< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

1388/03/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : قیود به هیأت می‌خورند یا به ماده؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

مسئله، مسئله خیلی مشکل در اصول است و گر چه از نظر ما مسئله آسانی است اما اگر مطالعه کرده باشید همه، منجمله مرحوم آخوند (رض) مسئله را خیلی مشکل کردند قیود به هیأت می‌خورد یا به ماده؟ اگر به هیأت بخورد وجوب و واجب هر دو می‌شود استقبالی مثل اذا قمتم الی الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل و اگر قیودات به ماده بخورد وجوب می‌شود حالی، واجب می‌شود استقبالی مرحوم شیخ 5-4 تا دلیل می‌آورند این که قیدها همه همه باید به ماده بخورد نه به هیأت.

یک دلیل تحلیل در انشاء محال است یک دلیل جمع بین لحاظ عالی و لحاظ استقلالی می‌شود محال است یک دلیل وضع عام موضوع له خاص است و خارج را نمی‌شود تقیید کرد یک دلیل این که توجه واضع همیشه به ماده است نه به هیأت و دلیل آخر هم این که اگر ما بخواهیم بگوئیم که به هیأت می‌خورد لازمه‌اش این است که بعضی اوقات یک چیزهائی مطلوب باشد در حالی که مطلوب نیست.

راجع به آن انشاء در تعلیق صحبت کردیم لذا راجع به این که تعلیق در انشاء نمی‌شود مفصل صحبت کردم دیگر گفتیم تعلیق در انشاء می‌شود حالا اگر هم نشود تعلیق در منشأ است اشکال ندارد یکی هم راجع به جمع بین لحاظین گفتیم همه جا جمع بین لحاظین نیست. لحاظ آن حالت وضع غیر از لحاظ استعمال است، لحاظ استعمالی غیر از لحاظ حالت وضع است راجع به این 2 تا دلیل، این 2 روزه صحبت کردم بحث امروز راجع به این که می‌فرمایند وضع عام است موضوع له خاص است وقتی چنین باشد جزئی را نمی‌شود تقیید کرد این بحث را سابقاً مفصل صحبت کردیم و مشهور در میان اهل اصول این است که باب حروف و ما بمعنی‌ها وضع عام است موضوع له خاص است یعنی لحاظ می‌کند مفهوم را وضع می‌کند برای خارج برای این که آنچه ارتباطات را درست می‌کند خارج است نه مفهوم لذا گفتند وضع عام است موضوع له خاص است مرحوم شیخ از همان افراد است می‌گوید وضع عام است، موضوع له خاص است استاد بزرگوار ما آقای بروجردی خیلی رویش پافشاری داشتند و عمده دلیل هم همین است که وضع عام است یعنی لحاظ مفهوم اما چون که آن مفهوم نمی‌تواند ارتباطات را درست بکند باید آن مفهومی که تصور کرده باید آن لفظ را وضع بکند برای آنچه می‌تواند ارتباط درست بکند و آن خارج است.

لذا لفظ را وضع می‌کند برای خارج برای آن انشائی که در خارج است آن هیأتی که در خارج است یا باب حروف آن حروفی که در خارج است آنهائی که می‌توانند ارتباط درست بکنند مرحوم شیخ از آنجا نتیجه می‌گیرد می‌فرماید بنابراین بحث ما هم همین است مفهوم را تصور می‌کند مفهوم انشاء را اما وقتی که می‌خواهد وضع بکند صیغه افعل و ما بمعنی را وضع می‌کند برای آن افعل توی خارج، اینهم دلیل سوم ایشان است.

جوابش را ما بارها گفتیم منجمله در باب وضع گفتیم، گفتیم آقا این مستعمل فیه است که شما می‌گوئید وضع عام است موضوع له هم عام است هیأت را وضع می‌کند برای آن مفهوم اما آن مفهوم را بخواهند استعمال بکنند باید توی خارج بیاید مستعمل فیه است و مستعمل فیه غیر آن وضع است همه مفاهیم هم همین طورند کلیه مفاهیم از همین باب است که وضع می‌کند برای کلی طبیعی من حیث هی هی به قول مرحوم آخوند این جا نه، یک جای دیگر می‌فرمایند الحق ان الاحکام یتعلق من طبایع من حیث هی هی بالماهیه من حیث هی هی خب وقتی چنین شد خواه ناخواه این جور می‌شود که مفهوم اسماء برای طبیعت من حیث هی هی خب اگر بخواهد استعمال بکند رجل را توی خارج مستعمل فیه آن مفهوم را می‌آوردش توی خارج یعنی آن مفهوم می‌شود کلی طبیعی توی خارج می‌آوردش توی خارج آن مفهوم به تمام معنا، آن وضع به تمام معنا می‌آید توی خارج می‌شود وضع عام موضوع له عام اما مستعمل فیه خاص و این اختصاص به باب حروف ندارد که مرحوم آخوند می‌فرمایند، نه ما در همه مفاهیم وضعیه همین حرف را می‌زنیم.

لذا این که مرحوم شیخ می‌فرمایند که چون وضع می‌شود برای خارج، خارج جزئی است قابل تقیید نیست می‌گوئیم خیلی خوب بگوئید قابل تقیید نیست اما این که موضوع له نیست، این مستعمل فیه است آن که واضع لفظ را برایش وضع می‌کند کلی است به قول شما که تصدیق می‌کند مرحوم شیخ می‌گویند وضع عام است برای همان وضع عام، برای همان لحاظ، لحاظ می‌کند مفهوم را، لفظ را وضع می‌کند برای آن مفهوم علی سبیل قضایای حقیقیه یا نه بگوئید که برای ماهیت من حیث هی هی خب وقتی که می‌خواهد استعمال بکند آن مفهوم را لابد است بیاورد توی خارج بگوید اقم، بگوید اضرب باید بیاورد توی خارج دیگر وقتی آوردش توی خارج با عوارض مشخصه همان مفهوم به تمام معنا آمده توی خارج یعنی کلی طبیعی الحق ان الطبیعی همان مفهوم به تمام معنا می‌آید توی خارج با عوارض مشخصه می‌شود جزئی و این موضوع له نیست این مستعمل فیه است یعنی هر کسی بخواهد انشاء را صیغه افعل و ما بمعنیها که یک مفهوم کلی است بخواهد استعمال بکند باید جزئیش بکند یعنی عوارض مشخصه را به آن می‌دهد می‌شود جزئی و این که مشهور هم شده اتفاقاً از زمان شیخ به این طرف مشهور شده این که چون که معنای حرفیه آنها هستند و اینها جزئی هستند بنابر قابل قید نیستند.

به ایشان می‌گوئیم نه اینها همه مستعمل فیه هستند و آن مفهوم که موضوع له است به تمام معنا هم آن کسی که مستعمل است به تمام معنا می‌تواند بیاوردش توی خارج با عوارض مشخصه.

لذا چون آن مفهوم را بلد است صیغه افعل و ما بمعنی را بلد است که برای وجوب است می‌گوید اقم الصلاه لدلوک الشمس برای وجوب است، این خارج برای وجوب است یا خودش می‌گوید اضرب بعد اگر نزد به او می‌گوید چرا نزدی؟ خب عذر می‌آورد وقتی عذر آورد می‌گوید گفتم اضرب دال بر وجوب است این اضرب همان مفهوم صیغه افعل و ما بمعنی است الا این که آمده توی خارج شده جزئی بنابراین، این که مرحوم شیخ می‌فرمایند وضع عام است، موضوع له خاص است و چیزی که موضوع له خاص شد قابل تقیید نیست پس همه قیودات باید بخورد به آن چیزی که معنای اسمی داشته باشد یعنی ماده، به مرحوم شیخ عرض می‌کنیم بین ماده و هیأت از این نظر هیچ فرقی نیست از این نظر که واضع وضع می‌کند چه مواد را، چه هیأت را برای آن لحاظ عام که لحاظ کرده اما مستعمل فیه و آن کسی که استعمال می‌کند آن کلی را می‌آورد توی خارج صیغه افعل و ما بمعنی می‌شود معنای حرفی صلاه می‌شود معنای اسمی آن می‌شود مستقل بالمفهومیه، این می‌شود عدم مستقل بالمفهومیه همه‌اش توی خارج است اما وضع برای این این است که شما بگوئید این خارج است نمی‌شود تقییدش کرد می‌گوئیم تقیید شده هست بنابراین این فرمایش مرحوم شیخ بزرگوار هم که فرمودند قیودات همه همه به مواد می‌خورد نه هیأت برای این که وضع عام است، موضوع له خاص، ما می‌گوئیم نه. وضع عام است موضوع له هم عام است مستعمل فیه خاص است باب اسماء هم همین طور است .

و اما دلیل دیگری که می‌آورند می‌فرمایند توجه می‌فرمایند همیشه آن کسی که وضع می‌کند توجه به مواد دارد نه به هیأت مثلاً صلاه راتصور می‌کند می‌بیند این صلاه یک شرایطی دارد، شرایطش را تصور می‌کند می‌بیند یک موانعی دارد تصور می‌کند، می‌بیند یک اجزائی دارد لحاظ می‌کند همه اینها را جمع می‌کند بنام صلاه یعنی مفهوم صلاه، ثم امر می‌کند روی این مفهوم کلی بنابراین قیودات همه می‌خورد به مواد نه به هیأت‌ها توجه واضع در وضع در قیودات همه، همه مواد است نه هیأت. خب به مرحوم شیخ عرض می‌کنیم این دلیل عقلی دیگر نیست و فرمایش شما صحیح است، درست است اما این که دلیل بر این است که ما هیأت را نتوانیم قید بزنیم ما الان در مقام بیان این هستیم که هیأت را می‌شود قید زد یا نه؟ این فرمایش شما این است که اگر توجه به هیأت داشته باشیم می‌شود اگر توجه به مواد داشته باشیم می‌شود و چون که همیشه توجه مواد است بنابر این کم پیدا می‌شود که قیودات به هیأت بخورد می‌گوئیم خیلی خوب درست است اما اگر حالا بخواهد قید را به هیأت بزند می‌شود یا نه؟ این دلیل شما دیگر دلالت ندارد بلکه ظاهر فرمایشتان این است که خیلی کوتاه آمدید و فرمودید همین طور که قید را به هیأت می‌شود زد همین طور قید را به ماده می‌شود زد و همین طور که به ماده می‌شود زد به هیأت می‌شود زد الا این که ماده زدن غلبه است، غالباً قیودات مال ماده است نه مال هیأت.

حالا فردا انشاء الله درباره‌اش صحبت می‌کنم اصلاً مثل استاد بزگوار ما آقای بروجردی و همچنین استاد بزرگوار ما که تبع آقای بروجردی این بحث‌ها را ایشان درس آقای بروجردی هم بودند حضرت امام و خیلی چیزها را توی درس که ما خدمت حضرت امام بودیم می‌دیدیم که ایشان فرمایش آقای بروجردی را قبول دارند انشاء الله فردا درباره‌اش صحبت می‌کنیم که اینها بعضی حضرت امام ، آقای بروجردی می‌فرمایند اصلاً بعضی اوقات اینجوری است که باید قید به هیأت بخورد نه به ماده یک لوازم تالی هم برایش درست می‌کنند اگر بخواهد قید به ماده بخورد حالا ما آن بحث‌مان باشد برای فردا اما خب در وقتی که تصور می‌کند صلاه را و می‌بیند این صلاه برای بالغ‌ها هست برای غیر بالغ‌ها نیست برای عاقل‌ها هست، برای مجنون‌ها نیست برای عالم‌ها هست برای جاهل‌ها نیست و بالاخره برای قدرتمندها هست برای عاجزها نیست تصور می‌کند ماده را آن 4 تا قید را می‌خواهد بزند، به چه می‌زند؟ خب باید به وجوب بزند دیگر نمی‌شود که به واجب بزند خب به وجوب می‌زند، به وجوب می‌زند چه می‌شود؟ این که غیر بالغ، برایت واجب نیست. عاجز، برایت واجب نیست. مجنون، برایت واجب نیست. جاهل، برایت واجب نیست. بگوئید کم است اما می‌گوئیم همین مقدار بس است همین مقداری که ما بتوانیم واضع بعضی قیود را بزند به هیأت و منجمله آن شرایط عامه تکلیف و اتفاقاً خود مرحوم شیخ دیگر از همه همه توی فقه می‌گویند شرایط عامه تکلیف وقتی شرایط عامه تکلیف را می‌خواهند بیان بکنند نمی‌گویند شرایط عامه مکلف به، شرایط عامه مأمور به می‌گویند شرایط عامه تکلیف یعنی انشاء عقل است و بلوغ است و قدرت است و علم لذا تصور می‌کند می‌بیند که آن که مصلحت تامه ملزمه دارد برای جهال و برای عاجزها و برای نابالغ‌ها و برای مجنون‌ها نیست لذا می‌گوید که قید را می‌زند به آنها می‌گوید که مثلاً ایها العالم صل اگر تکلیف داشت بله می‌توانست قید را بزند به این و اما اصلاً عاجز تکلیف ندارد تا ما بگوئیم که این مکلف به برای تو است می‌خواهی بکن، می‌خواهی نکن، اصلاً ندارد من اول الامر تکلیف ندارد یعنی تکالیف همه مقام اقتضا دارد، مفاسد و مصالح نفس الامری، مقام انشاء دارد آن وقتی که می‌گوید صل، مقام فعلیت دارد آن وقتی که می‌دهد دست اجزا، مقام تنجز دارد آن وقتی که بالغ باشد، عاقل باشد، عالم باشد، قادر باشد، این مقام تنجز است خب مقام تنجز تکلیف معنایش این است که این آقا تکلیف ندارد نمی‌شود که بگوئیم تکلیف دارد، نمی‌شود بگوئیم وجوب حالی است حتی برای این وجوب استقبالی است، برای این نیست خب وقتی برای این نشد معنایش این است که همه قیودات را همان طور که همه فقها توی فقه، همه‌شان می‌فرمایند شرایط عامه تکلیف نه شرایط عامه مکلف به مثلاً همین باب صلاه را می‌فرماید این اجزا را یعنی مقدمات خارجی مقدمات داخلی، مقدمات خارجی مقدمات داخلی را هم می‌آورند آنها را اقرار می‌دهند برای مأموربه، آن 4 تا را هم قرار می‌دهند برای اصل تکلیف و همچنین خیلی جاها مثلاً همین باب حج را لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا این قید برای هیأت است یا قید برای ماده؟ اگر قید برای ماده باشد لازمه‌اش این است که واجب است بر همه بروند هر جور می‌شود حج را به جا بیاورند اما نمی‌شود که و اما اگر قید برای هیأت باشد معنایش این است اگر استطاعت دارد حج برایش هست اگر استطاعت ندارد اصلاً نیست حج.

لذا اصلاً در باب حج، خیلی جاها این شرط برای وجوب است نه برای واجب بمعنی این که اگر استطاعت داری مکه داری، اگر استطاعت نداری اصلاً مکه برای تو واجب نیست ولو این که همه چیز هست جز استطاعت خب می‌گوید نیست دیگر باید قید بخورد به وجوب اصلاً نمی‌شود قید را به واجب بزنیم.

لذا اگر مثلاً این مکه رفت، اگر ما آن ادله استحباب مکه را نداشتیم می‌گفتیم حج تو باطل است در همه جا مثلاً در باب همه عبادات می‌گویند باید ضرر نداشته باشد و الا برای تو واجب نیست خب معنایش این است که این قید ضرر به چه خورده؟ به وجوب، به واجب که نخورده، یعنی برکه این وجوب هست؟ بر آن کسی که سالم باشد، انشاء الله فردا درباره‌اش صحبت می‌کنم بله یک مسئله دیگر هست و آن این است که اگر این تکلیف امتنائی را که قید خورده به وجوب‌ این آقا بخواهد بجا بیاورد می‌شود یا نه؟ در حالی که می‌داند وضو برایش ضرر دارد می‌خواهد نماز بخواند خب مشهور می‌گویند نمازش باطل است چرا باطل است؟ می‌گویند امر ندارد ما می‌گوئیم نماز صحیح است برای این که ملاک دارد امر ندارد، ما هم می‌گوئیم امر ندارد می‌گوئیم ملاک دارد و این برداشته شده، ملاک به حال خود باقی است و روایت هم اتفاقاً داریم، این دیگر مربوط به فقه است که آب برای امام صادق ضرر داشت اما در حال احرام بجای این که تیمم کنند غسل کردند، از آقا هم سوال کردند آقا آب برایتان ضرر دارد فرمودند بله می‌دانم ضرر دارد اما نمی‌شود اما مکه با تیمم. روایت داریم. مأمور به هم هست اما حالا مرادم اینجاست که مشهور در میان اصحاب می‌گویند باطل است، چرا باطل است؟ می‌گویند امر ندارد و چیزی که امر ندارد بدعت است، چیزی که امر ندارد نمی‌توانی بجا بیاوری یعنی همه قیودات خورده به وجوب.

بحث خوبی است دیگر حالا هم رسید به آنجاها که دیگر بحثش آسان است انشاءالله فردا درباره‌اش باز صحبت می‌کنم.

وصلی الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo