< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

89/03/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : حجیت ظواهر

  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

  در حجیت ظواهر عرض کردم اصل مسئله معلوم است و حتی ما قائلیم حجیت ظواهر از باب علم عادی است نه از باب ظن معتبر.

  لذا اگر حرف من را هم نشنوید از بابت ظن معتبر یعنی بنای عقلا با عدم ردع از شارع مقدس یعنی امضاء.

  لذا اصل مسئله حرف ندارد حرف در 2 چیز هست؛ یکی بزرگان مثل شیخ و دیگران فرمودند و آن این است که بعضی گفتند ظواهر قرآن حجت نیست العیاذ بالله آن یک مسئله است این مسئله را متعرض شدند بعد از آن که ظهور را حجتش می‌کنند می‌فرمایند اما این که بعضی نزاع صغروی هم می‌شود نه کبروی بعضی‌ها گفتند ظواهر قرآن حجت نیست غلط کردند خب این یک بحث، بحث فردایمان انشاء الله یک بحث هم که متعرض نشدند و تعجب است چرا متعرض نشدند این است که ما می‌گفتیم 17-10 تا اصل باید جاری بکنیم تا بعد حجیت ظواهر را درست بکنیم و تا آن 17-10 تا اصل جاری نشود ظاهر حجت نیست ولو ظهور هم باشد، حجت نیست و این 17-10 تا اصل را بعضی‌اش را عرض کردم بحث رسید به مسئله پنجم گفتم یتوقف علی اصاله الجد اگر کسی رسمش این است توی مجالس جدی حرف نمی‌زند این ظهور کلامش حجت نیست نمی‌شود گردنش گذاشت ما اول باید اصاله الجد را درست بکنیم بگوئیم معمولاً انسانها حرف که می‌زنند راستی جدی می‌گویند نه شوخی نه هزلی.

  و اما اگر کسی رسمش این باشد که شوخی حرف می‌زند کنایه و مجاز حرف می‌زند مثل شعرا معمولاً این جوری است دیگر هر چه درونش بیشتر فصاحت و بلاغتش بیشتر.

  لذا ما بخواهیم قبل از اصلاله الجد بخواهیم بگوئیم ظهور کلام این حجت است نه، ظهور کلام این حجت است آنجا که متعارف باشد اگر غیر متعارف باشد این ظهورش حجت نیست.

  شش : یتوقف علی تطابق الاراده الاستعمالیه والاراده الجدیه باید می‌دانید که حمل عام بر خاص آیا مجاز است یا نه؟ مشهور می‌گویند حمل عام بر خاص مجاز است و این اواخر تبعا الشیخ بزرگوار مخصوصاً مرحوم آخوند که خیلی پافشاری رویش دارند می‌گویند که نه عام معمولاً گفته می‌شود برای تقنین استعمال هست جد روی عام نیست این جد غیر از آن جدی است که گفتم که در مقام هزل است این در مقابل تقنین است قانون گذار وقتی قانون را وضع می‌کند می‌گوید این کلیتش الان هم همه قانون گذارها منجمله همین مجلس ما مثلاً می‌گوید قضیه خیلی مهم است 2 فوریت تصویب می‌شود بعد رای گرفته می‌شود روی کلیتش قطع نظر از خصوصیتش می‌گویند کلیت مسئله تصویب شد این را می‌گویند اراده استعمالی یعنی قانون گذار اول عام را می‌گوید نه برای این که حجیت ظهور باشد نه برای این که عمل رویش باشد عمل اصلاً نمی‌شود رویش باشد تا این که خصوصیات را بگوید بعد از آن که خصوصیات تمام شد آن وقت اگر تخصیصی نخورده اراده جدی رویش است اگر تخصیص خورده معلوم می‌شود اراده جد رویش نبوده اراده، اراده تقنین اسمش را می‌گذارند اراده استعمال معلوم می‌شود اراده استعمالی بوده خطاب الاراده الاستعمالیه و الاراده الجدیه به قول مرحوم آخوند این مجاز هم نیست.

  خب پس اگر شارع یا قانون گذار در مقام تقنین باشد نه در مقام اجرا و خصوصیت آن اطلاق دیگر کلام ندارد.

  لذا مثلا مثل مرحوم شیخ انصاری که ما هم همین عقیده را داریم تبعا از ایشان می‌گویند که قرآن شریف اطلاقش حجت نیست عموماتش هم حجت نیست باید بروید دنبال مخصص از طرف اهل بیت علیهم السلام.

  لذا عام است مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید عام قبل الفحص است، عام قبل الفحص حجت نیست یا مثلا در باب تقنین می‌گوید در مقام تقنین است این اطلاق ندارد چون در مقام تشریع حکم است نه در مقام خصوصیات برمی‌گردد به این که اراده استعمالی با اراده جد باید تطابق بشود وقتی تطابق می‌شود که این در مقام تشریع حکم نباشد اگر در مقام تشریع حکم است اطلاقاتش حجت نیست، بمعنا این که اصلاً اطلاق ندارد سالبه به انتفاء موضوع است اخلاق را بخواهیم گردنش بگذاریم نمی‌شود می‌گوئید مثلا مولا در مقام بیان مراد است خصوصیت ذکر نکرده تا می‌گوید خصوصیت ذکر نکرده می‌گوید من در مقام بیان تشریع بودم نه در مقام بیان خصوصیت اطلاق نمی‌توانیم بگیریم.

  لذا این امر مهم اهم باید اینجا بیاید ظهور چه وقت حجت است؟ وقتی که تطابق اراده استعمالی و اراده جدی را بعبارت دیگر وقتی قانون را بدهد دست اجرا آن وقت می‌توانیم بگوئیم مولا در مقام بیان مراد است خصوصیت ذکر نکرده پس مطلق اراده کرده عام اراده کرده.

  و اما اگر ندهد دست اجرا در مقام تقنین باشد اسمش را می‌گذاریم اراده استعمالی اسمش را می‌دهیم مولا در مقام بیان مراد خصوصیات نیست پس ما اصاله الظهور در کلام ایشان نداریم، این هم ششم.

  هفت : یتوقف علی عدم کونه مختص بمن قصد افهامه این خیلی حرف مهمی هم هست عین این حرف را مرحوم صاحب قوانین دارند و صاحب قوانین را هو کردند که حسابی که ایشان می فرماید که این من قصد افهامه این باید در کلام نباشد والا کلام حجت نیست به او گفتند این حرفها چیست؟ برای خاطر این که اگر یک کسی مخفیانه دارد حرف می‌زند یا مخفیانه یک نامه نوشته این نامه مشهور شد همه گردنش می‌گذارند این نامه مال تو همه هم می‌گویند ظهور این کلام این است خب تا اینجاها اگر صاحب قوانین این را گفته باشد بله ایراد وارد است می‌خواهد قصد افهامه باشد می‌خواهد نباشد ظهور کلام است و حجت است عرفا و عقلا از همین جهت هم مثلا اگر یک مجرم را بگیرند و یک نامه از طرف توی خانه‌اش پیدا کنند دست و خط خودش باشد هر چه توی این نامه است می‌گوید که تو گفتی.

  اما یک حرف دیگر است که شاید من یقین دارم حالا شاید می‌گویم من یقین دارم که صاحب قوانین همین را می‌خواهد بگوید که بعضی اوقات در خطاب، خطاب خصوصیت دارد من قصد افهامه مثل کجا؟ همه جا فراوان است شعرا یک اصطلاحاتی دارند این اصطلاحات برای خودشان حجت است و می‌ و نگار 14 ساله و این حرفهایی که توی کلمات حافظ است حالا این یک اصطلاحی دارد اصطلاحاتش بین شعراست بین عرفاست و بالاخره برای خودشان یک اطلاحاتی دارند حالا اگر استاد بزرگوار ما حضرت امام که ایشان بعضی اوقات می‌گفتند اگر بر نخورد به شعرا من این حرف را قبول ندارم قبول ندارم به این معنا بدکاری می‌کنند نمی‌دانم بار 14 ساله و می مرادش از می نمی‌دانم چه هست و نمی‌دانم می کهنه و این حرفهایی که توی حافظ است اما آن که الان مرادم است این است حالا خوب باشد باید ولی این من قصد افهامه است از می اراده نکرده شراب را و ما نمی‌فهمیم اما آنهایی که اهل شعرند می‌فهمند که این چه می‌خواهد بگوید کلام مختص می‌شود به من قصد افهامه و اگر یک شعری بگوید که من شراب کهنه خوردم و با کی نشستم و چه کردم و می خانه چه شد و اینها این را دیگر حاکم شرع نمی‌تواند تعزیرش بکند نمی‌تواند با اقرارش 80 تا تازیانه به او بزند چرا؟ برای این که لکل قوم اصطلاح نه یک مقدار بیا پایینتر فلسفه یک اطلاحاتی دارد این اصطلاحات برای خودش است یعنی برای علم فلسفه از همین جهت هم ما این اصطلاحات را بیاوریم توی اصول، اصول را بادش می‌کنیم به قول آقای بروجردی آن اصطلاحات اصلا مثل ماهیت مثل عناوین اولیه عناوین ثانویه اینهایی که توی فلسفه هست خیلی هم هست ما آوردیمش خیلی‌اش را در اصول، اصول را خرابش کردیم و توی اصول که امور اعتباری است اصلا نه ماهیتی است و نه وجود اصلا امور اعتباریه که وجود نیست وجود حقیقیه خارجیه نیست تا ما بخواهیم احکام بر آن بار بکنیم توی فقه ما یک امور اعتباری است جمع بین ضدین هم می‌شود جمع بین نقیضین هم می‌شود این که می‌گویند جمع بین ضدین محال است یعنی توی فلسفه موضوعش وجود واقعی این که می‌گویند ماهیت این معمول توی فلسفه حد الوجود و اما ما عنوان را اسمش را گذاشتیم ماهیت بعد هم ایراد رویش می‌کنیم یکی پس از دیگری خود ما یعنی شما فقها خود شما فقها یک اصطلاحی یک اصطلاحاتی در فقه دارید که توی عرف مردم نیست توی فلسفه نیست و توی سایر علوم نیست و این اصطلاحات برای شما حجت است من قصد افهامه.

  لذا مثلا اگر کسی بخواهد وارد فقه و اصول بشود باید مقدماتش را فراهم بکند منجمله از مقدمات در علم اصول در علم فقه این است اصطلاحاتش را یاد بگیرد و اصطلاح در فقه، در اصول هم زیاد داریم اصطلاح در فلسفه زیاد داریم و اینها را اسمش را می‌گذارند من قصد افهامه یعنی وقتی که می‌گویند ماهیت مختص به فلاسفه است ما این ماهیت را بخواهیم جای دیگر بیاوریم این حجت نیست حجت نبودنش هم برای خاطر این است که آن که اصطلاح را وضع کرد برای خودش وضع کرد نه برای شما آن که در عالم فلسفه یک اصطلاحاتی داشت این برای خودش وضع کرد نه برای شما و شما این اصطلاحات را گرفتید آوردید در اصول ، اصول خراب شد.

  من خیال می‌کنم مرحوم صاحب قوانین همین را می‌خواهند بفرمایند حالا بفرمایند یا نفرمایند این کلمات همه همه تبع قضیه این است که من قصد افهامه نیست بلکه خود کلام ظهور دارد می‌خواهد برای مخاطب باشد برای غیر مخاطب اما در علوم یا غیر علوم رموزاتی همه دارند ارتش دارد ما بقی قوای سیاسی دارد یک رموزاتی دارند این رموزات برای خودشان حجت است گاهی اسم زید را می‌گذارند عمر گاهی اسم عمر ار می‌گذارند بکر حالا اینها بخواهیم ظهور از آن بگیریم خب مسلم نمی‌شود رموزات مختص آن قومی است مختص به آن صنفی است که رموزات دارد، این هم مسئله هفتم.

  مسئله هشتم: یتوقف علی جریان مقدمات الحکمه فی المطلقات والا فظهوها لیس بحجه فیما اذا کان فی بیان اصل التشریع.

  ما یک مقدمات حکمت داریم باید در مطلقات جاری بکنیم باید بگوئیم مولا در مقام بیان خصوصیات است و قرینه‌ای ذکر نکرده پس خصوصیات مراد است و اما اگر در مقام مجمل گویی باشد یا در آن مسئله می‌گفتند در مقام بیان تشریع و اصول حکم باشد این دیگر ظهورش حجت نیست الف لام میم رمزی بین عاشق و معشوق بین خدا و پیغمبرش و در این صلاح این است مجمل گویی بشود متشابه گویی قرآن می‌فرماید من این جوری‌ام که متشابه دارم محکمات دارم محکمات هم هن ام الکتاب و اخر متشابهات و این متشابهات را هیچ کس نمی‌داند بغیر از راسخون فی العلم آنها باید تعیین کنند و راسخون فی العلم هم که شما مردم عقبشان زدید امام زمان را هم که غایبشان کردید بنابراین ، این متشابهات دیگر برای شما حجت نیست اصلا متابعت هم از متشابهات نکن فاما الذین فی قلوبهم زیغ و یتبعون ما تشابه آن هم برای خاطر فتنه گری‌شان خب متشابهات ولو ظهور هم دارد ظهورش حجت نیست چرا ظهورش حجت نیست برای خاطر همین که در مقام بیان تشریع حکم و اجمال گویی و مشتبه گویی است و این صریح قرآن است در اول سوره آل عمران می‌گوید من یک محکماتی دارم یک متشابهاتی دارم دنبال متشابهات نروید یعنی حجت نیست بروید دنبال محکمات اگر متشابهات برایتان معنا کردند یعنی ائمه طاهرین الاالله و الراسخون فی العلم اگر آنها معنی کردند متشابه برایت می‌شود محم والا متشابه به حال خود باقی است دنبال متشابه نرو اصلا، ابدا. این هم هشتم.

  نهم : یتوقف علی کونه فی مقام التفهیم و التفهم و اما اگر در مقام تفهیم و تفهم نباشد باز آن ظهور کلامش حجت نیست می‌گوید من که در مقام تفهیم نبودم در مقام تفهم نبودم.

  اگر برگردانید به صورت اول خودش یک امر مستقل فراوان هم هست که می‌گوید من در مقام تفهیم و تفهم نبودم من در مقام این بودم اصل تشریع حکم گفتن اصل رموز یا در مقام گفتن متشابهات یا نه اصلا بعضی اوقات این جوری است که لفظ را می‌گوید برای خاطر معنا نه برای خاطر خود لفظ و ما بخواهیم از این که اراده معنا نکرده بخواهیم ظهور بگیریم نمی‌شود.

  ده : یتوقف علی اثبات الصدور بالقطع او القطعی کالخبر الثقه والا فظهور خبر الضعیف لیس بالحجه.

  روایت ضعیف ظهورات حجت است به سیره عقلا می‌گوئیم بله ظهورات حجت است به سیره عقلا آنجا که یا قطع باشد یا قطعی یعنی مثل خبر ثقه لذا این 10-8 چیز که می‌گوئیم بعد هم می‌آئیم می‌گوئیم در خبر واحد هم همه را می‌آوریم حالا منجمله اینجا خبر ضعیف خیلی گویا حالا این حجت است یا نه؟ باید اصاله الصدورش را درست بکنیم اگر اصاله الصدور را درست بکنیم آن ظهور حجت است والا اصاله الظهور درست نکنیم ظهور حجت نیست.

  لذا اگر یک خبری به شما برسد از یک فاسق و فاجر و این را بخواهید ترتیب اثر بدهید فردا گردن مولا بگذارید خبرت را شنیدم ظهور داشت می‌گوید که نه، ظهور داشت اما ظهور حجت نبود چرا؟ اصاله الصدورش درست نبود.

  ما در حجیت داریم بحث می‌کنیم یعنی اول که وارد بحث می‌شویم این جور می‌گوئیم که القطع حجه و القطعی حجه منجمله قطعی حجت است ظهور کلام است می‌گوئیم نه تا اصاله الصدور درست نشود تا اصاله الصدور درست نشود ظهور هم هست ظهور عالی هم هست حجت نیست اصلا بحث ما همین است باید ما برای حجیت ظواهر اصاله الصدور درست بکنیم بعد برویم بگوئیم هذا حجه والا اگر اصاله الصدور درست نکنیم بخواهیم بگوئیم حجه گردنش بگذاریم نه، کی به تو گفت؟ فلان زن گفت فلان زن نه، الان این روزنامه‌ها این سایتها این حرفهای توی میان طلبه‌ها اینها اصاله الصدور ندارد حجیت ندارد اسمش را هم می‌گذاریم شایعه خدا هم می‌گوید پدرت را در می‌آورم قتل الخراصون الذین هم فی غمرتهم ساهون بخواهی با چه درست بکنی؟ تا اصاله الصدور درست نشود به قول قرآن شریف می‌فرماید یک چیزی می‌شنوی با دهانت یک چیزی می‌گوئی و خیال می‌کنی هیچ چیز است و هو عند الله عظیم باید اصاله الصدور درست بشود تا اصاله الصدور درست نشود حرفها حجت نیست، نیست بلکه متابعت از آن حرفها هم گناهش خیلی بزرگ است .

  خب این هم گریزمان که هیچ کس گریز ما را قبول نمی‌کند چه بکنیم.

  بعدش هم حرف آخریمان که باز هم است این است که اصاله الحجت هم باید درست بشود تا آن وقت برویم اصل ظهور را حجت بکنیم والا اگر بدانیم تقیتا صادر شده خب مسلم ظهور حجت نیست ظهور ولو خیلی هم قوی باشد و حتی برسد به آنجا که کالنص باشد اما اگر بدانیم تقیتا صادر شده می‌گوئیم که این روایت حجت نیست چرا؟ اصاله الجهت ندارد حتی اگر در معرض تقیه هم باشد آن بحث‌ها می‌آید جلو که اگر 2 تا روایت با هم تعارض کردند اگر نتوانستی شهرت درست بکنی مخالف و موافق قرآن اما موافق با سنی‌هاست یقین هم نداری باز می‌گویند این حجت نیست روایت موافق با عامه را بگذار کنار روایت مخالف با عامه را بگیر ولو آن روایت موافق با عامه هم سندش خوب باشد هم دلالتش خوب باشد باز هم حجت نیست.

  لذا وقتی حجت است که ما اصاله الصدور را درست کنیم روایت ضعیف نباشد وقتی درست است که اصاله الجهت را هم درست کنیم این روایت موافق با عامه نباشد اگر آن قواعد تعادل و تراجیح به ما گفت که این موافق با عامه است دیگر حجت نیست برای این که اصاله الصدور جهتش را نتوانستیم درستش بکنیم.

  این خلاصه است و اینها را اگر شما بخواهید جمع کنید بیش از 17-10 تا می‌شود و شاید اگر روی خصوصیاتش برویم باید 50-40 تا اصل که اینها به طور ناخودآگاه هم جاری می‌شود یعنی وقتی می‌خواهیم اصاله الظهور را بگیریم به طور ناخودآگاه عقل ما 50-40 تا اصل جاری می‌کند بعضی‌اش را که شک می‌کنیم از ضمیر ناخودآگاه می‌آید ضمیر آگاه ولی مسلم است این 50-40 تا اصل باید جاری بشود تا بعد بگوئیم ظهور حجت است حتی راجع به خبر واحد هم همین است بعد هم راجع به خبر واحد صحبت می‌کنیم یک جمله هم یکی از فضلای جلسه از شیخ بزرگوار راجع به خبر واحد نقل کردند آن هم تایید می‌کند که شیخ بزرگوار هم فرمودند اصاله عدم زیاده و اصاله عدم نقیصه باید جاری کنیم تا خبر واحد را حجت کنیم و این جمله که از مرحوم شیخ انصاری است خب به ما می‌گوید این حرفهای 3-2 روزه ما همه‌اش بجا.

  ایراد همین است به شیخ انصاری چرا شما که این قدر مفصل برای ما گفتید این بحث 3-2 روزه ما را برای ما نگفتی و وارد اصاله الظهور یا حجیت خبر واحد یا امثال اینها بشوی؟ ولی علی کل حال مثل این که مو زیر درزش نمی‌رود یعنی حتما باید ما اگر بخواهیم حجیت ظواهر را درست بکنیم اینهایی که گفتم که 10 تا به بالایش را گفتم که بیش 50 تا می‌شود باید این اصول عقلائیه را جاری بکنیم همه‌اش هم اصل عملی عقلائی است و متاسفانه دیر شد شیخ بزرگوار راجع به اصول عملیه این قدر مفصل صحبت کردند البته راجع به همه‌اش که نه این 4 تا اصل عملی.

  اما راجع به اصول عقلائیه شیخ انصاری هیچ کجا بحث نکردند در حالی که این اصول عقلائیه عملیه یعنی تعیین وظیفه در ظرف شک عند العقلا خیلی اصل است شاید همین که گفتم 50-40 تا اصل اسمش را می‌گذاریم اصول عقلائیه عملیه یعنی تعیین وظیفه در ظرف شک عند العقلا.

 وصلی الله علی محمد وآل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo