< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : فرق بین اجتماع امر و نهی و مسئله تعارض

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

بحث دیروز درباره این بود که فرق بین مسئله اجتماع امر و نهی و بحث تعارض چیست که دیروز من عرض کردم فرق دارد و هیج تناسب با هم ندارند تا این که بخواهیم بگوئیم فرق بین این و او چیست، برای این که باب تعارض آنجاست که 2 تا روایت داشته باشیم و این 2 تا روایت به ما بگوید که بکن نکن، در موضوع واحد و نوبت می‌رسد به تساقط هر دو از کار می افتد مگر اینکه تعبد است.

در خصوص با روایت نه در همه جا این که ترجیح، اگر ترجیح نباشد سقوط، این باب تعارض است اما باب اجتماع امر و نهی این است که یک موضوع است 2 تا عنوان این 2 تا عنوان ربطی به هم ندارند یکی غصب است و حرام یکی صلاه است و واجب نه او ربطی به این دارد نه این ربطی به او در باب تعارض 2 تا روایت با هم می‌جنگند در باب اجتماع امر و نهی 2 تا عنوان که 2 تا حکم رویش آمده که هیچ تعارضی با هم ندارند صل و لا تغصب نه صل ربطی به لاتغصب دارد نه لاتغصب ربطی به صلاه دارد این سوء اختیارش این 2 تا عنوان را آورده در یک موضوع بجای این که توی مسجد برود رفته توی خانه غصبی نماز بخواند در اینجا آن عنوان لاتغصب می‌گوید که تصرف در غصب نکن آن عنوان صل می‌گوید نماز بخوان حالا آیا نماز این صحیح است یا نه؟ مجوزی می‌گوید نماز صحیح است کتک می‌خورد امتناعی می‌گوید مبعد نمی‌تواند مقرب باشد نماز باطل است.

لذا اصلاً نباید مرحوم آخوند در کفایه بگویند فرق بین باب تعارض و اجتماع امر و نهی چیست تا هم خودشان و هم ما را به درد سر بیندازند اصلاً تناسب با هم ندارند هیچ جا با هم اصطکاک ندارد هیچ جا با هم تعارض ندارد و اصلاً باب تعارض 2 تا روایت از نظر ثبوت و از نظر شرع مقدس اسلام و اما باب امر و نهی مربوط به مقام اثبات و مقام اثبات تکلیف، نه او ربطی به این دارد نه این ربطی به او.

مسئله دوم که مثل این مسئله اول نباید مرحوم آخوند متعرض شده باشند فرمودند فرق بین نهی در عبادت و اجتماع امر و نهی چیست خب آن هم یک امر فوق العاده واضحی است نهی در عبادت آنجاست که امر آمده باشد روی عنوان نهی آمده باشد روی همان عنوان مثل دع الصلاه ایام اقرائک باب اجتماع امر و نهی که گفتم مربوط به اسقاط تکلیف است اینجا مربوط به اسقاط تکلیف هم نیست مربوط به اصل ثبوت تکلیف است شارع مقدس گفته نماز بخوان بعد هم به زن حائض گفته نماز نخوان حالا الان دع الصلاه نهی آمده روی صلاه اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل امر آمده روی نماز یعنی یک امر و یک نهی را روی یک عنوان از نظر ثبوت تکلیف حالا این آقا می‌تواند این نماز را بخواند کتکش را هم بخورد یا نه؟ یا این خانم که می‌گوید دع الصلاه ایام اقرائک می‌تواند کار را بکند یا نه؟ مشهور در میان فقها گفتند نه برای این که اصلاً مامور به نیست منهی عنه است ولی در بحث ما هیچ ربطی نهی در عبادت با باب اجتماع امر و نهی نیست باب اجتماع امر و نهی 2 تا عنوان 2 تا حکم از نظر ثبوتی هم 2 چیز ربطی به هم نداشت اما در باب نهی در عبادات 2 تا امر و نهی روی یک عنوان نه روی 2 عنوان الا زن حائض گفتند نماز نخوان حالا اگر نماز بخواند نمازش درست است یا نه؟ خب مشهور گفتند نهی در عبادات موجب فساد است هر کسی جوری گفته در مقابل ابوحنیفه که گفته نهی در عبادات اصلاً موجب صحت است.

بنابراین مسئله نهی در عبادات با مسئله باب اجتماع امر و نهی این 2 تا هیچ وجه اشتراکی ندارد هیچ شبهه‌ای نداریم تا ما بخواهیم فرق بگذاریم و یک مقدمه از مقدمات باب اجتماع امر و نهی درست بکنیم.

علی کل حال باب اجتماع امر و نهی این است که 2 تا عنوان است، 2 تا موضوع است اما نهی در عبادات امر و نهی است روی یک عنوان، روی یک موضوع امر و نهی متعدد است یکی امر است یکی نهی است اما همان جا که امر آمده همان جا نهی آمده در مقام ثبوت در مقام تکلیف حالا از نظر اسقاط تکلیف این می‌تواند در حالی که منهی عنه است این نماز بخواند، دع الصلاه ایام اقرائک یا قرآن شریف که می‌فرماید فذروا البیع این می‌تواند بیع بکند؟ اگر بیع بکند، حرام است؟ باطل است؟ وضعش چیست؟ اذا نودی للصلاه من یوم الجمعه فسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع این نهی در معاملات است دیگر یعنی نهی در حکم شرعی این هم راجع به این مسئله.

آن که بحث ما نیست خب حالا 2 عنوان معنایش این جور می‌شود که ما امری ‌داریم شرطش منهی عنه شده حالا با آن شرط منهی عنه می‌تواند بیاورد یا نه؟ ولی حالا این خیلی مربوط به بحث ما نیست که بگوئیم نهی در عبادات نهی از شرط در عبادت بحث ما نیست که اگر شروط منهی عنه شده است باید چه گفت؟ باید چه کرد؟ آیا با آن شرط می‌تواند نماز بخواند یا نمی‌تواند نماز بخواند؟ اما اگر بخواهیم بحث را الان عنوان بکنیم این است که یک عنوان است، صلاه این عنوان را به قاعده اذا قمتم الی الصلاه فغسلوا به زن می‌گویند نماز بخوان دع الصلاه ایام اقرائک به زن حائض می‌گویند نماز نخوان این را می‌گویند نهی در عبادات یعنی عنوان یکی است نماز، این نماز مامور به شده، نماز منهی عنه شده راجع به این خانم.

و اما اجتماع امر و نهی چیست؟ آن می‌گوید نماز بخوان یک دلیل دیگر هم می‌گوید غصب نکن اینها هیچ ربطی به هم ندارد از نظر ثبوت لاتغصب و صل اینها متخالفین‌اند هیچ ربطی به هم ندارند حالا این 2 تا عنوان را این آقا به سوء اختیارش آورده در یک چیزی، آن چیز را مجمع البحرین کرده، مجمع العنوانین کرده این مربوط به شارع نیست حالا این 2 تا عنوان را که آورده در یک موضوعی آیا این نماز باطل است یا نه؟ باید رویش حرف بزنیم هیچ جا نمی‌شود بگوئیم نهی در عبادت است هیچ جا نهی در عبادت را هم نمی‌توانیم بگوئیم اجتماع امر و نهی است اجتماع امر و نهی غیر از نهی در عبادت است که غیر از اجتماع امر و نهی است. اما یک عنوان است که آن عنوان هم مامور به است هم منهی عنه است باب اجتماع امر و نهی کدام است؟ 2 عنوان است یکی مامور به است یکی منهی عنه است هیچ ربطی به همدیگر ندارند، لاتغصب و صل با این سوء اختیارش آمده توی خانه غصبی می‌خواهد نماز بخواند.

و اما مسئله سومی باز این هم مرحوم آخوند لازم نبود بفرمایند نمی‌دانم چه جور شده عرض کردم مسئله اجتماع امر و نهی یک مسئله فوق العاده مشکلی است و اختلاف عجیبی هم در میان فقها است مرحوم آخوند که امتناعی هستند برای این که امتناعشان را حسابی درست بکنند لذا یک مقدماتی، یک موخراتی اینجا درست کردند 10 تا مقدمه اینجا آوردند که غالب این مقدمات را اگر نمی‌آوردند ضرر به بحث‌شان نمی‌زد.

حرف سومی که باز مرحوم آخوند دارند این است که فرق بین اجتماع امر و نهی و باب تزاحم چیست؟

باب تزاحم این است که یک اهم و مهمی با هم اصطکاک پیدا می‌کند مثل تصرف در غصب و نجات غریق می‌بینیم بچه افتاده توی حوض و دارد خفه می‌شود و این اگر بخواهد این بچه را بگیرد باید تصرف در غصب بکند باید برود توی زمین غصبی خب آن زمین غصبی می‌گوید تصرف در من نکن، آن بچه می‌گوید من را بگیر، حالا چه باید کرد؟

خب عقل ما می‌گوید مهم را رها بکن اهم را بگیر ولو این که گناه هم می‌کنی بکن گناه است نمی‌شود بگوئیم گناه نیست، گناه است اما این گناه بخشوده شده چرا؟ برای این که نجات غریق می‌خواهی بکنی برای این که می‌خواهی جانی را نجات بدهی زیاد هم هست در فقه ما خانم مریض است دکتر زن ندارد و مجبور است به دکتر مرد مراجعه کند خب درست است یا نه؟ درست است. در حالی که این دکتر نگاه به بدنش می‌کند دست به بدنش می‌گذارد آیا طوری است یا نه؟ طوری است، حرام است اما این حرام بخشوده شده چرا؟ به قاعده اهم و مهم اگر این خانم، دکتر نرود می‌میرد پس باید دکتر برود آن دکتر هم باید قبول بکند و معالجه‌ این بکند ولو معالجعه مامائی باشد به قاعده اهم و مهم عقل ما می‌گوید که مهم را رها کن اهم را بگیر درباره واجب و حرامش هم می‌آید آخر وقت است دارد نماز می‌خواند اگر نماز نخواند نمازش قضا می‌شود واجب شده مضیّق اما در وقتی که دارد نماز می‌خواند بچه می‌افتد توی حوض یا زلزله بیاید خب این باید برود بچه را بگیرد نماز را بشکند بچه را بگیرد در زلزله باید فرار بکند نماز را بشکند، نماز نخواند.

این 2 تا؛ یک حرام و یک واجب، یا 2 تا واجب؛ یک واجب و یک حرام، 2 تا تکلیف برایش جلو آمده به قاعده اهم و مهم عقل ما، اگر هم شارع گفته باشد ارشاد است عقل ما می‌گوید که مهم را رها کن اهم را بگیر.

لذا آن که وظیفه دارد هر دو است برای این که مثلاً آخر وقت است دارد نماز می‌خواند وظیفه‌اش این است که نماز بخواند دیگر لذا اگر آن انقاذ غریق نبود باید نماز بخواند اما انقاذ غریق آمده جلو باید نماز را رها کند ولو نماز قضا می‌شود آن جان را نجات بدهد می‌شود باب تزاحم گفتم در فقه ما زیاد است باب تزاحم و همه‌اش هم عقلی است عقل ما می‌گوید مهم را ولو بالفعل هم هست اما برای تو تنجیز ندارد یا حتی کسی بگوید مقام تنجیزش هم درست است عقل می‌گوید منجز است برای این که تمام شرایط برای تو فراهم است برای نماز خواندن اما چون مزاحم دارد این تنجز از کار می‌افتد حالا اگر کسی هم بگوید بالفعل است تنجز دیگر ندارد که هیچ چیز، بالاخره این مهم باید بجا آورده نشود و آن اهم باید بجا آورده بشود.

لذا باب تزاحم هم هیچ ربطی به باب اجتماع امر و نهی ندارد برای این که باب اجتماع امر و نهی آن است که 2 تا عنوان است و یک امر و یک نهی و این 2 تا امر و نهی با هم اصطکاک پیدا کرده توی خارج یکی می‌گوید صل یکی می‌گوید لاتغصب بسوء اختیار اما باب تزاحم سوء اختیاری نیست. یک عنوان است تمام، یک عنوان کامل هر دو منجز هر دو از نظر اقتضا و انشاء و فعلیت تمام، اما عقل ما می‌گوید اهم مقدم بر مهم است مهم را رها کن اهم را بگیر، اگر نمی‌تواند 2 تا تکلیف را بیاورد عقل می‌گوید یکی را بیاور آنجا که اهم و مهم هم بنا شد که تخییر می‌شود مثل این که 2 نفر افتادند توی دریا دارند غرق می‌شوند این هر دو را نمی‌تواند بگیرد اهم و مهم هم نیست مثلاً یکی پسرش باشد یکی عالم باشد تا عقل بگوید برود دنبال او، نه. 2 تا رفیق او هستند هیچ فرق هم با هم ندارند خب الان این چه باید بکند؟ عقل می‌گوید 2 تا تکلیف منجز است یا بالفعل است اما چون نمی‌توانی بیاوری پس برو دنبال کسی، دنبال آن.

لذا آن تکلیف انقض زیدا با انقض عمرا اینها هیچ از نظر عنوان با هم اصطکاکی با هم ندارد توی خارج هم این مجمع البحرینی ندارد بخلاف اجتماع باب امر و نهی که 2 تا عنوان آمده روی مصداق این اینجا این جور هم نیست 2 نفر است 2 تا امر برای این آقا آمده انقضه، انقضه اگر بتواند هر دو اگر نتواند، اگر ترجیحی باشد عقل می‌گوید آن مرجح اگر ترجیح نباشد عقل می‌گوید مخیر اما حالا هر دو به قول حضرت امام مزاح کردند می‌گفتند بنشیند نگاه کند چپق بکشد هر دو از بین بروند بعد هم بگوید من نمی‌توانستم نمی‌شود. عقل می‌گوید هر دو، نمی‌توانی اهم، نمی‌توانی مخیری بین این و آن هر کدام را می‌خواهی بگیر خب این هم از این مسئله.

فتلخص مماذکرنا ما توی اصول 3 تا مسئله داریم هیچ کدام ربطی با هم ندارند؛

یکی باب اجتماع امر و نهی حالا داریم حرف می‌زنیم رویش که مجوز می‌شویم یا امتناعی.

یکی مسئله نهی در عبادات که اصلاً مسئله نواهی منحصر به همین 2 تا مسئله هست یکی مسئله اجتماع امر و نهی یکی مسئله نهی در عبادات.

یکی هم مسئله تزاحم که اصلاً در باب نواهی آورده نشده مسئله تزاحم مربوط به تعارض است لذا مثل مرحوم شیخ انصاری در باب تعادل و تراجیح آنجا باب تزاحم را نقل می‌کنند. 3 تا مسئله هیچ کدام هیچ ربطی

به همدیگر ندارند.

مقدمه بعدی که این مهم است این است که مشهور در میان اصول شده این که این باب اجتماع امر و نهی آنجاست که مندوحه باشد و اما اگر مندوحه نباشد باب اجتماع امر و نهی نیست مندوحه یعنی این که بتواند توی خانه غصبی نماز نخواند آن وقت است که باب اجتماع امر و نهی می‌شود به او می‌گویند نماز بخوان برو توی مسجد به او می‌گویند تصرف در غصب هم نکن و اما اگر چاره‌ای نداشته باشد مثل نماز خواندن در زندان غصبی است یا فراوان دیده می‌شود مجبور است در این خانه بنشیند اگر بخواهد توی این خانه ننشیند باید برود توی پارک مثلاً اما یک دانگ خانه، یک هشتم، مثلاً یکی از وراث روی این خانه دارند اشاعه هم هست حالا هر چه این را می‌خواهند راضی‌اش کنند راضی نمی‌شود هر چه می‌گویند اجاره بگیر بیا تفکیک بکن آدم لجوجی شده راضی نمی‌شود حالا این مجبور است توی این خانه زندگی بکند این باب اجتماع امر و نهی نیست این باید توی این خانه زندگی بکند نماز بخواند کارهایش را بکند این باب اجتماع امر و نهی نیست باب اجتماع امر و نهی آنجاست که بسوء اختیار خانه را غصب کرده خانه غصبی است خودش غصب کرده حالا می‌خواهد توی این خانه نماز بخواند آیا می‌تواند بخواند یا نه؟ می‌شود باب اجتماع امر و نهی و اما اگر مندوحه نباشد یعنی مجبور باشد که در خانه نماز بخواند دیگر باب اجتماع امر و نهی نیست آن وقت چه می‌شود؟ می‌شود باب تزاحم دیگر اینجا در حالی که لاتغصب دارد دیگر می‌خواهد نماز هم می‌خواهد بخواند مثل همان انقاذ غریق است مجبور است در این خانه نماز بخواند آن وقت اگر کسی بگوید نهی ساقط است، ساقط است والا قاعده اهم و مهم می‌آید جلو و می‌گوید زندگی بکن ولو تصرف در غصب باشد.

خب این را مرحوم صاحب قوانین مفصل درباره‌اش صحبت کرده اما علی الظاهر این تفصیل همین طور که مرحوم آخوند با اشاره رد شدند خیلی حرف نداریم و مقدمه دیگر در باب اجتماع امر و نهی این است که باید مندوحه باشد یعنی بتواند آن گناه را بجا نیاورد اما اگر نتواند گناه را بجا نیاورد مجبور است گناه را بجا بیاورد دیگر باب اجتماع امر و نهی نیست ظاهراً برمی‌گردد به باب تزاحم.

حالا مقدمه دیگر ما برای بعد انشاء الله این که این مسئله اجتماع امر و نهی آیا مسئله اصولی است یا نه؟ مسئله فقهی است یا نه؟ مسئله کلامی است یا نه؟ انشاء الله بعد درباره‌اش یک مقدار صحبت می‌کنیم.

وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo