< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادامه مقدمات اجتماع امر و نهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

مرحوم آخوند بعد از آن که 10 تا مقدمه برای اجتماع امر و نهی آوردند وارد مطلب می‌شوند اما دو دفعه 4 مقدمه می‌آوردند و از آن 4 مقدمه نتیجه می‌گیرند و امتناعی هم هستند می‌فرمایند اجتماع امر و نهی برمی‌گردد به عبادات و عبادت فاسد است این 4 مقدمه که مقدمات خوبی هم هست، همه جا بدرد می‌خورد، مقدمه اولش می‌فرماید بین احکام تضاد است بین وجوب و حرمت مثل سیاهی و سفیدی است همین طور که سیاهی و سفیدی تضاد است در شیء واحد محال است متحقق بشود وجوب و حرمت هم این جوری است و این مشهور در میان اصحاب است که بین واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح تضاد است.

لذا مقدمه اول را که مرحوم آخوند تشکیل می‌دهند برای این که نتیجه بگیرند باب اجتماع امر و نهی برمی‌گردد به باب نهی در عبادات می‌گویند بین وجوب و حرمت که نمی‌سازد یک چیز هم واجب باشد هم حرام باشد و چون نمی‌شود پس آخر نتیجه می‌گیرند امتناع را.

این مقدمه از نظر فلسفی آنها که گفتند تضاد می‌گویند مختص است، عرض است نه جوهر آن هم مختص به حقایق است نه اعتباریات لذا مثلاً مرحوم حاجی سبزواری در منظومه وقتی می‌خواهد تعریف ضدین را بکند می‌گوید امران وجودیان یعرض شیء واحد 2 عرض است مثل سیاهی و سفیدی ما بخواهیم جمعش بکنیم در یک جوهر در یک چیز در خارج لذا همه این تضادها را برمی‌گردانند به اعراض حالا منجمله ما نحن فیه گفتند که تضاد 2 امر موجود در خارج است 2 تا عرض است نمی‌شود عارض شود بر شیء واحد خب در ما نحن فیه احکام خارجیت ندارد بلکه یک امورات اعتباری است و امر اعتباری امر انتزاعی اصلاً مربوط به فلسفه و مربوط به تضاد و مربوط به آنچه فلاسفه گفتند نظیر کلی طبیعی و کلی عقلی و کلی منطقی و اصلاً احکام ربطی به این حرفها ندارد واجب و حرام 2 امر متضاد نیستند 2 امر متخالف‌اند از همین جهت هم گاهی جمع می‌شود در شیء واحد مثل این که به او می‌گویند بیا یادش می‌رود دو دفعه می‌گوید نیا فردا ساعت 8 بیا، ساعت 8 نیا خب مسلم این 2 تا امر و نهی را می‌تواند بکند روی شیء واحد در خارج به زید می‌گوید بیا، نیا گاهی هم نسیان نیست جداست، می‌خواهد امتحانش بکند و امر و نهی با هم در شیء واحد مسلم جمع می‌شود مثل وجوب و استحباب در شیء واحد مسلم جور می‌شود.

لذا اگر تضاد بود دیگر نمی‌شد که استثناء قائل شویم بگوئیم در احکام تضاد نیست که با هم می‌سازد خب نه دیگر اگر تضاد باشد محال است این که وجوب و حرمت روی یک چیز بیاید خب مسلم نمی‌آید اما شارع مقدس یا غیر شارع مقدس موالی گاهی امر می‌کنند یادشان می‌رود نهی می‌کنند، گاهی نهی می‌کند بعدش امر می‌کند یک دواعی در ذهنش است آن دواعی باعث می‌شود امر بکند، نهی بکند روی شیء واحد، برای شیء واحد.

لذا این تضاد بین احکام درست نیست در کلی طبیعی هم همین طور است کردند چاق شود و متأسفانه باد کرد خیلی این مسائل فلسفی که در اصول آمده بیجا آمده آمدند سرمه چشمش کنند کورش کردند.

مسئله تضاد مربوط به فلسفه است نه اصول که مبانی احکام است نه فقه و تضاد مربوط به حقایق است نه مربوط به انتزاعیات نه مربوط به اعتباریات.

بله آنجاهائی که واقعی باشد تضاد محال است مثلاً ما شیعیان در مقابل سنی‌ها می‌گوئیم که احکام دارای مصالح و مفاسد نفس الامری است خب آن مصالح و مفاسد امور واقعی است اعتباری نیست لذا آنجا تضاد می‌آید و این که یک چیز هم واجب باشد هم حرام باشد نمی‌شود بیا راجع به گفتن توجه دارد که این آقا نمی‌تواند هم بیاید هم نیاید حالا این بخواهد بگوید نه آن منشأ، انشاء خب محال است.

لذا مثل مرحوم آقای خوئی است، یادم است ایشان می‌گوید که بین المبدا و المنتهی تضاد محال است حرف خوبی است اما خود منشأ یعنی خود حکم که یک امر اعتباری است و مرحوم آخوند می‌خواهند اینجا نتیجه بگیرند، نه. امر اعتباری است و تضاد در منشأ اشکال ندارد، در این که آیا وجوب که یک امر اعتباری است و حرمت که یک امر اعتباری است آیا می‌شود در خارج موجود شود در یک چیز یا نه؟ آنهائی که امتناعی هستند می‌گویند نه برای این که مثلاً مبعد، مقرب نمی‌تواند باشد یا مثلاً این که برمی‌گردد به نهی در عبادات، تعدد عنوان نمی‌تواند تعدد معنون درست بکند این جور لذا بحث ما روی وجوب یعنی حکم، روی حرمت یعنی حکم 2 امر انتزاعی بله بحث همین است آن 2 امر انتزاعی آیا می‌تواند متحقق در خارج شود یا نه؟ ما می‌گوئیم می‌شود فراوان شده مثالش همین است که اگر کسی امر بکند بعد فراموش بکند، نهی بکند خب 2 تا حکم کرده اما این 2 تا حکم تحقق در خارج پیدا کرده گفته بیا، نیا حالا این آقا نمی‌تواند چه بکند، برود ، نرود 2 تا حکم متضاد برایش هست خب اگر جمع بین ضدین بود که دیگر 2 تا حکم معنا نداشت جمع بین ضدین نسیان و غیر نسیان بردار نیست کسی نسیان کند سیاهی و سفیدی را توی خارج بخواهد متحقق کند، خب نمی‌شود چرا؟ برای این که سیاهی و سفیدی 2 امر خارجی است و امران متضادان روی شیء واحد محال است مثل نقیضین است پس این که می‌تواند امر کند می‌تواند نهی بکند این دلیل بر این است که این حکم، عنوان، این وجوب، این حرمت، که مرحوم آخوند می‌گویند تضاد است می‌گوئیم تضاد نیست و مشهور شده که بین احکام تضاد است و ما می‌گوئیم بین احکام تضاد نیست بلکه اینها متخالف‌اند با یکدیگر تخالف جمع می‌شود مثل سفیدی و شیرینی خب در شیء واحد می‌شود جمع شود.

لذا در باب احکام هر کجا برگردد به خارج می‌گوئیم تضاد است مثل مبانی احکام، تضاد محال است یعنی یک چیزی واقع و نفس الامر مصلحت تامه ملزمه داشته باشد یا مفسده تامه ملزمه داشته باشد محال است چرا برای این که امران وجودیان آن بخواهد بیاید روی شیء با توجه‌اش می‌بیند عاجز از این است که کار را انجام بدهد، ندهد خب نمی ‌تواند امر جدی بکند نسیاناً می‌تواند امر امتحانی می‌تواند بکند امر شوخی می‌تواند بکند، جد یک امر واقعی است نمی‌شود آن آقا بخواهد هم واجب بجا بیاورد هم حرام روی شی واحد، شراب را العیاذ بالله هم بخورد هم نخورد، خب نمی‌شود هر کجا رفت روی خارج و واقع تضاد درست است هر کجا آمد روی امور اعتباری انتزاعی تضاد درست نیست و این که مشهور شده بین احکام خمسه تضاد است بین احکام خمسه تضاد نیست این مطلب اول.

مطلب دومی که مرحوم آخوند اینجا متعرض‌اند در باب اوامر هم متعرض بودند و آن این است که موضوعات احکام چیست؟

مرحوم آخوند در باب اوامر اول فرمودند موضوعات احکام طبیعت است یعنی عنوان صلاه این امر آمده رویش این در حقیقت باید اسمش را بگذاریم عنوان اما گفتند طبیعت یعنی همان فلسفه را آوردند توی اصول و کلی طبیعی درست کردند و کلی منطقی درست کردند ولی بالاخره اسمش را عنوان بگذاریم یا طبیعت احکام، موضوعاتش ماهیت من حیث هی هی ماهیت فلسفی نه، اسمش را می‌گذاریم عنوانیک امر انتزاعی بالاخره بگوئید ماهیت من حیث هی هی.

لذا مرحوم آخوند اول که وراد بحث شدند آنجا فرمودند که متعلقات احکام موضوعات احکام، کلی طبیعی بعد تویش ماندند، تویش ماندن هم این بود که دیدند کلی طبیعی فلاسفه گفتند طبیعت من حیث هی هی لیس الاهی لامحبوبه و الامبغوضه گفتند اگر لامحبوبه و لامبغوضه نمی‌تواند متعلق وجوب بشود، نمی‌تواند متعلق حرمت بشود برای این که متعلق حرمت چیزی می‌شود که مبغوض بشود، متعلق وجوب چیزی می‌شود که مطلوب باشد و شما می‌گوئید که کلی طبیعی من حیث هی هی لیس الا هی لاموجوده و لا معدودمه لذامرحوم آخوند به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام می‌فرمودند که از این جمله ترسیدند که ماهیت من حیث هی هی لیس الا هی لا محبوبه و لا مبغوضه گفتند خب پس نه محبوب است و نه مبغوض متعلق حکم نمی‌تواند باشد.

لذا گفتند متعلق احکام خارج است و خارج است که محبوب است و مبغوض نماز توی خارج است که محبوب است و شرب خمر خارج است که مبغوض است و اما عنوان لا محبوبه و لا مبغوضه آنجا مرحوم آخوند دیدند که این هم نمی‌شود درست کرد برای این که می‌شود تحصیل حاصل اگر بگویند که متعلق احکام خارج است معنایش این است که آن صلاه خارجی را بیاور آن که نمی‌شود، صلاه خارجی را بیاور، این تحصیل حاصل است این محال است، لذا یک تمهل اصولی دقی آخوندی کردند فرمودند که آن طبیعت من حیث هی هی آن است اما قید دارد مرآتاً للخارج که اینجا می‌فرماید مرآلتاً للخارج ابزار ما آن کلی طبیعی را ابزار قرار می‌دهیم و امر را می‌بریم روی آن کلی طبیعی به تناسب مرآت بودن روی خارج یعنی با آن طبیعت خارج را می‌بینند وقتی خارج را دیده طلب می‌کند.

اما درآنجا یک حرفی زدند که اینجا نمی‌زنند آنجا خیلی عالی شد و گفتند که اصلاً معنایش این است که اگر می‌گوید صل یعنی اوجد الصلاه آن طبیعت را کلی طبیعی کن بیاورش توی خارج، این حرف‌های مرحوم آخوند آنجا و اینجا.

لذا اینجا برای این که بخواهند اجتماع امر و نهی درست بکنند بگویند

در شیء واجد است می‌گویند که متعلق احکام خارج است اما ماهیت پس چیست؟ می‌گویند هیچ کاره آلت است برای این که امر را ببرد توی خارج.

خب ایرادی که به مرحوم آخوند هست این است که این ماهیت من حیث هی هی شما که می‌گوئید لیس الاهی من حیث مرآتاً للخارج چنین کلی طبیعی هیچ وقت توی دنیا وجود خارجی پیدا نمی ‌کند برای این که اگر آن مرآتیت اگر قید باشد ما کلی طبیعی مرآتاً للخارج توی دنیا نداریم نه توی فقه و نه در اصول و نه در فلسفه پس باید قید نباشد حالا که قید نشد می‌شود کلی طبیعی من حیث هی هی لذا متعلقات احکام خارج نیست اصلاً مائیم که گاهی توی خارج می‌بریم جمع بین امر و نهی می‌کنیم نماز در دار غصبی می‌خوانیم وقتی نماز در دار غصبی خواندیم هم می‌شود نماز و هم می‌شود غصب و اما شارع مقدس چه کرده فقط گفته است صل، امر و آورده روی کلی طبیعی من حیث هی هی، هیچ نظر هم به غصب نداشته متعلقات احکام طبیعیت من حیث هی هی است نه طبیعت خارجی نه طبیعت مرآتاً للخارج متعلقات احکام خارج نمی‌تواند باشد کلی مقید هم نمی‌تواند باشد همان که اول یادمان داد در کفایه فرمود متعلقات احکام طبیعت من حیث هی هی آن وقت این جمله را حضرت امام و دیگران هم معنا کردند این طبیعت من حیث هی هی لیس الا هی، لامحبوبه و لا مبغوضه، لاموجوده و لا معدومه معنایش این است که جزء وجودش محبوبیت نیست یعنی کلی طبیعی نیافید محبوبیت نه این کلی طبیعی نیست با قید مبغوضیت بای قید وجود با قید عدم هیچ کدام از اینها جزء نیست بلکه ماهیت من حیث هی هی است لیس الا هی مثل نماز در وقتی که می‌خواهد بگوید صل آنچه در نظر می‌گیرد نماز لاقید نه نماز موجود نماز معدوم نماز محبوب، نماز مبغوض اینها هیچ کدام جزء نماز نیست توی فلسفه آمده معنایش این است.

بله حتی یادم نمی‌رود مرحوم حاجی سبزواری می‌خواهد یک امر غیر انتزاعی درست بکنند اما علی کل حال آن که آنها گفتند کلی طبیعی من حیث هی هی لیس الا هی یعنی وجود و عدم و حب و بغض و امثال اینها جزئش نیست صلاه صلاه است نه صلاه محبوب، صلاه صلاه است نه صلاه موجود، صلاه صلاه است نه صلاه معدوم حکم را می‌آورد روی این صلاه یعنی روی آن کلی منطقی آن وقت می‌شود اوجد الصلاه یعنی آن کلی منطقی را بیاورش این می‌خواهد بیاورد باید نماز بیاورد که آن کلی طبیعی منطبق بر آن شود یعنی کلی منطقی را کلی طبیعی بکند بیاوردش توی خارج امر آمد روی طبیعت و فقط طلب کرد طبیعت را طلب طبیعت یعنی بیاورش این هم آوردش وقتی آورد توی خارج آن عوارض مشخصه را که به آن داد دیگر خواه ناخواه کلی عقلی شد کلی طبیعی، کلی طبیعی هم توی خارج نماز آورد ماتی به مطابق با مامور به شد و مامور به ساقط شد.

لذا این فرمایش مرحوم آخوند هم درست نیست ما قبول نداریم که اوامر و نواهی آمده باشند روی خارج معنا ندارد و حتی می‌فرماید من حیث انه فاعله و عجیب هم هست، چه جور می‌شود امر بیاید روی خارج؟ بعد نمی‌شود می‌فرماید ماهیت پس چه؟ می‌گویند ماهیت ابزار است اینجا می‌فرماید ماهیت ابراز است و اگر آن حرف را توی باب اوامر فرموده بودند خیلی بهتر بود که بگویند که این امر به ماهیت شده و معنایش این است که اوجد الماهیه آن ماهیت صلاه آن عنوان را وجودش بده، این امر است این هم آن ماهیت را موجود در خارج می‌کند یعنی کلی عقلی را کلی طبیعی می‌کند وقتی کلی طبیعی شد ماتی به مطابق با مامور به است که صل باشد امر ساقط می‌شود نمی‌شود حر ف مرحوم آخوند را درست کرد خودشان نمی‌دانم توی باب اوامر اگر یادتان باشد خودشان توجه به مطلب دارند که نمی‌شود اوامر و نواهی متعلق به خارجیات باشد و بگوئیم این خارج مامور به است.

لذا آن ماهیت من حیث هی هی را باید بیاورد لباسش می‌دهد حالا گاهی با جماعت و گاهی فرادا و گاهی توی مسجد و گاهی تند و تند و گاهی با حضور قلب و گاهی بدو حضور قلب و بالاخره این ماهیت رنگها به خود می‌گیرد چون که بیرنگ است هر رنگی به خود می‌گیرد خب وقتی رنگ گرفت اسمش را می‌گذاریم عوارض مشخصه عوارض مشخصه به آن دادیم می‌شود نماز توی خارج این نماز توی خارج آن ماهیت من حیث هی هی است که هنوز عوارض مشخصه نداشته باشد درست می‌شود دیگر اوامر به نواهی متعلق شدند به طبیعت من حیث هی هی آن طبیعت من حیث هی هی آمد توی خارج با عوارض مشخصه این نماز همان ماهیت من حیث هی هی آمد توی خارج با عوارض مشخصه این نماز همان ماهیت من حیث هی هی است با عوارض مشخصه لذا معنای کلی عقلی و کلی طبیعی خب همین است دیگر، کلی طبیعی کدام است؟ آن کلی ماهیت من حیث هی هی یعنی کلی منطقی که با عوارض مشخصه است، عوارض مشخصه را این آقا می‌آورد وقتی عوارض مشخصه را آورد مثل نماز با جماعت آن طبیعت من حیث هی هی در ضمن این موجود می‌شود لذا کلی طبیعی کدام است زیر انسان این انسان که مجاز نیست واقعاً زید انسان است یعنی همان کلی طبیعی من حیث هی هی الا این که زید است، آن زیدیتش دیگر انسان نیست زید انسان عوارض مشخصه را باید از او گرفت تا حمل درست شود زید انسان یعنی زید من حیث انه حیوان ناطق انسان اما زید آن عوارض مشخصه می‌شود کلی طبیعی در حقیقت برمی‌گردد به این که احکام همه متعلق به کلی طبیعی نه خارج همان ماهیت من حیث هی هی لیس الا هی.

این هم مقدمه دومشان که درست نیست.

مقدمه ، سوم برای فردایمان می‌فرماید که اگر 2 عنوان باشد نمی‌تواند خارج را 2 معنون بکند که عمده هم همین جا می‌خواهند نتیجه بگیرند این را مطالعه کنید تا فردا انشاء الله.

وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo