< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

98/06/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مناط جهر و اخفات/ قرائت‌/ واجبات نماز/ کتاب الصلاة

 

بحث ما دربارۀ نماز بود؛ و بحث رسید به قضیه جهر و اخفات. اینکه در نمازها رکعت سوم و چهارم باید آهسته خوانده شود و در نماز ظهر و عصر، رکعت اول و دوم هم باید آهسته خوانده شود؛ و در نماز مغرب و عشا و صبح، رکعت اول و دوم باید بلند خوانده شود؛ و در مابقی نماز، مثل ذکر رکوع و سجده و تشهد و سلام، مخیر است که آهسته بخواند یا بلند بخواند. مرحوم سیّد در عروه، فروعی را بر این مسئلۀ جهر و اخفات بار کردند.

 

مسئله 26:

مناط الجهر و الإخفات ظهور جوهر الصوت وعدمه،فیتحقّق‌ ‌الإخفات بعدم ظهور جوهره و إن سمعه من بجانبه قریباً أو بعیداً.‌[1]

مسئله واضح است، اما جوهرالصوت را اگر بخواهیم فارسی کنیم، باید بگوییم بلند و آهسته، به جای جهر و اخفات. لذا این بلند و آهسته در فقه ما آمده و اینکه صدا جوهر داشته باشد یعنی بلند خوانده شود و یا صدا آهسته باشد به این معنا که آن بلندی را نداشته باشد. از نظر لغت همه گیرند، درحالی که امر واضحی است. لذا مرحوم سیّد در این مسئلۀ 26 و 27، در اصل مسئله معنا نکردند و حرفی نداشتند و به وضوح باقی گذاشتند؛ و فرمودند مناط در جهر و اخفات اینست که صدا جوهر داشته باشد یا نداشته باشد. ظاهراً اگر بگوییم صدا بلند خوانده شود یا آهسته باشد، بهتر می‌فهماند تا اینکه بگویند صدا جوهر داشته باشد یا نداشته باشد. اما می‌دانیم در فقه ما، چه در رساله‌ها و چه غیر رساله‌ها، لغت جوهر به کار رفته شده است؛ لذا مرحوم سیّد با همان اصطلاح عوامانه میفرمایند که: «مناط الجهر و الإخفات ظهور جوهر الصوت وعدمه،فیتحقّق‌ ‌الإخفات بعدم ظهور جوهره و إن سمعه من بجانبه قریباً أو بعیداً».

حرف آخر به درد میخورد و آن اینست که یک دفعه آهسته میخواند و صدا جوهر ندارد، اما تُن صدا طوری است که صف دوم و سوم هم میشنوند. در خیلی جاها در میان بزرگان دیدم که تسبیحات اربعه یا حمد و سورۀ نماز ظهر و عصر میخوانند و آهسته میخوانند اما طوری است که صف سوم و چهارم هم میشنوند. در اینجا اخفات صادق است. گاهی هم جوهر دارد اما فقط خودش میشنود. من دیدم که بعضی از بزرگان در نماز مغرب و عشا و نماز صبح به اندازهای صدا هست و جوهر دارد، اما فقط شخص کناری او میشنود و حتی صف اول یا دوم نمیشنود. اینها مناط نیست؛ بلکه مناط اینست که صدا جوهر داشته باشد یا نداشته باشد. ما فارسی زبانان میگوییم بلند خوانده شود یا آهسته خوانده شود. در آهسته خواندن، گاهی تُن صدا به طوری است که صف دوم و سوم میشنود و بلند خوانده هم گاهی به اندازهای بلندی آن کم است که شخص کناری او میشنود اما صف دوم و سوم نمیشنود. و اگر بخواهیم قرآن را مراعات کنیم، خیلی عالیست. ﴿وَ لاٰ تَجْهَرْ بِصَلاٰتِكَ وَ لاٰ تُخٰافِتْ بِهٰا وَ اِبْتَغِ بَيْنَ ذٰلِكَ سَبِيلاً﴾[2] ؛ نه جوهری که خیلی بلند باشد و نه اخفاتی که خیلی آهسته باشد، بلکه بین این دو باشد. یعنی مثلاً آهسته باشد به اندازهای که خودش و اطرافیانش میشنوند اما صفهای بعدی نمیشنوند و بلند هم گاهی همۀ مسجد میشنوند. بنابراین بین این دو باشد. آنگاه معنایش اینست که ما میگوییم داد نزند، و یا در دلش نخواند. بین این دو اینست که مثلاً در نماز ظهر و عصر، صدای حمدش را صف اول و دوم بشنود و در نماز مغرب و عشا، صدای حمد و سوره را صفهای وسط هم بشنوند. بنابراین بین این دو را انتخاب کند. لذا شنیدن دیگران، مناط نیست. آنچه مناط است و در فقه آمده، اینست که صدا جوهر داشته باشد و نداشته باشد. اگر صدا جوهر داشته باشد، میگویند مخفی نیست و اگر صدا جوهر نداشته باشد، میگویند اخفات است. درهرحال معنا واضح است و اشکالی ندارد؛ فقط اشکال اینست که اگر افراطگری باشد، چه میشود! یعنی به اندازهای آهسته باشد که کسی که در پیش اوست، نشنود بلکه فقط خودش بشنود و یا اینکه داد بزند و همۀ مسجد بشنوند. آیا افراط در جهر و اخفات میشود یا نه؟

مرحوم سیّد میگویند افراط نمیشود. ایشان میفرمایند:

مسئله 28:

لا یجوز من الجهر ما کان مفرطاً خارجاً عن المعتاد کالصیاح،‌ ‌فإن فعل فالظاهر البطلان.‌[3]

میفرمایند اگر داد بزند، نماز باطل است؛ اما یک دفعه برعکس میشود یعنی افراط در اخفات است. ظاهراً این هم نمیشود. اگر داد بزند، افراط در جهر است و نماز باطل است. اما نمیگویند اگر افراط در اخفات باشد، چه حکمی دارد و نفیاً یا اثباتاً از مسئله می‌گذرند. اما خیلی از محشین بر عروه میفرمایند افراطگری هم در جهر و هم در اخفات نمیشود و نهی در عبادت است و نهی در عبادت، موجب فساد است. در اینجا مثال میزنند به آیۀ شریفۀ ﴿وَ لاٰ تَجْهَرْ بِصَلاٰتِكَ وَ لاٰ تُخٰافِتْ بِهٰا وَ اِبْتَغِ بَيْنَ ذٰلِكَ سَبِيلاً﴾ و میفرمایند همینطور که داد زدن نهی در عبادت است، افراط در آهسته هم نهی در عبادت است و نماز باطل است. اما ظاهراً آیۀ شریفه یک جملۀ اخلاقی میگوید که همینطور که ما باید در همه چیز مراعات وسط را بکنیم و افراط و تفریط نداشته باشیم؛ باید در جهر و اخفات هم مراعات ادب کنیم و نه کم و نه زیاد باشد. لذا اصلاً در نهی در عبادتی که بعضی از محشین بر عروه گفتند، و یا تمایل صاحب جواهر است، نیست و باید بگوییم راجع به جهر و اخفات، نهی در عبادت نیست؛ اما اگر خیلی بلند باشد، از نظر عرف کلام آدمی است. ظاهراً مراد مرحوم سیّد همین است. راجع به آهسته بودن، هرچند آهسته باشد ولو خودش بشنود و یا آهسته افراطی باشد و چهار پنج صف دیگر هم بشنوند، همین مقدار که جوهر نداشته باشد، اشکال ندارد. و اما اگر داد بزند، عرفاً کلام آدمی نیست و نمیگویند صحبت کرده بلکه میگویند داد زده است. آنگاه باید بگوییم همین نماز را باطل میکند. اما اخفاتش هرچه افراط و تفریط داشته باشد و حد وسط هم نباشد، اشکال ندارد؛ برای اینکه کلام آدمی است. لذا به اندازهای آهسته بخواند که خودش بشنود، کلام آدمی است و به اندازهای آهسته بخواند و چهار یا پنج صف دیگر هم بشنوند، باز کلام آدمی است. اما در جهر، اگر به اندازهای بلند باشد که خودش بشنود، کلام آدمی است و اگر همۀ صفها بشنوند، کلام آدمی است؛ اما یک دفعه در حمد و سوره داد میزند؛ در اینجا کلام آدمی نیست؛ و در مبطلات نماز گفتیم که باید عرفاً در نماز افراطگری نباشد و تفریطگری در اینجا مصداق ندارد و طوری نیست. هرچه بلند باشد، اگر صدا تُن نداشته باشد، طوری نیست و هرچه هم آهسته باشد و فقط خودش بشنود، باز طوری نیست و افراط و تفریط ندارد؛ و اما راجع به جهرش افراط و تفریط دارد. افراطش کلام آدمی است و کلام آدمی نماز را باطل میکند و اما در تفریطش نماز صحیح است، ولو اینکه به اندازهای صدا کوتاه باشد که خودش و کناری خودش میشنود. علی کل حال فرمایش مرحوم سیّد به جاست. راجع به اخفاتش صحبت نمیکنند و راجع به جهرش صحبت میکنند و نماز را باطل میدانند، نه از باب نهی در عبادت، بلکه از باب اینکه کلام، کلام آدمی است؛ لذا میفرمایند:

لا یجوز من الجهر ما کان مفرطاً خارجاً عن المعتاد کالصیاح،‌ ‌فإن فعل فالظاهر البطلان.‌

اگر فرموده بودند «فالظاهر الابطال»، بهتر بود که بفرمایند «فالظاهر البطلان»؛ الاّ اینکه مرادشان این باشد که جملهای که داد زده، از نماز نیست.

 

مسئله 29:

من لا یکون حافظاً ل‌«الحمد» والسورة یجوز أن یقرأ فی ‌ ‌المصحف، بل یجوز ذلک للقادر الحافظ أیضاً علی الأقوی،کما یجوز له اتّباع ‌ ‌من یلقّنه آیة فآیة،لکنّ الأحوط اعتبار عدم القدرة علی الحفظ وعلی الائتمام.‌[4]

میفرمایند اگر نمیتواند از حفظ بخواند و از رو میخواند. بلکه از رو که بخواند، حالی پیدا میشود و دلش میخواهد از رو بخواند. این اشکال ندارد و نهی در مسئله نشده و اشکالی در مسئله نیست.

و اما دو روایت داریم که بعضی از یک روایت صرف نظر کرده و یکی از روایتها را گرفته و گفته نماز باطل است. اگر نمیتواند از رو نخواند، مجبور است و اما میتواند از رو نخواند، پس از رو نخواند و اگر از رو بخواند، نمازش باطل است.

 

صحیحه علی بن جعفر عن اخیه: عن الرجل ما تقول: يَضَعُ الْمُصْحَفَ أَمَامَهُ- يَنْظُرُ فِيهِ وَ يَقْرَأُ وَ يُصَلِّي قَالَ لَا يَعْتَدُّ بِتِلْكَ الصَّلَاةِ.[5]

دلالت روایت خوب است، اما استبعاد دارد که چرا «لا یعتدّ بتلک الصلاة»؟ اما علی کل حال روایت از نظر سند و دلالت خوب است، لذا بعضی فتوا دادند که وقتی میشود از رو بخواند که مجبور باشد و اما اگر مجبور نباشد، نمیشود از رو بخواند.

 

قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي الرَّجُلِ يُصَلِّي وَ هُوَ يَنْظُرُ فِي الْمُصْحَفِ يَقْرَأُ فِيهِ يَضَعُ السِّرَاجَ قَرِيباً مِنْهُ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ.[6]

بنابراین جمع بین روایات اقتضاء میکند که طوری نیست اما کار خوبی هم نیست. رسم اینست که نماز را از بر بخواند و اگر نماز را نوشته باشد و از رو بخواند، وجهی بر فساد نداریم و روایت 1 از باب 41 اینست که: يَنْظُرُ فِي الْمُصْحَفِ يَقْرَأُ فِيهِ يَضَعُ السِّرَاجَ قَرِيباً مِنْهُ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ.

آنگاه جمع بین روایات، کراهت میشود. اما اینکه آن آقا گفته این کار جایز نیست و حتی ظاهر قضیه اینست که نماز باطل است؛ اولاً این حرف وجهی ندارد و استبعاد عرفی دارد و بعد هم «لابأس به» صریح در جواز است و جمع بین دو روایت میگوید نماز را از بر بخوان و نه از رو.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo