< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

99/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1- حکم کثیرالشک 2- شک در بعضی از شرایط نماز 3- شک در بعضی از افعال نماز / مسئله 8و9و10/ احکام شکوک / کتاب الصلوة

 

بحث ما دربارۀ سهویّات و شکیّات و ظنیّات بود. راجع به سهویّات صحبت کردیم. بحث گذشته راجع به شکیّات بود و هفت مسئله در باب شکیّات مباحثه کردیم.

 

مسئله 8:

حكم كثير الشك في الإتيان بالصلاة وعدمه حكم غيره فيجري فيه التفصيل بين كونه في الوقت وخارجه، وأما الوسواسي فالظاهر أنه يبني على الإتـيان وإن كان في الوقت .[1]

کسی که زیاد شک می‌کند، احکامی که برای غیر کثیرالشک هست، برای او هم هست و فرق است شک در وقت باشد یا خارج وقت باشد. در داخل عمل به وظیفه و در خارج اهمیّت ندادن. می‌فرماید این برای کسی است که زیاد شک می‌کند. اما می‌فرماید آدم وسواسی حکم کثیرالشک را ندارد، چه در وقت و چه در خارج وقت، اگر شک کند، به شکّش اهمیّت ندهد. در این باره اولاً اینکه در اینکه کثیرالشّک مثل کسی که کثیرالشک نیست، حرف داریم. برای اینکه کثیرالشک یک مرتبه‌ی ضعیفی از وسواسی است و دربارۀ وسواسی نه در مسئله‌ی ما بلکه در همه‌ی مسائل، چه نماز و چه غیر نماز باید اهمیّت ندهد. اینجا مرحوم سیّد«رحمت‌الله‌علیه» راجع به شکیّات در نماز می‌فرماید که اعتبار ندارد. اما جای دیگر می‌فرماید «لاعتبار بالقطع الوسواسی». نه شک و نه مظنّه بلکه قطعش هم حجّت نیست. دربارۀ وسواسی که متأسفانه در زمان ما زیاد شده، در اثر این اوضاع و احوال و در اثر دنیا و این زرق و برق دنیا، آدم‌های وسواسی زیاد شدند. به من می گفت رفتم در این حمام دو سه ساعتی غسل کردم و نشد و بعد به حمام دیگر رفتم و بالاخره بعد از چندین ساعت توانستم یک غسل کنم. نظیر اینها زیاد است. ما در این باره کتاب نوشتیم و این کتاب مطلوب خواص و عوام واقع شده و آن اینست که وسواسی دوا ندارد به جز بی‌اعتنایی. فرقی هم نمی‌کند در نماز باشد یا غیر نما شک در رکعات باشد و در افعال و اجزاء باشد یا در شرایط باشد. در هرچه شک کند، حتی در باب معاملات، باید اعتنا نکند و به آنچه برنفعش هست، عمل کند. اگر جداً به این دوا عمل کند، این درد بی‌درمان حتماً خوب می‌شود. دکتر و جادوگری و این حرف‌های در میان مردم غلط است. این جمله‌ی مرحوم سیّد«رحمت‌الله‌علیه» که در جاهای دیگر عمل به آن نکرده اما «لاعتبار بالقطع الوسواسی»، جمله‌ی شیرینی است. وسواسی معمولاً چیزهایی که بر ضررش باشد، زود قطع پیدا می‌کند. راجع به چیزهایی که بر نفعش است، دیرباور می‌شود. به این وسواسی می‌گویند و این وسواسی اگر اعتنا نکند خوب می‌شود و اگر اعتنا کند، سریان و جریان در همه چیز پیدا می‌کند و خودش و دیگران را بدبخت می‌کند.

مرحوم سیّد«رحمت‌الله‌علیه» چون در مسئله اختلاف است، خیلی جدی صحبت نکردند، اما همین جمله‌ی «لا اعتبار بالقطع الوسواسی» و همین جمله که می‌فرماید: «وأما الوسواسي فالظاهر أنه يبني على الإتـيان وإن كان في الوقت»، بس است که بگوییم مرحوم سیّد هم فرموده است «لاعتبار بالقطع الوسواسی شرعاً، عرفاً» و از نظر پزشکی هم باید اعتنا نکند. ای کاش مرحوم سیّد و محشین بر عروه در این باره خیلی صحبت کرده بودند برای اینکه بهترین دوا برای وسواسی همین بی‌اعتنایی است. متأسفانه زیاد هم شده و مخصوصاً در میان خانم‌ها و دوایی هم ندارد به جز بی‌اعتنایی. بنابراین فرمایش مرحوم سیّد در اینجا نه تنها درست است بلکه آنجا هم که می‌فرماید «لاعتبار بالقطع الوسواسی» صحیح است و ای کاش بزرگان و مراجع در رساله‌ها و در عروه فتوای کل در بی‌اعتنایی راجع به وسواس می‌دادند و حرف آنها خیلی تأثیرش بیش از دوا و دکتر و بیش از افرادی است که مدعی هستند، یعنی جادوگرهاست.

 

مسئله 9:

إذا شك في بعض شرائط الصلاة فأما أن يكون قبل الشروع فيها أو في أثنائها أو بعد الفراغ منها، فإن كان قبل الشروع فلا بد من إحرازذلك الشرط ولو بالاستصحاب ونحوه من الأصول وكذا إذا كان في الأنثاء، وإن كان بعد الفراغ منها حكم بصحتها وإن كان يجب إحرازه للصلاة الأخرى، وقد مر التفصيل في مطاوي الأبحاث السابقة.[2]

مثلاً هنوز رکوع به جا نیاورده و شک می‌کند رکوع به جا آورده یا نه، پس به جا نیاورده است. اگر بین سجدتین است و نمی‌داند سجدۀ اول است یا دوم است، باید بگوید اول است. بنابراین باید احراز شود. مرحوم سیّد«رحمت‌الله‌علیه» می‌فرمایند دلیلمان هم استصحاب است. اگر ایستاده است و شک کند به رکوع رفته یا نه، باید بگوید نه. یا وسط دو نماز شک کرد وضو دارد یا نه، برای نماز قبلی بگوید وضو داشتم و برای نماز بعدی وضو بگیرد. می‌فرماید این حرف‌هایی که زدیم، قبلاً هم گفته شده است. معلوم است قاعدۀ استصحاب، قاعدۀ فراغ و امثال اینها حرف را درست می‌کند و قاعده‌های امتنانی وارد بحث ماست و کار را آسان می کند.

 

مسئله 10:

إذا شك في شيء من أفعال الصلاة فأما أن يكون قبل الدخول في الغير المرتب عليه وإما أن يكون بعده، فإن كان قبله وجب الإتيان كما إذا شك في الركوع وهو قائم أو شك في السجدتين أو السجدة الواحدة ولم يدخل في القيام أو التشهد، وهكذا لو شك في تكبيرة الإحرام ولم يدخل فيما بعدها أوشك في الحمد ولم يدخل في السورة أو فيها ولم يدخل في الركوع أو القنوت، وإن كان بعده لم يلتفت وبنى على أنه أتى به من غير فرق بين الأولتين والأخيرتين على الأصح، والمراد بالغير مطلق الغير المترتب على الأول كالسورة بالنسبة إلى الفاتحة فلا يلتفت إلى الشك فيها وهو أخذ في السورة بل ولا إلى الفاتحة أو السورة وهو في آخرهما بل ولا إلى الآية وهو في الآية المتأخرة بل ولا إلى أول الآية وهو في آخرها، ولا فرق بين أن يكون ذلك الغير جزءاً واجباً أو مستحباً كالقنوت بالنسبة إلى الشك في السورة، والاستعاذة بالنسبة إلى تكبيرة الإحرام، والاستغفار بالنسبة إلى التسبيحات الأربعة، فلو شك في شيء من المذكورات بعد الدخول في أحد المذكورات لم يلتفت كما أنه لا فرق في المشكوك فيه أيضاً بين الواجب والمستحب، والظاهر عدم الفرق بين أن يكون ذلك الغير من الأجزاء أو مقدماتها فلو شك في الركوع أو الانتصاب منه بعد الهوي للسجود لم يلتفت، نعم لو شك في السجود وهو آخذ في القيام وجب عليه العود، وفي إلحاق التشهد به في ذلك وجه إلا أن الأقوى خلافه، فلو شك فيه بعد الأخذ في القيام لم يلتفت، والفارق النص الدال على العود في السجود فيقتصر على مورده ويعمل بالقاعدة في غيره .[3]

در حال خواندن سوره است و نمی‌داند آیا حمد را خوانده یا نه؛ باید بگوید خواندم. اگر گفت الله الصمد و شک کرد که بسم الله قل هو الله را خوانم یا نه، پس بگوید خواندم. یا در حال قنوت است و شک کرد سورۀ نماز را خوانده یا نه. تا اینجاها را معمولاً نباید گفته باشند و همین امروز در مباحثه‌مان فهمیدیم. چیزی که مباحثه‌ی امروز است، این جمله است که:نعم لو شك في السجود و هو آخذ في القيام وجب عليه العود، وفي إلحاق التشهد به في ذلك وجه إلا أن الأقوى خلافه، فلو شك فيه بعد الأخذ في القيام لم يلتفت، والفارق النص الدال على العود في السجود فيقتصر على مورده ويعمل بالقاعدة في غيره .استثناء در قاعدۀ فراغ و استثناء در قاعدۀ تجاوز است. شک کرد سجده کرد یا نه، درحالی که در حال ایستادن است. باید بگوید سجده کردم. مرحوم سیّد می‌فرماید نه، باید برگردد و سجده کند. می‌فرماید برای اینکه راجع به این مسئله روایت داریم و آن روایت تخصیص می‌دهد قاعدۀ تجاوز را و تخصیص می‌دهد قواعد امتنانیه را.

 

روایت 6 از باب 15 از ابواب السجود، وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 369:

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) رَجُلٌ رَفَعَ رَأْسَهُ عَنِ السُّجُودِ- فَشَكَّ قَبْلَ أَنْ يَسْتَوِيَ جَالِساً فَلَمْ يَدْرِ أَ سَجَدَ أَمْ لَمْ يَسْجُدْ قَالَ يَسْجُدُ- قُلْتُ فَرَجُلٌ نَهَضَ مِنْ سُجُودِهِ- فَشَكَّ قَبْلَ أَنْ يَسْتَوِيَ قَائِماً فَلَمْ يَدْرِ أَ سَجَدَ أَمْ لَمْ يَسْجُدْ قَالَ يَسْجُد.[4]

روایت حسابی در سر قاعدۀ تجاوز می‌زند. مرحوم سیّد می‌فرماید روایت داریم و باید عمل به روایت کنیم. یعنی در مباحثه‌ی امروز و دیروزمان، قواعد امتنانیه مثل قاعدۀ فراغ و قاعدۀ تجاوز و قاعدۀ لاتعاد و همه‌ی اینها باید تخصیص بخورد به این دو روایت.

روایت‌ها از نظر دلالت خوب است و از نظر سند خوب است؛ لذا مرحوم سیّد جرأت کردند و فرمودند: والفارق النصّ.

اینکه ما اول گفتیم قاعدۀ تجاوز در همه‌ی افعال و اقوال و بعد گفتیم الاّ در سجده که قاعدۀ فراغ و قاعدۀ تجاوز ندارد و اگر شک کردیم که آیا سجده کرد یا نه، برگردد و سجده کند. محشین بر عروه هم تقریباً حرف مرحوم سیّد را پذیرفتند، اما اگر بشود این فرمایش مرحوم سیّد را نگوییم تخصیص است بلکه حملی درست کنیم. مثلاً اینکه حضرت فرمودند «سَجَد»، آنجا را می‌گوید که هنوز نایستاده. یعنی بین سجدتین است و نمی‌داند سجدۀ اول و دوم است و یا در حال ایستادن است و نمی‌داند دو سجده را کرده یا نه. در اینجاها باید سجده کند و اما اگر بلند شده باشد و ایستاده باشد و مثلاً بخواهد حمد بخواند و یا تسبیحات بخوانده ولو نخوانده باشد و شک کند دو سجده یا یک سجده را به جا آوردم یا نه؛ باید بگوید نه و برگردد و سجده را به جا بیاورد. مرحوم سیّد روایت را اینطور معنا کردند و البته ظهور هم دارد و محشین بر عروه نیز اینطور عمل کردند. البته سند و دلالت روایت هم خوب است؛ لذا اگر بشود این فرمایش امام«سلام‌الله‌علیه‌» که فرمودند: «یَسجُد»، یعنی آنجا که نایستاده. و اما آنجا را که ایستاده باشد، روایت نگوید. اگر کسی حرف مرا قبول نکند که معمولاً حرف من خلاف ظاهر است، به جای اینکه به روایت عمل کنیم، باید طرح روایت کنیم. «خُذ بمشتهر بین أصحابک ودع الشاذ النّادر فانّ شاذ النّادر لایعبأ به».

قاعدۀ تجاوز، قاعدۀ فراغ و قاعدۀ لاتُعاد و امثال این قواعد امتنانیه، نه تنها شهرت روی آن‌هاست بلکه قاعدۀ کلی اینست که اگر از محل چیزی گذشتی، بگو به جا آوردم. چه داخل در غیر شده باشی و چه نشده باشی و این روایت می‌گوید نه، تخصیص بزن قاعدۀ تجاوز را و بگو سجده نکردم و برگرد و سجده کن. «خُذ بمشتهر بین أصحابک» می‌گوید سجده نکن و این روایت می‌گوید برگرد و سجده کن. قاعدۀ «خُذ بمشتهر بین ‌أصحابک فإن شاذ النار لا یعبأ به» می‌گوید عمل به این روایت نکن و این روایت مطرود است و علی کل حالٍ ولو مرحوم سیّد جدی در اینجا می‌فرمایند قاعدۀ تجاوز تخصیص می‌خورد اما گفتن آن مشکل است و آنچه مشکل نیست، اینست که بگوییم قاعدۀ تجاوز قابل تخصیص نیست و قواعد امتنانیه اصلاً قابل تخصیص نیست و این روایت شاذ است و اتفاقاً می‌گویند هرچه صحیح‌تر باشد، طرز آن آسان‌تر است و اینجا باید روایتی که می‌فرماید قاعدۀ تجاوز جاری نیست، طرد کنیم و کلی را بگیریم و بگوییم در این روایت به جای اینکه مرحوم سیّد«رحمت‌الله‌علیه» می‌فرماید «والفارق النص»، بگوییم «والفارق هو مطرودٌ لأنّه شاذٌ» و اصلاً روایتی که شاذ است، حجیّت ندارد و این عرض من در جاهای دیگر هم خوب است و در رجال هم آمده و حرف خوبیست و اینست که در حجیّت خبر واحد، باید پسند عرف باشد. اگر چیزی خلاف عرف است و اگر چیزی خلاف شهرت است، اصلاً حجیّت خبر واحد آن را نمی‌گیرد و حجیّت خبر واحد آنجاست که روایت متعارف باشد. اگر این حرف مرا هم در اینجا بزنید حرف خوبیست و علی کل حالٍ فرمایش مرحوم سیّد درست نیست و باید بگوییم قاعدۀ تجاوز در همه جا جاریست و این جمله‌ی «والفارق النصّ» مرحوم سیّد درست نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo