< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/03/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادامه بحث برگشت قید به هیأت یا به ماده

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

استاد بزرگوار ما آقای بروجردی و همچنین استاد بزرگوار ما حضرت امام در این مسئله که قید آیا به هیأت می‌خورد یا به ماده؟ اول حرف خوبی فرمودند که این قیودات هم می‌شود به ماده بخورد هم می‌شود به هیأت بخورد و اشکالهای مرحوم شیخ وارد نیست که می‌فرماید قیودات حتماً باید به ماده بخورد نه به هیأت اما مسئله را داغش می‌کردند و می‌فرمودند بعضی اوقات نمی‌شود به هیأت بخورد، حتما باید به ماده بخورد آن وقت برای این 3 جا را مثال می‌زدند یک جا می‌فرمودند شروط عامه تکلیف همین طور که فقها گفتند به هیأت می‌خورد، باید به هیأت بخورد والا اگر به ماده بخورد، لازمه‌اش این است که دیوانه، بچه، عاجز و جاهل، اینها مکلف به تکلیف باشند در حالی که رفع مالایعلمون ، رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم رفع القلم عن المجنون حتی یفیق همه اینها می‌گوید که تکلیف ندارد.

دیروز عرض کردیم که بله قید می‌خورد به هیأت اما کجا؟ درباره تکلیف منجز نه تکلیف حال انشاء یا تکلیف در حال فعلیت به آن مصالح و مفاسد نفس الامری که اصل است آن که اصلاً معنا ندارد قید به آن بخورد یا نخورد در حال انشاء هم قیدی نیست، حکم روی عنوان است و آن عنوان، عنوان صلاه است، ماهیت لابشرط است لیس الا هی درحال فعلیت هم همان است، همان که انشاست می‌دهند دست اجرا اما در آن مقام تنجز تکلیف، قید اینجا، یعنی در مقام تنجز تکلیف حکم برای عاجز نیست، برای جاهل نیست، برای مجنون نیست، برای نابالغ نیست، تنجز تکلیف بحث ما راجع به تنجز نیست، بحث ما راجع به انشاست من به حضرت امام (رض) می‌گفتم اما متأسفانه ایشان از من نمی‌شنیدند و اشکال من رفع نمی‌شد.

لذا آن مقام انشاء اصلاً قید ندارد، هیچ است، آن مقام فعلیت اصلاً قید ندارد، آن مقام تنجز قید دارد، آن قید دار است، رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم مال اینجاست.

لذا اصلاً در همین اصلاً تویش خوابیده تکلیف هست، توی رفع ما لایعلمون می‌گوید تکلیف هست الا اینکه برای این جاهل تکلیف نیست یعنی مقام تنجز.

لذا مقام انشاء اصلاً قیدی نیست تا قید بخورد این شرایط عامه تکلیف در وقتی که تکلیف را انشاء می‌کند روی صلاه آمده وقتی هم می‌دهد دست اجرا روی صلاه را می‌دهد دست اجرا وقتی برسیم به دیوانه می‌گوئیم که اخذ ما وهب و سقط ما وجد می‌گوئیم رفع ما لایعلمون که اگر هم کسی عنوان ثانوی بگیرد که بهتر اصلاً اینها را می‌گوید عنوان ثانوی است.

علی کل حال این قیوداتی که مربوط به تکلیف است ما قبول داریم، همه قبول دارند شرایط عامه تکلیف است، درست است اما تکلیف در چه مقامی؟ تکلیف در مقام انشاء نه، آن مرتبه اقتضا نه آن مرتبه انشاء نه آن مرتبه فعلیت نه، آن مرتبه تنجیز آری و این که مشهور شده در میان فقها که شرایط عامه تکلیف 4 چیز است یعنی مقام تنجز تکلیف اصلاً برمی‌گردد به خصوصیات، برنمی‌گردد به عمومیات یعنی شخص دیوانه لازم نیست نماز بخواند چرا؟ برای این که نمی‌تواند نماز بخواند، جاهل هم همین است اصلاً این جاهل نماز ندارد، برای این که همه‌اش برمی‌گردد به همان عجز شخص عاجز نمی‌تواند نماز بخواند، شخص نابالغ نمی‌تواند نماز بخواند به آن روایاتی که داریم همه اینها می‌گوید جزئیات است اگر هم کلیات بگوئید همان است که عرض کردم اینها شرایط عامه تکلیف است در مقام تنجز، نه در مقام فعلیت و مقام انشاء.

این خلاصه حرف ما بود. والا معلوم است همه انسانها در هر دینی باشد تکلیف بخواهد بیاید روی جاهل، معنا ندارد، تکلیف روی عاجز معنا ندارد، تکلیف روی مجنون معنا ندارد تکلیف روی بچه یکی دو ساله معنا ندارد و دیگر حالا شارع مقدس فرموده بلوغ دیگر برای غیر بالغ معنا ندارد از همین جهت هم اگر کسی راستی جاهل قاصر باشد معنا ندارد این را کتکش بزنند همان حرفی که دیروز می‌گفتم، اخذ ما وهب، سقط ما وجد آقا عقلش را گرفته حالا توی سرش بزند که چرا نماز نخواندی؟ خب معنا ندارد.

لذا اصلاً رفع عن امتی که مشهور شده، توی ادیان سابقه بوده با یک مشقاتی این مشقات از این است برداشته شده بعد هم مثلاً یک روایت صحیح السند ظاهر الدلاله‌ای مرحوم صاحب وسایل نقل می‌کند متأسفانه توی فقه ما هم آمده که در زمان بنی اسرائیل وقتی بدنشان نجس می‌شد، یا لباسشان نجس می‌شد با قیچی، قیچی می‌کردند اما منتاً علی الامه گفتند آب بکش پاک می‌شود، خب معلوم است اینها دروغ است کلما زاد فی صحته زاد فی سقمه.

خب یک آدم عاقل این جور می‌گوید؟ حضرت موسی با آن همه عقل و درایتش نه، بهتر راه این است که بگوید آقا از این روایتها توی روایات ما زیاد آمده دشمن آورده برای این که روایات اهل بیت را به نابودی بکشاند مائیم که دیگر باید خوب را از بد تمیز بدهیم خوب را بگیریم بد را رها بکنیم.

لذا این رفع عن امتی از باب مثال است، رفع امتی عن نسیان ، خب بله، معنا دارد بگوئیم که آن زمان بنی اسرائیل اگر نسیان می‌کردند می‌گفتند که چرا نسیان کردی؟ البته اینها همه حرف دارد ولی اینجا مرادم است که اینها این شرایط عامه تکلیف برای تنجز تکلیف است نه مقام فعلیت، نه مقام انشاء .

مثال دومی که این 2 بزرگوار زدند بهتر از مثال اول است فرمودند که خب لله علی الناس حج البیت من استطاع سبیلا هر کسی که استطاعت دارد او باید مکه برود خب اگر قید بخورد به هیأت خوب درمی‌آید و آن این است که اگر تو اتفاقاً یا غیر اتفاقاً کار کردی مستطیع شدی، حج واجب است، این قید می‌خورد به هیأت یعنی در حالی که استطاعت نداری وجوبی نیست چون که واجبی هم نیست و اما اگر قید بخورد به ماده معنایش این می‌شود هر انسانی همین طور که بگوید نماز بخواند باید بروید مستطیع بشود برای این که مقدمات واجب را باید فراهم بکند دیگر.

دیروز می‌گفتم حتی مثلاً قبل از وقت و می‌داند توی وقت آب ندارد و می‌تواند الان آب تهیه بکند می‌تواند وضو بگیرد، می‌تواند تطهیر بکند خب عقل می‌گوید که قبل از وقت مقدمات را تهیه کن دیگر.

لذا اگر قید برای ماده باشد معنایش این است استطاعت واجب است در حالی که استطاعت واجب نیست پس باید قید بخورد به هیأت نه به ماده آیا این لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا قید است اگر قید باشد ممکن است کسی فرمایش آقای بروجردی را بگوید و اما اگر سیقت لبیان الموضوع باشد اصلاً قیدیت ندارد تا بگوئیم به هیأت می‌خورد یا به ماده وجوب حج وقتی است که کسی مستطیع باشد خب ان جائک فاسق بنباء فتبینوا اگر می‌خواهی که قید برایت حجت باشد اگر فاسق باشد آن خبر حجت نیست به قول مرحوم شیخ انصاری سیقت لبیان الموضوع می‌خواهد موضوع حکم را تعیین بکند به جای این که بگوید ایها المستطیع حج است گفته است اگر مستطیع شدی حج است اصلاً شرط نداریم قید نداریم تا قید را به هیأت بزنیم یا به ماده موضوع می‌خواهد درست بکند، لله حج البیت من استطاع الیه سبیلا این می‌خواهد موضوع درست بکند و موضوع درست کردیم گاهی این است که می‌گوید عنوان مشیر می‌شود گاهی می‌گوید ای زید این کار را بکند گاهی هم بجای زید می‌گوید که وصفش را می‌آورد، عنوان مشیر درست می‌کند.

علی کل حال همه اینها برمی‌گردد به این ایها المستطیع حج است، خب این آقا اگر مستطیع نباشد قضیه اصلاً سالبه به انتقاء موضوع است قید نیست بیان موضوع است اگر قید بود ما می‌رفتیم سر قید می‌گفتیم که آیا برای هیأت است یا برای ماده آن وقت نوبت می‌رسید که ایشان بفرماید قید برای ماده بود وجوب تحصیل داشت عقلاً یا شرعاً و حیث وجوب تحصیل ندارد پس قیدی هم در کار نیست.

لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا یعنی من استطاع ایها المستطیع خب ایها المستطیع که دیگر قید نمی‌شود موضوع می‌شود، موضوع ایها المستطیع حج است، اگر مستطیع است هیچ چیز اگر نه سالبه به انتفاء موضوع است این حرف دوم که به ایشان می‌گوئیم این سیقت لبیان الموضوع لذا اشکالی ندارد.

معلوم است آقای بروجردی، آقای خمینی خیلی بالا بودند ما افتخار می‌کنیم که دو بزرگوار را درک کردیم هر چه داریم از این دو بزرگوار است اما این که حالا بنشینیم هر چه آنها گفتند بگوئیم چشم، نه خود همین بزرگوار به ما بارها می‌گفتند ما هم به شما گفتیم شما ها اهل دل ما نیستید بارها به ما می‌گفتند که باید پیش مطالعه داشته باشید باید در وقتی که درس را گوش می‌دهید رد و ایراد داشته باشید باید مباحثه داشته باشید باید پس از مباحثه جزوه نویس باشید باید توی جزوه‌تان تقریر باشد بعد هم مزاح کردند آن هم خیلی بزرگ بوده مرحوم حاج شیخ ، حضرت امام می‌گفتند استاد بزرگوار ما یک کسی یک جزوه آورد پیش ایشان، ایشان ببیند جزوه را دیدند جزوه خوبی بود فردا که می‌خواستند به او بدهند گفتند خوب جزوه‌ای بود اما یک اشکال داشت، اشکالش این که تحشیه نداشت و باید رد و ایراد بشود این تحشیه نداشتن، جزوه بد بود بعد می‌گفت مزاح می‌کردند گفتند که اگر چیز به نظرت می‌رسد بنویس وگرنه فحش بده یک کاری بکن دیگر یک تحشیه‌ای برای این جزوه باید داشته باشی.

فحش بده معنایش این است که این چقدر خوب است، چقدر دقیق است که ما هیچ کارش نمی‌توانیم بکنیم و اینها نگوئید از این است که ایشان خیلی عجیب است بگوئید چون آقای بروجردی گفته تو داری می‌گوئی پس آقای بروجردی درست می‌گوید تو درست نمی‌گوئی گاهی انسان خبط می‌کند، خبطش خیلی بالاست اما هم خودش باید به این خبطها اهمیت ندهیم.

می‌فرمودند که ان افطرت فاعتق رقبه مومنه ان ظاهرت فاعتق رقبه مومنه می‌گفتند اگر قید برای هیأت باشد خیلی خوب است معنایش این است که وجوب در وقتی که افطار بکنی و اما اگر قید برای ماده باشد معنایش این است که وجوب هست لازم است افطار بکنی خب افطار که لازم نیست و اگر قید برای ماده باشد مجبوری بگوئی که افطار کن بعدش هم قضای روزه را بگیر بعدش هم 60 مسکین را غذا بده .

لذا آقای بروجردی (رض) با یک طنطراقی با یک ملاحت خاصی می‌فرمودند افطار کردن حرام است ما بگوئیم افطار کردن واجب است، واجب است ما تحصیل افطار بکنیم تا 60 مسکین برایمان واجب شود.

خب معلوم است غلط است پس باید قید بخورد به ماده نه به هیأت.

جواب ما باز همان است که آقا ان افطرت این که قید نیست این شرط است، شرط الا قید است مثل یک جمله شرطیه می‌بیند که اگر طلوع فجر شد نهار موجود است حالا آن شرط قید برای جزا اصلاً معنا ندارد شرط قید برای جزا باشد شرط حتی جزا درست کن هم نیست یک تعلیق است ما نحن فیه هم ان افطرت قید نیست نه برای هیأت نه برای ماده هیچ کدام همان که گفتم سیقت لبیان الموضوع و این است که اگر این کار بیجا را کردی آن وقت وجوب می‌آید، آن وقت واجب می‌آید و آن این است که علاوه بر این که قضا می‌گیری باید 60 مسکین را هم طعام بدهی.

معلوم است که همه شرایط، اینها هیچ کدام قید شرط، قید برای جزا نیست شما هیچ کجا پیدا نمی‌کنید یک شرط قید برای جزا باشد ان ظاهرت اینها شرط است، جزا مترتب بر آن است نه او ربطی به آن دارد نه آن ربطی به او، لازم و ملزوم است حالا کسی بگوید لازم قید برای ملزوم است اتفاقاً همین را به حضرت امام گفتم که یک جا پیدا کنید که لازم و ملزوم بگوئیم لازم قید است برای ملزوم، ملزوم قید است برای لازم، شرط و جزا لازم و ملزوم هم هست علت و معلول‌اند، علت قید است برای معلول، معلول قید است برای علت نمی‌شود که اگر ما مثل خود حضرت امام خیلی دقیق توی فلسفه باشیم جرأت هم داشته باشیم آن وقت بگوئیم که معلول مرتبه‌ای از علت است اگر هم این جرأت را نداشته باشیم فلسفه نخوانده باشیم این جور چیزها را تکفیر بکنیم که هیچ چیزی گوئیم آقا لازم و ملزوم‌اند علت و معلول‌اند، لازم و ملزوم که نمی‌شود با هم قید باشد نه آن قید است برای این، نه این قید است برای آن.

لذا ما نحن فیه اصلاً قید نداریم، لازم و ملزوم داریم، شرط داریم، علت داریم، معلول داریم و اینها هیچ کدام قید برای هم نیستند فقط لازم و ملزوم است ترتب است اگر این شد مترتب می‌شود برایت این کار و ترتب الا قید است، الا این که بگوید نماز رکوع دارد که همان جا هم اگر یادتان باشد می‌گفتیم اصلاً اگر می‌گوئیم که رکوع بکن با شرط می‌گوئیم برمی‌گردد به این که ارکع، اسجد تشهد به این صورت در آمده به صورت شرطی یا به صورت جزئی اما همه اینها تبیین اجزا و شرایط است اما راستی اگر یک جا شرط باشد دیگر نه آن شرط فقهی است نه جزء فقهی هیچ کدام ترتب است ترتب جزا بر شرط که همان عبارت اخری این است که سیقت لبیان الموضوع حالا آن خیلی طول و تفصیل دار می‌شود دیگر حالا خیلی در بحث ما تفاوت ندارد یا بگوئید اصلاً شرط و مشروط، لازم و ملزوم است، ترتب است از باب جزء و شرط فقهی نیست یا بگوئید همه اینها سیقت لبیان الموضوع است ان افطرت فاعتق رقبه المومنه یعنی ایها المضطر این کار را انجام بده یعنی اصلاً شرط نداریم صورتاً شرط است نه واقعاً شرط باشد. مثل همین اذا قمتم الی الصلاه فغسلوا این شرط نیست این بیان موضوع است همان است که ایها المصلی یشترط در نمازت طهارت خب این شرط است دیگر یا اقم الصلاه لدلوک الشمس یعنی توی این ظرف یعنی چه؟ یعنی ایها المصلی این نماز توی این ظرف باید آورده شود خب اینها همه قید است همه شرط است اما ان افطرت فاعتق رقبه یعنی ایها المضطر 60 مسکین را طعام بده سیقت لبیان الموضوع نه شرط است، نه جزء است.

البته این حرفها یک مقدار مشکل است مطالعه می‌خواهد حالا مطالعه بکنید تا شنبه اگر اشکالی توی ذهنتان آمد اشکالی را بفرمائید تا اگر بشود بیان توی جلسه بکنیم یک افتخار برای ماست که افرادی هستند که می‌شود حرفهایشان را برای دیگران هم نقل کرد.

و صلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo