ، از آن طرف هم مردم مراجعه به کارشناس که می‌کنند این جورنیست که بروند دنبال اعلم مبان، لذا مرحوم شهید فرموده‌اند سیره هست در این که مراجعه به خبره می‌شود می‌خواهد اعلم باشد می‌خواهد نباشد ، به عبارت دیگر مرحوم شهید سیره‌ای که مردم دارند اما در کجا مردم سیره دارند مراجعه غیر اعلم؟ در امورات عادی، بچه‌اش سرماخورده می برد آن دکتری که نزدیکتر است یادکتری که خویش و قوم است، می‌خواهد یک خانه بفروشد مراجعه می‌کند به کارشناس ، یک نزاعی دارد مراجعه می‌کند به پیرمردها، کسانی که می‌توانند حرف بزنند رفع نزاع بکنند این جاها، معلوم است این جاها سیره هست و همه هم می‌گوییم این که اعلم لازم نیست سیره هم هست از او هم بپرسند چرا به اعلم مراجعه نکردی؟ می‌گوید که تفاوتی ندارد خب خانه‌مان را می‌خواهیم بفروشیم کارشناس آمد قیمت کرد کفایت می‌کند چرا مراجعه کردی به این دکتر ؟ فرق نمی‌کند دیگر بچه‌ام سرما خورده به آن دکتر مراجعه کردیم انشاء الله خوب می‌شود همچنین تا آخر، چرا مراجعه کردی به این روحانی ؟ فرق نمی‌کند بالاخره همه آنها مسئله می‌گویند مسئله را روی رساله می‌گویند همه آنها درست می‌گویند و اما یک وقت راستی ریشه‌ای است مهام امور است امر دین است دین است که می‌خواهد تقلید یعنی رشته را دادن به مجتهد یعنی جای امام علیه السلام نشاندن ، از مهام اموراست این جاها بعید می‌دانم شهید رضوان الله تعالی علیه و آن کسانی که من تبع شهیدند خیال نمی‌کنم بگویند، اگر بگویند به ایشان عرض می‌کنیم آقا ما این چنین سیره‌ای که شما می‌گویید نداریم، در مهام امور اعلم مبان سیره باشد مراجعه به غیر اعلم ما این جورسیره‌ای نداریم ، یک مقدار بالاتر این جور عقلی هم نداریم عقل، عقل عمومی نه عقل دقی فلسفی، عقل عمومی، عقلی که پیامبر در درون ماست همه دارند این عقل مستقل به این است که اگر اعلم مبان امر هم مهم باید مراجعه کرد به او نه به غیر اعلم، این دلیل اولی که نسبت می‌دهند به مرحوم شهید ما هم اصلا می‌گوییم که اولا که مرحوم شهید معلوم نیست گفته باشند اگر هم گفته باشند می‌گوییم که مسئله مسئله عقلی است عقل ما در مهام امور مستقل است به این که به اعلم مراجعه بکن نه به غیر اعلم.
  حالا تقریرها هم عقل مستقل است قاعده هم اقرب الی الواقع است قاعده هم دوران امر بین تعیین و تخییر.
  دلیل دوم که همان باید بگوییم دلیل اول گفته‌اند روایات دلالت دارد قرآن دلالت دارد اعلم و غیراعلم ندارد برای این که قرآن می‌فرماید که فاسئوال اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون دیگر اهل ذکر اعلم قرآن ندارد، و اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواه احادیثنا روات احادیث است مجتهد باید باشد و اما روات احادیثنا اذا کان اعلم این را دیگر ندارد به عبارت دیگر به اطلاق آیات و روایاتی که به ما می‌گوید مراجعه کن به مجتهد جامع الشرایط ، این همان باید گفته باشند که سیره با امضا اما سیره و امضا را دو تادلیل گرفتند، یکی گفتند سیره داریم یکی هم گفتند اطلاق روایات داریم.
  خب جوابش هم این است که این و اما الحوادث الواقعه همچنین آیه فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون و امثال این‌ها روایت‌ها به اندازه تواتر، تواتر معنوی روایت داریم دیگر، مراجعه جاهل به عالم، مراجعه در تقلید مراجعه شیعه به علماء روایات خیلی است مرحوم صاحب وسائل در جلد 18 وسائل در باب 9 شاید بیش از 10 ، 20 تا روایت نقل می‌کنند ، متفرق هم روایات زیاد است ، این روایت‌ها امضای حکم عقل است وقتی امضای حکم عقل باشد دیگر اطلاق ندارد، این روایت‌ها در مقام تشریع است وقتی در مقام تشریع باشد دیگر اطلاق ندارد وقتی اطلاق نداشت قدر متیقن دارد قدر متیقنش چیست؟ حکم عقل، بلکه ارشاد است به قول مرحوم شیخ تابع مایرشد الیه است دیگر، روایت‌ها تابع ما یرشد الیه است امضا کرده آن عقل را ، آن عقل به ما می‌گوید در امور عادی اعلم و غیر اعلم ندارد اتقی و غیر اتقی ندارد، افقه و غیر افقه ندارد، اما در مهام امور مثل اصل تقلید این اعلم و غیر اعلم دارد اگر اعلم مبان باشد ، به عبارت دیگر این اطلاق روایت اطلاقش را می‌گیریم وقتی اطلاق را گرفتیم دیگر نمی‌تواند بیاید بگوید که آن جا که اعلم هست باز هم به غیر اعلم می‌شود مراجعه کرد، این هم دلیل دومشان است.
  که دلیل دوم باید گفته باشند سیره داریم با امضاء گفته‌اند سیره داریم با عدم ردع، دلیل دوم اطلاقات داریم اطلاقات دلالت می‌کند بر این که اعلم و غیر اعلم ندارد.
  دلیل سوم‌شان گفته‌اند قاعده عسر، گفته‌ اعلم پیدا کردن کار مشکلی است و قاعده عسر، قاعده حرج می‌گوید ما جعل علیکم فی الدین من حرج بنابراین چون که پیدا کردن اعلم عسر است حرج است قاعده عسر می‌اندازد آن را می‌گوید اعلم و غیر اعلم ندارد.
  این دلیل سوم هم باز به مقام شامخ مرحوم شهید نمی‌خورد برای این که خب به شهید عرض می‌کنیم آقا این اعلم را طلبه‌ها باید تعیین کنند کاری به مردم ندارد تا قاعده عسر برایشان بیاید جلو، توی اصل تقلید هم علماء باید تعیین کنند از کی تقلید کنیم؟ خب عموم مردم می‌آیند می‌پرسند از مرادشان توی مسجد این طرف آن طرف از کی تقلید کنیم؟ آن آقا هم یک کسی را انتخاب کرده می‌گوید از فلانی، یا مثلا نمی‌داند آن اعلم است یا نه؟ می‌آید از مرادش از روحانیت ، از روحانیت سوال می‌کند روحانیت برایش انتخاب می‌کند از او تقلیدکن ،از اوتقلید کن، لذا اصلا مسئله عوامی نیست تا ما بگوئیم قاعده عسر می‌آید می‌گوید آقای عامی از هر کی می‌خواهی تقلید بکن لذا اصلا قاعده عسر سالبه به انتفاء موضوع است و مربوط به عوام مردم نیست اصل تقلیدش هم آن کلی عقل درک می کند باید تقلید بکند آن کلی درک می‌کند باید اعلم باشد حالا از کی تقلید کند ؟ می رود از کارشناس می‌پرسد اعلم کیست؟ می‌رود از کارشناس می‌پرسد بنابراین عسری برای مردم هیچ وقت جلو نمی‌آید نه در تقلیدش، نیامده است هم هیچ وقت از زمانی که اول غیبت کبری بوده تا الان علما توی صحنه بوده‌اند علماء مقلَد بوده‌اند هیچ وقت نه در اصل تقلید و نه در تقلید اعلم اصلا این حرف‌ها نه حرجی بوده نه عسری بوده و ازمه الامور دست علماء بوده علماء مردم را راهنمایی می‌کردند از کی تقلید کنید اعلم کیست، فالاعلم کیست و امثال این‌ها .
  مرحوم آخوند در کفایه یک قول سوم دارند آن جا که بداند اعلم توی کار است نداند کجاست علم اجمالی می‌گوید اعلم و آن جا که نمی‌داند اصلا اعلم هست یا نه؟ یک چنین چیزی که اصلا من قولش را ذکر نکردم .
  علی کل حال عمده همین قول این است که نفیا، اثباتا.
  بنابراین سه تا دلیل آن اعلمی ها دارند انصافا سه تا دلیل محکم مستحکم و راستی ریشه‌دار، سه تا دلیل هم آن غیر اعلمی ها دارند به اندازه‌ای بی ریشه است که اصلا نمی‌شود نسبت داد به مرحوم شهید و امثال مرحوم شهید ، باید توجیه کرد باید تأویل کرد و بگوییم مرحوم شهید آن جا ها را می‌خواهد بگوید که مهام امور نباشد و اصل تقلید باشد در امورات عادی، می‌شود مراجعه کرد به غیر اعلم آن وقت هر دو سه تایش هم می‌آید هم سیره هست و هم اطلاق روایات هست و هم قاعده حرج، راستی هم این جور است اگر ما مثلا بگوییم که دکتر در هر چه باید مراجعه به متخصص بشود خب یک عسر و حرج حسابی برای مردم جلو می‌آید، اصلا آن روایاتی که می‌گوید مراجعه بکنید به متخصص به کارشناس اصلا حمل بر فرد نادر می‌شود باید بکنیم، اصلا در میان مردم این چنین سیره‌ای نیست این ها مراجعه می‌کنند به همه دکترها سرشان شلوغ است دیگر حالا متخصص یا غیر متخصص ، لذا من خیال می‌کنم این‌ها به مقام قدس مرحوم شهید و امثال مرحوم شهید نخورد بگوییم اصلا نزاع لفظی است و در غیرمهام امور سیره داریم مراجعه می‌کند به غیر اعلم در حالی که اعلم هم هست شک هم نه، می‌دانداعلم هست ، اگر هم بخواهیم بگوییم نه عسر و حرج لازم می‌آید راستی این طوری که همه مراجعه کنند در غیر مهام امور ، در مهام امور به کارشناس که اعلم از همه باشد ظاهراً مرادشان همین است وقتی چنین باشد می‌توانیم بگوییم اصلا نزاع نزاع لفظی است.
  یک مسئله مهمی جلو آمده مرحوم آخوند هم مسئله را متعرض نشده‌اند و این مسئله مسئله مهمی هم هست به درد هم خیلی می‌خورد و نمی‌دانم چرا مرحوم آخوند متعرض مسئله نشده‌اند؟
  آن مسئله این است ما در دو روایت اگر با هم متعارض شد گفتیم که هر دو از کار نمی‌افتد تعبدا، باید به یکی از دو روایت عمل بکنیم، آن وقت اگر مزیتی در کار است به آن ذی المزیه اگر مزیتی در کار نیست می‌شود احتیاط کرد احتیاط، اگر نه تخییر، این در باب روایتین متعارضتین .
  اما قاعده اقتضا می‌کند که تساقط، دو تا روایت وقتی با هم متعارض شدند علم اجمالی به کذب احدهما داریم وقتی علم اجمالی به کذب احدهما تساقط، لذا باب تعادل و تراجیح هم گفتیم مختص به روایات اهل بیت است، اصلا در غیر روایات نمی‌آید، قاعده می‌گوید که تعارض تساقط، روایات باب تعارض.
  اما روایات به ما می‌گوید تساقط نه ، اخذ به احدهما اگر مزیتی هست مزیت، اگر احتیاط می‌توانی بکنی احتیاط و الا تخییر.
  خب حالا اگر دو تا مجتهد با هم قولشان مختلف شد که فراوان هست این رساله‌ها با هم اختلاف دارند دیگر، دو تا مجتهدند یا هفت هشت ده تا مجتهدند با هم اختلاف رأی دارند گفته‌اند از یکی از این‌ها تقلید کن کفایت می‌کند دیگر آن باب تعادل و تراجیح را نگفته‌اند آن قاعده عقلی را هم نگفته‌اند، نه گفته‌اند تساقط نه گفته‌اند ذی المریه گرفتن و الا تخییر، این‌ها هیچ کدام را نگفته‌اند بلکه مسلم پیش اصحاب است که این هفت هشت تا مجتهدی که همه آنها مثل هم هستند اعلم مبان توی آنها نیست از هر کدام تقلید کنی کفایت می‌کند این تسالم هست مسلم هست ، حالا چه جوری این مسئله راحلش بکنیم؟
  قاعده اقتضا می‌کند قول هیچ کدام حجت نباشد اگر هم ببریمش مصداق تعارض قرارش بدهیم قاعده اقتضا می‌کند که ذی المزیه احتیاط اگر این‌ها نشد، تخییر، قاعده تعادل و تراجیح این است قاعده عقلی و عرفی آن است ، اما آن چه سیره است الان ، بوده همیشه تسالم بین اصحاب این است که اگر چند تا مجتهد باشند اعلمی توی آنها نباشد هر کدام را انتخاب بکنی درست است در حالی که می‌دانی مثلا راجع به تسبیحات اربعه می‌دانی که یک کدام می‌گوید یکی، یک کدام می‌گوید سه تا احتیاط لازم نیست به هر کدام مراجعه کنی درست است اگر مراجعه کردی به آن که گفته یکی، یکی بخوانی درست است تقلید هم درست است تساقط هم نیست حالا بحث این است این تسالم از کجا پیدا شده ؟ می‌دانیم اخلاف با هم دارند یعنی دو تا رساله با هم اختلاف دارند، خب چرا تخییر؟ باید تساقط باشد اگر هم تساقط نه، اگر هم بردیم توی روایت هاکه نمی‌توانیم ببریم باز باید ذی المزیه باشد آن ذی المزیه غیر اعلم، آن ذی المزیه ها دیگر مخصوصا این که ما گفتیم که هر مزیتی، هر مزیتی آن روایت ذی المزیه مقدم می‌شود.
  حالا مرحوم استاد بزرگوار ما آقای داماد رضوان الله تعالی علیه یک حرفی از استاد بزرگوارشان مرحوم حاج شیخ نقل می‌کردند توی درر نیست ایشان از درس استادشان از درس مرحوم حاج شیخ راجع به این یک دلیل می‌آوردند فردا این دلیل را ببینیم درست است یا نه؟ مرحوم آقای داماد قبول نداشتند دلیل را رد می‌کردند فردا انشاء الله در این باره در قول مرحوم حاج شیخ و حرف مرحوم آقای داماد رضوان الله تعالی علیهما صحبت می‌کنیم.
 و صلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo