< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1389/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادامه مبحث قطع موضوعی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

مطلب سومی که در قطع موضوعی هست این است که ما مدعی هستیم قطع موضوعی در اسلام نداریم حالا چه قطع درج در موضوع حکمی شده باشد یا درج شده باشد در یک موضوعی 2 تا موضوع واقع شده باشند برای حکم دیگری ما در فقه‌مان پیدا نکردیم یک مسئله که مربوط به قطع موضوعی باشد.

راجع به آنها که قطع درج در موضوع و حکم بیاید روی این مرکب همه گفتند نداریم لذا صاحب حدائق و مثل صاحب جواهر هو می‌کند که آقا این خلاف ضرورت است خلاف اجماع است این خلاف روایات است و ما بخواهیم بگوئیم بول نجس نیست مقطوع البول نجس است این خلاف ضرورت است بعبارت دیگر یک جا پیدا کنیم که قطع درج در موضوع حکم شده باشد نداریم بالاتر از این که نداریم این که قطع درج در موضوع، یعنی قطع درج در حکم آن موضوع واقع بشود برای حکم دیگر آن هم نداریم اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک التصدق که علم دخالت داشته باشد در وجوب ظاهراً نیست دیروز مثال می‌زدم اگر باشد باید که نماز جمعه معلومه واجب باشد در حالی که نماز جمعه واجب است دیگر نماز جمعه معلوم واجب است خب این را هیچ کس نگفته روز جمعه نماز جمعه واجب است بله اگر شک کردیم روز جمعه است یا نه؟ باید با دلیل اثبات بکنیم امروز روز جمعه است.

لذا اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه این معنایش این است که وقتی فهمیدی روز جمعه است و نماز جمعه بپاست برو گفتم که دیروز مثل همین است اذا نودی لصلاه من یوم الجمعه فسعوا الی ذکر الله اینجا این نودی الی الصلاه بجای علم واقع شده بجای این که بگوید اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه فرموده اذا نودی الی الصلاه من یوم الجمعه بجای قطع آن را گذاشته یعنی باید اثبات بشود نماز جمعه‌ای هست وقتی اثبات شد نماز جمعه است برو دنبال نماز جمعه و این وجوب آمده روی ذات نماز جمعه علم هیچ دخالت ندارد می‌شود علم طریقی اما عمده که ما نفهمیدگی داریم این است که اگر علم جزء موضوع باشد دیگر نماز جمعه واجب نیست نماز جمعه معلومه واجب است و اصلا معنی ندارد بگوئیم نماز جمعه معلومه همین جور که مثلاً نماز جمعه 2 رکعت است نماز جمعه امام می‌خواهد نماز جمعه خطبه می‌خواهد یکی هم علم می‌خواهد جزء موضوع همین طور که از شما بپرسند این که نماز جمعه چیست؟

اجزائش را می‌گوئید شرایطش را می‌گوئید و علم جزء موضوع باشد علم را هم باید بگوئید و ما نداریم توی اسلام یک وجوبی که علم ضمیمه آن باشد.

لذا بنا شد شما مطالعه کنید یک جا پیدا کنید که این جورها باشد یعنی وجوب با علم شما 2 تا انشاء رویش آمده باشد یعنی شارع مقدس این جوری است که خب تصور می‌کند از باب تقریب به ذهن می‌بیند نماز جمعه من حیث هی هی این مصلحت تامه ملزمه دارد می‌گوید صلاه الجمعه واجبه می‌دهد دست فعلیت می‌دهد دست تنجز یعنی عقل ما می‌دهد دست تنجز منجز می‌شود و بر ما واجب می‌شود تمام احکام الهی این جوری است.

مرحوم نائینی (رض) این فحل در اصول انصافا هم فعل در اصول است می‌خواهند برای این قطع موضوعی مصداق پیدا بکنند هم برای آن قسم اول هم برای قسم دوم الا این که نمی‌گویند قسم اول و دوم مثال می‌زنند برای آن قسم اول که قطع ما درج در موضوعی حکم بشود گفتند جهر و اخفات همین طور است الجاهل المقصر کالعامد الا فی موضعین جهر بجای اخفات، اخفات بجای جهر نماز تمام در مسافرت بجای قصر و گفتند این 2 جا علم درج در موضوع شده آن وقت این جور می‌شود که الجهر المعلومه واجب یا در نماز تمام التمام المعلومه فی المسافرت این واجب می‌گویند جهر و اخفات مسلم پیش اصحاب است علم دخالت در موضوع دارد.

خب به مرحوم نائینی عرض می‌کنیم علم دخالت دارد یا این که منتا علی الامه برداشته شده رفع ید از تکلیف باید تکلیف را بیاورد، نیاورده کتکش را هم می‌خورود اما می‌گویند قضا ندارد همه جا جاهل مقصر همین طور است دیگر ما راجع به جاهل مقصر می‌گوئیم الجاهل المقصر کالعامد این را قبول نداریم می‌گوئیم الجاهل المقصر معذور الا ما اخرجه الدلیل مثل جاهل قاصر است ما اخرجه الدلیل خیلی چیزهاست منجمله این جهر و اخفاتی که تو رساله‌ها آمده توی حرفها آمده خب این آقا باید نمازش را شکسته بخواند تمام خواند حالا که تمام خواند به او می‌گویند نمی‌خواهد دیگر قضا بکنی ما تقبل ناقص بجای کامل یا رفع ید از تکلیف این نماز تو را قبول کردیم می‌گوید اعاده ندارد قضا ندارد.

لذا تکلیف را نیاورده اما شرط شده ذکری و از او نمی‌خواهند اما کتکش را مسلم دارد همه گفتند اگر جاهل مقصر باشد کتک می‌خورد یعنی به او می‌گویند که چرا نرفتی یادبگیری؟ هل لاعملت؟ می‌گوید نمی‌دانستم می‌گویند هل لاتعلمت؟ لذا قرآن می‌فرماید که جاهل مقصر دم مرگ با تازیانه‌های آتش جان از بدنش مفارقت می‌کند و از او می‌پرسند چرا اعمالت را بجا نیاوردی؟ یا بد بجا آوردی؟ می‌گوید که نمی‌دانستم می‌گویند چرا سوال نکردی؟ چرا همه‌اش خرج دنیا شد؟ چرا اصلا نرفتی جای دیگر؟ که محیطی باشد بشود مسائل یاد بگیری قرآن می‌فرماید الا المستضعفین من الرجال و النساء اگر مستضعف فکری یا جهل مرکبی باشد آن دیگر کتک ندارد اما در این که هم جاهل قاصر هم جاهل مقصر کتک دارد خب همه گفتند کتک دارد همه گفتند فرق است بین این که بگوئیم قضا ندارد و اینکه کتک دارد قضا ندارد یا قضا ندارد کتک هم ندارد اگر حرف مرحوم نائینی درست باشد باید بگوئیم نه قضا دارد نه کتک دارد برای این که موضوع در علم، علم من درج در موضوع شده من علم نداشتم اذا انتفی الموضوع انتفی الحکم. جاهل قاصر کتک ندارد چرا کتک ندارد؟ برای این که تقصیر ندارد برای این که اصلا جهنمش هم همین است روی عناد و لجاج اگر بجا نیاورده باشد کتک معنا ندارد خب این جاهل قاصر هیچ تقصیر ندارد اصلا در محیط اهل علم هم هست اصلا نمی‌توانند به ذهنش نمی‌آید تا بپرسد خیلی اوقات این جوری است مثلاً حمد و سوره‌اش غلط است اصلا به ذهنش نمی‌آید که حمد و سوره غلط است همیشه عادتش شده است که وقتی که بلند می‌شود بدون این که بدن استقرار کند می‌رود به سجده اما اصلا به ذهنش نیامده به گوشش نخورده که در نماز طمئنینه هم شرط است خب گفتند هم نمازش درست است برای این که شرط ذکری است هم کتک ندارد اما در جاهل مقصر توجه دارد نمی‌رود پای منبر و محراب توجه دارد که این نماز شرایط دارد اجزا دارد باید شرایط و اجزائش را برود یادبگیرد نمی رود یاد بگیرد این می‌شود جاهل مقصر مسلم کتک دارد قرآن می‌گوید کتک دارد روایات می‌گوید کتک دارد عقاب دارد اما قضا دارد یا نه؟ مشهور شده در جهر و اخفات در قصر و تمام این کتک ندارد قضا ندارد اما در مابقی الجاهل المقصر کالعامد که ما مدعی هستیم نه الجاهل المقصر کتک دارد اما قضا ندارد الا ما اخرجه الدلیل مثلا اخرجه الدلیل لاتعاد الصلاه الا خمس اینها همه مسلم است اما حرف که هست به مرحوم نائینی عرض می‌کنیم این قطع ما درج در موضوع شد؟ یعنی جهر و علم این 2 تا موضوع برای وجوب دیروز می‌گفتم اگر این جور بشود اصلا الجهر المعلومه نمی‌شود در خارج موجود بشود آن که در خارج موجود می‌شود جهر است اخفات است تمام است قصر است اما التمام المعلوم یا القصر المعلوم الجهر المعلومه که قطع را جزء الموضوع قرار بدهیم خب این بدیهی است در فقه ما این جور نیست حالا علاوه بر این که یک بداهت در فقه ماست بحث هم رویش خیلی شده احدی هم احتمال نداده غیر مرحوم نائینی ندیدم احدی هم احتمال نداده که علم جزء موضوع باشد رفتند روی شرط ذکری و روی جمع بین حکم واقعی و ظاهری و رفع ید از تکلیف و قبول کردن ناقص بجای تام و رفتند روی این حرفها اما یکی در میان فقها این حرفهایی که یادمان داده شیخ انصاری حالا یکی هم بگوید آقا منجمله جمع بین حکم واقعی و ظاهری این است که علم دخل در موضوع جهر و اخفات هیچ کس نگفته یعنی همه فهمیدند احکام می‌آید روی موضوعات من حیث هی هی نه موضوعات معلومه ولی عمده اشکال ما این است که بیاید روی موضوعات معلومه قیدش ذهنی است وقتی قید ذهنی شد وجود خارجی نمی‌تواند پیدا کند آن که در خارج است مقطوع است نه قطع اما ما بخواهیم مقطوع معلوم را این مرکب را توی خارج ایجاد کنیم ممکن نیست چون قید ذهنی است دیگر این راجع به جهر و اخفات که ایشان مثال می‌زند بعد قدم را بالاتراز این بر می‌دارد مرحوم نائینی می‌فرماید نه همه احکام مقیداند به علم متعارف یعنی علم متعارف قید برای همه احکام است.

لذا روی حرف مرحوم نائینی می‌فرمایند این قطع موضوعی خیلی جاهاست بلکه همه جا هست برای این که شما اگر از راه غیر متعارف حکم را بدست بیاورید درست نیست حکم نیست مثال می‌زنند به رمل و اسطرلاب و جفر یک کسی از راه حفر و رمل و اسطرلاب و تسخیر ملائکه و جن بخواهد احکام بدست بیاورد یا بخواهد موضوعات بدست بیاورد ایشان می‌فرمایند غلط است و حکم هم منجز نمی‌شود کی حکم متجز می‌شود؟ رد وقتی که با علم متعارف باشد که حکم منجز می‌شود اگر علم متعارف نباشد حکم منجز نیست خب این حرف حرف خوبی است اما به ایشان می‌گوئیم اینها در مقام تنجز است یا در مقام انشاء و فعلیت؟ خود ایشان می‌گوید مقام تنجز اگر حرف ایشان درست باشد باید در مقام انشاء باشد یعنی شارع مقدس موضوع را در نظر بگیرد یعنی همه احکام را نماز که می‌خواهد بگوید واجب است نماز معلومه به علم متعارف آن وقت حکم را بیاورد رویش بگوید هذا واجب تا بشود صلاه معلومه بعلم متعارف واجب این می‌شود مقام انشاء همان را بدهد به مقام فعلیت همان را ما یاد بگیریم تنجز بشود برایمان آن وقت حکم را بار بکنیم نماز بگوئیم برایمان واجب است حالا این جوری است؟ حال تنجز غیر از حال فعلیت است حال فعلیت، حال انشاء اینها مربوط به شارع است شارع مقدس فکرش را می‌کند می بیند که نماز من حیث انها صلاه این مصلحت تامه ملزمه دارد می‌گوید که اقیمو الصلاه مقام انشاء تمام شد می‌دهد دست فعلیت مثل قرآن شریف این مقام فعلیت می‌دهد به ما آن وقت اگر ما عالم به آن باشیم می‌شود منجز اگر عالم به آن نباشیم منجز نیست حالا که منجز نیست آیا دیگر نمی‌توانیم بجا بیاوریم؟ وقتی عالم نباشیم نمی‌توانیم بجا بیاوریم حالا کتک داریم یا نه؟ برمی گردد به همان جاهل مقصر لذا علم ما دخالت دارد در تنجیز تکلیف اما علم ما دخالت داشته باشد در انشاء شارع خب مسلم علم ما شارع مقدس اقیمو الصلاه را مثلا در ازل گفته نمی‌دانم در 1400 سال قبل گفته حالا علم ما دخالت داشته باشد در وجوب صلاه در تنجیز تکلیف بله دخالت دارد اما این دیگر علم موضوعی نشد این علم طریقی است ما حکم شارع از کجا برایمان منجر می‌شود؟ علم پیدا کنیم اگر علم پیدا کنیم منجز است اگر علم پیدا نکنیم هیچ چیز بالاخره اگر مقصر باشیم کتک می‌خوریم ادا و قضا بعضی اوقات دارد بعضی اوقات ندارد همه اینها مربوط به تنجیز تکلیف است مرحوم نائینی (رض) مقام انشاء را با مقام تنجیز خلط کردند و گفتند که همه احکام متقید به علم متعارف است همان که مرحوم آخوند خود مرحوم نائینی می‌فرمایند الحق این که احکام می‌آید روی طبیعت من حیث هی هی خوب این حرف خود مرحوم نائینی است حرف استادشان مرحوم آخوند است هیچ کس را ندیدیم حتی خود مرحوم نائینی آنجا بگوید که احکام می‌آید روی طبایع مقید به علم متعارف اینجا می‌گویند اینجا حتی همین تقید را با علم متعارف را اینها را با هم دارند اما آنجا که می‌خواهند تعلق حکم درست بکنند مثل همه می‌فرمایند احکام متعلق به طبیعت من حیث هی هی روی آن کلی، کلی منطقی که ما باید او را تحویل بدهیم تحویل دادنش به چیست؟ به مصداق خارجی مصداق خارجی دست کیست؟ دست من، من باید عوارض مشخصه به او بدهم یعنی اوجد الصلاه من باید صلاه را ایجاد بکنم تا مطابق بشود با آن طبیعت، طبیعت ساقط شود حالا تنجز این حکم که آمده روی طبیعت، تنجزش نه انشاء و فعلیتش، تنجزش بواسطه علم من است بواسطه علم متعارف من است و اما فعلیت که ما داریم تویش بحث می‌کنیم قطع موضوعی می‌خواهیم درست بکنیم خب مسلم این جور نیست.

لذا پیدا نکردیم جایی که این قطع موضوعی در اسلام در فقه ما یک مورد داشته باشد دیگر حالا شما مطالعه کنید گفتم دیروز بپرسید مباحثه کنید کتاب ببینید که آیا حرف من درست است یا حرف مشهور این حرف ابتکاری من است کسی را ندیدم بگوید لذا همه گفتند ما قطع موضوعی داریم این که من با این صراحت می‌گویم ما قطع موضوعی نداریم نه راجع به صورت اول که درج در حکم شده باشد نه صورت دوم که درج در حکمی شده باشد ، نه نداریم اصلا نداریم ممکن هم نیست برای این که اگر قطع دخالت داشته باشد باید مقطوع در خارج بیاید و من مقطوع من حیث انه مقطوع نمی‌توانم جواب بدهم آن که می‌توانم تحویل بدهم ذات مقطوع است نه مقطوع بعنوان مقطوعیت یعنی صلاه جمعه نه صلاه جمعه معلومه.

لذا در باب اصول که کل شیء طاهر حتی تعلم که معنایش این نیست که نجس معلومه، نه معنایش این است اگر مشکوک است ما از تو نخواستیم نجس است اما کتک نداریم به قول مرحوم آقا سید محمد باقر درچه‌ای روزی یک تن حالا دیگر 20-10 تن آن وقتها کم بوده 20-10 تن خورد ما می‌دهد با کل شیء طاهر حتی تعلم این چیزهایی که ما می‌خوریم اگر فکرش را بکنیم همه‌اش حرام است اما با کل شیء لک حلال حتی تعلم بالاخره می‌گوید بخور اما معنایش این نیست که دیگر حرام نیست معنایش این نیست که دیگر نجس نیست معنایش این است که وقتی شک داری بخور برای این که اختلال نظام لازم نیاید برای این که اگر شارع مقدس بگوید که طهارت واقعی یا حلال واقعی اختلال نظام لازم می‌آید دیگر هیچ کس نمی‌تواند یک غذای حلال پاک پیدا بکند همه‌اش شبهه ناک است با این بانکها با این ربا خوریها با این غش در معامله بازار حتی با این درس نخواندن ما و شهریه گرفتن‌ها وظیفه عمل نکردن و از امکانات استفاده کردن همه اینها می‌شود شبهه ناک اما شارع مقدس گفته بابا حرام واقعی نخور دیگر مابقی را بخشیدیم رفع ید از تکلیف می‌کند به قول مرحوم حاج شیخ (رض) آقای داماد نقل می‌کردند که می‌گوید تاسف می‌خورد پیراهم پاره می‌کند مولا از این که احکامش دارد از بین می‌رود اما مجبور است برود به قانون اهم و مهم.

لذا کل شی طاهر حتی تعلم که معنایش این نیست که علم تو و نجاست واقعی 2 تا نجس است اصلا علم تو نجس است نمی‌فهمم یعنی چه؟ این هم یک فکری رویش بکنید اصلا علم ما نجس است یعنی چه؟ حالا جزء موضوع هم باشد بالاخره دخالت دارد علم من نجس است علم من پاک است یعنی چه؟ آن که پاک است واقع طهارت واقعی حلال واقعی اما اگر حرام شد و تو نمی‌دانی این حرام واقعی را، حرام است شبهه ناک است مشتبهه است آثار خودش را می‌گذارد اما چاره‌ای نیست جز خوردن می‌خواهیم زندگی بکنیم دیگر اختلال نظام باید لازم نیاید.

اینها هیچ کدام نیست که قطع ما با آن مقطوع ما 2 تا موضوع برای حکم واقع شود و این خیلی باید رویش فکر بکنید دیگر تا دوشنبه هم که تعطیل است بحث‌مان روز سهشنبه یعنی 5 روز تعطیلی دارید تقاضا دارم یک جزوه در این قطع موضوعی علیه من بنویسید تا من چند روز روی جزوه شما مباحثه کنم انشاء الله همه ما استفاده کنیم.

وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo