درس خارج فقه آیت الله مظاهری
96/11/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرط وجوب خمس در معدن
أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.فرمودند:و یشترط فی وجوب الخمس فی المعدن بلوغ ما اخرجه عشرین دیناراً بعد استثناء مؤنة الاخراج و التصفیة و نحوهما فلا یجب إذا کان المخرج اقل منه.در معدن خمس واجب میشود، اگر بعد از خرج و مخارج بیست دینار به بالا ارزش داشته باشد، و اما اگر دخل و خرجش مساوی باشد و یا مثلاً چهار پنج دینار استفاده کرده باشد یا ده دینار استفاده کرده باشد، خمس ندارد.
در استثنای مؤنه سابقاً صحبت کردیم و گفتیم استثنای مؤنه چه در خمس،چه در زکات، یک امر عقلی و عقلائی است و شارع مقدس آن را امضا کرده است. مثلاً فرموده است «الخمس بعد المؤنة»، «الزکاة بعد المؤنة»، «المعدن یجب فیه الخمس بعد المؤنة»؛ لذا از این نظر حرفی نیست، اختلافی هم نیست، اما یک اختلاف هست که بعضی گفتند اگر یک دینار باقی بماند و استفادۀ آن معدن باشد، باید خمس دهیم. در مقابل مشهور که گفتند یک دینار و دو دینار و ده دینار و غیره نیست، اگر بیست دینار به بالا استفاده باشد، خمس دارد. این اختلاف به خاطر دو روایت است. هر دو روایت را بزنطی نقل کرده و هر دو روایت از نظر سند، صحیحالسند است، الاّ اینکه در یک روایت آمده یک دینار و در روایت دیگر آمده بیست دینار. دو روایت با هم تعارض میکند. قاعده اقتضاء میکند اگر دو روایت با هم تعارض کردند، تساقط میکنند. «تعارضا تساقطا ردّ الی الأصل» و اصل در اینجا اینست که معدن، خمس دارد؛ اما اینکه استثنا کند،دلیل میخواهد و دلیل ندارد، بنابراین هرچه استفاده کم هم باشد، باید خمس دهد. الاّ اینکه این قاعده «تعارضا تساقطا ردّ الی الأصل» در باب روایات، ائمۀ طاهرین «سلاماللهعلیهم» فرمودند تعارض و تساقط نیست؛ لذا در اصول در باب تعارض روایتین، مرحوم شیخ انصاری کتابی دارد در تعارض روایات و دیگران هم تبعا از مرحوم شیخ انصاری روایات دارند و علی کل حال بحث مشکلی است،اما آنچه مسلّم است، اینست که «تعارضا تساقطا ردّالی الأصل» نیست. از امام «سلاماللهعلیه» سوال میکند دو روایت از شما هست و این دو روایت با هم تعارض دارند. یکی میگوید یک دینار و یکی میگوید بیست دینار. پس با این دو روایت که تعارض دارند، چه کنیم؟ حضرت به جای اینکه بفرمایند هر دو حجت نیست، اول مرجّح درست کردند و فرمودند «خُذ بمشتهر بین أصحابک»، هرکدام از روایتها شهرتش در میان اصحاب بیشتر است، آن روایت را بگیر. میدانید اختلاف شده که آیا این شهرت فتوایی است یا شهرت روایی است! و ما میگوییم شهرت فتوایی است. معنایش اینطور میشود که اگر مشهور چیزی فرمودند و روایت بر ضدّ آن هست، آن روایت را باید طرد کرد. اسمش را گذاشتند اعراض روایت به واسطۀ اصحاب. گفتند اگر اصحاب از روایت اعراض کرده باشند،این روایت حجت نیست؛ لذا روایت امام صادق هم میفرماید «خُذ بما اشتهر بین أصحابک فإن المجمع علیه لاریب فیه،ودع الشاذ النادر». روایتی که فتوایش کم است در مقابل روایتی که فتوای زیادی روی آن است، حجت نیست و روایتی که فتوای زیادی روی آن هست،بگیر؛ برای اینکه فان مجمع علیه لاریب فیه. وقتی ببینیم که شهرت روایت را دیدند و به آن عمل نکردند و روایت دیگر را دیدند و به آن عمل کردند، معلوم میشود آن روایت اشکالی داشته است. در روایت مشهور شکی نیست و اما در روایت غیرمشهور شک هست و اگر یادتان باشد زراره سوال میکند هر دوی اینها در میان اصحاب مشهور است. یک دسته طبق آن روایت فتوا دادند و دستۀ دیگر طبق روایت دیگر فتوا دادند. حضرت میفرمایند «خُذ بمخالف العامة»، هرکدام مخالف با عامه است،حجت است و آنکه مخالف با عامه نیست بلکه موافق با عامه است، حجت نیست برای اینکه معلوم میشود تقیتاً صادر شده است. سوال میکند هر دو مخالف با عامه است یا هر دو موافق با عامه است و وقتی مرجّح نبود، تخییر است. و ما بخواهیم دو روایت را به قاعده «تعارضا تساقطا ردّ الی الأصل» عمل کنیم، نمیشود. باب تعادل و تراجیح از اول تا آخر،همین خلاصهای است که من عرض کردم. بنابراین دو روایت اگر با هم معارض شدند، ولو قاعده اقتضاء میکند هیچکدام حجت نیست، اما ائمۀ طاهرین «سلاماللهعلیهم» فرمودند یکی از آن دو حجت است. اگر مرجّحی هست، مرجّح را بگیر و اگر مرجّح نیست مخیری به هرکدام که میخواهی، عمل کنی. بعد در باب تعادل و تراجیح جملهای گفته شده که بسیار به درد میخورد که اگر دو روایت با هم تعارض کند و جمع عرفی داشته باشد، تعارضش تعارض بدوی است و تعارض واقعی نیست و اگر فکری کنید، رفع تعارض میشود. آنوقت مثال زدند به اینجا که یک روایت میگوید اگر معدن به بیست دینار برسد، خمس دارد و یک روایت میگوید اگر به یک دینار برسد، خمس دارد. جمع عرفی دارد «العرف وفّق أن یجمع بینهما». پس بگویند انکه میگوید یک دینار، واجب و آنکه میگوید بیست دینار، مستحب است. به این جمع دلالی میگویند. در مانحن فیه اینطور است که یک روایت صحیحالسند میگوید اگر به بیست دینار برسد،خمس دارد و الاّ فلا و یک روایت میگوید اگر به یک دینار برسد،خمس دارد. جمع بین دلیلین،آنکه میگوید بیست دینار، حمل بر استحباب میشود و انکه میگوید یک دینار،حمل بر وجوب میشود به قاعدۀ جمع دلالی. اما اصحاب این جمع را نکردند، درحالی که در اصول مسلّمشان است، درحالی که در فقه هم مسلّم در پیش آنهاست، اگر جمع عرفی باشد، به قول مرحوم آخوند اگر العرف وفّق جمع بین دلیلین کند، تعارضی در کار نیست. درحالی که مسلّم در میان اصحاب و مسلّم در اصول است، اما درمانحن فیه این کار را نکردند. مشهور گفتند بیست دینار و به آن یک دینار عمل نکردند یعنی جمع عرفی نکردند و نگفتند بیست دینار مستحب است بلکه گفتند اگر بیست دینار باشد خمس واجب است و الاّ نه. این در فقه ما دیده میشود پس اعراض اصحاب است. یعنی وقتی میبینیم روایت در دست اصحاب و در منظر آنهاست و در کتابهای روایی، هر دو روایت آمده و جمع دلالی هم دارد، اما به یک روایت عمل کردند و آن روایت بیست دینار است و به روایت یک دینار عمل نکردند. وقتی چنین شد، اعراض اصحاب از این روایت است. وقتی اعراض اصحاب شد، روایت متهمه میشود و روایتی که متّهمه شد، اصلاًعندالعقلاء حجت نیست.
مرحوم آقای خوئی «رضواناللهتعالیعلیه» بعضی اوقات با کمال صراحت میفرمایند دلیل نداریم که اعراض اصحاب روایت را از کار بیندازد. اما بعضی اوقات میبینند که نمیتوان گفت اعراض اصحاب بیهوده است و در مقابل اصحاب قد علم کنم و به روایت عمل کنم. لذا میفرمایند این روایت حجت نیست برای اینکه اعراض اصحاب روی آن است. اما از نظر فتوای اصولی و از نظر فتوای فقهی، مرحوم آقای خوئی از کسانی است که میگوید اعراض اصحاب حجت نیست و روایت به واسطۀ اعراض اصحاب از کار نمیافتد و مثل مانحن فیه جمع دلالی دارد، بنابراین جمع دلالی میکنیم. لذا نحو تناقض در کلمات مرحوم آقای خوئی هست یعنی درحقیقت آنچه انسان از مرحوم آقای خوئی به دست میآورد، اینست که ایشان به اعراض اصحاب اهمیت نمیدهد. اگر یادتان باشد من گفتم اگر اعراض اصحاب روی روایت آمد، روایت متّهمه است و روایت حجت نیست تا اینکه بسنجیم و به آن روایت عمل کنیم یا عمل نکنیم. اما مرحوم آقای خوئی بعضی اوقات بحث میکنند و میفرمایند اعراض اصحاب حجیت ندارد،بنابراین اگر دو روایت با هم متعارض شدند، اما مرحوم خوئی میفرمایند بیست دینار است و یک دینار اعراض اصحاب دارد و اعراض اصحاب روایت را از کار میاندازد. بنابراین اینطور میشود که دو روایت با هم متعارض است، یک روایت میگوید اگر معدنی را استخراج کند و یک دینار استفاده ببرد بایدخمس دهد. یک روایت میگوید اگر معدنی را استخراج کند و بیست دینار استفاده برد، باید خمس دهد. اما اگر یک دینار و دو دینار و غیره باشد، خمس ندارد. دو روایت با هم تعارض کرده و قاعده اقتضا میکند روایت یک دینار و بیست دینار را بگیریم و حمل بر استحباب کنیم اما قوم نکردند بلکه اعراض کردند از روایت یک دینار، بنابراین مرحوم سید میفرمایند «یجب بلوغ ما أخرجه عشرین دیناراً بعد استثناء مؤونة». الان معدن زغالسنگ در دنیای روز خیلی اهمیت دارد اما میگویند فعلا ضرر میکنیم. از همین جهت کاری باید روی آن شود، نمیشود درحالی که بیش از هزار نفر را باید به خانمان و حقوقهای عالی برساند، اما اصلاًخودش هم ضرر میکند.روایت 1 از باب 4 از ابواب مایجب فیه الخمس، وسائل الشیعه، جلد9، صفحه 495:صحیحه بزنطی سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَمَّا أَخْرَجَ الْمَعْدِنُ- مِنْ قَلِیلٍ أَوْ كَثِیرٍ هَلْ فِیهِ شَیءٌ قَالَ لَیسَ فِیهِ شَیءٌ- حَتَّى یبْلُغَ مَا یكُونُ فِی مِثْلِهِ الزَّكَاةُ عِشْرِینَ دِینَاراً.روایت از نظر سند عالی و از نظر دلالت، عالیتر است.
روایت 5 از باب 3 از ابواب ما یجب فیه الخمس، وسائل الشیعه، جلد9، صفحه 493:صحیحه بزنطی عن محمد بن علی بن أبی عبدالله عن أبی الحسن ع: عن معادن الذهب و الفضة هل فیها زكاة؟ قال: «إذا بلغ قیمته دینارا ففیه الخمس».این دو روایت جمع دلالی دارد. یکی میگوید یجب و یکی میگوید لایجب. جمع دلالی اینست که العُرف وفّق اینکه بگوید آنکه میگوید لایجب،حمل بر استحباب کنیم. اینجا نیز همینطور است. آنکه میگوید یک دینار، تمسک کرده به این روایت و آنکه میگوید بیست دینار اما مستحب است، تمسکّ کرده به روایت 1 از باب 4. این خوب است و فقط ایرادش اینست که روی روایت یک دینار، اعراض اصحاب هست و شاذ است که هم قدماءو هم متأخرین به آن عمل کرده باشند، درحالی که میشد جمع عرفی کرد، اما گفتند یک دینار را کنار بگذار و بیست دینار را بگیر. وقتی چنین باشد، برمیگردد به یک قاعدۀ دیگر و دو روایت صحیحالسند با هم تعارض کردند، بنابراین «خُذ بما شتهر بین أصحابک فإن مُجمع علیه لاریب فیه»، روایت یک دینار را کنار بگذار و روایت بیست دینار را بگیر. لذا کسانی که به یک دینار عمل کردند بسیار کم است. گفتند جمع دلالی دارد. ما میگوییم جمع دلالی دارد، اگر هر دو روایت حجت باشد؛ و اما اگر اعراض اصحاب روی آن باشد، حجت نیست. یک روایت حجت داریم و یک روایت داریم که حجت نیست، برای اینکه امام میفرمایند «خُذ بما اشتهر بین أصحابک فإن مُجمع علیه لاریب فیه فدع الشاذ النار»، یعنی آن را رها کن. مانحن فیه روایتی که گفته یک دینار، امام «سلاماللهعلیه» فرموده به این روایت عمل نکن. پس قاعدۀ «خُذ بما اشتهر بین أصحابک فدع الشاذ النادر فإن مُجمع علیه لاریب فیه» به ما میگوید روایت یک دینار را رها کن و روایت بیست دینار را بگیر. سؤال میکند دو روایت دارم چه کنم؟حضرت میفرمایند هرکدام مشهور در میان اصحاب است، بگیر و بعد علت عرفی میآورد و میفرماید: «فدع الشاذ النادر فان مجمع علیه» و این مجمع علیه شهرت است و اما امام آن ضد شهرت را نادیده میگیرند. چیز دیگری هم هست و من خیال میکنم جملهای در روایت یک دینار بوده و آن جمله را نُساخ انداختند. روایت اینست که:وسائل الشیعه، جلد9، صفحه 493:صحیحه بزنطی عن محمد بن علی بن أبی عبدالله عن أبی الحسن ع: عن معادن الذهب و الفضة هل فیها زكاة؟ قال: «إذا بلغ قیمته دینارا ففیه الخمس».حال بگوییم اینطور بوده که «اذا بلغ قیمته عشرین دینارا». به قرینۀ آن روایت یک لفظ عشرین در اینجا بوده است اما یادشان رفته بنویسند. این احتمال خیلی قویست زیرا عین هم است. آن روایت میگوید «اذا بلغ عشرین دینارا» و دیگری میگوید «اذا بلغ دینارا». و صلّی الله علی محمّد وَ آل محمّد