درس خارج فقه آیت الله مظاهری
99/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: 1- علم به فساد نماز آيات بعد از خواندن آن 2- وجوب نماز آيات در زمان نمازهاي يوميه 3- اثبات موارد وجوب نماز آيات/ پنج مسئله از نماز آيات/ نماز آيات/ کتاب الصلاة
بحث رسيد به مسئلهی پنجم از نماز آيات؛ اما اين مسئلهی پنجم صددرصد تکرار قبل است و چرا مرحوم سيد«رحمتاللهعليه» تکرار کردند؛ از اين تکرارها در عروه زياد است. سببش هم اينست که عروه کتاب فرعي است و به عبارت ديگر يک رسالهی علمي است؛ لذا مرحوم سيد«رحمتاللهعيه» براي فهم عموم، تکرار زياد دارند.
مسئله 10:
إذا علم بالاية وصلى ثم بعد خروج الوقت أو بعد زمان الاتصال بالاية تبين له فساد صلاته وجب القضاء أو الإعادة.[1]
اگر فهميد نمازش ايراد دارد، ايرادي که موجب فساد است، بايد دوباره نماز آيات را بخواند و اگر خارج از وقت است، بايد قضا بخواند. مسئله، مسئلهی واضحي است، اما واضحتر اينکه تکرار مرحوم سيد«رحمتاللهعليه» است.مسئله 11:
إذا حصلت الآية في وقت الفريضة اليومية فمع سعة وقتهما مخير بين تقديم أيهما شاء وإن كان الأحوط تقديم اليومية، وإن ضاق وقت إحداهما دون الاخرى قدّمها، وإن ضاق وقتهما معا قدّم اليومية.[2]
اين مسئله نيز مسئلهی واضحي است، به اندازهاي که بايد بگوييم نحوهی تکرار مسئلهی 10 است و آن اينست که نماز آيات، اگر در وقت است، تعارضي با نماز فريضه ندارد و هرکدام را که خواست بخواند. معلوم است نماز يوميه را مقدم بر نماز آيات بگذارد، بهتر است و بهتر بودنش نيز براي اينست که راجع به نماز فريضه سفارش زياد شده است. اما اگر وقت ندارد مگر براي نماز يوميه، معلوم است که بايد نماز آيات را بعد بخواند و برعکس هم اگر وقت ندارد براي نماز نماز آيات، بايد نخواند. اما اگر تعارضي پيدا شد بين نماز فريضه و نماز آيات، مخير است که هرکدام را بخواند، اما معلوم است که نماز يوميه و فريضه را اول بخواند و بعد نماز آيات را قضاء بخواند. مرحوم سيد«رحمتاللهعليه» در وقتي تعارض باشد بين دو نماز، نماز يوميه را مقدم مياندازند. دليلي براي تقدّم ايشان نيست مگر همين که گفتم نماز فريضه أفضل از نماز آيات است بلکه بايد بگوييم أفضل از همهی نمازهاست؛ و اما واجب نيست و اين وجوب مرحوم سيد وجهي ندارد به غير از قاعدۀ تعيين و تأخير. در باب قاعدۀ تعيين و تأخير، اگر دوَران امر باشد بين تعيين يا تأخير؛ گفتند تعيين است. در مانحن فيه نيز دَوَران امر بين تعيين و تأخير است، پس بگوييم نماز يوميه بايد اول خوانده شود و نماز آيات را بعد به صورت قضاء خوانده شود. اگر کسي در باب دَوَران امر بين تعيين و تأخير، تعييني شد، چنانچه مشهور در اصول و مشهور در فقه ماست، مانحن فيه دَوَران امر بين تعيين و تأخير است، پس تعيين ميشود. و اما اگر کسي در اصول دَوَران امر بين تعيين و تأخير را گفت تأخير است؛ تعيينيت اصل دارد و اصل به ما ميگويد تعيين نيست بنابراين تأخير است. اگر کسي در اصول مثل ما دَوَران امر بين تعيين و تأخير را تعيين نگيرد، درمانحن فيه بايد بگوييم مخير است، اما مشهور مثل مرحوم سيد«رحمتاللهعليه» ميفرمايد دَوَران امر بين تعيين و تأخير، تعيين است.مسئله 12:
لو شرع في اليومية ثم ظهر له ضيق وقت صلاة الاية قطعها مع سعة وقتها واشتغل بصلاة الآية، ولو اشتغل بصلاة الآية فظهر له في الأثناء ضيق وقت الاجزاء لليومية قطعها واشتغل بها وأتمها ثم عاد إلى صلاة الاية من محل القطع إذا لم يقع منه مناف غير الفصل المزبور،... [3]
اين مسئله، مسئلهی تداخلي است و بعضي اوقات در فقه ديده ميشود و من جمله در اينجا. دربارۀ آن روايت هم داريم و روايتها هم صحيحالسند و ظاهرالدلاله است و از نظر عمل نيز، اصحاب به آن عمل کردند و آنکه در ميان نماز ديد که وقت نماز يوميه درحال تمام شدن است، اين نماز يوميه را در وسط نماز آيات شروع کند. نماز يوميه را بخواند و بعد نماز آيات بخواند. يعني همان نماز آيات را تا هرجا آمده، از همان جا بخواند؛ به عبارت ديگر نماز فريضه در نماز آيات خوانده ميشود.
مصحح بريد عن أبي جعفر وأبي عبد الله«عليهماالسلام» قالا اذا وقع الكسوف أو بعض هذه الآيات فصلّها مالم تتخوف ان يذهب وقت الفريضة فان تخوفت فابدأ بالفريضة واقطع ماكنت فيه من صلاة الكسوف فاذا فرغت من الفريضة فارجع الى حيث كنت قطعت واحتسبت بما مضى.[4]
اگر در وسط نماز ديدي که ميخواهد نماز يوميه فوت شود، ميتواني نماز در نماز بخواني. عين همين روايت را هم محمد بن مسلم در همين باب در روايت 4 نقل ميکند. تا اينجا حرف ندارد و مشهور در ميان اصحاب هم هست. اما مرحوم سيد قدري تجاوز ميکند و ميفرمايد در وقت فضيلت هم ميتواند اين کار را بکند. يعني در وسط نماز آيات ميبيند نماز ظهرش را نخوانده و وقت هم دارد که نماز آيات را بخواند و بعد نماز ظهر را بخواند، اما ميتواند نماز آيات را از همان جا قطع کند و اول نماز فريضه را بخواند و وقتي تمام شد، از همان جا که نماز آيات را خوانده، شروع کند. عين همان جا که در روايت داشتيم در ضيق وقت؛ و مرحوم سيد«رحمتاللهعليه» فتوا ميدهند همينطور که در ضيق وقت ميشود در وسعت وقت هم ميشود. ميفرمايند: بل الأقوى جواز قطع صلاة الاية والاشتغال باليومية إذا ضاق وقت فضيلتها فضلا عن الاجزاء ثم العود إلى صلاة الاية من محل القطع، لكن الأحوط خلافه.و اما فرمايش مرحوم سيد را نميتوان درست کرد، مخصوصاً با اين جزمي که مرحوم سيد گفتند و عام درست کردند، درحالي که نماز در نماز يک دليل محکمي ميخواهد. نماز در نماز در مسئلهی ما در صورت ضيق وقت خوب است، گرچه خوب است و روايت هم داريم، اما باز هم «في النفس وسوسة». اينکه انسان مقداري از نماز آيات را بخواند و رها کند و بعد نماز فريضه را در نماز آيات بخواند و بعد نماز آيات را از همان جا شروع کند، ولي علي کل حالٍ در ضيق وقتش روايت داريم و اگر مرحوم سيد اين احتياط مستحبي را که راجع به فضيلت فرمودند، راجع به ضيق وقت هم فرموده بودند، خيلي عاليتر بود و اينکه وقتي که براي نماز آيات وقت دارد، نماز فريضه را ميخواند و بعد هم نماز آياتش را ميخواند. تعارضي هم بين اين دو نيست. بنابراين ميتواند اول نماز آيات را بخواند و بعد نماز فريضه بخواند و يا اول نماز فريضه بخواند و بعد نماز آيات را بخواند و اما نماز در نماز، حتي در وقتي که ميتواند نمازش را بخواند و بعد آن نماز را بخواند، بگوييم نماز در نماز در اينجا هم جايز است. در صورت ضرورتش روايت داريم و اما در صورت غير ضرورت، هيچ وجهي براي حرف مرحوم سيد نميتوان درست کرد و حتي اگر بخواهيم قياس هم بکنيم، خيلي مشکل است. قياس کنيم آنجا که وقت دارد با آنجا که وقت ندارد. بگوييم ولو وقت هم داشته باشد، ميتواند نماز در نماز بخواند. ولو روايت هم داشته باشيم اما گفتنش خيلي مشکل است. مرحوم سيد«رحمتاللهعليه» مستحباتي را در اينجا ذکر ميکنند اما چون بناي ما بر اختصار است، لذا مستحبات عروه را تا ضرورتي در کار نباشد، متعرض نميشويم، مخصوصاً آنجا که واضح باشد و مطلبي نداشته باشد؛ لذا از مستحباتي که هست، ميگذريم.مسئله 15:
يجوز الدخول في الجماعة إذا أدرك الإمام قبل الركوع الأول أو فيه من الركعة الأولى أو الثانية، وأما إذا أدركه بعد الركوع الأول من الأولى أو بعد الركوع من الثانية فيشكل الدخول لاختلال النظم حينئذ بين صلاة الإمام والمأموم.[5]
ميخواهد نماز جماعت را در نماز آيات بخواند. در رکعت اول خوب ميتواند اقتدا کند و در رکوع هم خوب ميتواند و اما اگر به رکعت اول نرسيد و خواست به رکعت دوم اقتدا کند، مشکل ميشود. براي اينکه نظم در نماز از دستش گرفته ميشود. مثلاً ميرسد به آنجا که امام پنج رکوع خوانده و ميخواهد به سجده رود و اين سه يا چهار رکوع خوانده و نميتواند به سجده برود؛ لذا اقتدا کردن مشکل است. مشکل بودنش هم براي اينست که نظم نماز از بين ميرود. مرحوم علامه«رحمتاللهعليه» و بعد از علامه، بعضي از بزرگان ديگر ميفرمايند ميتواند نظم نماز را به دست بياورد. يعني وقتي که امام به سجده رفت، اين رکوعها را با طرز سورههاي مختصر به جا بياورد و بالاخره سه رکوع را به جا بياورد و در رکعت بعدي به امام برسد و بالاخره با امام نماز را تمام کند و در اين صورت نماز او تام است و نماز امام هم تام است و اشکال ندارد. فرمايش علامه«رحمتاللهعليه»، فرمايش خوبيست، اما براي بحث طلبگي؛ و اگر ما بخواهيم اين را در رساله ببريم، همينطور که مرحوم سيد و ديگران فرمودند و نظم نماز فريضه را به هم بزنيم، و بالاخره با يک تمهّلي به امام برسيم، دليل ميخواهد و دليل نداريم؛ بنابراين بايد بگوييم همينطور که مشهور گفتند، جايز نيست.مسئله 18:
يثبت الكسوف والخسوف وسائرالآيات بالعلم وشهادة العدلين وإخبار الرصدي إذا حصل الاطمئنان بصدقه على إشكال في الاخير، لكن لا يترك معه الاحتياط، وكذا في وقتها ومقدار مكثها.[6]
ماه گرفتي به چه چيز اثبات ميشود؟ميفرمايند اينکه يکي ببيند يعني علم. يکي هم اينکه دو شاهد عادل بگويند يعني شهادت عدلين. ديگري اينکه خبره بگويد. چنانچه الان مشهور است بين اينکه خبره ميگويد مثلاً نصف شب ماه ميگيرد. مرحوم سيد ميفرمايند قول خبره مشکل است، بنابراين منحصر ميشود به علم و شهادت عدلين؛ و اين فرمايش مرحوم سيد ناتمام است و بايد دربارهاش صحبت کنم، براي اينکه ما يقين و علم را در فقه لازم نداريم و اطمينان کفايت ميکند و آن اطمينان پايه دارد و اصلاً اطمينان در فقه ما، علم و حجت است و اينکه آن علم نفسالامري، مربوط به فلسفه است و مربوط به فقه نيست. و اما شهادت عدلين هم مربوط به موارد خاصي است و يک نفر عادل کفايت ميکند و عدالت در فقه ما هم ثقه است؛ چنانچه فقه ما روي خبر ثقه ميگردد. شهادت عدلين در فقه نميخواهيم الاّ در موارد خاصي. خبره هم مسلّم است و حجت است و اشکالي در خبره نيست و خيلي جاها با خبره جلو ميرويم و فقه درست ميکنيم. بنابراين بايد بگوييم که ماه گرفتي ثابت ميشود، 1ـ به اطمينان، 2ـ به خبر ثقه، 3ـ به خبره. و اما مابقي حرف مرحوم سيد که علم و شهادت عدلين و اشکال کردن در خبره است، وجهي ندارد و هميشه دربارهاش صحبت کردم و اما امر مهم است و در جلسهی بعد دوباره اين بحث را تکرار ميکنم.