< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

96/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي‌.

 

ختام فیه مسائل متفرقة:الأولی: استحباب استخراج زکاة مال التجارة و نحوه للصبی و المجنون تکلیف للولی، و لیس من باب النیابة عن الصبی و المجنون، فالمناط فیه اجتهاد الولی أو تقلیده.مستحب است که ولی زکات مال‌التجاره طفل يا مجنون را بدهد. در جلسۀ قبل می‌گفتم در اصل مال‌التجاره آيا واجب است، آيا مستحب است، آيا نه واجب است و نه مستحب، در ميان فقهاء اختلاف است. حتی در ميان رساله‌نويس‌ها نيز اختلاف است. عده‌ای می‌گويند زکات مختص به 9 چيز است و در روايات هم آمده که 9 چيز است و به غير اين 9 چيز زکات برايش واجب نيست و مستحب هم نيست. عده‌ای می‌گويند زکات وجوباً مختص به 9 چيز است، اما بعضی چيزهای ديگر هم زکات دارد. بعضی از بزرگان هم فرمودند زکات واجب است بر 9 چيز و خيلی چيزهای ديگر من جمله مال‌التجاره. اين اختلاف به خاطر رواياتی است که در مسئله هست. مشهور در ميان فقها و مشهور در ميان رساله‌نويس‌ها همين حرف مرحوم سيّد «رضوان‌الله‌تعالی‌عليه» است که زکات بر 9 چيز واجب است اما بر خيلی چيزهای ديگر مستحب است، من جمله مال‌التجاره. و آن روايات را که گفته است غير از آن 9 چيز زکات واجب است حتی برای مال‌التجاره، حمل بر استحباب کردند. گفتند يک دسته روايات داريم که زکات مال‌التجاره مختص 9 چيز است و يک دسته روايات داريم که مال‌التجاره هم زکات دارد و دو دسته روايات را جمع دلالی می‌کنيم و جمع دلالی می‌گويد واجب 9 چيز و غير آن 9 چيز مستحب است. اگر يادتان باشد، سابقاً مسئله را مفصل صحبت کرديم و ما گفتيم اين جمع دلالی با بعضی از روايات درست درنمی‌آيد. اگر يادتان باشد، روايات را خوانديم و بعضی از روايات می‌فرمايد زکات بر 9 چيز واجب است و نه غير از آن و راوی سؤال می‌کند که يابن رسول الله ما خيلی برنج داريم و غير از برنج هم چيزی نداريم، بنابراين آيا زکات بر ما واجب است يا نه؟! حضرت فرمودند مگر نگفتم زکات بر 9 چيز واجب است و تو دوباره سؤال می‌کنی که برنج زکات دارد يا نه. برنج و غير برنج زکات ندارد و زکات منحصر به 9 چيز است. گفتم اين روايات، رواياتی که می‌گويد مال‌التجاره زکات دارد، طرد می‌کند و اين روايات را به اعراض اصحاب از کار می‌اندازيم. اما مرحوم سيّد در آنجا و در اينجا از کسانی هستند که می‌فرمايند دو دسته روايت داريم، يک دسته می‌گويد زکات منحصر به 9 چيز است و يک دسته می‌گويد مال‌التجاره زکات دارد و جمع دلالی است و می‌گوييم بر 9 چيز واجب و بر ساير آن 9 چيز مستحب است. در اينجا نيز مفروغٌ عنه گرفتند که زکات در مال‌التجاره مستحب است. حال مسئلۀ دوم را جلو کشيدند و آن اينست که بالغ بايد زکات واجبش را در 9 چيز بدهد و زکات مستحبش را در مال‌التجاره و امثال مال‌التجاره بدهد. مرحوم سيّد در اينجا فرض گرفتند که زکات در 9 چيز واجب است، اما در ساير 9 چيز واجب نيست و در بعضی چيزها و من جمله مال‌التجاره مستحب است. روی اين فرض مسئلۀ دوم جلو آمده و آن اينست که اگر کسی برای نابالغ يا برای مجنون تجارت می‌کند، مثل پدر يا جدّ که ولی است و می‌بيند پسر نابالغ يا پسر ديوانه‌اش مالی دارد. مثلاً از مادر به او ارث رسيده و مال دارد. حال اين ولی با آن مال‌التجاره کار کند، آيا استحبابی که آنجا هست که اگر برای خودش تجارت کند، زکات دارد، آيا اين استحباب هم هست و ولی بايد زکات مال‌التجاره اين طفل يا مجنون را بدهد يا نه؟! می‌فرمايند مستحب است. همينطور که اگر برای خودش تجارت کند، مستحب است، اگر از مال بچه نابالغ يا مجنونش تجارت کند و سودی ببرد، مستحب است که زکات سود آن مال را بدهد، چنانچه واجب است زکاتش را بدهد. در اين مسئله اختلاف است. در ميان رساله‌نويسها و در ميان محشين بر عروه نيز اين اختلاف هست که آيا برای نابالغ خمس و زکات واجب است يا نه! يک دسته می‌گويند نه، برای اينکه بالغ نيست و وقتی بالغ نيست تکليف ندارد و همينطور که نماز برايش واجب نيست، خمس و زکات هم برايش واجب نيست. عده‌ای از رساله‌نويسها من جمله بعضی محشين بر عروه می‌گويند اين غير از نماز است. اين دِين است و چون دِين است، اين بچه بايد دِينش را ادا کند، البته ولی او بايد دين او را ادا کند. لذا گفتند هم خمس و هم زکات برای اين بچه مستحب است. مرحوم سيّد از کسانی است که اين فتوای دوم را در اينجا دارند و اينکه اگر پدر يا جدّ برای بچه نابالغ و برای ديوانه تجارت کرد، مستحب است که زکات آن را بدهد. در باب خمس هم می‌گوييم واجب است که ولی خمس درآمد بچه را بدهد. در باب خمس می‌گويند واجب است و در اينجا هم می‌فرمايند مستحب است. مسئلۀ اول اينکه از نظر ما مال‌التجاره زکات ندارد و مستحب هم نيست اما در باب خمس که مباحثه می‌کنيم، قائليم به اينکه خمس و زکات بچه دِين است و اين دِين واجب است و اگر خودش نمی‌تواند بدهد، ولی او بايد بدهد. و اگر ولی او نداد، وقتی به بلوغ رسيد و يا حتی مجنون مُرد يا خوب شد، خمس و زکاتش را بدهد. تا اينجا مسئله تمام شد الاّ اينکه يک مسئلۀ مهمي، مرحوم سيّد در ذيل اين مسئله آوردند و آن امر مهم است، ولی مسئلۀ اينکه بچه يا مجنون آيا زکات و خمس برايشان واجب هست يا نه؛ مرحوم سيّد می‌فرمايند واجب است، هم خمس و هم زکاتش دين است و ولی بايد دين را ادا کند و در مال‌التجاره هم می‌گويند دِين مستحبی است و ولی او بايد ادا کند.عبارت اينست:استحباب استخراج زکاة مال التجارة و نحوه للصبی و المجنون تکلیف للولی، و لیس من باب النیابة عن الصبی و المجنون، فالمناط فیه اجتهاد الولی أو تقلیده.

چون صبی و مجنون است، ولی او بايد زکات مال‌التجاره او را بدهد. قضيه نيابت هم نيست بلکه قضيه ولايت است و بر ولی مستحب است که سود اين تجارت را که برای طفل يا مجنون کرده است، از مال او بدهد. ولی اگر مجتهد است به اجتهاد خودش عمل کند و اگر تقليد می‌کند به تقليد خودش بايد عمل کند. تا اينجاها نيز مسئله معلوم است. آنچه اختلاف بالايی دارد،‌اينست که «ليس للصبی بعد بلوغه معارضته و إن قلّد من يقول بعدم الجواز»؛ طفلی نابالغ بود و الان بالغ شد. در وقتی که بالغ نبود،‌خمسش را نداده بود و الان که بالغ شده بايد خمسش را بدهد، ولو اينکه ولی از مجتهدی تقليد کرده بود که گفته بود واجب نيست، اما اين بايد خمس را بدهد. در اينجا اختلافی عجيبی است. گفتم الان در ميان رساله‌نويسها و در ميان مُحشين بر عروه، اين اختلاف هست. لذا مثلاً اگر ولی خودش مجتهد باشد يا مقلّد باشد و آن مجتهد گفته باشد که زکات و خمس بر اين طفل واجب نيست، اما الان اين بزرگ شده و ولی هم مرده و مال هم به اين منتقل شده و می‌تواند در مالش تصرف کند، آيا خمسی که نداده بايد بدهد يا نه؟! می‌فرمايند نه. چنانچه اگر ولی خمس و زکات را داده باشد و اين الان از کسی تقليد می‌کندکه خمس بر تو واجب نبوده، آيا می‌تواند آن خمس را برگرداند يا نه؟! می‌فرمايند نه. برای اينکه ولی و اين طفلی که الان بالغ شده، هرکدام تکليفی دارند و بايد به اين تکليف عمل کنند. اگر مقلّد ولی می‌گويد خمس بده، پس بايد بدهد و اگر خمس را نداد و اين بچه بزرگ شد و بالغ شد و از کسی تقليد می‌کند که می‌گويد خمس واجب نيست، اين بايد خمس را بدهد برای اينکه خمس بر ولی واجب بوده و اما نداده و من باب نيابت است، بنابراين خمس در مال اين شخص است و بايد خمس را ادا کند.

می‌فرمايند: فالمناط فیه اجتهاد الولی أو تقلیده. و ليس للصبی بعد بلوغه معارضته و إن قلد من يقول بعدم الجواز.

وقتی بچه بزرگ شد، تعارضی نيست بين تقليد ولی و اين بچه‌ای که به تکليف رسيده است. خيلی اوقات معارضه می‌افتد و چون او از باب ولايت می‌دهد و نه از باب نيابت، بنابراين اگر خمس نداده روی فتوای خودش يا روی تقليد خودش است و الان خمس بر اين بچه واجب نيست ولو اينکه به تقليد رسيده و از کسی تقليد می‌کند که می‌گويد نابالغ بايد زکات يا خمس مالش را بدهد. مسئله برمی‌گردد به يک قاعدۀ اصولی و آن اينست که آيا اگر بر طبق احکام عمل کنيم و بعد تقليد يا اجتهادمان برگردد، قضا دارد يا نه؟! حکم ظاهری کافی از حکم واقعی است يا نه؟!اگر يادتان باشد در اصول، مشهور در ميان اهل اصول است که می‌گويند إجزا نيست. اگر شما به حسب ظاهر کاری کرديد و بعد مخالف با واقع درآمد، بايد جبران کنيد. حکم ظاهری مُکفی از حکم واقعی نيست، بنابراين إجزا نيست. اين بحث خيلی مفصل در اصول شده است. ما تبعاً از استاد عزيزمان آقای بروجردی در اصول مطلقا می‌گوييم اجزاست و حکم ظاهری کافی از حکم واقعی است. چيزی که در مسئله هست، ‌اينست که مرحوم شيخ انصاری در کتاب اجتهاد و تقليد می‌فرمايند إجزا نيست، ‌الاّ‌در باب اجتهاد و تقليد. لذا مرحوم شيخ انصاری می‌فرمايند که إجزا نيست اما در باب اجتهاد و تقليد،‌ إجزا هست، بلکه مرحوم شيخ انصاری با آن همه احتياطش ادّعای ضرورت می‌کند که در باب اجتهاد و تقليد، إجزا هست و شما که قبلا از يک مجتهد تقليد می‌کرديد و چيزی گفته و الان از يک مجتهد ديگر تقليد می‌کنيد و مخالف است، گذشته‌های شما قضاء ‌ندارد بلکه گذشته‌های شما إجزاست و حکم ظاهری کافی از حکم واقعی است. مرحوم سيّد چند مثال می‌زنند و می‌فرمايند إجزاست و در آخر کار می‌فرمايند مسئله خالی از اشکال نيست. درحالی که الان در آن مثالها، به إجزا مثال می‌زنند.

می‌فرمايند: و ليس للصبی بعد بلوغه معارضته و إن قلد من يقول بعدم الجواز. کما ان الحال کذلک فی سائر تصرفات الولی فی مال الصبی أو نفسه من تزویج و نحوه فلو باع ماله بالعقد الفارسی أو عقد له النکاح بالعقد الفارسی أو نحو ذلک من المسائل الخلافیه و کان مذهبه أو مذهب مجتهده الجواز لیس للصبی بعد بلوغه إفساده بتقلید من لا یری الصحّه.

هر تصرفاتی که ولی‌در مال و جان او کند که مربوط به او می‌شود و نه مربوط به مال،‌ گذشته‌ها گذشته است. به عنوان مثال ولايت داشت که خانه مجنون يا صبی را بفروشد اما نگفت بعتُ و قبلتُ، بلکه مثل عوام مردم گفت دستت را بده و بگو مبارک باد. يا اينها را هم نگفت بلکه معاطاتی فروخت. يا دختری را برای بچه نابالغ عقد دائم کرد اما صيغه را به فارسی خواند. کارهايی که ولی کرده مذهب اوست. حال يا مذهبش تقليدی است و يا اجتهادی است. اين بچه بزرگ شد و اين خانم هم زن اوست، حال مجتهد او می‌گويد عقد فارسی جايز نيست، آيا اين زنش هست يا نه؟! می‌فرمايند بله، زنش است. ولی که عقد فارسی خوانده برای او کفايت می‌کند. يا خانه را به عقد فارسی فروخته است. حال اين بچه بزرگ شده يا ديوانه بوده و خوب شده و اگر بخواهد قرارداد خانه را بر هم بزند و بگويد عقدش فارسی بوده و جايز نيست،‌ نمی‌شود بلکه عقدش روی فتوای ولی صحيح بوده، بنابراين عقد صحيح است ولو اينکه عقد الان از نظر کسی که به تکليف رسيده، ‌باطل باشد.

بعد مرحوم سيّد می‌فرمايند: «والمسئلة محل اشکالٍ و إن کان سياله». نمی‌دانيم آيا از فتوايشان برگشتند! برای اينکه در رساله‌ها معمولاً نوشتند اگر بگويد لايَبعُد، فتواست و اگر بگويند فيه اشکالٌ، فتوا نيست. حال اول ايشان فتوا دادند و دو سه تا مثال زدند و گفتند مثالها زياد است و الان می‌گويند «و إن کان محلّ اشکال و المسئلة سيالةٌ»، اين مسئله را از اول فقه تا آخر فقه داريم. مخصوصاً برای خود مجتهد خيلی اوقات پيش می‌آيد که از فتوايش برمی‌گردد. حال که از فتوايش برگشت، کارهايی که قبلاً کرده از نظر فتوای دوم اشکال ندارد، برای اينکه در باب اجتهاد و تقليد اگر إجزای مطلق نگوييم، در باب اجتهاد و تقليد ضرورت است که إجزاست. بنابراين آقای مجتهد که فتوايش عوض شده، نمازها يا کارهای گذشته‌اش روی اجتهاد اول صحيح است و اين کارها هم روی اجتهاد الان صحيح است و اين جمله که ايشان می‌فرمايند: «والمسئلة محل اشکالٍ و إنها سيالة»،‌ نمی‌دانيم چطور معنا کنيم. مرادشان اينست که مسئله سيّال است و اين اختلاف فتوا فراوان است. بنابراين إجزا در باب اجتهاد و تقليد ولو اينکه حرف طلبگی بزنيم و بگوييم إجزا نيست. و الاّ اگر بخواهيم ظاهر عبارت را بگوييم که «المسئلة محل اشکال و إن کان سياله» تناقض و تهافتی در کلامشان پيدا خواهد شد، و خلاصۀ حرف اينست که آيا اِجزا هست يا نه. ما مطلقا قائل به إجزا هستيم از اول طهارت تا آخر ديات. من جمله در باب اجتهاد و تقليد. اما همۀ بزرگان می‌گويند در باب اجتهاد و تقليد، إجزاست. اجتهاد اولی کافيست، اگر خودش اجتهاد کرده باشد يا مقلّدش. ولو اينکه برگردد و ولو اينکه خيلی جاها مخالف فتوای قبل باشد، قبلش صحيح است و بعدش هم صحيح است برای اينکه حکم ظاهری کافی از حکم واقعی است. و به قول مرحوم سيد اين زياد اتفاق می‌افتد. مثلاً کسی از مجتهدی تقليد می‌کرد در باب اموال يا در باب احکام و الان آن مجتهد مُرده و اين به مجتهد ديگری مراجعه کرده و اختلاف فتوا بين دو مجتهد زياد است. حال بايد چه کند؟ آيا اوليها را بايد بگيرد يا دوميها را؟ اوليها به جای خود صحيح است و دوميها هم به جای خود صحيح است. حتی به قول مرحوم سيد، در معاملات باشد. مثلا خانه را خريده اما طبق فتوای مجتهدش بوده است. الان مجتهد مرده و می‌گويند اين خانه‌ای که خريدی از تو نيست. قاعدۀ إجزا می‌گويد هر دو اجتهاد صحيح است و به اجتهاد اول عمل کن و از الان به بعد اگر بخواهی معامله کنی بايد طبق اجتهاد دوم باشد.

و صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo