< فهرست دروس

درس خارج  اصول  آیت الله مظاهری

87/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

الفضل

جلسه 1

  رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

   مشهور در میان اهل اصول برای تعیین موضوع علم اصول گفتند که موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه اگر می‌خواهید موضوع را بفهمی ببین که عوارض ذاتی که در آن بحث می‌شود اگر سیال است آن موضوع علم اصول است و الا نه.

    این جمله هم در میان قدما هم در میان متأخرین یک شهرت شده است اما یک مشکلی جلو آمده است که جواب دادن این مشکل کار مشکلی شده است و آن این است که عوارض ذاتی به آن عوارضی می‌گوئیم  که حمل بر موضوع شود، به آن عوارضی می‌گوئیم که محمول حمل بر موضوع بشود بلا واسطه یا واسطه در ثبوت باشد به این می‌گوئیم عرض ذاتی و عرض قریب به آن عرضی می‌گوئیم که حمل بر موضوع شود اما با واسطه. اولاً و بالذات عرض عارض آن واسطه شود، ثانیاً و بالعرض عارض بر موضوع شود. مثل حرکت در سفینه، حرکت در اتومبیل، اولاً و بالذات حرکت عارض بر اتومبیل می‌شود، ثانیاً و بالعرض عارض بر کسی که در اتومبیل نشسته است، به این می‌گوئیم عرض قریب و هر علمی منجمله علم اصول محمولها اولاً عارض می‌شوند بر موضوع مسائل مثلاً در باب اوامر، این " الامر"  موضوع  است که در آن خیلی بحث می‌شود، مثلاً می‌گوئید الامر واجب یا امر به شیء مقتضی نهی از ضد هست یا نه؟ امر به شیء اگر مقتضی نهی از ضد باشد آن مأمور را باطل می‌کند یا نه ؟ تا آخر باب اوامر، عوارض اولاً عارض می‌شود بر موضوع مسائل، ثم عارض می‌شود بر موضوع علم، مثلاً اگر موضوع علم اصول حجت در فقه باشد، یا به قول مرحوم آخوند مایقع فی طریق الاستنباط باشد، این کلی. یکی از این مسائل کلی بحث اوامر و نواهی، بحث مطلق و مقید و تا آخر است. و آن محمولها یعنی در آن باب که صحبت می‌کنیم این اولاً و بالذات موضوع مسائل همان امر است، نهی است، آنوقت ثانیاً  و بالعرض عارض می‌شود بر مایقع فی طریق الاستنباط به عبارت دیگر فرق مایقع فی طریق الاستنباط بین مسائل کلی و جزئی است و مسائل اولاً عارض می‌شود بر جزئیات، ثانیاً عارض می‌شود بر کلی، می‌شود عرض غریب نمی‌شود عرض ذاتی. بالاخره الامر واجب غیر از النهی حرام است 2 تا مسئله است 2 تا حکم دارد، اما مایقع فی طریق الاستنباط هم مسائل امر عارض بر آن می‌شود، هم مسائل نهی هر دو الامر واجب، ما یقع فی طریق الاستنباط واجب، النهی حرام، مایقع فی طریق الاستنباط حرام، همچنین تا آخر، کلی و جزئی است دیگر یعنی هر علمی یک کلی است، مسائل جزئیات آن کلی است که انشاءالله بعد درباره‌اش صحبت می‌کنیم که فرق بین مسائل و موضوع علم چیست، خب مشهور این است؛ کلی، جزئی. یک جزئیاتی هست بنام مسائل، یک کلی هست مایقع فی طریق الاستنباط یعنی اصول را برای چه می‌خوانیم برای اینکه برویم توی فقه با آن استنباط کنیم این موضوع علم اصول است، این موضوع علم اصول مثلاً 100 مسئله دارد از اول باب الفاظ تا آخر تعادل و تراجیح، هر فصلی یک مسئله ما یقع فی طریق الاستنباط است مایقع فی طریق الاستنباط کلی است، همه این 100 مسئله جزئیش هستند، اسمش را می‌گذاریم موضوع و مسائل ،لذا تمایز بین علم و موضوعات هم همین است، مسائل همین است که کلی و جزئی. از تمام مسائل، محمولها اول بار می‌شود بر موضوعات جزئی، یعنی بر مسائل ثم حمل می‌شود محمولات بر موضوع کلی، که ما یقع فی طریق الاستنباط، مثلاً حتی صغری و کبری البته صغری و کبرای ظاهری می‌توانیم درست بکنیم و بگوئیم هذا امر، کل امر یجب الوفاء به فهذا یجب الوفاء به.

    این مسئله درست شد، حالا که درست شد می‌گوئیم که پس ما یقع فی طریق الاستنباط درست  شد که یک مسئله درست می‌کنیم محمولها را بار موضوع می‌کنیم، عارض را بار بر معروض می‌کنیم ثم آن عارض را باز حمل بر موضوع کلی می‌کنیم. کلی است دیگر، مثل انسان و زید و عمرو و بکر می‌بیند. اینجوری است که مایقع فی طریق الاستنباط یصدق بر باب اوامر مثل انسان که یصدق بعضه الا اینکه زید خصوصیت و عوارض مشخصه دارد و اینجا عوارض مشخصه‌اش باب امر است، باب نهی است اما همه آنها یک کلی‌اند مایقع فی طریق الاستنباط ،اصلاً معنای کلی و جزئی دیگر همین است که آن کلی صادق بر همه افراد است، لذا انسان این کلی، زید و عمرو و بکر این جزئیاتش ، این زید تمام کلی است با عوارض مشخصه، عمرو هم تمام کلی است با عوارض مشخصه، ما نحن فیه هم همینطور است مایقع فی طریق الاستنباط که کلی است آنوقت این می‌آید باب اوامر، می‌رود روی نواهی در حالیکه بین اوامر و نواهی 2 جزئی است که متباین هم هستند مثل زید و عمرو، اما ما یقع فی طریق الاستنباط صادق بر هر دو است لذا می‌شود کلی و جزئی، حالا اشکال این است که این مسائل علم اصول، محمولاتش عارض بر ما یقع فی طریق الاستنباط است، شکی نیست اما عرضش، عرض قریب است نه عرض ذاتی چرا عرض قریب است؟ بخاطر اینکه بدون واسطه نیست، با واسطه، آنهم واسطه در عروض اولاً و بالذات عارض می‌شود بر واسطه، ثانیاً و بالعرض عارض می‌شود بر کلی، بر موضوع علم. می‌شود عرض قریب و شما می‌گوئید موضوع کل علم ما یبحث عن عوارض الذاتیه که آن مشکل هم که مرحوم آخوند که گفته بلا واسطه بالعروض، حالا آن را هم درباره‌اش صحبت کنیم که در کنایه معنای بلا واسطه بالعروض چیست؟

اشکال مهمی که فعلاً  هست که همه را حیران کرده که باید اینجور بگویند موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه " القریبه " که  گفتند "ذاتیه" . و بدون واسطه نمی‌شود، باید با واسطه باشد، فرق بین عرض ذاتی و عرض قریب همین است که باید واسطه باشد، اولاً و بالذات هم واسطه در عروض باشد یعنی اولاً و بالذات عارض آن واسطه شود ثانیاً و بالعرض عارض بر چیز دیگر بشود. این را می‌گویند واسطه عرض قریب.

    اگر در جزئی و کلی، جزئیش را حذف کنیم و بگوئیم این جزئی نیست دیگر خب کلی هم صادق نیست. علی کل حال، حضرت امام اصلاً در درس – توی تقریرات هم هست – اصلاً منکر این حرفها بودند و مثل اینکه ایراد را وارد می‌دانستند و چون ایراد را وارد می‌دانستند می‌گفتند اصلاً چه کسی گفته؟ موضوع کل علم مایبحث عن عوارضه الذاتیه، کی گفته علوم موضوع دارد؟ ایشان می‌فرمودند اصلاً هیچ علمی موضوع ندارد . اینکه موضوع می‌خواهیم تعیین کنیم برای همین علوم‌گیر می‌کنیم، اصلاً موضوع چیست؟ بعد می‌گفتم یک عده مسائلی جمع شده بنام علم اصول، یک عده مسائلی جمع شده بنام علم فقه یک عده مسائل با هم جمع شده بنام علم فلسفه. بعد هم حضرت امام نقض می‌کردند می‌گفتند علم جغرافیا اینها کلی و جزئی نیست، کل و جزء است ،موضوعش زمین است ،اجزاء زمین جزئی نیستند، جزء برای زمین است پس بین مسائل و بین علم، کل و جزء شد، کلی و جزئی نشد.

    مثال می‌زدند به علم عرفان می‌گفتند موضوعش خداست، مسائلش هم همان خداست. دیگر ما کلی و جزئی پیدا نکردیم، همه مسائل همان خداست ،یک جزئی. می‌گفتند مسائل علم فقه هم همینطور است برای اینکه این واجب را حمل بر چه می‌خواهی بکنی؟ اگر بخواهی حمل بر خارج بکنی که هنوز خارج توی کار نیست، اگر بخواهی حمل بر ماهیت بکنی، خب همان که توی فلسفه یادمان دادند ماهیت من حیث هی هی، لامحبوبه و لامبغوضه.

    این نقض‌ها را می‌کردند بعد نتیجه می‌گرفتند می‌گفتند داعی نداریم اینقدر بنشینیم و این حرفها را بزنیم موضوع هر علمی، موضوع ندارد، یک عده مسائل جمع شده، این عده مسائل اسمش را گذاشتند علم اصول، این معلوم می‌شود که حضرت امام و امثال حضرت امام- می‌بینید اگر اصول  ‌مطالعه کرده باشید- توی این مسئله حسابی مانده‌اند که چه کار بکنند؟ یک چیز مشهوری شده هم در میان قدماء هم درمیان متأخرین موضوع کل علم مایبحث عن عوارضه الذاتیه. به حضرت امام عرض می‌کنیم نه، این فرمایش شماکه یکدفعه از بیخ منکر شویم که نمی‌شود برای اینکه همین که شما می‌فرمائید یک عده مسائل که سنخیت دارند با هم جمع شده علم اصول همین سنخیت یعنی کلی طبیعی، خب بین همه‌شان مایقع فی طریق الاستنباط است، بی سنخیت که نیست در اصول که نمی‌توانیم فلسفه را بیاوریم نمی‌توانیم که علم جغرافیا بیاوریم، نمی‌توانیم علم فقه بیاوریم، یک مسائلی که هم سنخند یعنی ما یقع فی طریق الاستنباط ، لذا ما بگوئیم علم موضوع ندارد، نه. هر علمی بین مسائلش یک سنخیت است، آن سنخیت را ما اسمش را می‌گذاریم موضوع علم، کلی طبیعی. این مسائل‌های حضرت امام هم ظاهراً درست نیست یعنی جغرافیا کل و جزئند نه، آنهم کلی و جزئی است، برای اینکه ماهیت زمین را فرض می‌کنیم، اجزائش، این زمین و آن زمین و آن زمین اینها جزئیاتند، جزء نیستند و روی قطعه زمین که نه یعنی این زمین با این خصوصیات که از زمین است و راجع به علم عرفان هم این است موضوع ولو خدا، اما با اسمائه و صفاته لذا خیلی از مسائل در عرفان مربوط به شخص خدا نیست، یک مسائلی جمع شده و قدر جامعش معرفت الله است، لذا موضوع علم عرفان خدا نیست که ایشان می‌گویند، موضوع علم عرفان معرفت الله است و این معرفت الله یک کلی است که جزئی دارد، یکی توحید است، یکی صفات است عین ذات است و امثال اینها که در عرفان مسائل داریم.

    و اما علم فقه که می‌فرمایند وجوب روی ماهیت نمی‌شود باشد، نه خود ایشان – انشاءالله می‌رسیم – در باب اوامر مسلم پیش اصحاب است، ایشان هم قبول دارند که احکام متعلق به چیست؟ خب کلی طبیعی دیگر. احکام، همه، همه مربوط به کلی طبیعی است و اینکه می‌گویند لا محبوب لامبقوض معنایش این نیست که ماهیت محبوب نیست، یعنی محبوبیت مبغوضیت توی ذاتش نیست، لذا ماهیت من حیث هی هی لیس الا هی لاموجود، لا معلوم یعنی جزء ذاتش موجود نیست، معدوم نیست، جزء ذاتش محبوب نیست و اما ماهیت من حیث هی هی همه دنیا می‌چرخد روی همین ماهیت من حیث هی هی، روی همین کلیات.

    لذا می‌بینیم وقتی بردیم توی بحث‌ها می‌بینیم که گیرند در اینکه موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه یعنی چه؟

    مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی در شفا و صدرالمتألهین ولو نسبت به ایشان نمی‌دهند، نسبت به خودشان می‌دهند اما ایشان هم از او گرفتند مرحوم صدرالمتألهین در اسفار و مرحوم شیخ الرئیس در شفا، این را معنا می‌کنند، خیلی عالی، خیلی شیوا، می‌فرمایند اصطلاح این است، ما یک اصطلاح داریم توی منطق، عرض ذاتی درست می‌کنیم، عرض قریب درست می‌کنیم، عرض در مقابل جوهر درست می‌کنیم، یک اصطلاح هم داریم در تعریف‌ها از قدماء ، از متأخرین، محمولاتی که سنخ یکدیگر هستند که عارض می‌شوند بر اصل علم ما به این می‌گوئیم عرض ذاتی. به قول صدرالمتألهین می‌فرمایند که هر مسئله‌ای که دخالت در علم دارد این را بیاوریمش توی کتاب به این می‌شود مسائل علم و کاری نداریم، عرض ذاتی باشد یا نباشد به عبارت دیگر برمی‌گردد به این موضوع کل علم ما یبحث عن محمولاتی که در تدوین علم دخالت دارند.

    لذا علم اصول همه مسائلش در تدوین علم دخالت دارند ما یقع فی طریق الاستنباط است و اما بخواهیم فلسفه را بیاوریم توی اصول سنخیت با اصول ندارد. لذا چون سنخیت ندارد خارج است، این عوارض است، این علم نیست. به قول خواجه نصیر الدین طوسی استطرادی است ما خیلی از مسائل را می‌آوریم توی بعضی از علوم، استطرادی است. یعنی مربوط به علم نیست الکلام یجر الکلام آن مسئله هم آورده می‌شود. آن مسئله‌ای که استطرادی باشد حمل بر موضوع نمی‌شود بر موضوع علم، خب این از این علم نیست، اما ما بقی مسائل که سنخیت با هم دارند و در تدوین علم دخالت دارند اینها همه محمولات جزئیه‌اند.

    یک مسائلی که حمل بر موضوع اصلاً نمی‌شود مثل ما یقع فی طریق الاستنباط با فلسفه اصلاً هیچ ربطی ندارد این عرض ذاتی‌اش نیست عرض استطرادی‌اش است، توی علم آورده‌ایم، بار بر موضوع هم نمی‌شود اما بعضی از مسائل بلکه غالب از مسائل غرض تدوین مسئله دخالت دارد در آن تدوین یعنی ما یقع فی طریق الاستنباط. موضوع علم اصول را بگوید ما یقع فی طریق الاستنباط هر چه بار بر این است واقعاً ، محمول این است واقعاً ما به این می‌گوئیم مسائل اصول، بار بر این هم هست حقیقتاً، لاعرضاً، اسمش را می‌گذاریم عرض ذاتی یعنی محمولاتی که واقعاً بار بر موضوعات می‌شود مسائلی که استطرادی است، مسائلی که غرض نبوده الکلام یجر الکلام آن مسئله را آورده اینها عرض ذاتی نیستند یعنی نمی‌شود حمل بر ما یقع فی طریق الاستنباط بکنیم. و به قول مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی این عرض ذاتی اینجا یک اصطلاح است توی تعریفات و اشتباهی که شده عرض ذاتی در اصطلاح تعریف را ما با عرض ذاتی منطقی اشتباه کرده‌ایم، لذا این حرفها تویش در آمده است لذا این حرفها همه درست در می‌آیند یعنی روی حرف خواجه نصیر الدین طوسی در شرح شفا و مرحوم صدر المتألهین هم از همانجا گرفته یک عبارت رساتر اینجور می‌شود که تعریف موضوع هر فقه این است، موضوع علم اصول تعریفش مایقع فی طریق الاستنباط است هر مسائلی که یقع فی طریق الاستنباط است ما به این می‌گوئیم عرض ذاتی یعنی درست آمده اینجا، بیجا اینجا نیامده و هر مسئله‌ای که بیجا آمده باشد، به قاعده الکلام یجر الکلام آمده باشد، این مسئله مربوط به علم اصول نیست و بار بر موضوع نمی‌شود. خیلی حرف خوبی است دیگر. لذا این موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه ای محمولات مرتبط به هر علمی ما به این محمولات می‌گوئیم عرض ذاتی، موضوع کلی هم بار بر همه این مسائل می‌شود این مسائل هم جزئیات است و آن کلی می‌شود.

    حالا چون روز اول است اتفاقاً به مسئله مشکلی هم گیر کردیم آن مسئله اول، اجازه بدهید یک مقداری باز درباره‌اش صحبت کنم انشاءالله.

وصل الله علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo