< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : آیا غایت مفهوم دارد یا خیر ؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

بحث امروزمان بحث سهل و امتناع است از یک جهت بحث خیلی آسان است از یک جهت بحث خیلی مشکل است بحث این بود که آیا غایت مفهوم دارد یا نه ؟ اگر گفت کل شیء طاهر حتی تعلم این حتی تعلم غایت حکم آیا این مفهوم دارد یعنی علّت منحصره است برای اینکه آن کل شیء طاهر بهم بخورد علم است تا علم نداری کل شیء طاهر وقتی علم پیدا کنی دیگر انه قذر هیچ چیز جای این نمیتواند بنشیند و امثال اینها یا مثلاً راجع به وضو فغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق که حد از برای این مرفق است این علّت منحصره هیچ چیز دیگرجای این نمیتواند بنشیند حالا این غایت حکم یا غایت موضوع آیا مفهوم دارد یا نه ؟ خب میگوئیم نه ، چرا نه ؟ برای اینکه دلیل برای اینکه علّت منحصره باشد نداریم از همین جهت هم مثلاً در کل شیء طاهر حتی تعلم اگر بینه بجای علم نشست حتی به عقیده ما خبر ثقه بجای علم نشست قاعده ید بجای علم نشست قاعده سوق بجای علم نشست همه اینها دیگر میشود غایت برای حکم کل شیء طاهر حتی یخبرک ثقه انه نجس ، کل شیء طاهر حتی ذوالید بگوید نجس و امثال اینها دیگر جای علم همه بنیهها همه امارهها حتی اصل میتواند بجای او بنشیند و اما اگر گفتید علّت منحصره است یعنی فقط علم هیچ چیز دیگر جای آن نمیتواند بنشیند آنوقت ایت تعارض واقع میشود بین علم و آن قاعده ید و بینه و خبر ثقه و امثال اینها .

لذا ما قائلیم به اینکه غایت چه غایت موضوع باشد چه غایت حکم باشد دلیل بر علّت منحصره نیست و وقتی غایت حکم نباشد میتواند چیز دیگری بجای آن بنشیند و اینکه غایت علّت منحصره دلیلی برایش نداریم دیروز میگفتم عدم الدلیل دلیل العدم است وجهی برای اینکه اثبات بکنیم علّت ، علّت منحصره وجهی نمیشود پیدا کرد نه وضعی نه تبادری نه دلیلی .

لذا بحث تا اینجا آسان است معمولاً هم همینجوری بزرگان بحث کردند و گفتند غایت چه غایت موضوع چه غایت حکم مفهومی ندارد یعنی نمیتوانم بگویم غایت علّت منحصرهای برای حکم یا موضوع نه .

اگر مثلاً بگویدکل شیء طاهر حتی تعلم دو دفعه بگوید کل شیء طاهر حتی تیبین لک البینه تعارض نمیبیند میگوید آن یک غایت حکم است اینهم یک غایت است هر دو علیت تامه آری علیت منحصره نه اگر بگوید کل شی طاهر حتی اذا قال لک ذوالید انه نجس با هم تعارض ندارد آن علم یک مصداقش است ذوالید هم یک مصداق دیگر است حتی گفتم بینه هست خبر ثقه را هم ما میگوئیم از مصادیق علم نیست اماره است اول علم است بعد اماره بعد اصل است اماره که نمیشود جای علم باشد کم هم پیدا میشود راجع به بینه و امثال اینها بگویند که جای علم است ظاهراً مرحوم محقق عراقی مرحوم آقا ضیاء ایشان در خبر ثقه میگوید مورد اطمینان است ولی حالا خود این اماره برای اینکه مرحوم آخوند اول بحث علم کردند بعد هم آمدند آنجا که علم نباشد بحث مظنه کردند آنوقت مظنه را 2 قسم کردند مظنه معتبر مظنه غیر معتبر ، مظنه معتبر چیست ؟ اماره ، اماره چیست ؟ خبر ثقه یک قدری بالاتر بینه یک قدری پائین تر ذوالید یک قدری پائین تر اصاله الصحه یک مقدار پائین تر سوق مسلمین خب اینها همه بجای علم میتواند بنشیند اینکه بجای علم میتواند بنشیند معلوم میشود کل شیء طاهر حتی تعلم این از باب مصداق است علّت است ، علّت تامه است اما از باب مصداق است نه علیت منحصره برای اینکه اگر علیت منحصره بود با هم تعارض بود و عرف تعارض نمیبیند .

این بحث تا اینجا خیلی آسان است ظاهراً حرفی ندارد آنکه حرف دارد اینست که بعضی از اجله مثل مرحوم آخوند در کفایه ، استاد بزرگوار ما حضرت امام و دیگران خیلی هستند اینها تفضیل دادند بین غایت موضوع و غایت حکم گفتند اگر چیزی غایت برای موضوع باشد علّت منحصره نیست مفهوم ندارد و اما اگر غایت برای حکم باشد مفهوم دارد لذا مثل این کل شیء طاهر را میگویند مفهوم دارد چرا ؟ 2 تا دلیل دارند ؛

یک دلیلشان میگویند اگر مفهوم نداشته باشد لازم میآید خلف

خلاف ما فرضنا برای اینکه ما فرض کردیم غایت فرض کردیم دیگر بعدش حکم نیست حالا اگر بخواهیم بگوئیم بعدش حکم هست منافات با غایت دارد خلاف ما فرضناست خلف است آنچه فرض کردیم خلافش را گفتیم اصلاً معنای غایت یعنی قبل و بعد یعنی حد و محدود خب وقتی که از حد بیرون رفتید خب دیگر هیچ چیز اصلاً معنای حد و محدود همین است معنای غایت و مغیا همین است .

لذا اگر چیزی غایت برای حکم شد یعنی بعدش دیگر حکم نیست یعنی این غایت علّت منحصره برای حکم است این یک دلیل .

خب به ایشان عرض میکنیم همین که خودشان یادمان دادند توی مفهوم وصف میگوئیم اگر علّت تامه نبود فرمایش شما درست بود اما علّت تامه است یعنی بعد از غایت دیگر معنا نیست اما حالا یک غایت دیگر بیاید بجای این بنشیند آنکه دیگر بحث ما نیست کل شیء طاهر حتی تعلم ، از ناحیه حتی تعلم دیگر نیست اما اگر بجایش خبر ثقه آمد باز کل شیء طاهر حتی تعلم بجایش بگوئید حتی اینکه خبر ثقه باشد آن میشود علّت تامه ، آنهم میشود علّت تامه هیچ ربطی با هم ندارند ولی بحث ما این نیست بحث ما اینست که آیا این حتی تعلم علّت منحصره هست یا نه ؟ این فرمایش آقایان که میگویند اگر غایت ، غایت نباشد لازم میآید خلف میگوئیم نه لازم نمیآید خلف نمیدانم چه شده اینکه گفتم بحث سهل و امتناء است خیال هم نکنید ما بررسی نکردیم نه با حضرت امام ( رض ) خیلی صحبت کردم اما نشده مرحوم آخوند در کفایه در حالیکه قبلش راجع به مفهوم وصف همین علّت تامه و علّت منحصره را میفرمایند اما وقتی میرسند به اینجا میگویند که غایت حکم مفهوم دارد برای اینکه علّت منحصره است برای اینکه اگر علّت منحصره نباشد لازم میآید خلف ما جعل غایتاً فلیس بغایه .

به ایشان عرض میکنیم که اگر علّت تامه نبود فرمایش شما درست بود اما اگر علم علّت تامه باشد خبر ثقه علّت تامه باشد قاعده ید علّت تامه باشد سوق مسلمین علّت تامه باشد خب هر کدامشان بجای یکدیگر مینشیند و ما جعل غایتاً فهو الغایه گاهی آن غایت علم است گاهی خبر ثقه است گاهی سوق است گاهی اصاله الصحه تا آخر و نمیدانم که چه شده چرا اینجا با وصف تفاوت کرده؟ چرا آنجا علّت تامه را قبول کردند علّت منحصره را قبول نکردند؟ در اینجا علّت تامه و علّت منحصره را هر دو میگویند هست این یک حرف .

یک حرف هم چه فرقی هست بین غایت موضوع و غایت حکم ؟ اگر علّت منحصره است هر دو ما یکون غایه فلیس بغایه این خلفی که میگوئید هم راجع به موضوع میآید هم راجع به حکم میآید چرا این خلف در غایت حکم هست در غایت موضوع نیست ؟ اینرا نمیفهمم و اینکه اصرار دارد مرحوم آخوند و بعد هم خیلی از بزرگان منجمله استاد بزرگوار ما حضرت امام فرق است بین موضوع و حکم اگر موضوع باشد غایت علّت منحصره نیست اگر حکم باشد علّت منحصره هست .

دلیل دومی که اینها آوردند میگویند که این کل شیء طاهر حتی تعلم طاهر سنخ الحکم است شخص الحکم نیست کلی است و وقتی کلی شد آن غایت میآید جزئی را از بین میبرد کلی به حال خود باقی است و کلی به حال خود باقی باشد یعنی علّت منحصره .

بنابر این دلیل دوم هم اینست که فرقی است بین موضوع و حکم ، حکم تعلیق حکم کلی شده بر آن غایت دیگر وقتی که آن غایت نباشد کلی نیست وقتی کلی نشد یعنی علّت منحصره اینهم حرف دوم ، این حرف دوم هم تکرار است در باب شرط اصرار میکردند همهشان میگفتند سنخ الحکم است و چون سنخ الحکم است شرط میآید شخص الحکم را باقی میبرد مابقی حکم بطور کلی باقی است و اگر یادتان باشد آنجا ما جواب میدادیم معنا ندارد چه کلی چه جزئی وقتی شرط نیست دیگر جزا نیست جزا شخصی باشد نیست کلی هم باشد نیست دیگر شما معنا ندارد بگوئید که شرط نیست شخص جزا هم نیست اما کلیاش هست میگویم پا در هوا کجا هست ؟ نمیشود که جزا بدون شرط و در ما نحن فیه هم همین است وقتی که شما غایت آمد حتی تعلم دیگر خواه ناخواه آن کلی نیست که اینها میگویند سنخ الحکم ، سنخ الحکم نیست اگر شما بخواهی علّت منحصره درست بکنی از راه دیگر باید بگوئی که کاری به سنخ الحکم هم نداریم ، باید بگوئی این علّت منحصره است .

در مفهوم شرط اگر یادتان باشد میگفتیم ما میخواهد سنخ الحکم باشد میخواهد شخص الحکم باشد میگوئیم نیست اما آن شرط میگوید من علّت منحصره هستم هیچ چیز جای من نمیتواند بنشیند اگر کسی بخواهد غایت را درستش بکند باید همینجور بگوید ، بگوید که این غایت حتی تعلم ، این غایت الحکم این میگوید من علّت منحصره هستم هیچ چیز نمیتواند جای من بنشیند و اما بخواهیم بگوئیم که این حتی تعلم این شخص الحکم رفته و آن حکم کلی باقی مانده گفتیم معقول نیست اگر سنخ الحکم باشد یا شخص الحکم باشد وقتی شرط رفت مشروط رفته اینجا هم وقتی که غایت رفت دیگر خواه ناخواه حکم طهارت رفت ما اگر بخواهیم علّت منحصره درست بکنیم از راه سنخ

الحکم و شخص الحکم نمیتوانیم بیائیم جلو .

لذا میگفتم استاد بزرگوار ما آقای بروجردی میفرمودند لا افهم من هذ الکلام شیئا به استادشان مرحوم آخوند میگفتند آنجا .

بنابراین اگر رفت رفته ، دیگر ما بگوئیم سنخش باقی مانده شخصش رفته خب معلوم است نمیشود دیگر ان جائک زید فاکرمه خب مجیی زید نیست وجوب اکرام هم نیست حالا بگوئیم وجوب اکرام از ناحیه مجیی زید اما مابقیاش هست کجا هست ؟ نمیشود که پایه میخواهد ، جزا بدون شرط که نمیشود باشد اینجا هم همینطور است غایت بدون مغیا ، مغیا بدون غایت خب اینها وابسته به هماند وقتی حتی تعلم آمد طاهر رفت همان اشکالی که در آن فرمایش ایشان داشتند اینجا هم دارند که آقا خیلی خوب بگوئید سنخ الحکم چه فرقی میکند بین غایت موضوع و غایت حکم ؟ اگر سنخ الحکم باقی است در غایت موضوع هم هست اگر نه ، در غایت حکم هم نیست و فرق بین غایت موضوع و غایت حکم اینرا دیگر نمیدانیم یعنی چه .

لذا بحثمان از جهتی آسان است غایت این مفهوم ندارد برای اینکه دلیلی برای مفهوم نداریم اما از جهتی بحثمان خیلی مشکل است در مقابل بزرگانی مثل مرحوم آخوند ، مرحوم حضرت امام ایستادن راستی مشکل است اما حرف آنها هم پیش ما ضروری البطلان است و اینکه اگر ما بگوئیم علّت منحصره خلف است ، اگر بگوئیم علّت منحصره لازم میآید سنخ الحکم باشد و امثال اینها ، اینها نمیتواند مطلب درست بکند علاوه بر این اگر درست بکنید نمیتواند فرق باشد بین غایت موضوع و غایت حکم .

برای نسبت حکمیه در اینجا کل شیء طاهر حتی تعلم این حتی تعلم موضوع است آن کل شیء طاهر حکمش است این نسبت حکمیه سنخ الحکم است نه شخص الحکم .

حالا اینرا باید خیلی رویش فکر بکنید همینجوری سرسری رد نشوید اگر روز شنبه چیزی پیدا بکنید که بر نفع حضرت امام و کفایه و امثال اینها باشد آنوقت که من مجبور میشوم دست از عقیدهام بردارم ، با حضرت امام من صحبت کردم نشده با دیگران هم صحبت کردم یعنی مباحثههای بالا بالائی با بزرگان شده در اینباره اگر از فکر شما ، شماها جوانید باید الان فکر داشته باشید ان قلت قلت داشته باشید از شما استفاده بکنیم . این 3 2 روزه فکر کنید روز شنبه چیزی پیدا کردید که بشود حرف کفایه را ثابت کنید یک خدمتی به کفایه کردهاید .

وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo