< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : آیه اذن

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  بحث امروزمان بحث سهل و ممتنع است یعنی از یک جهت بحث واضح است بلکه تکرار ماسبق است.

  اما از یک جهت هم معنا کردن آیه مشکل است به اندازه‌ای مشکل است که مرحوم آخوند در کفایه نسبت داده به پیغمبر اکرم که پیغمبر اکرم سریع القطع بود یعنی زود یقین پیدا کرد این از عجایب هم هست که مثل مرحوم آخوند، لذا از این جهت بحث مشکل است.

  آیه اذن این است آیه در سوره توبه آیه 61: و منهم الذین یوذون النبی و یقولون هو اذن قل اذن خیر الکم یومن بالله و من المومنین و رحمه للذین آمنوا منکم.

  طرز استدلال این است گفتند که خب پیغمبر اکرم حرف مومنین را قبول م‌کرد یومن بالله و یومن للمومنین معنای حجیت خبر واحد هم همین است که ما قول مومن را قبول بکنیم معنای خبر واحد همین است و دیگر احتیاج به آن حرفها نداریم که در آیه نفر در آیه کتمان و در آیه ذکر آمده بود که می‌خواستیم تلازم درست بکنیم می‌خواستیم مسئله را بگوئیم که خود مسئله دلالت دارد، ندارد امثال اینها این حرفهایی که زدیم احتیاج به این حرفها هم ندارد برای این که قرآن می‌فرماید پیغمبر اکرم خبر واحد را قبول می‌کرد همین طور که به خدا ایمان داشت ایمان به گفتار و کردار مومنین هم داشت.

  لذا تمسک شده به این جمله یومن بالله و یومن للمومنین .

  ظاهراً دلالت آیه خیلی خوب باشد اگر حرفهای دیروز من را قبول نداشته باشید خود همین آیه می‌فرماید که پیغمبر اکرم ایمان به مومنین داشت آنهایی که مومن بودند گفتارشان را، کردارشان را قبول داشت مخصوصاً اگر این جمله : و رحمه للذین آمنوا منکم را هم درستش بکنیم بگوئیم که مردم در زمان پیغمبر اکرم همیشه 2 قسمت بودند؛ یکی فاسق‌ها، یکی فاجرها

  یکی همانهایی که پشت سر پیغمبر اکرم حرف می زدند اما منافق نبودند برای این که اینها همه‌شان که منافق نبودند، منافقها آتش بر می‌افروختند والا حرف را همین مسلمانها میزدند دیگر اینها می‌گفتند که پیغمبر گوشی است اول منافقین درست می‌کردند بعد هم معمولاً می‌گفتند.

  آیه شریفه آمد نه، پیغمبر گوشی نیست پیغمبر اکرم این جوری است که نمام و سخن چین می‌آید می‌گوید که نگفتم پیغمبر هم گفت خب نگفتی در حالی که پیغمبر اکرم می‌داند گفته اما به رخ نمی‌کشند.

  لذا می‌گوید اذن خیرلکم ، اذن هست اما اذن خیر است نه اذن شر نه این که راستی زود باور باد پیغمبر زود باور نیست اما یک مجسمه اخلاق است خب خیلی بزرگان همین است دیگر به گوش بزرگی می رسد که پشت سر شما حرف زده این خجالت می‌کشد می‌آید پیش آقا می‌گوید من نگفتم بی‌خود می‌گویند در حالی که آن آقا می‌داند گفته اما آقا به آن اهمیت نمی‌دهد به رو نمی‌کشد همین شخص هم می رود پشت سر می‌گوید که چقدر زودبارو است یکی می‌آید می‌گوید گفت ترتیب اثر می‌دهد یکی می‌آید می‌گوید نگفت ترتیب اثر می‌دهد.

  من پشت سر ایشان حرف زده بودم حالا رفتم به ایشان می‌گویم نگفتم ایشان هم قبول می‌کردند اینها اذن نیست سریع القطع نیست زود باور که ما فارسی‌ها می‌گوئیم گوشی است، گوشی نیست فهمیده به رخ نمی‌کشد فهمیده می‌گوید خیلی خب نگفتی، نگفتی.

  لذا قرآن می‌فرماید و یقولون انه اذن می‌فرماید که قل اذن خیر لکم این گوشی است که برای شما خوب است یعنی می‌آیی می‌گوئی من نگفتم پیغمبر هم می‌پذیرد خیلی خب نگفتی برو دنبال کارت دیگر لازم هم نیست بگوئیم قل اذن خیرلکم آن هم همین می‌شود اما قرآن اذن خیر است که می‌گویند اذن است بگو نه اذنی است که برای شما خیر است خوب است اذن باشد یعنی حرفی را می داند و او می‌آید می‌گوید نگفتم می‌گویند خیلی خب نگفتی حالا یا اذن خیر لکم یا اذن خیر لکم که قرآن اذن خیرلکم است.

  خب این تا اینجا تمام شد بعد می‌فرماید که پیغمبر اکرم این است خدا را قبول دارد هر چه خدا بگوید ایمان دارد مومن هم هر چه بگوید قبول دارد اما این نمام و سخن چینی چه این هم رحمتا للذین آمنوا منکم پیغمبر رحمت است چون رحمت است حرف اینها را قبول می‌کند به این معناکه به رخشان نمی‌کشد مفسرین این جور معنا نکردند یا معمولاً توی اصول حتی مرحوم شیخ انصاری که مفصل صحبت کردند این عرض من را نفرمودند اگر این عرض من هم درست باشد که دیگر یک دفعه آیه شریفه به خوبی دلالت دارد که فاسق و فاجر قولش حجت نیست ذکر پیغمبر اکرم سکوت در مقابلش می‌کند برای خاطر این که می‌خواهد به رخش نکشد اما قول خدا حجت است قول ثقه هم حجت است خدا بگوید پیغمبر قبول می‌کند ثقه بگوید پیغمبر قبول می‌کند فاسق و فاجر بگوید پیغمبر به رخ نمی‌کشد روی عرض من هم دلالت می‌کند بر این که خبر ثقه حجت است هم دلالت می‌کند خبر فاسق و فاجر حجت نیست.

  لذا این جور می‌شود که خود این آیه می‌گوید که قول فاسق و فاجر حجت نیست پس پیغمبر چرا قبول می‌کند؟ و رحمه للذین آمنوا منکم یعین ایمانهای اصطلاحی دیگر لم یدخل الایمان فی قلوبکم در مقابل مومن آن وقت این جور می‌شود که این نمام و سخن چین‌ها این حرف پشت سر پیغمبر زن‌ها این‌ها قولشان حجت نیست اما پیغمبر اکرم ساکت می‌شوند ولی چرا ساکت می‌شوند؟ چون رحمه للعالمین است.

  اما اگر مومن باشد دیگر نه علاوه بر این که ساکت می‌شوند قبول می‌کنند لذا خود آیه مردم را منقسم می‌کند به 2 قسم؛ یک قسمت مومن واقعی یعنی ثقه قولشان را پیغمبر قبول می‌کند.

  یک دسته مومن‌های ظاهری یعنی اونهایی که حتی پشت سر پیغمبر هم حرف می‌زنند و قضیه افک دیگر همین شد خیال نکنید عموم مردم اینها خدا نکند از کم شروع می‌کند شیطان به کم قانع نیست می رسد به آنجا نسبت بد به زن پیغمبر می‌دهند به اندازه‌ای پیغمبر نارحت شدند که حتی دیگر چند روزی نمی‌توانستند از خانه بیرون بیایند و نماز بخوانند تا این که آیات آمد و زن پیغمبر را تبرئه کرد.

  خب اینها همه‌شان را که منافقین درست کردند و همیشه چنین است منافقین درست کردند شایعه را اما پخش شایعه بواسطه کی بود؟ مسلمانها .

  اینجا هم همین جور است خیال نکنیم که این آیه شریفه که بعضی گفتند مختص به منافقین است نه، مختص به منافقین نیست اینها همین‌ها هستند که للذین آمنوا منکم مسلمان است اما مومن واقعی نیست یعنی غیبت می‌کند تهمت می زند شایعه پراکنی می‌کند دیگر شایعه پراکنی کردنش هم فرق نمی‌کند پشت سر پیغمبر باشد پشت سر امام باشد پشت سر مراجع باشد شایعه را پخش می‌کنند و دیگر و شک دارد آیا درست است یا نه؟ باز هم پخش می‌کند حتی می‌داند این واقعیت ندارد باز هم پخش می‌کند.

  لذا خود آیه شریفه منقسم می‌کند به 2 قسم؛ یکی یومن بالله آن که از بحث بیرون است معلوم است پیغمبر اکرم قول خدا را ایمان دارد. و یومن للمومنین یعنی مومن را هم در مقابل نمام و سخن‌چین در مقابل این کسانی که نسبت به اذن به پیغمبر دادند پیغمبر اینها را هم قبول دارد یعنی قولشان را قبول دارد اما آن نمام و سخن چینی‌ها آن کسانی که پشت سر پیغمبر حرف زدند آمدند عذرخواهی کردند اینها چه؟ اینها را هم با رحمت با آنها رفتار می‌کند یعنی در حالی که می‌داند دروغ است ساکت می‌ماند می‌گوید نگفتم می‌گوید نگفتی خب برو دنبال کارت این جمله و رحمه للذین آمنوا منکم در مقابل آن یومن بالله است دیگر آن یومن بالله، یوم للمومنین یعنی خبر ثقه حجت است خبر عادل حجت است اما خبر فاسق و فاجر چه؟ آن حجت نیست پس پیغمبر اکرم چرا قبول می‌کردند؟ قبول نمی‌کردند پیغمبر اکرم می‌گفت نگو او می‌گفت گفتم می‌گفتند چرا گفتی؟ می‌گفت نگفتم می‌گفت خیلی خب نگفتی .

  لذا پیغمبر می‌شود اذن یعنی رحمه للذین آمنوا منکم به قول قرآن اذن خیر لکم یا اذن خیرلکم گوشی است سریع السیر است اما نه این که راستی آن بد و خوب و هر چه هست تا به پیغمبر گفتند پیغمبر قطع به آن پیدا کند نه، اینها نیست.

  این جور که من معنی می‌کنم دیگر علت هم نیست بر می‌گردد به این که این جوری است پیغمبر اکرم اذن نیست این طور نیست که فورا قطع پیدا کند از هر گفته‌ای نه، پیغمبر اکرم عقل کل است از هرکسی حرف قبول نمی‌کند باآن علم نبوت هم عمل نمی‌کند یک عاقل به تمام معناست که اگر چیزی را بخواهد قبول بکند با دلیل قبول می‌کند اگر خدا باشد قبول می‌کند و اگر مومن باشد قبول می‌کند اگر فاسق و فاجر باشد قبول نمی‌کند.

  اما آنجا که می‌بینیم در مقابل آن نمام که می‌گوید نگفتم هیچ چیز نمی‌گویند این هم قول نمی‌کند اما به رخ هم نمی‌کشد.

  لذا رحمه علت هم باشد علت از برای همان قل هو اذن خیرلکم است لذا اگر حرف من درست باشد آیه شریفه حتی بهتر از آیه نبأ دلالت می‌کند بر حجیت خبر واحد و یومن للمومنین آقایان معنا این جورکردند گفتند که این قل اذن خیرلکم این بهتر است یومن بالله و یومن للمومنین اعتقاد به خدا دارد حرهای خدا را قبول می‌کند جز ما اما این مومنین را همین نمام حساب کردند یعنی ایمان دارد به این معنا که به رخ نمی‌کشد قبول می‌کند و این زور است این جور معنا کردن که انسان بگوید که این آیه که می‌فرماید یومن بالله و یومن بالمومنین یعنی سخن چین پیغمبر اذن است از مومن قبول می‌کند بمعنا این که به رخ نمی‌کشد بعید است انسان این جور معنا کند مفسرین معمولاً همین جور معنا کردند این یومن بالله و یومن للمومنین، یومن للمومنین را همین فاسق و فاجرها گرفتند .

  و اما اگر این جور بفرمائید که آیه شریفه می فرماید پیغمبر اکرم ایمان به خدا دارد پیغمبر اکرم ایمان به مومن دارد، مومن واقعی یعنی چه؟ ایمان به خدا یعنی طبق آن چه خدا می‌گوید عمل می‌کند اینجا هم یعنی طبق آن چه مومن می‌گوید عمل می‌کند می‌شود خبر واحد حجت.

  آن وقت آن اذن خیرلکم چیست؟ خب این است که قول فاسق و فاجر را قبول نمی‌کند اما تو رودرباستی هم گیر نمی‌کند صلاح امت است اخلاق اسلامی است که به رخ نکشد.

  آمده نمامی و سخنچینی کرده بعد آمده گفته نگفتم اشتباه کردم، چه جور بوده، پیغمبر می‌دانند دروغ گفته هیچ چیز نمی‌گویند برای این که نفع و ضرری که ندارد اگر بخواهند قبول بکنند ضرر داشته باشد خب بله اما این حالا آمده عذرخواهی می‌کند، پیغمبر هم نمی‌گوید گفتی به رخ نمی‌کشند می رود دنبال کارش آن وقت این قل اذن خیرلکم می‌شود یک امر اختلاقی آن رحمه للذین آمنومنکم هم علتش است یعنی پیغمبر اکرم رحمه للعالمین است و باید این جور بکند این فاسق و فاجر که می‌آید می‌گوید نگفتم پیغمبر به رخش نکشند بگویند چرا گفتی و برو، نه پیغمبر اگر هیچ چیزش نمی‌گویند می‌شود می روند پشت سر پیغمبر اکرم می‌گویند که اذن است یک کسی می‌آید می‌گوید گفتم می گویند خب می‌آید می‌گوید نگفتم می‌گویند خب آیه شریفه آمد گفت این که اذن نیست این اذن خیر است یعنی چه؟ یعنی رحمه للعالمین است و قول مومن واقعی را قبول می‌کنکد قول فاسق و فاجر را هم نه قبول کند قبول نمی‌کند اما به رخش هم نمی‌کشد.

  لذا اگر این جور معنا بکنم بپسندید آیه شریفه به خوبی دلالت دارد که پیغمبر اکرم یومن للمومنین مکا هم باید چنین باشیم قبول نکنیم به رخ هم نکشیم ترتیب اثر هم ندهیم.

  اما آن که در مسئله هست ، یک مسئله این که این آیه شریفه مفروغ عنه گرفته حجیت خبر واحد را نه خودش دلالت داشته باشد برای این که یومن للمومنین یک ارشاد است مردم که بعد درباره‌اش صحبت می‌کنیم خبر ثقه را حجت می‌دانند قبول می‌کنند و آن سیره اینجا آمده یومن للمومنین همین طوری که سیره مسلمانها این است که قول خدا را قبول می‌کنند قول پیغمبر را قبول می‌کنند قول مومنین را هم قبول می‌کنند آن وقت این یومن لله دیگر تعبد نیست ارشاد به آن بنای عقلاست.

  لذا در آن آیات می‌گفت در این آیه هم می‌گوئیم که حجیت خبر واحد مفروغ عنه واقع شده آن وقت دیگر آیه دلالت ندارد آیه ارشاد به حکم عقلاست که خبر واحد را حجت می‌دانند و خبر فاسق و فاجر را حجت نمی‌دانند یعنی مفروغ عنه گرفته شده در آیه قول فاسق و فاجر حجت نیست قول مومن واقعی قول ثقه قول عادل حجت است روی آن مفروغ عنه‌ای فرموده است که پیغمبر اکرم چنین بوده است ایمان به خدا ارشاد ایمان به مومنین ارشاد است و آن رحمه للذین آمنوا منکم اینهم ارشاد به اخلاق است که هر مسلمانی باید چنین باشد.

  آن وقت این جور می‌شو د ظاهراً آیه دلالتش خیلی خوب است اما چون اراشد است خودش استقلال ندارد این حرفی که در آیات گفتیم در این آِیه شریفه هم همینجور است خودش در مقام بیانش نیست بلکه مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید اطلاق ندارد اما ما می‌گفتیم که اینها در مقام بیان خصوصیات است اطلاق دارد اما اطلاقش بدرد بخور نیست بمعنا این که ارشاد به حکم عقل است.

  ولی این حرف مرحوم آخوند که ایشان می‌فرمایند که آیه شریفه در صدد این است می‌خواهد بگوید که پیغمبر اکرم سریع القطع است پس از این قول کسی که آمده می‌گوید نمامی نکردم یقین پیدا می‌کنند که نمامی نکرده می‌گویند خب و چون سریع القطع است اما سریع القطع خوب است در بدیها همچین قطعی پیدا نمی‌کند در خوبی‌ها زود باور می‌کند در خوبی‌ها سریع القطع است پس آیه شریفه که می‌فرماید یومن للمومنین علتش این است که قطع پیدا می‌کند پیغمبر قطع پیدا کرده چون قطع پیدا کرده دیگر حجیت خبر واحد نیست حجیت خبر واحد آنجاست که قطع پیدا نکند نمی‌دانم چه شده اما معلوم است حرف درست نیست دیگر که ما بخواهیم نسبت بدهیم به پیغمبر اکرم بگوئیم زود باور است ولو در کارهای خوب هم زود باور است اصلاً زودباور مقام نبوتش را از دست می‌دهد.

  خدا رحمت کند مرحوم آقا سید محمد فشارکی بعد از میرزای بزرگ همه مراجع جمع شدند و ایشان را خواستند همه گفتند تو اعلمی همه گفتند تو مرجعی خودش یک جمله دارد یکی از درخشنده ترین چیزهاست برای مراجع ایشان فرمودند بله من اعلم از شما هستم اما من سیاست و درایت و بتوانم جامعه را اداره کنم نیستم بنابراین مرجعیت علاوه بر این که علم می‌خواهد درایت می‌خواهد قدرت اداره می‌خواهد و من این جور نیستم خب راستی ساده لوح‌ها اگر زودباور باشند این دیگر قدرت پیغمبری ندارد اگر پیغمبر اکرم زودباور باشد راستی واقعا پیغمبر اکرم زود باور باشد چه راجع به خوبی‌ها چه راجع به بدیها دیگر اصلاً نمی‌توانیم بگوئیم پیغمبر است.

  پیغمبر اکرم زودباور نیست اما در مسئله ما چه جورشده زود باورشده؟ این یک امر ظاهری است، یعنی به رخ نمی‌کشیده می‌فهمیده خوب می‌فهمد اما به رخ نمی‌کشد نمی‌خواهد این را خجالت زده‌اش بکند قبول می‌کند یا نه؟ نه، کی قبول می‌کند؟ وقتی خدا بگوید وقتی مومن واقعی بگوید خبر ثقه اما تا خبر ثقه نباشد تا گفته خدانباشد ایشان باور نمی‌کند اگر می بیند یک جا باور کرده بدون خبر ثقه بدون دلیل بدون برهان بدانید که این به رخ نمی‌کشد اذن خیر است.

  لذا این جمله مرحوم آخوند نمی‌دانم چه شده مسلم درست نیست حالا شما یک مطالعه‌ای رویش بکنید ببیندی آیا می‌توانید محملی برای کفایه درست بکنید یا نه؟

  کفایه برود کنار حرف مرحوم شیخ انصاری هم که توی همه آیات گفته اطلاق ندارد این هم اینجا نمی‌آید حالا اگر هم اطلاق نداشته باشد باز آیه دلالت بر حجیت خبر واحد می‌کند فقط ایرادش این است که ارشاد به حکم عقل است استقلال نیست تعبد برای حجیت خبر واحد نیست.

  دیگر اینجاها چیزی نداریم گفتند برای حجیت خبر واحد تمسک شده به قرآن این آیاتش بود تمسک شده به روایات، تمسک شده به اجماع، تمسک شده به عقل به سیره عقلا انشاءالله در جلسه بعدمان راجع به روایات که دلالت می‌کند بر حجیت خبر واحد مباحثه می‌کنیم.

 وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo