< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : آیا غایت داخل در مغیاست ؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

امروز 3 تا مسأله مهم داریم هر سه مسأله امروز گفته شود مسأله اول راجع به مفهوم غایت است که مسألهاش تمام شد یک تنبیه ادبی اینجا آمده و آن اینست که غایت آیا داخل در مغیا است یا نه؟

مشهور در اصول اینست که غایت داخل در مغیا نیست اگر گفت سر من البصره الی الکوفه لازم نیست در کوفه برود همین مقدار که رسید به کوفه کفایت میکند و اینکه بخواهیم بگوئیم الی الکوفه غایت داخل در مغیاست باید داخل هم بشود نه چرا نه ؟ گفتند برای اینکه یک امر عقلی است و حد داخل در محدود نیست اگر گفتند مثلاً این خانه 4 حد دارد یک حدش به خانه فلانی خب معنایش اینست خانه فلانی از این خانه بیرون است عقلاً حد داخل در محدود نیست بنابراین اینجا هم اگر مسأله فقهی پیدا کردیم حد داخل در محدود نیست غایت داخل در مغیا نیست.

اشکالی که هست اینست که امر عقلی را خلط کردند با امر ادبی آنکه حد داخل در محدود است یا نه و امثال اینها ، اینها یک امر عقلی است بحث ما ، بحث ادبی است معنایش اینست که واضع که الی را وضع کرده قبل و بعد الی یکی است یا 2 تا ؟ آیا غایت را داخل در مغیا میداند یا نه ؟ اگر شارع گفته شود غایت داخل درمغیاست معنایش اینست که الی قبل و بعدش یک چیز است حد داخل در محدود است محدود داخل در حد است مثل اینکه مثلاً در شریعت مقدس اسلام اینجوری است گاهی حد داخل در محدود نیست مثل اتم الصیام الی اللیل اما گاهی حد داخل در محدود است مسلم مثل فامسحوا برئوسکم و ارجلکم الی الکعبین یا فغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق مسلم حد داخل در محدود است نمیشود که آرنج را نشست مسلم باید تا آرنج ، یعنی آرنج را هم باید شست اجماع در میان فقها حد داخل در محدود .

لذا در قرآن شریف اینست که گاهی حد داخل در محدود است گاهی حد داخل در محدود نیست و قرائن به ما میگوید حد داخل در محدود است یا نه .

لذا نمیشود ما امر عقلی را با امر ادبی ، با امر وضعی با هم خلطش بکنیم بگوئیم چون حد داخل در محدود نیست عقلاً پس الی وضع شده برای اینکه غایت داخل در مغیا نباشد قبل و بعدش یک چیز باشد .

لذا این حرف درست نیست مشهور هم هست که این حرف مال رضی است و انصافاً این شرح رضی نمیدانم دیدید یا نه خیلی بهتر از مغنی است خیلی بهتر از مطول است میگویند هم شیعه بوده از توی شرح هم فهمیده میشود شیعه بوده ولی علی کل حال یک ادیبی بوده روی دست سیبویه ، روی دست ابن هشام لااقل مثل آنها

لذا این قاعده حد داخل در محدود نیست این از شرح رضی است مرحوم آخوند در کفایه آورده بنابراین ، این حرف که درست نیست حالا آن حرف که درست است باید اینجور بگوئیم ، بگوئیم این الی ، این حتی گاهی استعمال میشود حد داخل در محدود است گاهی استعمال میشود حد داخل در محدود نیست در قرآن زیاد داریم هم راجع به الی هم راجع به حتی در روایات زیاد داریم هم راجع به الی هم راجع به حتی در میان مردم زیاد داریم هم راجع به الی هم راجع به حتی و اینهم که گفته شده حتی وضع شده برای اینکه غایت داخل در مغیا باشد الی وضع شده برای اینکه غایت داخل در مغیا نباشد این وجه ندارد غلبه ممکن است باشد اما اثبات وضع بخواهند بکنند نمیتوانند آنوقت از این استعمالها پی میبریم اینکه الی و حتی وضع شده برای مطلق الغایه .

لذا آنجا که غایت داخل در مغیاست استعمال شود حقیقت است آنجا هم که غایت استعمال شود باز هم حقیقت است برای اینکه غایت است دیگر وضع شده برای مطلق غایت گاهی داخل در مغیا گاهی خارج از مغیا اما وضع برای داخل یا خارج این وضع نشده استعمال ها به ما میگوید گاهی آن بگوئیم هم مجاز است نه تا بشود بگوئیم حقیقت است که نمیشود گفت مجاز است الحقیقت اولی من المجاز همینجاهاست دیگر تا بشود بگوئیم حقیقت معنا ندارد بگوئیم مجاز .

لذا عقیده ما این است الی و حتی هر دو وضع شدند برای مطلق الغایه آنوقت این مطلق الغایه گاهی حد داخل در محدود است گاهی هم حد خارج از محدود است استعمالها هم همه حقیقت میشود برای اینکه مطلق است مثل کلی آمده در خارج راجع به زید عالم عمر عالم زید حیوان ناطق عمر حیوان ناطق هر دو حقیقت است .

این مسأله اول که گفتم مسأله مربوط به بحث اینکه آیا غایت حصر است یا نه ؟ آیا مفهوم دارد یا نه ؟ گفتیم مفهوم ندارد این مسأله ادبی هم که آمده است اینجور که عرض کردم به ما میگوید غایت مفهوم ندارد .

مسأله بعدیمان راجع به حصر است ادوات حصر ، آیا حصر مفهوم دارد یا نه ؟ اگر بگوید ما رأیت الا زید این علّت منحصره است ؟ یعنی هیچ کس را ندیده الا زید اگر عمر را هم دیده باشد ما رأیت الا زید غلط است یا مجاز است انما زید عالم این است و جز این نیست زید است که عالم است مابقی دیگر عالم نیستند خب این اگر علّت منحصره باشد درست است یعنی فقط زید است که عالم است ولو ادعائی اما غیر از زید دیگر عالم نیست مسأله واضح است اینکه برای حصر مفهوم هست اگر بالاتر از مفهوم شرط نباشد لااقل مثل مفهوم شرط یعنی حصر مفهوم دارد اصلاً ما عقیده داریم منطوق دارد مفهومش همان منطوق است یعنی منطوق دلالت میکند بر 2 چیز یکی دلالت میکند بر معنا یکی هم دلالت میکند بر علّت منحصره ظاهراً الا وضع برای همین شده انما وضع برای همین شده منطوق انما زید عالم میگوید که زید عالم است علاوه براینکه زید عالم است علاوه بر زید هم هیچ کسی عالم نیست علّت منحصره اگر هم حرف من درست باشد اصلاً بر میگردد به اینکه دیگر اسمش را مفهوم نگذار مفهوم همان منطوق است منطوق هم همان مفهوم است انما را ظاهراً میگویند نمیدانم رویش فکر بکنید ببینید میتوانید یک مرادف برایش درست بکنید میگویند انما عربیاش حصر است اما فارسی ندارد برای اینکه فارسیاش را میگویند این است و جز این نیست اما فارسی وضع شده باشد مرادف با الا میگویند نیست .

اما علی کل حال وقتی مرادف بخواهند درست بکنند میگویند این است ، جز این نیست معنای این است منطوق جز این نیست مفهوم یعنی حصر نمیکند بر حصر این انتفاء عند الانتفاء اینجوری است این است و جز این نیست زید عالم است و هیچ کسی عالم نیست بنابراین اگر عرض من را هم نفرمائید ، نفرمائید که آقا اینها همه منطوق است بگوئید مفهوم بگوئید حصر ، همه ادوات حصر مفهوم دارد حالا الا باشد غیر باشد انما باشد ما هو حق التأخیر یفید الحصر باشد که چیزی که باید عقب بیندازیم جلو انداختیم جار و مجرور مقدم یا مثلاً الف و لام جنس مثل الرجل مثل اینکه شما میخواهید بگوئید که عالم فقط و فقط زید است ادعائی یکدفعه میگوئید انما زید عالم ، یکدفعه میگوئید که انما هذا الرجل زید یا انما زید الرجل ، العالم این مثل همان انما است دیگر الف و لام جنس آمده روی سر یک اسم جنسی همه اینها دیگر تفاوت نمیکند همه آلات و ادوات حصر یفید الحصر معنای آن هم یعنی علّت منحصره.

لذا این هم چیزی ندارد اما آنکه چیز دارد اینست که میان این چیز تا مفاهیم که گفتیم این مقدم بر همه است حالا مفهوم وصف که نداشتیم اما مفهوم شرط که داشتیم مفهوم غایت که نداشتیم مفهوم شرط که داشتیم این مفهوم حصر این بالاتر عرفاً از آن مفهوم شرط است هر دو هم همین تبادر است تبادر علامت وضع است در ان جائک زید فاکرمه ما گفتیم وضع تبادر عرف ، عرف از آن مفهوم میفهمد یا تبادر مفهومی از آن میشود معلوم میشود وضع شده برای شرطیت و منحصره در مانحن فیه هم همین را میگوئیم ، میگوئیم این آلات و ادوات حصر همه همه وضع شده برای استثناء اما استثنای حصری اگر بگوید که چه کسی را دیدی ؟ بگوید ما رأیت الا زید اگر عمر را دیده باشد دروغگوست این معنای علّت منحصره است دیگر فقط باید زید را دیده باشد یا مثلاً سکوت در مقام بیان افاده حصر میدهد آنهم همینطور است.

خدا رحمت کند یک آقا جمال خوانساری بود عالم خوبی بود وجود مفیدی بود ما اول اذان صبح بعد از نماز پیش ایشان سیوطی میخواندیم 20 10 نفر هم بودیم خیلی مسلط بر سیوطی بود این یک مثال میزد برای همین سکوت در مقام بیان افاده حصر میدهد از یکی که مهمانی بود به او گفتند چه خوردی ؟ 4 3 تا را شمرد دیگر ساکت ماند وقتی رفت خانه یادش آمد یک چیز دیگر هم توی سفره بوده و یادش رفت بگوید دید دروغ گفته نصفه شب آمد در زد گفت تو گفتی چه خوردی ماست هم توی سفره بود مثل اینکه از آن حصر فهمیده لذا گفته دروغ نشود آمد به آن کسی که گفته بود چه خوردهام ماستش را هم اضافه کرد مثلاً خب اینها همه یک معنای عرفی است دیگر و این سکوت در مقام بیان یا تقدیم ما هو حقه التأخیر یا الف و لام جنس سر اسم جنس البته آن باید ادعائی باشد یا انما یا الا یا غیر اینها همه همه وضع شده برای استثناء علاوه بر استثناء وضع شده برای انحصار دلیل ما تبادر دلیلمان عرف خب این مسأله هم تمام شد چیزی ندارد دیگر .

مسأله سوم که نمیدانم چرا یک بغرنج شده توی اصول ما راجع به کلمه لا اله الا الله یعنی نباید در اصول اصلاً آمده باشد به تناسب آوردنش توی حصر چون الا از ادوات حصر است این شبهه را هم آوردند نباید بیاورند آوردند توی اصول شبهه این است گفتند لا اله الا الله که این شعار اسلام است این چه چیزی در تقدیر دارد ؟ اگر بگوئید لا اله آنچنان الا الله خب میشود اما واجب الوجود هم هست یا نه ؟ درست نمیکند اگر لا اله را خبرش را وجود بگیرید لا اله موجود الا الله خب اثبات میکند موجود است اما واجب الوجود است ؟ اما منحصر به وجود است ؟ اینرا دیگر درست نمیکند آنکه درست میکند اینکه خدا هست اما حالا واجب الوجود است یا نه آیا این توحید است یا نه دیگر اثبات نمیکند در حالیکه لا اله الا الله وضع شده شعار اینکه غیر خدا ، خدائی نیست غیر واجب الوجود واجب الوجودی نیست نمیدانم چه جور شده بزرگان ماندند راجع به این اشکال و بعضی از بزرگان یک چیزهایی میگویند که معلوم میشود اصلاً گیراند و آن چیزی هم که گفتند به مقام مقدس آنها نمیخورد اما گفتند کاری به حرفها نداریم میخواهیم جواب اشکال را بدهیم .

اولاً ما منکریم اینکه چنین چیزی در کار باشد لا ، لای تامه است مثل کان تامه ، تامه لای نفی جنس هم هست خبر نمیخواهد لذا لاالهالاالله اصلاً هیچ چیز نه ممکن در تقدیر است نه موجود معنایش اینست که خدائی نیست جز الله اصلاً اشکال دیگر سالبه به انتفاء موضوع است .

یک جواب دیگر بهتر از این اینکه خبرش الا الله است لا اله اله آن این اسم لای جنس است خبرش الا الله است برمیگردد به اینکه لا اله الا الله یعنی خدائی در این عالم موجود نیست جز الله .

معنای سوم بهتر از این 2 تا معنا اینکه لا اله الا الله خب این ممکن درتقدیر باشد یا موجود هر کدام تو میخواهی بگو موجود است ولی الا دال بر حصر است وقتی دال بر حصر شد لا اله الا الله فقط را درست کن دیگر میشود خدائی در این عالم نیست جز الله فقط هم واجب الوجود است هم خدا یک هست و دو نیست . لذا من نمیدانم شبهه را در ادوات حصر آوردند اما در جواب از ادوات حصر بیرون رفتند چنانچه این متشکل هم از ادوات حصر بیرون رفته و جوابش اینست الا یعنی حصر یعنی علّت منحصره یعنی این است و جز این نیست الاالله فقط الله است که خداست هم توحید درست میشود هم واجب الوجود .

دیگر علی الظاهر نمیخواهد برویم توی ان قلت قلتهای کفایه و بزرگانی که در این باره حرف زدند برای اینکه به عقیده من حرف خیلی روشن است حرف خیلی واضح است و این 3 2 تا جوابی که من دادم جواب قانع کننده است دیگر هر کدامش را بگوئیم آن متشکل را عقب میزند اگر هم هر سه را بگوئیم که دیگر بهتر دیگر متشکل گم می شود .

اینهم راجع به اینکه پنجم از مفهومات حصر است مسلم حصر

مفهوم دارد یک کسی ممکن است بگوید مفهوم نه بگو حصر منطوق دارد منطوقش دلالت بر مفهوم هم دارد منطوقش 2 چیز است این است و جز این نیست فقط .

بحث یک مقدار ناقص است هیچکدام از شما هم که حرف نمیزنید باشد مابقیاش برای فردایمان انشاء الله.

وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo