< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله مظاهری

96/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: هفتم: سبیل الله/ مستحقين زكات/ کتاب الزکاة

«السابع: سبیل اللّه وهو جمیع سبل الخیر کبناء القناطر والمدارس والخانات والمساجد وتعمیرها وتخلیص المؤمنین من ید الظالمین ونحو ذلک من المصالح کإصلاح ذات البین، ودفع وقوع الشرور والفتن بين المسلمين، وكذا إعانة الحجاج والزائرين وإكرام العلماء والمشتغلين مع عدم تمكنهم من الحج والزيارة والاشتغال ونحوها من أموالهم، بل الأقوى جواز دفع هذا السهم في كل قربة مع عدم تمكن المدفوع إليه من فعلها بغير الزكاة، بل مع تمكنه أيضا، لكن مع عدم إقدامه إلا بهذا الوجه.»[1]

مسأله‌ی طول و تفصيل‌دار است، اما به يک کلمه برمی‌گردد و آن اين است که قرآن شريف یکی از موارد مصرف را سبيل‌الله می‌شمارد؛ «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِينِ وَ الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِينَ وَ فِی سَبِيلِ اللَّهِ».[2] سبيل‌الله يعنی کار خير برای خدا؛ انسان هرچه برای خدا خير است، انجام دهد، سبيل‌الله است. يک دفعه زکات را به حوزه‌های علميه می‌دهد، اين کار خير است و سبيل‌الله است؛ يک دفعه زکات را به مسجدی می‌دهد که مردم به آن مسجد احتياج دارند، اين هم سبيل‌الله است. يا مسجدی خراب شده و آن مسجد را تعمير می‌کند، این هم سبيل‌الله است. پول می‌دهد به بعضی که نمی‌توانند به مشهد يا کربلا بروند و آنها کربلا و مشهد می‌روند، اين هم سبيل‌الله است و بالاخره به قول مرحوم سيّد، اصلاح ذات‌البين می‌کند و اين سبيل‌الله است.

در روايات داريم، يکی از کارهای امام صادق (‌عليه السلام) همين بود که به نماينده‌ی خودشان پول داده بودند که اگر بين دو شيعه اختلاف مالی افتاد، با دادن پول، رفع اختلاف مالی آنها را بکند تا اتحادشان به هم نخورد و با هم برادر باشند.[3] همه‌ی اينها سبيل‌الخير است.

مرحوم سيّد قدری بالاتر، می‌فرمايد: اگر کسی را روانه‌ی حج مستحبی کند، یا شخصی تمکن مالی ندارد که به حج برود، وسايل حج او را فراهم کند، یا وسيله‌ی کربلا يا مشهد کسی را فراهم ‌کند.

روی مسأله‌، هم اجماع هست و هم اختلافی در مسأله‌ نيست که يکی از موارد مصرف زکات، سبيل‌الخير است. اگر اين سبيل‌الخير، خيرالله باشد، معلوم است که همه‌ی اين حرف‌ها درست است. اما اگر سبيل‌الله نباشد، مثل اينکه نمی‌تواند بچه‌اش را به مدرسه بفرستد و اين شخص با زکات برای آن بچه مدرسه فراهم می‌کند، آيا اين کار می‌شود يا نه؟ يا اينکه بچه‌ی او در دانشگاه قبول شده، اما نمی‌تواند به دانشگاه برود و اين شخص از باب زکات، رفتن به دانشگاه او را فراهم می‌کند. يا کسی می‌خواهد حرفه‌ای را ياد بگيرد، اما پدر و مادرش پول ندارند، خودش هم پول ندارد، این شخص او را از راه زکات به شاگردی می‌فرستند تا اينکه کم کم بتواند آن صنعت را جا بيندازد. آيا می‌شود يا نه؟

مرحوم سيّد در اينجا نه، اما در جاهای ديگر می‌فرمايند: نمی‌شود. اگر کسی را برای طلبگی روانه کند، می‌شود و اما اگر مدرسه و دبيرستان و دانشگاه باشد، از باب زکات نمی‌شود و اگر می‌خواهد به آنها کمک کند و اگر نمی‌خواهد، بگذارد آنه بي‌سواد بمانند.

اما اگر شما در وضع فعلی طلبگی را فرموديد که درست هم است، مدرسه و دبيرستان و دانشگاه و حرفه را هم بايد بفرماييد؛ برای اينکه در وضع فعلی مملکت به حوزه‌های علميه احتياج دارد و دوش به دوش حوزه‌های علميه، به مدارس خوب و دانشگاه‌های خوب و حرفه‌ها و صنعت‌ها و اختراع‌ها هم احتياج دارد. لذا می‌توانیم بگوييم: همه‌ی اينها سبيل‌الله است، و اينکه بگوییم: زکات مختص به طلبگی و حوزه باشد و بگوييم: تشکيل حوزه و پول دادن برای حوزه از باب زکات سبيل‌الله است؛ ساختن مدرسه هم برای طلبه‌ها سبيل‌الله است و اما برای بچه‌های مدرسه‌ای سبيل‌الله نيست، گفتن اين حرف مشکل است.

لذا اگر برای سبيل‌الله، معنای عامی درست کنيم و بگوييم: «سَبِيلِ اللَّهِ» در قرآن، که يکی از مصارف زکات است، مايحتاجُ الناس الیه است و همه‌ی اينها سبيل‌الله است. مردم گاهی به مدرسه علميه احتياج دارند و گاهی احتياج دارند به اينکه بچه‌شان به مدرسه برود و جوانشان به دبيرستان و دانشگاه برود اما ندارد. حال بگوييم: اين هم سبيل‌الله است و اين‌طور نيست که مختص به عبادات و قصد قربت و امثال اينها باشد؛ الاّ اينکه دادن زکات، قصد قربت می‌خواهد که بعد درباره‌اش صحبت می‌کنيم؛ و اما لازم نيست که اصل کار عبادی باشد.

کمی بالاتر بگوييم: آنچه مملکت به آن محتاج است، همه‌ی اينها کار عبادی و واجب کفايی است. الان درس خواندن برای بعضی از طلبه‌ها واجب عينی است و برای شما عزيزان هم واجب کفايی است و شايد در ميان شما هم افرادی باشند که درس خواندن برای آنها واجب عينی باشند. اسلام، حوزه علميه می‌خواهد؛ حال بگوييم: اسلام در وضع فعلی مدرسه و دبيرستان و دانشگاه هم می‌خواهد و اينکه بعضي‌ها داغش کرده‌اند و گفته‌اند: مدرسه موجب کفر است و قهوه‌خانه موجب فسق است و نبايد باشد، الان نبايد اين حرف‌ها را زد و می‌توان گفت: سبيل‌الله يعنی آنچه جامعه‌ی ما به آن احتياج دارد. الان در جامعه‌ی ما، فرستادن بچه‌ها به مدرسه، از تأمین خوراک و پوشاک و مسکنِ آنها مهم‌تر و لازم‌تر است.

همين‌طور که عنوان فقر در خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج صادق است، يعنی اگر کسی نتواند زن بگيرد، يا نتواند دختر شوهر دهد، از فقرا است؛ یا اگر کسی نتواند خوراک و پوشاک و مسکن خود را تأمین کند، از فقرا است، حال بگوييم: همين‌طور که در خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج، هم سهم فقرا بر او صادق است و هم سهم سبيل‌الله؛ يعنی می‌توان از باب فقرا يا از باب سبيل‌الله به آنها زکات داد، اگر هم مثلا قدرت فرستادن بچه‌اش را به دانشگاه ندارد، می‌توان از باب فقرا یا سبیل الله به او زکات داد. روانه کردن بچه به دانشگاه در وضع فعلی، نظير خوراک و پوشاک است.

ظاهراً حرف من خوب است و محشين عروه بايد روی اين حرف پافشاری کرده باشند و باید مرحوم سيد روی اين حرف پافشاری کرده باشند و نفيا و اثباتاً ‌ان قلت قلت کنند، اما نمی‌دانیم چرا به سکوت برگزار کرده‌اند.

می‌فرمايند: «السابع: سبیل اللّه وهو جمیع سبل الخیر کبناء القناطر والمدارس والخانات والمساجد وتعميرها وتخليص المؤمنين من يد الظالمين ونحو ذلك من المصالح كإصلاح ذات البين، ودفع وقوع الشرور والفتن بين المسلمين، وكذا إعانة الحجاج والزائرين وإكرام العلماء والمشتغلين مع عدم تمكنهم من الحج والزيارة والاشتغال ونحوها من أموالهم، بل الأقوى جواز دفع هذا السهم في كل قربة مع عدم تمكن المدفوع إليه من فعلها بغير الزكاة، بل مع تمكنه أيضا، لكن مع عدم إقدامه إلا بهذا الوجه.»

مثال می‌زنند به اينکه مردم پلی لازم دارند و او اين پل را درست کند. محشين بر عروه می‌گويند: مثل اينکه می‌خواهد کربلا برود، اما تمکن ندارد و او از راه سبيل‌الله قبول می‌کند او را به مکه يا کربلا بفرستد، اما از راه فقر قبول نمی‌کند، بنابراين می‌شود از راه سبيل‌الله به او داد. لذا مرحوم سيد تمام خصوصيات را جمع کرده‌اند، اما از حوايج روز ساکت مانده‌اند.

اگر کسی با زکات، رفع بيکاری اجتماع کند، يا رفع بي‌سوادی کند، يا مدرسه علمیه و يا مدرسه ابتدايی و دبيرستان برای بچه‌ها بسازد، به جا مصرف کرده است. اين جمله‌ی ايشان که می‌فرمايند: «دفع هذا السهم فی کل قربة»، معنای «فی کل قربة» اين نيست که فقط مدرسه طلبه‌ها باشد؛ اما مسلّم مرحوم سيد اراده نکرده‌اند و مراد مرحوم سيد از همه‌ی اين حرف‌ها، اين چيزهايی که من گفتم نيست. محشين بر عروه در زمان ما زندگی می‌کرده‌اند؛ در زمان سيد هم همين‌طور بود و حرفه برای جوان‌ها چيز واجب و لازمی بود. مثلاً‌ نجاری و پينه‌توزی و کاسبی و حرفه‌های آن روز، واجب کفايی بوده است. کسی بچه‌اش را برای نجاری روانه کند و از باب زکات او را اداره کند تا اينکه نجار شود؛ آن عبادتی که مرحوم سيد می‌گويند نيست، اما آيا اين حرفه، سبيل‌الله است يا نه؟

روايت 7 از باب 1 از ابواب مستحقين للزکاة: صحيحه علی بن ابراهيم: ِ «فَسَّرَ الْعَالِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ: ... وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‌ قَوْمٌ يَخْرُجُونَ فِي الْجِهَادِ وَ لَيْسَ عِنْدَهُمْ مَا يَتَقَوَّوْنَ‌ بِهِ أَوْ قَوْمٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَيْسَ عِنْدَهُمْ مَا يَحُجُّونَ بِهِ أَوْ فِي جَمِيعِ سُبُلِ الْخَيْرِ.»[4]

 

امام (‌عليه السلام) حج را فرموده‌اند و بعد هم يک کلی به نام «سُبُلِ الْخَيْرِ» فرموده‌اند.

آيا اين روایت، حرفه‌های امروز و مدارس امروز و صنعت و اختراع امروز را می‌گيرد يا نه؟

اطلاق «سُبُلِ الْخَيْرِ» می‌گيرد، اما چون در آن زمان نبوده و سالبه به انتفاع موضوع است، ‌پس بگوييم اطلاق ندارد.‌ اما انصافاً ‌کار مشکلی است.

روايت 4 از باب 12 از همين ابواب مستحقين للزکاة: « يُرْوَى عَنِ النَّبِيِّ صَلَّی الله ُعَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: لَا تَحِلُّ الصَّدَقَةُ لِغَنِيٍ‌ وَ لَا لِذِي مِرَّةٍ سَوِيٍّ فَقَالَ: لَا تَصْلُحُ لِغَنِيٍّ قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: الرَّجُلُ يَكُونُ لَهُ ثَلَاثُمِائَةِ دِرْهَمٍ فِي بِضَاعَةٍ وَ لَهُ عِيَالٌ فَإِنْ أَقْبَلَ عَلَيْهَا أَكَلَهَا عِيَالُهُ وَ لَمْ يَكْتَفُوا بِرِبْحِهَا قَالَ: فَلْيَنْظُرْ مَا يَسْتَفْضِلُ مِنْهَا فَلْيَأْكُلْهُ هُوَ وَ مَنْ يَسَعُهُ ذَلِكَ وَ لْيَأْخُذْ لِمَنْ لَمْ يَسَعْهُ مِنْ عِيَالِهِ[5]

روایت بعدی دارد: «لاتحلّ الصدقة لغنی و ان الحکمة فی تشریع الزکاة، سدّ الخلّة و رفع الحاجة، فلاتصرف فی غير موردٍ‌ الاّ الاحتياج.»

کسی روايت را اين‌طور که من معنا می‌کنم، معنا کند و بگويد: «سدّ الخلّة»، يعنی احتياجی در اجتماع هست و او اين احتياج را از بين می‌برد. من جمله، مدرسه سازی، يا دبيرستان سازي، يا حاجت شخصی و يا حاجت نوعی را از راه زکات برطرف کند. رفع حاجت شخصی، مثل اينکه کسی بدهکار است و بدهکاری او را می‌دهد؛ زيرا علاوه بر اينکه چنین کسی از غارمين است، سبيل‌الله است. يک دفعه هم گرانی آمده و می‌تواند رفع گرانی از جامعه کند. اين هم رفع حاجت است و اگر مهم‌تر از اول نباشد، مسلّم کمتر از اول نيست. بالاخره هرچه مورد احتياج است.

اگر بتوانيد اين حرف مرا بزنيد، خوب است که بگوييم: حکمت وضع زکات، فقط فقرا و مساکين نيستند، بلکه اگر يادتان باشد، گفتيم: هشت قسمی که در قرآن شريف است،‌ از باب خصوصيت نيست، بلکه از باب عَدّ است؛ يعنی شماره کرده و اين هشت مورد در قرآن آمده است.

يک قاعده‌ی کلی اين است که زکات برای اين است که اين فقير از احتياج بيرون بيايد. شارع مقدس می‌خواهد فقر و احتياج نباشد، اختلاف طبقاتی نباشد و زکات و خمس و وجوه بريّه را برای این وضع کرده است. آن‌وقت بگوييم فقر دو قسم است: يکی فقر شخصی و يکی فقر عمومی است. فقر شخصی، مثل اين است که کسی برای زن و بچه‌اش نان ندارد. فقر عمومی مثل اين است که دهاتی مدرسه علمیه می‌خواهد، اما ندارد. در اينجا همه می‌گويند که می‌تواند مدرسه را بسازد. اما اگر يک دهاتی مدرسه‌ی شش کلاسه ندارد و بچه‌ها بي‌سواد می‌مانند، اگر بخواهیم بگوييم: نمی‌شود از باب زکات برای آنها مدرسه ساخت و باید بي‌سواد بمانند، انصافا‌ً مشکل است.

در روايت خواندیم: «حکمته سدّ الخلّة» و اگر اين‌طور باشد، همه من باب مصداق می‌شود. مثلاً‌ دهاتی مدرسه شش کلاسه ندارد، اما در رفاه و آسايش است و می‌تواند زندگيش را با کشاورزی اداره کند، آيا فقر دارد يا نه؟ اگر بگوييد: فقر ندارد، نمی‌توان به او زکات داد و اگر بگوييد فقر عمومی دارد،‌ می‌توان زکات به او داد. من می‌گويم: فقرعمومی و فقرشخصی تفاوت ندارد و «سدّ الخلّه» گاهی شخصی و گاهی اجتماعی است. اگر بتوانید حرف مرا بزنيد، حرف خوبي است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo