< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

96/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : زکات فطره

بحث ديروز راجع به اين بود که زکات فطره را از چه چيز بايد داد. گفتم مشهور در رساله‌ها و بعضی از بزرگان محشين بر عروه فرمودند غالب قوت مردم باشد. ببينيم که مردم غالباً چه می‌خورند، بايد از همان زکات فطره داد. مرحوم سيّد هم در اينجا می‌فرمايد «القوت الغالب لغالب للناس». اما بعضی گفتند قوت غالب شهر باشد. در هرکجا زندگی می‌کند ببيند مردم غالباً چه می‌خورندو زکات فطره را از همان چيز بدهد. ديروز گفتم راجع به ناس روايت خاصی نداريم اما راجع به بلد روايتی هست که فرموده «قوت بَلَدک»،‌ غالب مردم در شهرتان هرچه می‌خورند، زکات فطره را از آن بدهيد. گفتم اين روايت اولاً روايت 2 از باب 8 است و ضعيف‌السند است و سندش از جهاتی خوب نيست. روايت به گونه‌ای است که مأمورٌبه عندالأصحاب نيست، مثلا اسم خيلی از شهرها را آورده وگفته چون اينها خوراکشان چنين است، کاری به خودت نداشته باش و زکات فطر را از آن بده. اين از نظر خارج تطبيق نمی‌کند. لذا روايت معرضٌ‌عنها عندالاصحاب است، لذا قوت للناس را نداريم و قوت بلدک را داريم اما روايت معرضٌ عنهاعندالاصحاب است. چيزی باقی می‌ماند که امر عقلائی است و ممکن است روايات هم بر همان حمل شود و روايات صحيح‌السند و ظاهرالدلاله راجع به آن داريم.اينکه قوت غالب مردم نباشدو قوت غالب شهرت نباشد بلکه قوت غالب خودت باشد.هرچه خودت استفاده می‌کني، زکات فطره را نيزاز همان بده. لذا روايتها هم صحيح‌السندو هم ظاهرالدلاله بود و می‌گفت «يعدّی ما يتغذّی به»، و اين با قول اول و دوم خيلی تفاوت دارد.برای اينکه الان در اصفهان غذای غالب مردم برنج است. مثلاً يک دفعه برنج می‌خورند و به شام اهميت نمی‌دهند و صبحانه‌ای هم می‌خورند اما غذای غالبشان برنج است. شايد الان در اصفهان و تهران و خيلی جاهای ديگر اينگونه باشد. «القوت الغالب لنفسه»، يعنی قوت غالب عرفی باشد. يعنی مثلاً اصل غذايش برنج است، ولو اينکه در شب غذای مختصری بخورد ويا صبحانه و پنير بخورد اما غذای اصلی او برنج است. روايت هم می‌گويد «مايتغذّی به». روايت بلد و للناس ندارد. ديروز می‌گفتم اگر بلد يا امثال اينها باشد، قيد غالبی است و وقتی قيد غالبی باشد، نمی‌تواند تقييد کند و رواياتی که می‌گويد «يتغذّی لنفسک»، هم ظاهرالدلاله است و هم سندش خوب است، امانمی‌دانم چه شده که در عروه نيامده و در رساله‌ها نيز نيامده و محشين بر عروه هم نفرمودند. لذا ديروز مسئلۀ مشکلی بود و نمی‌دانستيم چطور مشکل را حل کنيم. اگر ما باشيم و فهم عرفي، می‌گويد هرچه خود می‌خوری به ديگران هم زکات فطره بده. اگر روايت بخواهيم روايت صحيح‌السند و ظاهرالدلاله می‌گويد آنچه می‌خوری زکات فطره را از آن بده يعنی از قوت غالبت؛ اما در اينکه قوت غالب للناس يا قوت غالب بلدک، باشد، روايتی نداريم که بتوان به آن تمسک کرد. قوت غالب للناس پيدا نکرديم و قوت غالب لبدلک پيدا کرديم اما روايت ضعيف‌السنداست و قيد هم قيد غالبی است ويک امر عقلائی است و خواه ناخواه بايد تمسک کنيم به رواياتی که می‌گويد قوت غالب خودت باشد. اين حرف خوبيست، اما اگر مطالعه کرده باشيد در اينکه چرا مرحوم سيد و محشين بر عروه نفرمودند،‌خيلی جنجال است و مرحوم سيّد می‌فرمايند و محشين اختلاف دارند، ‌اما يکی از اينها نمی‌گويند «القوت الغالب لنفسه».يا می‌گويند «القوت الغالب لغالب للناس» که مرحوم سيّد می‌گويند و يا «القوت الغاب لبلدک» که بعضی از بزرگان نظير حضرت امام و مرحوم آقای خوانساری و مرحوم آقای نائينی ومرحوم آقای حکيم در تقريرهايشان مثل آقای حکيم و آقای خوئی و يا در حاشيه‌هايشان مثل حضرت امام و مرحوم آقای مديسه‌ای و مرحوم آقا سيد عبدالهادی شيرازی و امثال اينها. لذا بنا شد امروز از شما استفاده کنيم.اگر از من بپرسيد،‌می‌گويم «القوت الغالب لنفسه .... الروايت». روايتها از نظر سند و دلالت خوب است.

 

روايت 1 و 4 از باب 8 از ابواب زکات فطره، جلد9، صفحه 343:عن أبی عبدالله عليه‌السلام: الفطرة على کل قوم مما یغذون به عیالهم،...از هرچه به زن و بچه‌اش غذا می‌دهد، فطره هم بدهد.روايت 4، جلد9، صفحه 344:الْفِطْرَةُ عَلَى كُلِّ مَنِ اقْتَاتَ قُوتاً- فَعَلَيْهِ أَنْ يُؤَدِّی مِنْ ذَلِكَ الْقُوتِ.روايت ظاهرالدلاله است که مراد قوت غالب للناس نيست و قوت غالب لبلدک هم نيست بلکه «القوت الغالب لنفسه» است. اما چيزی که در آن گيريم همين است و می‌دانيد که ميان محشين اختلاف است، يعنی نمی‌شود شهرت و اجماعی پيدا کرد. عبارت مرحوم سيد اينست که: و الضابط فى الجنس القوت الغالب لغالب الناساما عبارت محشين اينست که:والضابط فی الجنس القوت الغالب لبَلَدکلذا اين اختلاف را با هم دارند، اما معمولاً «القوت الغالب للناس» را محشين بر عروه امضا فرمودند و اين غير از آنست که الان در رساله‌ها می‌گويند و الان زکات فطره می‌دهند.مثلاً می‌گويند مازندرانی‌ها چون برنج می‌خورند، بايد برنج بدهند و اصفهانيها چون قوت غالبشان گندم است، ‌بايد گندم بدهند. قوت غالب لبَلَدک که روايت ندارد و يک روايت ضعيف‌السند دارد و اصحاب به آن عمل نکردند برای اينکه با واقع تطابق ندارد. ما می‌گوييم يعنی هرکه هرچه می‌خورد همان را بدهد. آنگاه می‌شود «القوت الغالب لنفسک». در مسئلۀ اول می‌فرمايند:یشترط فی الجنس المخرج کونه صحیحاً فلا یجزی المعیب و یعتبر خلوصه فلا یکفی الممتزج بغیره من جنس آخر أو تراب أو نحوه إلّا إذا کان الخالص منه بمقدار الصاع أو کان قلیلًا یتسامح به.اگر بخواهد مثلاً گندمی که خراب است يا برنجی که لار خورده، بدهد، معلوم است که نمی‌شود.اگر فرمايش مرحوم سيّد هم نبود، هرکسی می‌فهميد که اگر بگويند سه کيلو برنج بده يعنی صحيح بده. بايد خالص باشد يعنی سه کيلو برنج يا سه کيلو گندم. اگر گندم و جو را مخلوط کند و بدهد، اين نه گندم است و نه جوست و نمی‌شود. گندم خاک‌دار هم نمی‌شود. يا خالص نيست اما پاک آسيابی نيست بلکه پاک بازاری است. معلوم است رواياتی هم که می‌گويند يک صاع گندم بده، يعنی گندم يا برنجی که خريد و فروش می‌شودو معلوم است گندم يا برنجی که خريد و فروش می‌شود پاک نيست و مثلاً يک سير خاک در ميان گندمها هست. تا اينجا مسئله واضح است و حرفی نداريم که اگر معيب باشد يا ممتزج باشد، گندم يا جو يا برنج صادق نيست و بايد خالص بازاری باشد و نه خالص خوردني. در همه چيز همينطور است و اگر از شما بپرسند يک مَن گندم چند است؟ می‌گوييد در بازار يک من را به ده تومان خريد و فروش می‌کنند و گندم در بازار مقداری خاک يا آشغال دارد. اينها در خريد و فروشها تسامح عرفی دارد و عرف ولو اينکه با دقت می‌گويد يک کيلو يک سير کم، اما به عنوان يک کيلو می‌فروشد و به عنوان يک کيلو می‌خرد. تا اينجا حرفی نداريم و حرف خوبی که هست و به درد بخور است، اينست که آيا می‌شود قيمتش را داد يا نه!بعضی گفتند نه،و حتماً بايد يا گندم باشد يا جو باشد يا برنج باشد و روی حرف ما هم ما يتغذّی به‌، باشد و اگر بخواهيم پولش را بدهيم، نمی‌شود. بعضيها گفتند دادن پول اشکال ندارد و الان محشين بر عروه تقريبا يک نحو اجماعی دارند که می‌توان پول داد.از همين جهت نيز مثلاً می‌پرسد يک مَن گندم چقدر است و می‌گويند يک مَن ده تومان است و اين که می‌خواهد برای چهار نفر زکات فطره دهد، چهل تومان می‌دهد. اما آيا غير از آنچه خودش می‌خورد و يا غير از پول می‌تواند بدهد. مثلاً صلاح آن آقا اينست که برايش گوشت بخرد و يا بدهکار است و صلاحش اينست که بدهی اورا رد کنند.آيا جايز است يا نه؟!معمولاً می‌گويند جايز نيست و مرحوم سيّد می‌گويند آری و روايت صحيح‌السند دلالت می‌کند بر اينکه خودش ويا هرچه قيمت آنست. حال پول باشد يا به جای پول گوشت باشد و يا ادا کردن دينش باشد و امثال اينها.عبارت مرحوم سيّد اينست کهالأقوی الإجتزاء بقيمة احدالمذکورات من الدراهم و الدنانير و غيرهما من الأجناس الأخر.

 

روايت 4 و 6 و 9 از باب 9 از ابواب زکات فطرهعن أبی عبدالله عليه‌السلام: لابأس بالقيمة فی الفطرة ...بعضی معنا کردند «لابأ‌س بالقيمة فی الفطرة» يعنی دادن پول به جای گندم و خيلی از محشين بر عروه گفتند و می‌خواستند گردن مرحوم سيد هم بگذارند.اما مرحوم سيّد فرمودند: «من الدراهم و الدنانير و غيرهما». امامی‌خواهند گردن مرحوم سيد بگذارند که مرحوم سيّد فرمودند يا پول يا خودش را بدهد.

 

روايت6 از باب 9 از ابواب زکات فطرهموثقه عمّار‌ صیرفی «قلت‌ لأبی‌ عبد اللّه علیه السّلام جعلت فداک ما تقول فی الفطرة یجوز أن‌ أؤدّیها‌ فضّةّ بقیمة هذه الأشیاء الّتی سمّیتها؟ قال: نعم إنّ ذلک أنفع له، یشتری ما یـرید.يشتری ما يريد به منزله علت است. پرسيدمی‌توانم پول دهم؟ فرمودبله. برای اينکه پول برايش بهتر از گندم است و به واسطه پول اگر خواست نان يا گوشت می‌خرد.

معنايش اينطور می‌شود که هرچه مفيد برای اين فقير باشد، می‌توان داد و حتی گفتم مثلاً بدهکار است و بدهکاری خود را از باب زکات مال می‌دهد يا طلبه است و بدهکار است وبدهی او را رد می‌کنند.اين جملۀ «انّ ذلک أنفع له يشتری ما يريد» يک علت است و هم معمّم و هم مخصّص است و معنايش اينطور می‌شود که می‌توانی فطره را از هرچه برايش مفيد است، همان را بدهي. اگر نان برايش مفيد است، نان بدهی و اگر برنج مفيد است، برنج بدهی و اگر گوشت برايش بهتر است، گوشت برايش ببري. اگر بدهی دارد،‌بدهی اورا رد کنی و هرچه انفع باشد، می‌توانی به جای آن بدهي. فتوای مرحوم سيّد «رضوان‌الله‌تعالی‌عليه» همين است و دلالت روايات هم خوب است و اينکه بعضی از بزرگان از محشين بر عروه گفتند حتما بايد جنسی باشد از زکات فطره، مثل گندم و جو و برنج و امثال اينها و يا بعضی از بزرگان گفتند يا پولش را بدهد. ظاهراً حرف مرحوم سيد بهتر از اين دو باشد، از نظر روايات و از نظر عقلاني. می‌خواهندبه اين فقير رسيدگی کنند. گاهی نان به او می‌دهند و گاهی گوشت می‌دهند و گاهی بدهی او را می‌دهند و علی کل حال به واسطه هرچه منفعت به او برسانند، کفايت می‌کند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo